02-13-2013, 03:26 PM
Russell نوشته: مهمان این هفته Dariush عزیز هست.ضمن خوشامد بشما،بدون حاشیه میرویم سر اصل مطلب، این لیست سوالات و اینهم شما:سپاس اکنون که میخواهم به این پرسشها پاسخ بدهم، می بینم که چندان هم ساده نیست پاسخشان و باید درونیات خود را شخم بزنم!
Russell نوشته: . چه عنصری را در روابط اجتماعی از باقی مهمتر میدانید؟ توضیح بدهید.چندان انسانِ اجتماعی ای نیستم و بیشتر منزوی هستم اما در نظرم انسانهایی که اصول نداشته باشند، توجه مرا دفع میکنند . "مصلحت" چیزی ست که من نمیتوانم با آن مصالحه کنم!
Russell نوشته: 2. در خطکش سیاسی خود را در کجا میبینید؟ راست، چپ، میانه یا...؟خب این چپ و راست، در هر کشوری یک معنایی دارد.من در یک حکومت سوسیال دموکرات راستین، راست و قدری محافظه کار هستم.
Russell نوشته: 3. در زندگی روزمره آیا مقید به اصول اخلاقی مشخصی هستید یا نخست به نتیجهبخشی اعمال خود توجه میکنید؟در زندگی روزمره خیلی پایبند به اخلاق هستم.اما اخلاق را آخرین راه حل نمیدانم و خودم را یک انسانِ اخلاقی نمیدانم.موضوعی که هست این است که من گذشته ای داشته ام که نمیتوانم از آن فرار کنم و در این وضعیتی که اکنون هستم نمیتوانم به چیزی جز اخلاق تکیه کنم.اما از نگاه فلسفی، من به اخلاق باور ندارم و آنرا بی فایده میپندارم و اگرچه اخلاق را مقطعی میدانم که به هر حال باید آنرا دریافت اما پافشاری برآن را فساد برانگیز میدانم.(نباید از یک طرفدار نیچه چیزی جز این انتظار داشته باشید!!!)
Russell نوشته: 4. آیا در زندگی شما نقطهی دگرگونی برجستهای وجود داشته؟ لحظهای، رخدادی، شخصی ... که زندگی شما به پس و پیش از آن تقسیم بشود؟ اگر بله، بدون ذکر جزئیات، حالات خود و چگونگی آن تغییرات را توصیف بکنید.چندین مورد.اما مهمترینش مرگ پدرم بود.نه خودِ مرگش.بلکه آن چندماهی که در نهایت منجر به مرگ پدرم شد تاثیر شگرفی بر دید من بر زندگی گذاشت.شاید بد نباشد حادثه ای که روز مرگ پدرم پیش آمد را بازگویم.آن روز من دانستم که حال پدرم خراب است و به شدت در تب و تاب بودم . یکی از دوستان آدرس مطبِ یک دکتر فوق تخصص را به من داده بود و از کارش خیلی تعریف کرده بود.من به مطبش رفتم و از او با التماس خواستم که بیاید پدرم را ببیند(او در بیمارستان بستری بود) و هر چقدر هم که هزینه اش میشود پرداخت خواهم کرد.باورتان نمیشود به چه گفت.با خونسردی ای بی نظیر و شگفت آور گفت اگر پدرت همین الان جلوی در مطب من در حال جان دادن باشد، من از صندلی خودم بلند نمیشوم که او را ببینم.به عنوان جوانی که رابطه عاطفی عمیقی با پدر خود داشتم، واکنشم غیرقابل پیش بینی نبود.چند شب در بازداشتگاه بودم و آنجا بود که پی بردم همه ی دستگاه اخلاق، انسانیت، دین و ... که انسانها در پی اعصار وضع کرده اند ، چونان راهکاری بوده که شخصی که زیر بار تجاوز جنسی قرار دارد بر میگزیند تا کمتر دردش بگیرد (خود را شل کردن!)وگرنه هیچ ارزش دیگری ندارند و ارائه تفسیری بدبینانه و غم انگیز از زندگی چقدر راحت تر است از اینکه بخواهیم تفسیر خوشبینانه از آن داشته باشیم.به هرحال آن چندشبی که در بازداشتگاه بودم به راستی نقطه عطفی جدی در زندگی من بود.
Russell نوشته: 5. با استیصال چه میکنید؟ یعنی اگر تمام آنچه ممکن است را برای حل یک مشکل انجام دادهاید اما همچنان عاجز ماندهاید، برای کنار آمدن با عجز منتج چه طریقی را برمیگزینید؟خب کسانی که در ایران زندگی میکنند احتمالا هر روز تمرین استیصال میکنند و به خوبی در این مورد ورزیده شده اند! شرایط استیصال زمانی ست که من خودم را خیلی اوقات آنجا می آزمایم.وقتی شما تقسیری کاملا ماده گرایانه از زندگی و هستی داشته باشید و با احتمالات نیز آشنا باشید ، آنگاه چینش و پیکربندی ای که منجر به استیصال شما میشود، چندان عجیب نیست و راحت تر میتوانید با آن کنار بیایید؛مخصوصا اگر دلبستگی زیادی به پیرامون خود نداشته باشید.در هر صورت از من نمیتوان انتظار واکنشی خیلی شگفت آمیز داشت!
