04-14-2013, 06:33 AM
فعلا همان دو بخش اولش را خواندیم و بس مشعوف شدیم از این سخنان. بقیه را حوصلهمان نکشید از بس که فمنیستی بود.تلاش برای اینکه نشان داده شود نگاهِ فلسفی و متدهای نقدِ فلسفی را مردان برای خودشان نگه داشتهاند و گیتهایش را بر روی زنان بستهاند مضحکترین چیزی بود که میشد در این مورد گفت.فلسفه اتفاقا از همگانیترین نوع علوم است (چیزی شبیه به تاریخ) که وابسته به تحصیلاتِ آکادامیک نیست و هر کس را توانِ آن هست که ترفی از این توشه بربندد.این جملاتِ زیر براستی آدم را به یادِ مانیفستِ فمنیستها میاندازد:
با اجازهی شما من آثارِ چندین فیلسوف را خواندهام و هیچ گونه نگاهِ جنسیتی در آنها نیافتهام .در میانِ فیلسوفانی که اکنون به یاد دارم تنها نیچه، شوپنهاور، افلاطون ، ارسطو، روسو و بیکن قدری سخنانِ ناخوشایندِ زنانه گفتهاند که بیشتر سخنانِ آنها هم درست است. حال من هرچه فکر میکنم مثلا در سنجشِ خردِ ناب از کانت چه چیزِ زن ستیزانهای هست ، چیزی نمییابم یا در پژوهشهای فلسفی ویتگنشتاین یا در پدیدارشناسی روح هگل که ایشان گفتهاند. مثلا اگر زنی باشد که کتابِ تحقیق دربارهی فهم انسانی از هیوم را برمیداشت و شروع میکرد به خواندن چه چیزِ زن ستیزانهای در آن میافت که او را از خواندنِ آن کتاب باز میداشت. یا چه میدانم کتابِ هستی و زمانِ هایدگر را(شما یکبار که رفتید کتابفروشیای یا کتابخانه ای این کتابها را باز کنید، ببینید اصلا حرفی از زن یا مرد یا چیزی شبیه به آن در اینها هست یا خیر)! در ثانی این سخنانی که ایشان گفتهاند قابلِ تعمیم به علومی چون ریاضی و فیزیک هم میشود . یعنی پوچش پذیر نیست. پس بعتر است چنین سخنانی که مایه دلسردی ما میشوند را کنار بگذارید. اصلا فرض کنیم که سخنانِ زنستیزانه گفتهاند.فلسفه تلاشیست برای شناختِ خود و جهانِ بیرون و یافتنِ روابطِ میان پدیدهها.حال برای دو کلمه سخنِ زن ستیزانه که در حاشیهی دستگاههای فلسفی بیان میشوند زنان باید کلِ آن را بگذارند کنار؟ ما هماکنون بخشِ زیادی از باورهای مولانا یا سعدی را چرندِ محض میدانیم اما به خاطرِ آنها خود را از همهی چیزی که آنها ارائه کردند محروم نمیکنیم.
در مورد خود فلسفه، باید گفت که جنسیت در آن معنایی ندارد.یعنی اگرچه در یونانِ باستان بودند فلاسفهای چون تالس و فیساقورس که جهان را دو قطبی کرده و زنان را در بخشِ منفیاش قرار میدادهاند (که آنهم صرفا برای حفظِ روالی بوده که خود برگزیده بودند ) اما در جریانِ اصیل فلسفه هرگز نمیتوان ردپایی از نگاههای جنسیتی پیدا کرد.ترمهای فلسفی هم همگان فراسوی جنسیت هستند.
کلا سخنانِ مهمل و بیپایهای بودند که هیچ جور نمیشود سر و تهش را به هم آورد یا با واقعیات آنها را انطباق داد.
نقل قول: تردیدی نیست كه در فلسفه – دست كم فلسفه ی قانونی (canonical philosophy) – تعصبی مردانه وجود دارد، تعصبی كه همواره زنان را بر آن داشته است تا سنت فلسفی را همچون سنتی زن ستیز دریابند. این زن ستیزی گاه در آثار و آرای فیلسوفان بسیار صریح و آشكار است و گاه نیز اندیشه های این فیلسوفان چنان است كه دست كم می توان گفت قابلیت تفاسیر جنسیتی را داشته و بیانگر تبعیضی جنسیتی در سنت فلسفی اند.
iranbanoo نوشته: بدیهی است كه زنان در سنت فلسفی از امتیازات كمتری نسبت به مردان برخوردار بوده و در ارتباطی نابرابر با آنها به سر برده اند
با اجازهی شما من آثارِ چندین فیلسوف را خواندهام و هیچ گونه نگاهِ جنسیتی در آنها نیافتهام .در میانِ فیلسوفانی که اکنون به یاد دارم تنها نیچه، شوپنهاور، افلاطون ، ارسطو، روسو و بیکن قدری سخنانِ ناخوشایندِ زنانه گفتهاند که بیشتر سخنانِ آنها هم درست است. حال من هرچه فکر میکنم مثلا در سنجشِ خردِ ناب از کانت چه چیزِ زن ستیزانهای هست ، چیزی نمییابم یا در پژوهشهای فلسفی ویتگنشتاین یا در پدیدارشناسی روح هگل که ایشان گفتهاند. مثلا اگر زنی باشد که کتابِ تحقیق دربارهی فهم انسانی از هیوم را برمیداشت و شروع میکرد به خواندن چه چیزِ زن ستیزانهای در آن میافت که او را از خواندنِ آن کتاب باز میداشت. یا چه میدانم کتابِ هستی و زمانِ هایدگر را(شما یکبار که رفتید کتابفروشیای یا کتابخانه ای این کتابها را باز کنید، ببینید اصلا حرفی از زن یا مرد یا چیزی شبیه به آن در اینها هست یا خیر)! در ثانی این سخنانی که ایشان گفتهاند قابلِ تعمیم به علومی چون ریاضی و فیزیک هم میشود . یعنی پوچش پذیر نیست. پس بعتر است چنین سخنانی که مایه دلسردی ما میشوند را کنار بگذارید. اصلا فرض کنیم که سخنانِ زنستیزانه گفتهاند.فلسفه تلاشیست برای شناختِ خود و جهانِ بیرون و یافتنِ روابطِ میان پدیدهها.حال برای دو کلمه سخنِ زن ستیزانه که در حاشیهی دستگاههای فلسفی بیان میشوند زنان باید کلِ آن را بگذارند کنار؟ ما هماکنون بخشِ زیادی از باورهای مولانا یا سعدی را چرندِ محض میدانیم اما به خاطرِ آنها خود را از همهی چیزی که آنها ارائه کردند محروم نمیکنیم.
در مورد خود فلسفه، باید گفت که جنسیت در آن معنایی ندارد.یعنی اگرچه در یونانِ باستان بودند فلاسفهای چون تالس و فیساقورس که جهان را دو قطبی کرده و زنان را در بخشِ منفیاش قرار میدادهاند (که آنهم صرفا برای حفظِ روالی بوده که خود برگزیده بودند ) اما در جریانِ اصیل فلسفه هرگز نمیتوان ردپایی از نگاههای جنسیتی پیدا کرد.ترمهای فلسفی هم همگان فراسوی جنسیت هستند.
کلا سخنانِ مهمل و بیپایهای بودند که هیچ جور نمیشود سر و تهش را به هم آورد یا با واقعیات آنها را انطباق داد.
کسشر هم تعاونی؟!