01-25-2013, 05:55 AM
SAMKING نوشته: واقعن برای همتون متاسفم، یک مشت تنبلِ فریبگرِ تن آسایِ پاد همبودیک هنجار شکن... در این سخنگاه گرد هم اومدن
راستی آنارشی مشکلش چیه؟ شخصیتش چگونه هست؟
از نگر من آدم سالمی هست مشکلی تو نوشتنش ندیدم
امیر دو هزار و پونصد و نود و یک هم همینطور
این دوتا تنها جمله هاشون کمی بلنده و موقع خوندن نوشته هاشون باید خیلی چشم رو ایور اونور چرخوند!
از روی نگارش آنارشی میتوانم بگویم (به سبک کفبینها، فالُش بگیرم که ...) که برای خودش نمینویسد، برای هنایشگذاری یا همان تاثیرگذاری روی دیگران مینویسد (:
به گمانم هرگز نمیشگفتد (تعجب نمیکند)، بجایش با گزافکاری (غلو) در نشانههای سَگاوندی (:?!) میکوشد دیگران را اندکی پایین کشیده و در سخن باریکبینی و نقد کند.
امیر نگارشی 100% درست و دودلواره (وسواس) و هتا بیمارگونه دارد، این نوشتار را بنگرید:
Ouroboros نوشته:
برای جلوگیری از انحراف تاپیک «جمهوری یا پادشاهی پارلمانی» پاسخ دوست ارجمند راسل را اینجا دادم. امیدوارم ببخشند.
Russell نوشته: امیر گرامی امنیت و خشونت رو چطور میشه حل کرد؟
دستکم دو روش برای حفظ آرامش اجتماعی وجود دارد: همکاری، اجبار. از بعد تاریخی جوامعی که برمبنی ِ تضاد شکل گرفتهاند، و در آن بخشی از جامعه مورد بیعدالتی بخشی دیگر قرار گرفته، اجبار به عنوان اصلی جداناشدنی از نظم عمومی جعل میشده، زیرا سرکوب و اجبار ِ قهرآمیز تنها راه برای ممانعت از تلاش کسانی که مورد ظلم قرار گرفتهاند برای مقابله با آن است. نگاهی به آمار جرم و جنایت، به خوبی نشان میدهد که این پدیده ارتباط مستقیم با سطح اختلاف طبقاتی دارد و کشورهایی همچون ایالات متحده یا آفریقای جنوبی که هم از منظرگاه تاریخی و هم از پنجرهی جامعهشناختی برپایهی سرکوب گروهی بزرگ از شهروندان خود شکل گرفته و به تکامل رسیدهاند، در میان جرمخیزترین کشورهای جهان هستند.
گذشته از این، دستگاه سیاسی/اجتماعی/اقتصادی موجود بهجای آنکه به راستی توانایی پیشگیری از جرم را داشته باشد، از طریق سرکوب سیستماتیک فردیت، تحمیل ارزشهای اجتماعی بسیار بسته، و ترور شخصیت و جایگاه انسانی کسانی که خارج از این حلقهی بسته قرار میگیرند نه تنها مطلقا از کنترل جرم و جنایت عاجزست، بلکه بالعکس برجستهترین انگیزه و محرک برای گرویدن افراد به نقض حقوق همنوعانشان محسوب میشود. تقسیم عمیقا ناعادلانه زندگی(و نه «نابرابر»، که نابرابری تواناییها و پیرو آن اندوختهها و دستاوردهای انسانها پدیدهایست طبیعی، اما نابرابری در حقوق، جایگاه انسانی و ابزار پیشرفت چیزیست تحمیلی و از جمله بدترین ویژگیهای سرمایهداری)، وجود نیرویی سراسر توهین به شخصیت و شعور انسان بنام پلیس، که کارکردی بجز سرکوب برای آن تعریف نشده، و حالت انتزاعی، از بالا به پائین و یکسره طبقاتی ِ جامعه، قانون و حتی خانواده و فرهنگ، همگی در میان دلایل اصلی گرویدن به جرم و خشونت در جامعه است.
