02-13-2013, 05:38 PM
Russell نوشته: آری خوب بیولوژی که از بحث جدا ناشدنیست.تفاوت نخست دیدگاه من و شما، در نوع نگاهمان به اراده حیات است.من آن را علت میبینم و شما آن را معلول! در مورد این اراده حیات و مطالب پیرامونی اش و همچنین پدر این تفکر یعنی شوپنهاور، که در ایران متاسفانه خیلی ناشناخته مانده، حتما جستاری خواهم گشود و بیشتر سخن خواهم گفت.
مساله اینست که از نگر من خود اراده حیات هم مثل باقی رفتارها از جمله بقای نسل حاصل ناخودآگاه و فرگشت است.
از طرف دیگر ما که نمیگوییم رفتار حیوان مادر از نظر روانی نوعدوستانه است (مگر آنکه او را یک اجنت اخلاقی دارای خودآگاهی بگیریم).از نظر بیولوژیکی هر دوی انسان و حیوان رفتارشان نوعدوستانه است،ولی از نگاه روانی فقط رفتار انسان نوعدوستانه میشود بدلیل همین خودآگاهی و... که دارد.
تفاوت بعدی این است که از نظر من چه در حیوان و چه در انسان این رفتار خودخواهانه است، اما در انسان صرفا به دلیل آگاهی و تعقل، توجیه نوع دوستانه برایش بافته میشود.یعنی به عنوان دلیل پس از آن رفتار عنوان میشد، علت راستین اش نیست.از آنجا که انسان گرایش دارد مسائل را از دیدگاه عقلی اش توجیه کند، باید از او انتظار داشت که چنین چیزی را عنوان کند.چنانکه برای سکس (که آنهم علتی کلانتر دارد)، عشق را بهانه میکند و... . از دیدگاه بیولوژیک که مشخص است هر دو برای نفع "نوع" و در این بحثی نیست.عبارت "نوع دوستانه " البته قدری برایش ناجور است!
نقل قول:مساله اینست که رانه ممکن است مشترک باشد ولی از نظر روانی و در خودآگاه مادر در رفتار خود صادق است (حتی اگر عملا خودش را هم ناخودآگاه فریب دهد).برای روشن شدن تفاوت رفتار دو دوست را هنگام کمک بهم مقایسه کنید با رفتار یک نفر که علاقه ای به طرف مقابل ندارد در خودآگاه خود ولی برای سود طولانی مدت خود با حساب و کتاب آگاهانه رفتاری مشابه رفتار یک دوست را در کمک انجام میدهد.این میشود وجه تمایز نوعدوستی روانی (Psychological Altruism).[/QUOTE]
راسل جان، اینجا همان نقطه اصلی تفاوت دیدگاهِ من و شماست.مطمئن باشید که این همیشه ناخودآگاه است که خودآگاه را میفریبد!
undead_knight نوشته: به هر حال همین حس حیات هم در مقابل جون خود ما اگر خودخواه باشیم بی ارزشه،جون خود ما خیلی مهم تز از حیات دیگرانه ولی وقتی کسی برای دیگران میمیره اینجا تا حدی خودخواهی بیولوژیک رو شکست داده:)
البته من از دید دیگه ای به موضوع نگاه میکنم،به نطر من ما هرچی که انجام میدیم اگر مجبور نباشیم در درجه اول برای رضایت خودمونه،فرقش در این هست که ممکنه برای این رضایت حتی جونمون رو هم از دست بدیم یا اینکه کاری رو انجام بدیم که در حالت عادی ازش خوشمون نمیاد ولی چون چیز دیگه ای هست که خوشی روانی قوی تری بهمون میده انجامش میدیم:)
ببینید دوستان،شما در هیچ حالتی نمیتوانید پیگیر علتِ این کارها خارج از خودِ آن موجود باشید.بالاخره چیزی ست در درون همان موجود که او را می انگیزاند.اگر غیر از این باشد، حتی حفظ حیاتِ خود نیز تفسیری نوع دوستانه دارد و میتوان آنرا از نگاه فایده گرایانه بررسید.من هرجور که به موضوع نگاه میکنم ، میبینم تفسیر ما نباید عام و کلی باشد و باید رفتارها را جزئی بنگریم.یعنی اینکه وقتی ما میخواهیم از دور یک رفتار را بررسی کنیم، تمایل داریم که عاقبت و نتیجه ای که آن رفتار در پی دارد را در نظر بگیریم، درحالی که در این بحث، این رویکرد گمراه کننده است و ما باید ببینیم که چیست آنچه که در آن بزنگاه باعث آن رفتار میشود؟
کسشر هم تعاونی؟!