02-06-2013, 07:09 PM
folaani نوشته: شک دارم اساسا!شما نسبت به خانواده خیلی احساس مسئولیت میکنید که شایسته ی تحسینه اما فکر نمیکنید در اینکار افراط کرده باشید؟
حالا گفتم قرصی چیزی شاید باشه بخوریم زود خوب بشه
این همه علم و فناوری و پزشکی آخه!!
یه مدت هم میخواستم صیغه کنم.
حتی دامادمون گفت اگر بخوای من برات پیدا میکنم.
البته بعد از اینکه فهمید ازدواج واسه من کاملا منتفی است و هیچ راهی نداره.
ولی خب من حساب کردم اگر من این کار رو بکنم اونوقت فردا دامادمون کار مشابهی بکنه و زندگی خواهرم خراب بشه چی!!
کلا جالب و الگو و پشتوانهء خوبی نیست دیگه. نه؟
من نمیخوام خانوادم کوچکترین آسیبی ببینن. بخصوص مادرم. ترجیح میدم تا آخر عمر عزب بمونم اما مادرم راحت و ازم راضی باشه منم راضی ترم. نمیخوام کوچکترین فشار و رنجی رو بهش تحمیل کنم. پول هم داشته باشم خب برای زندگی خودم و مادرم لازم دارم.
کلیتش سکس برای من مهمترین مسئلهء زندگی نیست. قدرت و آرامش و راستی برام مهمتره و اگر اینا رو داشته باشم درحد حداقل راضی هستم.
ولی خب اذیت میکنه و وقت و انرژی ازم میگیره.
بهرحال شما یه سری نیاز دارید و سرکوبشون حتما مشکل ساز خواهد شد.مثلا عصبیتر میشید یا بی حوصله تر و...
شایدم اعتماد بنفس کافی ندارید.
برخی از پسرها سعی میکنن که بدختری پیشنهاد دوستی ندن چون میترسن که جواب دختر نه باشه و غرورشون جریحه داربشه که در واقع اینطور نیست.
این احتمال هم وجود داره که هنوز دختر ایده آلتون پیدا نشده .بقول معروف مشکل پسندباشید.