اما حتی با تمام این تفاصیل، حتی در این جوامع امروزی ما هم، که میلیونها میلیون مورد ظلم و بیعدالتی قرار میگیرند، در همه شرایط ۹۹٪ مردم هرگز مرتکب جرم و جنایت نمیشوند. مدافعان سیستم موجود حتی این رفتار نوعدوستانه، مبنی بر اخلاقیات و مسئولانه را به «ترس از مجارات» و «عواقب احتمالی» ربط میدهند، اما نزد من این بزرگترین دفاع برای ذاتا مشتاق به همکاری و همیاری بودن انسانهاست. اکثریت قاطعی از مردم در همه جوامع صلحجو و نرمخو هستند، و مشتاق برای کمک به یکدیگر اگر شرایط اجتماعی اجازهی آنرا بدهد. اینکه ما موجوداتی درنده هستیم منتظر خاموش شدن چراغها تا به جان هم بیافتیم و یکدیگر را بدریم، یکسره چرند است، و نه فقط هیچ سندیتی ندارد، همهی مدارک و شواهد موجود خلاف آنرا گواهی میدهند.
نکتهی دیگر بایستگی برای تغییر دیدگاه ما نسبت به مفاهیم، و لزوم برطرف کردن چندگانگیهای مصنوعی در نظام اجتماعیمان است. برای مثال در جوامع پساسرمایهداری امروز اغلب مردم بطور خودانگیخته دچار این باور مضحک هستند که «دزدی» در قانون منع شده. حال آنکه اگر کمی دقت بکنیم، میبینیم که انواع بیشماری از آنچه میتواند به سادگی دزدی انگاشته بشود نه فقط «منع» نشده، بلکه به عنوان بخشی جداییناپذیر از طبیعت جامعهی بشری هر روزه جعل و تبلیغ میشود(مثلا اینکه ۹۰٪ کار برای تولید یک محصول را شما بکنید و در آخر فقط ۱٪ آن به عنوان دستمزد به شما داده شود چیزی بجز دزدی نیست، یا اینکه کشوری چند صد سال منابع انسانی و طبیعی و فرهنگی یک کشور دیگر را به یغما میبرد، یا اینکه ابرشرکتهای چندملیتی توان رقابت حقیقی را شرکتهای کوچک محلی میگیرند، یا اینکه برای بهرهمندی از حداقلهای لازم برای زنده بودن شما را وادار به گذشتن از صدها حلقهی آتش میکنند و ...).
بنابراین تعریف جرم میباید که از «آنچه دولت ممنوع کرده» تغییر، به چیزی بدل بشود که به راستی برای همزیستی اجتماعی انسانهای آزاد و برابر با یکدیگر لطمه وارد میکند. من به راستی باور دارم که اگر انواع سیستماتیک جرم را بزداییم، قانون را از جایگاه چیزی انتزاعی به بایستگیهای عینی برای زندگی مسالمتآمیز تغییر بدهیم و ضمانت اجرایی آنرا از پلیس و زندان به مسئولیتپذیری استحاله بدهیم، انواع پراکنده و انفرادی آن نیز نابود خواهند شد.
با وجود این حرفها، حقیقت غیرقابل انکار اینست که درصد بسیار اندکی از جرمها هستند که ریشههای جامعهشناختی ندارند، همچون جرایم مربوط به جنون، نقصانهای ژنتیکی(جنونپیشگان و ریسکتیکرها و ..)، پاسخ من به این چالش اینست که آیا ما باید ساختار اجتماعی خود را برمبنی استثناها بنا بکنیم؟ ایا برای رفتار درصدی بسیار ناچیز از کژ و کوژیهای رفتاری باید درصد بزرگتری که چنین نیستند را مجازات بکنیم؟ یقینا خیر.
اما راه برخورد با اینها چیست؟ این به راستی پرسشی دشوار است که هنوز جای بحث گشوده دارد. به باور من برعهدهی هر نهاد و جامعهای خواهد بود که تصمیم بگیرد با این احتمال و چنین مشکلاتی چگونه برخورد خواهد کرد، میتوان آنها را با اخراج از کمونیتی مجازات کرد، میتوان آنها را در جوامعی مخصوص به خودشان جای داد(که متشکل از آدمهایی به طبع بخور و ببر و بزن و بکش خودشان است)، میتوانند با بوجود آوردن تابوی فرهنگی درصد کسانی که برپایهی این علایق بیمارگونه رفتار میکنند را کاهش بدهند و ... اما من راه حلی برای آن ندارم، هیچکس هم نمیتواند ادعا بکند که میتواند شرایط پس از انقلاب را پیشبینی بکند و یا اینکه از پیشرفتهای آینده مطلع است، هماکنون ما میتوانیم جنونپیشگان را شناسایی بکنیم، شاید در آینده توانستیم راه درمان آنرا هم بیابیم، و مانع از این بشویم که اکثریت ۹۹٪ بدلیل ترس از جنایات اقلیتی ۱٪ در شرایط نابرابر، سرکوب و سلطه زندگی بکنند.
