02-24-2013, 10:36 PM
خوشم میاد: عشق، سکس، پول، دانش، تنهایی، کتاب های علمی، موسیقی متال و راک، خال کوبی، شب زنده داری، سیگار، مشروب، قلیون، آدم هایی که یک چیز جدیدی برای ارائه دارند، آدم هایی که با بقیه فرق دارند، دختر هایی که دو خصوصیت قبلی رو دارند، فیلم و سینما، داداشم که همیشه یه حرف خیلی جذابی واسته گفتن داره و هر وقت باهاش حرف میزنی یه چیزی یاد میگیری، از سارای عزیزم که همه ی کتاب های دنیا رو خونده بود ولی هرگز چیزی نمیگفت و زندگی منو تغییر داد، از استادم، از اینکه بدون ترس و خجالت خیلی رو راست همیشه حرفم رو میزنم، از ریاضیات گسسته، برنامه نویسی #C، امنیت شبکه، Cryptography، فلسفه، علوم سیاسی، علوم نظامی، خیام، مولانا، زبان انگلیسی- آلمانی و لاتین.
بدم میاد: از Everyday people، آدمهایی که همیشه پی روی status quo هستند، از اونهایی که personal space و آزادی فردی رو درک نمیکنند، از اونهایی که ترجیح میدند بمیرند و بدبخت باشند ولی فکر نکنند، از اون آدم هایی که فقط حرف های قشنگ میزنند، از اونهایی که شعار های تکراری میدند و حرف های آبکی میزنند، از اونهایی که فکر میکنند این شعر و شاعری ها یعنی روشن فکری، از آدم های که practicality براشون به اندازه ی دانه گندمی اهمیت نداره، از مطلق گرایی، از نادانی، از دین، از خدای ابراهیمی مریض و سادیستیک، از Hypocrite ها، از آدم هایی که به خاطر دیگران زندگی میکنند، از دین گرایی، از مملکت اسلامی، از اینکه کسی بهم بگه چی کار بکنم و چی کار نکنم، از احترام بی جا، از رومان های آبکی و مسخره که بعد از خوندنش احمق تر از گذشته میشی، از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی، از آخوندها، از اونهایی که فکر میکنند به حقیقت دست پیدا کردند، از مترو سوار شدن، از اینکه تو ایران هیچ آینده ای ندارم، از موسیقی پاپ، از opra، از برنامه هایی که در مورد لباس فلان بازیگر و دوست پسر جدید فلان بازیگر حرف میزنند، از اون سکوت های دردناکی که گاهی پیش میاد، از اون احوال پرسی های اجباری و بیخودی، از آدم های پیری که همه ی حرف هاشون دری وریه و انتظار دارند توام بهشون احترام بزاری و هیچی نگی، از اونهایی که همه ی زندگیشون در یک ایدئولوژی سوراخ سوراخ خلاصه شده و فکر میکنند با این ایدئولوژی به عرش میرسند، از فمنیست های تند رو.
بی تفاوتم: مرگ، بیشتر آدم ها، نظر دیگران در مورد خودم، norm های احمقانه ی جامعه، مقام و مرتبه ی آدم ها و خیلی چیزهای دیگه...
آهنگ So fucking what از گروه متالیکا خیلی بهتر منظورم رو بیان میکنه...
بدم میاد: از Everyday people، آدمهایی که همیشه پی روی status quo هستند، از اونهایی که personal space و آزادی فردی رو درک نمیکنند، از اونهایی که ترجیح میدند بمیرند و بدبخت باشند ولی فکر نکنند، از اون آدم هایی که فقط حرف های قشنگ میزنند، از اونهایی که شعار های تکراری میدند و حرف های آبکی میزنند، از اونهایی که فکر میکنند این شعر و شاعری ها یعنی روشن فکری، از آدم های که practicality براشون به اندازه ی دانه گندمی اهمیت نداره، از مطلق گرایی، از نادانی، از دین، از خدای ابراهیمی مریض و سادیستیک، از Hypocrite ها، از آدم هایی که به خاطر دیگران زندگی میکنند، از دین گرایی، از مملکت اسلامی، از اینکه کسی بهم بگه چی کار بکنم و چی کار نکنم، از احترام بی جا، از رومان های آبکی و مسخره که بعد از خوندنش احمق تر از گذشته میشی، از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی، از آخوندها، از اونهایی که فکر میکنند به حقیقت دست پیدا کردند، از مترو سوار شدن، از اینکه تو ایران هیچ آینده ای ندارم، از موسیقی پاپ، از opra، از برنامه هایی که در مورد لباس فلان بازیگر و دوست پسر جدید فلان بازیگر حرف میزنند، از اون سکوت های دردناکی که گاهی پیش میاد، از اون احوال پرسی های اجباری و بیخودی، از آدم های پیری که همه ی حرف هاشون دری وریه و انتظار دارند توام بهشون احترام بزاری و هیچی نگی، از اونهایی که همه ی زندگیشون در یک ایدئولوژی سوراخ سوراخ خلاصه شده و فکر میکنند با این ایدئولوژی به عرش میرسند، از فمنیست های تند رو.
بی تفاوتم: مرگ، بیشتر آدم ها، نظر دیگران در مورد خودم، norm های احمقانه ی جامعه، مقام و مرتبه ی آدم ها و خیلی چیزهای دیگه...
آهنگ So fucking what از گروه متالیکا خیلی بهتر منظورم رو بیان میکنه...
"De omnibus dubitandum"
"Ubi dubium ibi libertas"
"I, like Shakespear, believe that the world is a stage. But the tragedy is not in the script. The tragedy is that there is no script"
"Ubi dubium ibi libertas"
"I, like Shakespear, believe that the world is a stage. But the tragedy is not in the script. The tragedy is that there is no script"