Russell نوشته: 6. به باور شما کدامیک از شعارهای انقلاب فرانسه مهمتر است، و اگر وادار به گزینش یکی بشوید، کدامیک خواهد بود؟آزادی.در این مورد من هرگز هتا کمترین قطره آزادی را هم نمیتوانم با هر چیز دیگری معامله کنم.به برابری انسانها اعتقاد ندارم.برادری هم که شعار پوچی است.
Russell نوشته: 7. موثرترین شخص در زندگی شما که بوده؟ بدون درج اطلاعات شخصی، کمی پیرامون چگونگی اثرگیری خود توضیح بدهید.از فیلسوف ها و نویسنده ها که بگذریم، در دوران دانشجویی، استادی داشتم(البته استاد خودم نبود) که ایشان تاثیر زیادی روی من داشتند.در آن دوره که من درگیری ذهنی شدیدی داشتم و در معمای هستی غرق شده بودم او مرا با دنیای فلسفه آشنا کرد.
Russell نوشته: 8. آیا تا بحال آرزوی مرگ کسی را کردهاید؟ اگر بله، توضیح بدهید.آنگونه که واقعا بخواهم که بمیرد، نه . اساسا کسی را در زندگی ام چنان مهم نمیکنم که بخواهم آرزوی مرگش را داشته باشم.
Russell نوشته: 9. به نظر شما آیا کیفیت زندگی بشر از منظر زمانی درحال صعود بوده یا سقوط؟نمیتوانم بپذریم که کیفیت زیست انسانها در حال صعود بوده.البته این موضوع قدری نگاه فلسفی میطلبد و از این منظر، اگر بهترین شرایط را در نظر بگیریم، انگاه گرفتار بطالت میشویم و باید با آن بجنگیم.این موضوع قدری بحث بیشتر میخواهد و پیشنهاد میکنم که جستاری برای این موضوع گشوده شود.
Russell نوشته: 10. کدامیک از این دو را دستاورد مهمتری برای بشر تلقی میکنید: هنر، یا دانش؟دانش مخاطبانی خاص دارد و مردم عادی صرفا جلوه های ثانویه اش را لمس میکنند، اما هنر مخاطبی بسیار عام تر دارد و میتواند تاثیر مستقیم داشته باشد.اگر منظور از دانش science باشد، انگاه اوضاع بدتر هم میشود!حتما میدانید که ساینس به مانند چاقو است.اما Knowledge را جایگاهی ست بسیار رفیع.
اگرچه هنر نیز در طول تاریخ چندان در پروراندنِ حماقت بی کار نبوده، اما آنطور که علم در طی هزاره ها به طور مستقیم موجب نابودی نسل ها شده، هنر اصلا قابل مقایسه با آن نیست.
Russell نوشته: 11. آیندهی نزدیک جهان و ایران را از منظری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چگونه میبینید؟آینده نزدیک جهان چندان روشن نیست.البته خیلی هم تاریک نیست.جهان با چالش هایی روبروست که روشی که برای حلشان برمیگزیند، سرنوشت ساز خواهد بود.مشکلات زیست محیطی،اسلام گرایی،ظهور قدرتهای نو و افزایش بی رویه جمعیت،تعدادی از این چالشها هستند.باید امیدوار بود که خرمندانی باشند که بتوانند اینها را مدیریت کنند.
به آینده ایران امیدوارم.فکر نمیکنم که شخصی مخالف این باشد که طوفانی در انتظار ایران است.اما پس از آن طوفان، من فکر میکنم آینده ایران روشن است و بالاخره ایران ما نیز "عاقبت به خیر" میشود.مردم ایران دیگر به راستی آزموده شده اند و تا آن اندازه که برای ساخت یک کشور دموکراتیک،سکولار و نوین ، هوشمندی لازم، آنرا کسب کرده اند.برعکس خیلی از دوستان من فکر میکنم آسیب هایی که در طول این سی سال بر ایران وارد آمده، خیلی زود قابل بازسازی است.
Russell نوشته: 12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمانهای خود جانتان را به خطر بیاندازید؟سقراط را دوست دارم، اما دلم نمیخواهد در این مورد از او الگو بگیرم!
Russell نوشته: 13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمانهای خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟بازهم خیر.همیشه تاریخ، عده ای قلیل به خاطر آرمانهایشان، عده ای عظیم را قربانی کرده اند و بعدها در قضاوت تاریخ، چنین برآمده که آن میلیونها به خاطر هیچ از بین رفته اند.
Russell نوشته: 14. آیا مذهب و دانش را آشتیپذیر میدانید؟منظور این سوال را به درستی متوجه نمیشوم.اساسا چرا باید به دنبال آشتی مذهب و دانش باشیم؟حوزه شان به کلی متفاوت است.مذهب متدهای خودش را دارد و دانش به کلی همه آن ها را از دم بی اعتبار می شمارد.
کسشر هم تعاونی؟!