این نوشته یک شاهکار نگارشیکه! امیر بر پاد Alice یا من برای آسانِش خواننده پاراگرافنما هم نمیزند، همه پاراگرافها بجا و درست هستند.
نشانههای سگاوندی 100% درست به کار رفتهاند، شاید تنها کسی که شایسته همسنجی در این تراز باشد هموند دیگران [name]Kaveh[/name] است:
Mehrbod نوشته:Kaveh نوشته:Russell نوشته: خوب بچه همنجنسگرا بشود حالا چه اشکالی دارد،اگر مساله انقراض نسل است که من بعید میدانم مشکلی بوجود آید عوامل اصلی چیزهای دیگری هستند
در پاسخ مهربد گرامی گفتم. یک غیر همجنسگرا (آدم {با جهتگیری جنسی} طبیعی) تجربه زندگی بهتری در یک دنیای با اکثریت غیر همجنسگرا دارد.
پ.ن. به گمانم نخستین بار در اسپاش فرومنویسی پارسی کسی از نمادهای ابرو {} بدرستی در کمانک () سود برد!
کاوه شاید تنها کسی در سراسر زندگی من باشد که دیدهام {} را درست به کار برده باشد، بنگرید به اینکه هیچ لغزشی در نوشتارش نیست، لغزشهایی که بسیاری از مردم دارند:
100% درست:
در پاسخ مهربد گرامی گفتم. یک غیر همجنسگرا (آدم {با جهتگیری جنسی} طبیعی) تجربه زندگی بهتری در یک دنیای با اکثریت غیر همجنسگرا دارد.
نادرست، لغزش در اسپاشگذاری میان وا کردن کمانکها (پرانتز) با اِسپاش:
در پاسخ مهربد گرامی گفتم. یک غیر همجنسگرا ( آدم {با جهتگیری جنسی} طبیعی ) تجربه ...
نادرست، لغزش در اسپاشگذاری پیش از نقطه پایان گزاره:
... با اکثریت غیر همجنسگرا دارد .
امیر و کاوه در نگارش خودشان بسیار بسیار باریک هستند و بسیار کم میبینید لغزشی از آنها سر بزند، هر آینه میتوان با
باربیکبینی باز بالاتر نکتههای ریزی در آورد که کمتر به چشمتان میخورند، برای نمونه در نگارش امیر این اسپاشهای افزوده را بیابیید:
Ouroboros نوشته: اما من راه حلی برای آن ندارم، هیچکس هم نمیتواند ادعا بکند که میتواند شرایط پس از انقلاب را پیشبینی بکند و یا اینکه از پیشرفتهای آینده مطلع است، هماکنون ما میتوانیم جنونپیشگان را شناسایی بکنیم، شاید در آینده
میان «را پیشبینی» دو تا ' ' به کار رفته، از آنجاییکه شمار اینها فراوانه میتواند یک hint کوچک از شخصیت امیر به ما بدهد و آنهم اینکه گرچه امیر
بسیار در درستنویسی و پیروی از مهادهای خود (اصول زندگی) پایبند است، ولی این باریکبینی را بر پاد آنچه من گفتم "بیمارگونه" دنبال نمیکند، بساکه برای هنایندگی هر چه بالاتر بر خواننده این را میکند- در تارخوان یا browser شاید دو تا اِسپاش یا فاصله را نشان ندهد، ولی هنگام ویرایش میتوان دید.
به سخن دیگر، امیر به خواست آزاد خودش نگارشی درست و رسا میگذارد تا به دیگران نشان دهد که در سخنانش چه اندازه سنجیده است،
ولی برای "خودش" اینگونه نیست و میتواند لغزشهای خویشتن را بپذیرد. به گونهای، "فریبگری" امیر و Alice را اگر بهمسنجیم، آلیس اندکی خودآزاری
دارد و براستی اگر سخنش فَرزام (perfect) نباشد احساس بدی پیدا میکند، امیر اینگونه نیست و (شاید پیشتر در زندگی بوده ولی امروز نه) بیشتر برای "خوشی بردن" از رسایی سخنش (+ پاداش به خواننده) آنرا با این همه باریکبینی بنگارشی سراسر درست میاورد.
یک نمونه دیگر از لغزش امیر:
..درمان آنرا...
آنرا بجای "آنرا" یا "آن را"، نیماِسپاشی که بیجا بکار رفته ولی همچنان کارکرد خودش (باریکبینی و دگرسانی امیر از دیگران) را دارد، پس نیازی به ویرایش نداشته.
