03-15-2013, 01:58 AM
Mehrbod نوشته: خوب با این تفسیر ٢ + ٢ میشود ٤ هم ایمان است, زیر ما بنداشتهایم که ٢ همیشه ٢ است!خوب اول اینکه اینها خیلی خیلی با اکسیم 2+2=4 تفاوت دارند،ما داریم درباره بایدها و ارزشها در جهان بیرونی سخن میگوییم،حتی به خود این ساختار برای همان 2+2=4 هم ایراد وارد میشود،چه برسد به اینها.
برای من یک چیز نام ببر که با این تفسیر «ایمان» نباشد راسل جان!
بنداشتن که به چم نادرستی نیست, ما میگوییم ما زندهایم, ما جان داریم و ارزشهایِ زندگی ایندو هستند و بس.
هر اثباتی در پایهای ترین تراز خود به چند بنداشت میرسد, درستیِ کار از کمترین بنداشتن میاید, هر چه بنداشت و انگاشتهای ما کمتر باشند به رویکرد درست نزدیکتر هستیم.
از طرف دیگر خودت الان برخلاف اکسیم توضیح دادی،تو میگویی از ما جان داریم اینکه تنها اینها ارزشها هستند (نه کمتر و نه بیشتر) و باید ماکسیمم شوند میرسیم.ولی این استنتاج معلوم نیست چطور انجام میشود و این چجور اکسیمیست که قابل استنتاج است؟
درستی کار هم مشخص است نمیشود از کمتر بودن بنداشتها بیاید،ربطی ندارد یک بنداشت میشود احمقانه یا ناقص باشد،بنداشتهایی که آوردی کامل بودن و درستیشان بدیهی نیست (مانند 2=2) نشانش هم این نشان که داریم دربارهاش بحث میکنیم ما.
Mehrbod نوشته: شما بنداشت نکردی راسل, گفتی برای شخص خودت نابودی بشر میتواند خوشیآور باشد; خوب باشد من چه کنم دقیقا؟ (:
اخلاقیات از بیخ برای آدمیان (نه من و نه تو, بساکه من و تو) است, پس نمیشود گفت من این را میخواهم, پس این اخلاقی است.
ای بابا،چرا نمیشود،من هم یک بنداشت گذاشتم برای خودم،تعدادش هم کمتر است،تو میگویی خوب من چه کنم ،من هم میگویم خوب من چه کنم؟
والا در اخلاق که همچین چیزی را داریم: Egoism (Stanford Encyclopedia of Philosophy)
حالا من نمیدانم چطور ما حق نداریم چنین بگوییم و برای ما خود بخود غلط میشود و نادرست ولی شما بنداشت میگذاری ،بعد مثل شرکت خصوصی میگویی هر کی خواست بیاید هر کی هم نخواست نیاید،این هم سیستم اخلاقی درست و بهتر است !!
Mehrbod نوشته: فزود و کاست ممنوع نیست, من میگویم شما و دیگران فاکتور «زمان» را پیوسته پشت گوش میاندازید.باز هم فرقی نمیکند،دقت نمیکنی من چه میگویم.
بردار زمان یکسویه است, نمیشود از گذشته چیزی (رنج, خوشی) را کم کرد, میتوان ولی برای آینده دوراندیشانه کاست و افزود (= کارکردِ سوگرایی).
پس در برآیند سخن, من چند نمونهیِ سخت میبرشمارم تا ببینیم چگونه سیستم رایانش کار میکند.
٩٩.٩% مردم یک تیرهای (قبیله) از قربانی کردن یکی از میان خودشان هر ماه خوشی میبرند و به نگرشان سودآور است, اکنون بر پایهیِ سودگرایی باید چه کنیم؟
a. بگذاریم کارشان را بکنند, زیرا سود میبیشیند؟
b. پیش رویشان را بگیریم, زیرا سود نمیبیشیند؟
از دید سودگرایی همهیِ سخن اینجا این است که با کدامین رویکرد «سود - زیان» در آینده بیشتر خواهد بود و چگونه این را میرایانیم؟ با نگرش به همهیِ رویکردهایِ شایند
پس پاسخ سودگرایی میشود b زیرا:
١.رنج کشیدن یک آدم فاکتور بسیار بزرگتری در برابری خوشی دیگران است.
٢. کسانیکه خوشی میبرند نگران کشته شدن خودشان هستند.
٣. ..
پس رویهمرفته چگونه b را بباریکی میرایانیم؟ بدرستی روشن نیست, ولی میدانیم که رنج به خودی خود توانمندتر از خوشی است - این را دانشیک اثبات شده
داریم-, همچنین میدانیم که خوشیای که ٩٩.٩% مردم این تیره میبرند به زیان خودشان نیز میباشد: در آینده یکی از میان خودشان میتواند قربانی شود و etc.
پس گرچه یک تیرهای میتوانند خوشیای ماهانه در کشتن یکی از میان خودشان ببرند, ولی اگر از چند دیدگاه زیر بنگریم:
١. هر کدام از آنها میتواند در آینده خودش گزیده و قربانی شود (هیچکس نمیخواهد کشته شود) —> بد
٢. هر ماه یکی کشته میشود و خودش و نزدیکانش رنج میبرند —> بد
٣. هر ماه مردم تیره از قربانی خرسند میشوند —> خوب
در برآیند و با فراخیدن همهیِ اینها در گسترای زمان (نگرش به آینده), رایانش ما (گرچه اکنون دقیق نداریم) بیگمان* به رنج بسیار بیشتری از خوشی میانجامد.
هر آینه میتوانیم این را باز پیچیدهتر سازیم, بگوییم کسیکه قربانی میشود هم خود خوشنود و خرسند است و نزدیکان وی هم
آزرده نمیشوند که هیچ, احساس سربلندی میکنند (چنین رسمی را در تاریخ داشته ایم), اکنون چه, آیا همچنان کشتن یکی به قرعه نااخلاقی است؟
اینجا درد را تنها ضریب بیشتری میدهی نسبت بخوشی که فقط مثال را عوض میکند و مساله سر جایش است،از طرف دیگر میشود درد دیگران را با درد قربانی مقایسه کرد.یعنی قربانی کردن درد جمع را کاهش میدهد مثلا،که در آن صورت اصلا این تفاوت بین درد خوشی بکل از موضوعیت خارج میشود.
باقی استدلال هم که چنین و چنان میشود هم تنها ادعا و داستان است،من هم میتوانم ادعا کنم که عکسش اتفاق میافتد.این رایانش معکوس است همانطور که گفتم،یعنی طوری رایانش میکنیم که جواب دلخواه دربیاید که شکنجه بیگناه بد است،نه اینکه آچه در بنداشت نگذاشته ایم رایانش کنیم بعد بگوییم شکنجه بیگناه بد است یا خوب.
Mehrbod نوشته: * بیگمان از اینرو که هماکنون ما درون امان یافتیکهایِ (قانونهایِ سرانگشتی) از روند فرگشت بدست آوردهایم که به همین رویکرد میگرایند.کل سخن ما هم این بود که اینطور نیست،قانون سرانگشتی با رایانش پوزیتویستی خیلی فرق دارند،داریوش گرامی در پست قبلیش بخوبی اینرا توضیح داد.اگر ما در زمان کنونی بتوانیم برایانیم که الان قانون سرانگشتی برایمان کار میکند یا نه در واقع آنرا رایانیدهام و از قانون سرانگشتی استفاده نکرده ایم که،تناقض بسیار واضحیست !
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound