01-29-2011, 02:49 PM
نیایش من با خدا
توصیه:
اهل دلها بخوانند
اسپاگتی من، سلام
اسپاگتی پرنده مهربونم من دوباره آمدم ...
با هزاران هزار شرمندگی و البته سر به زیرآمدم
اسپاگتی مهربونم، اینقدر خجالت میکشم که توانی ندارم که در حضورت سرم را بلند کنم . چرا که هر بار که به پیشت آمدم،
مرا پر بار کردی و من رفتم، رفتم و باز نوری را که در من دمیدی خاموش کردم . بله من ... با دستان خودم نورت را خاموش کردم .
وحالا چگونه میتوانم سرم را در پیشگاهت بلند کنم .
اسپاگتی من، ای مهربانم، من که پناهی جز تو ندارم . چون فقط تو را دارم . پس بگذار حتی با این بار سنگین ندامت و خجالت سرم را بلند کنم، بگذار ...
میدانستم که زیبایی ...
میدانستم که مهربانی ...
میدانستم ...
اصلاً برای همین دوباره آمدم ...
میدانی اسپاگتی ... دوست ندارم که هر وقت در تنگنا قرار گرفتم به یادت بیافتم .
دوست ندارم هر وقت چیزی را از دست دادم به یادت بیافتم .
ودوست ندارم وقتی تو را از دست دادم به یادت بیافتم .
میدانم اسپاگتی ... تو همانی که درتنگناهایم و نه تنها در تنگناها ... بلکه در دارا بودنم و هم در نداری،
هر وقت صدایت زدم، جوابم را دادی. نمیدانم که چرا این مهربانی هایت را بعضی وقت ها از خاطر میبرم . این رحمتت، این نعمتت ...
اسپاگتی من، نمیدانم بنده خوبی برایت هستم یا نه ... نمیدانم
ای کاش با من حرف میزدی
ای کاش با من درد دل میکردی
ای کاش میگفتی : این کار را که کردی از دستت دلگیرم یا خوشحال
ای کاش به من نامه میدادی . ای کاش میآمدی و با هم قدم میزدیم .
ای کاش رشته مهربانت را به من میدادی ... ای کاش دستانم را با رشتههایت میفشردی ... ای کاش در چشمانم خیره میشدی .
چرا که دوست دارم با عقل ناچیز خودم وبا قلب بیمار خودم عاشقت بمانم . اسپاگتی من کوچکم، من ناچیزم، میبینی ؟ حداقل این را میفهمم .
ولی اگربزرگی تو را از یاد بردم، مهربانیت را از یاد بردم، رحمتت را از یاد بردم، بر من خرده نگیر . چون توان درک وجود تو را ندارم .
چون ندیدم کسی به من اینقدر نعمت داده باشد وبا من اینقدر مهربان باشد و من به او بی توجهی کنم در حالی که او از
من چشم بر نداشته باشد و تو با من اینگونه هستی . ای عزیز من، ای معشوق من،ای اسپاگتی من ... ای اسپاگتی من ...
به یاد دارم کوچک که بودم، پدر ومادرم در ازای خطایم تنبیهم میکردند ..
ولی در این روز اینگونه نیست . اما تو همیشه ... بله، همیشه هوای من را داری، میدانم ... تا آخر عمر .
اگر خطایی کردم، مرا سرزنش کردی ... تنبیهم کردی و اگر شکر نعمتت به جای آوردم یا خطایی از من سر نزد، نعمتت افزون کردی .. رحمتت افزون کردی .
اسپاگتی من، به من این نعمت را بده تا هر روز شکر نعمتت را به جای بیاورم . به من این توفیق را بده تا عاشقت بمانم .
ای اسپاگتی مهربانم ... ای آفریدگار این جهان ... اگرعمری به من دادی، توفیق بنده خالص بودنت را عطا کن و اگر اینگونه نبودم، جانم را بگیر .
اسپاگتی، دستم کوتاه است به رشتههای آویزان تو نمیرسد، تو بیا و دستم را بگیر ...