04-21-2013, 10:10 AM
mosafer نوشته: درودمن خداناباور به اون شکل نیستم. حتی پیامبر ناباور و دین ناباور هم به اون شکل نیستم. یجورایی بینابین هستم و احتمالاتی فکر میکنم. سعی میکنم بنا بر احتیاط و تا حد توانم تاجاییکه خودم معقول و منطقی میبینم عمل کنم در هرچیزی.
یک سوال....
کسانی که خدا رو باور ندارند ظاهرا شادتر هستند نسبت به بقیه
این ظاهر سازی هست یا نه؟
خیلی خوندم خداناباوران عنوان میکنن که از وقتی خداناباور شدند خوشی های زندگیشان بیشتر شده و غمها کمتر
و به نظر من میتونه فقط شعار باشه
البته رهایی از قید و بند بودن (اطاعت از فرامین الهی حال مسلمان یا غیرش)رو اگر جدا کنیم
من احتمال میدم که حتی خدایی هم نباشه.
یعنی این رو پذیرفتم که ممکنه نباشه.
و باید بگم اینطوری راحتتر شدم.
مذهب منو خیلی اذیت میکرد.
مثل همین حس گناه و پشیمانی تصنعی که مذهب با احکام و تحقیرها و تهدیدهای خودش ایجاد میکنه.
خب مثلا یه چیزهایی رو نمیتونی انجام ندی که مذهب/علما مذهب/مذهبیون میگن نباید انجام بدی. اونوقت آدم بهش فشار میاد و همش احساس شکست و تحقیر و عذاب وجدان و غیره میکنه.
من این احساسات رو مضر دیدم برای خودم بدون اینکه فایده و سرانجامی داشته باشن که ارزشش رو داشته باشه. وقت و انرژی منو تلف میکردن. دیگه خسته شدم از این دور بی پایان و تهدید و تحقیر بی منطق! و به عقل و خرد و هوش و خواست و ارادهء خودم توجه کردم. و بعدش خیلی راحتتر شدم. شادتر زندگی میکنم اینطوری. کاراییم هم بیشتر میشه. دیگه میرم روی چیزهایی که درش استعداد بیشتری دارم یا امکان موفقیت یا بازدهی مناسب میبینم کار میکنم.
من به مشترکات میان ادیان تقریبا اعتقاد دارم (یا عمل به احتیاط رو معقول میدونم در این مورد) و سعی میکنم عمل کنم.
یعنی مثلا دزدی نکردن، ظلم نکردن، جنایت نکردن، زنا نکردن، خودکشی نکردن، دروغ نگفتن و غیره.
ولی یه وقت هم اگر به هر دلیلی نتونستم و مرتکب هرکدام از این اعمال شدم، دیگه زیاد خودم رو اذیت نمیکنم. میگم نشد، نتونستم.
اون خدایی که بخواد منو بخاطر چیزی که نتونستم مجازات سخت کنه اصولا برای من قابل شناسایی و بعد قابل اعتماد نیست؛ بقدر کافی با منطق و وجدانی که میشناسم سازگاری نداره!
ضمنا عمل کامل و همیشگی به حتی همین مجموعهء اساسی محدود هم بسیار دشواره و فکر میکنم اکثریت انسانها درش شکست میخورن.
مثلا منکه خودم فکر نمیکنم هیچوقت بتونم اصلا و تحت هیچ شرایطی دروغ نگم!
ولی اصلا خوشم هم نمیاد از این کار. حتی با اینکه دیگه از مذهب تاثیر نمیگیرم اما بازم حس ناراحتی و مقداری عذاب وجدان بهم دست میده از این بابت؛ چون با مرام و تفکر خودم هم سازگار نیست.
خب ما انسانها ضعیف هستیم.
من به معنویت اعتقاد دارم.
ولی مذهبی نیستم.
هرچند در بعضی موارد خودم هم شک میکنم که واقعا هیچ مذهبی نباشم!
ولی کلیتش خب نیستم. چون اونطور پایبند و دنبال همهء مسائل مذهب نیستم.
میشه گفت یه مواردی هم از مذهب برداشت میکنم.
بطور کلی منبع هر منبعی باشه من ممکنه چیزی ازش برداشت کنم (با تشخیص عقل و دانش و تجربهء خودم)، یا خلاصه همون عمل به احتیاط و اینها دیگه. ولی بازم تا یه حدی فقط که خیلی سخت و پرهزینه نباشه.