در همسنجی من نمیتوانم "اینرا" بپذیرم، داشتن چنین واژهای در نگارشم مرا بسختی میرنجاند، از دید من تنها "آنرا" یا "آن را" پذیرفتنی هستند، "آنرا" آزارنده است.
فرجامیابی
آلیس و امیر و کاوه همگی فریبگر هستند، آلیس فریبگری راستین است که از خودش مایه میگذارد، اگر نادرست نوشت خودش هم اندکی آزار میبیند،
امیر اگر نادرست نوشت خودش آزار بسیار اندکی میبیند و فریبگر کامیابتری است؛
کاوه در این میان یک درونگرای فرای همه ماست (فریبگر ناخواسته)، او خودش را بی چون و چرا کاردرست میبیند و گرچه در همه چیز از دیگران
بهتر نمیداند، ولی در چندتایی چیز، چند چیزی در زندگی که تنها خودش میداند و بس از همه هومنان (آدمیان) سرتر است و خود نیز آگاه به آن.
آلیس در نوشتن، نگارشِ درست (مهادهایش {اصولش}) را فداکاری میکند و پاراگرافنما میزند (چشم خواننده کمتر چپ و راست میرود)، امیر
ولی مهادهایش را به تنآسایی خواننده میبرگزیند، به گونهای سخنش را مَهند میداند و خواننده را زمانی شایسته خواندن میداند که همان چشمانش
را چپ و راست کند، با این همه بر پاد [name]Dariush[/name] هنگام نوشتن بسیار نکتهسنج است و به خواننده با زیبایی نگارشش بجایش "پاداش" میدهد.
امیر اگر نادرست نوشت خودش آزار بسیار اندکی میبیند و فریبگر کامیابتری است؛
کاوه در این میان یک درونگرای فرای همه ماست (فریبگر ناخواسته)، او خودش را بی چون و چرا کاردرست میبیند و گرچه در همه چیز از دیگران
بهتر نمیداند، ولی در چندتایی چیز، چند چیزی در زندگی که تنها خودش میداند و بس از همه هومنان (آدمیان) سرتر است و خود نیز آگاه به آن.
آلیس در نوشتن، نگارشِ درست (مهادهایش {اصولش}) را فداکاری میکند و پاراگرافنما میزند (چشم خواننده کمتر چپ و راست میرود)، امیر
ولی مهادهایش را به تنآسایی خواننده میبرگزیند، به گونهای سخنش را مَهند میداند و خواننده را زمانی شایسته خواندن میداند که همان چشمانش
را چپ و راست کند، با این همه بر پاد [name]Dariush[/name] هنگام نوشتن بسیار نکتهسنج است و به خواننده با زیبایی نگارشش بجایش "پاداش" میدهد.
همینرا امیر در کاربرد واژگان گوناگون و بیشتر زمانها (از دید من) افزوده ولی زیباییشناسانه بدست میاورد:
همه چیز درباره هلوکاست
David Hume نوشته:Ouroboros نوشته: هالوکاست قطعا همهی اینهاست، و بسیاری بیشتر. من بخاطر دارم نخستین باری که از ایرانی بودن خود مفتخر که نه، خوشحال شدم هنگامی بود که پیرامون این واقعه در کتابی که خاطرم نیست نامش چه بود چیزی خواندم. خواندم که چطور میلیونها بدن انسانی را نخست با گاز خفه کردند، سپس جسمشان را برای سهولت کار و نیز خلاصی از مدرک جرم در کورهها سوزاندند. خوشحال بودم از اینکه بار سنگین و کمرشکن آلمانی بودن بر وجدانم نیست. هرچند سالها باید میگذشت تا دانستههایم پیرامون آنچه رخ داد کاملتر بشود و از چند و چون آن سردربیاورم، و بدانم که «انسان» در برابر این وحشت مطلق شرمنده است، نه فقط «آلمانی»، و هالوکاست به ما نشان داده که انسان قادر به چه کاریست، نه فقط انسان سفیدپوست اروپایی.
در ضمن امیر گرامی چه قلم زیبایی واقعا دارید ، صد آفرین
گرچه آفرینگویی کسرا را نباید تنها برای زیبایی قلم امیر دانست (سوگیری کسرا درباره هالوکاست)، ولی همچنان کارکرد خودش را در "فریبگری" نامبرده دارد.
iranbanoo نوشته: خوب در راستای شخصیت شناسی تحلیلت دور از واقعیت است.
فرض کنید با کسی میخواهید اشنا شوید او می آید جلو دست میدهد و سلام میکند و در چشمان شما خیره نگاه میکند.
حالت بعدی اینکه فرد در دست دادن به شما پیش دستی میکند و دستان شما را میفشارد و با یک لبخند سلام میکند
هردو اصول را رعایت کرده اند اما دومی دقیقا میدانسته که باید چه طور با شما کانکت شود .یعنی اینکه از اعمالی استفاده کرده که هم توجه شما را جلب کند و هم یک حس اطمینان در شما ایجاد کند.
موقع نگارش و نام نویسی نیز همینطور کسی که خود را با نامش میخواهد معرفی کند ممکن است اصول را طوری تغییر دهد تا معرفی خود را خاص جلوه کند و به دنبال تمایز است و نه صرفا رعایت کردن اصول.
نتیجه گیری اینکه اسامی با فرمهای خاص (مثلا viviyan که همه در یک راستا قرار گرفته اند به جای Viviyan که تنها اصول نامنویسیست ) بیانگر توجه به تمامی جوانب نام نویسی است و اینکه افراد با دیدن این نوع از نام نویسی چه حسی بدان ها دست میدهد
من که هنوز چیز چندانی نگفتم درباره نگارش و شخصیت شما ایرانبانو جان، در کنار آن روشنه که تنخوان (cold reader) خوبی نیستید (:
روشنه که شیوهی دست دادن و درود گفتن و ترتیب آن، نخست درود یا نخست دست دادن مَهندی (اهمیت) دارد. نه تنها این
مهندی دارد، اینکه کسی اینها را "بخوبی" انجام دهد یا ندهد هم مهندی دارد: نشان میدهد آگاهانه دست به فریبگری میزند یا نه.
رویهمرفته همینکه کسی بخواهد شما را زیرهناید (تحت تاثیر بگذارد) نشان از فریبگری او میدهد! این واژه "فریبگری" چَم
ببایست بدی ندارد، تنها از خودآگاهی او در کوشش به اندیشانیدن شما به چیزی که خود میپسندد و میخواهد است.
من اینجا از تنها ابزاری که فت و فراوان داشتیم و همان نگارش باشد برای منششناسی سود بردم، ولی دامنهی آن و همین تنزبانخوانی (body language)
بسیار گستردهتر و گیراتر از اینهاست، برای همان کسی که دست آدم را میفشارد بی اندازه نکته ریز و مِه آنجاست که میتوان در نگر گرفت:
کسانی که دست شما را سِتـپر (محکم)، ستپرتر از دیگران میفشارند فریبگر هستند، میخواهند به شما "دلگرمی" و "دلاستواری" بیجا از خود بدهند.
کسانی که دست شما را شل و ول میفشارند، دو دستهاند، یا خودباور بسیار بالا که نیازی به زیرهنودگی (تحتتاثیر گذاری) شما نمیبینند، یا
با خودباوری اندک که گرایشی به دست دادن و داوری شدن ندارند.
کسانی که دست شما را کمی بیشتر از اندازه نگه میدارند خودباورتر هستند، کسانی که زود پس میکشند اندکی از خود نامطمئن هستند.
کسانی که نخست دستشان را پیش میآورند از کنترل کردن و ژیرایی (active بودن) بیشتر خوشی میبرند تا ناژیرایی.
...
کسانی که دست شما را شل و ول میفشارند، دو دستهاند، یا خودباور بسیار بالا که نیازی به زیرهنودگی (تحتتاثیر گذاری) شما نمیبینند، یا
با خودباوری اندک که گرایشی به دست دادن و داوری شدن ندارند.
کسانی که دست شما را کمی بیشتر از اندازه نگه میدارند خودباورتر هستند، کسانی که زود پس میکشند اندکی از خود نامطمئن هستند.
کسانی که نخست دستشان را پیش میآورند از کنترل کردن و ژیرایی (active بودن) بیشتر خوشی میبرند تا ناژیرایی.
...
شما این نکتههای ریز در نگارش و رفتار و .. فراوانه و همهی آنها نیز بافتار-بند (context-dependent) هستند، در بافتار سخن و یاجایی که هستید هر رفتار ریزی
میتواند نمایانگر بخشی از منش کسی باشد که با او روبروئید. لغزش تنزبانخوانی بالاست، ولی یافتیکهایی (heuristic) هایی داریم که آنرا شدنی و کاربردین میکنند.
.Unexpected places give you unexpected returns