01-11-2013, 02:02 AM
Russell نوشته: Fair enough
Russell نوشته: نه دیگر نشد دیگر!
در اینجا یک در واقع اساسا گزینه از پیش منتفیست بر اساس تعریف و حکم وجودش فقط برای خوشگلیست!!
ما داریم از نابودی دیگران برای تمیز شدن جلوی راه پای خودمان سود میبریم.مانند داستان مکپانی های سیگار یا اسلحه سازیست که میگویند ما رویش نوشته ایم بد است یا اسلحه ضامن دارد خود همدیگر را نکشند و بعد برنامه آینده مثلا یک کمپانی اسلحه سازی در گرو جنگ و کشتار پیش روست.
آن قمار در اقتصاد هم که خوب میتواند اخلاقی نباشد،خودت مهربد جان هزار گیر به افتصاد داری و حتی از کمونیسم حرف میزدی و تشبیه سیستم به رولت روسی آنوقت اینجا قمار بقیه و باختشان و نفع ما میشود اخلاقی چون در اقتصاد هم هست؟
من اینجا نمیخواهم وارد بحث اخلاق بشوم چندان وشاید اصلا با برخی از این چیزها مشکل هم نداشته باشم خودم ولی مساله اساسی اینجاست که اینجا بقای خودمان تمام ارزش را دارد و این پیش فرض است از همان فرضهای نهفته است.این میشود که پاک کردن راه ما با مرگ دیگران خیلی هم اساسا چیز خوبی میشود و اگر اینجا فقط قرار باشد پادشکنندگی ملاک باشد باید تازه تشویق هم کنیم دیگران را به باز کردن راه برای ما.
گفتمان اخلاقیات همانجور که گفتی چیز کوچکی نیست. کتاب پادشکننده را هم اگر بخوانید، از 7
فَرگرد (یا 7 کتاب بگفت نویسنده) ساخته شده و واپسین بخش به اخلاقیات پادشکنندگی میپردازد.
هر آینه، هوادار کمونیسم بودن و نبودن من که مایهی این نیست بنشینم تا کمونیسم پا بگیرد تا سپس به اخلاقیات بپردازم! در همین
سرمایهداری هم میتوان آنرا اخلاقیتر کرد.
جدای اینها، سرمایهگذاری با پول خود هیچ پیوندی نه به کمونیسم دارد نه کس دیگری، شما میخواهید با پولتان روی یک چیزی سرمایهگذاری
یا اصلا بگوییم قمار کنید، این چه پیوندی به دیگران دارد که باید و نباید بخواهند برایش تعریف کنند؟
به هر روی، نگرش درست نسیم نیکولاس طالب از اخلاقیات پادشکنندگی را من در این میتوانم بکوتاهم:
هر کس که دستِبالا را دارد، دستِپایین را هم باید داشته باشد.
همین و بس.
ولی یعنی چه کسی که دستِبالا را دارد دستپایین را هم باید داشته باشد؟ نسیم از نمونههای
روشنگرانهی بسیار زیبا و خوبی برمشرده و از دگرسانی ساختار جهان کهن در برابر امروزین میگوید.
برای نمونه، در گذشته اگر شما یک پادشاه بودید تنها چیزهای خوبِ پادشاهی را نداشتید، چیزهای بد آن را هم داشتید.
اگر میخواستید کشور را درگیرجنگ کنید از شخص شاه (در ایران خودمان هم) نیز چشمداشت این میرفت که در نوک ارتش ایستاده و سردمدار باشد، ولی
در جهان امروز شما میتوانید "بوش" بوده و از روی سوفای گرم و نرم کاخ سپیدتان جنگ را رهبری کنید: پادشکنندگی "بوش" به بهای شکنندگی سربازان.
اخلاقیات پادشکنندگی بروشنی بهمین میپردازد که در جهان امروز ما کسانی را دارید که با
بیشرمی و بیاخلاقی هر چه بیشتر خودشان را به بهای شکنندگی دیگران در جایگاه پادشکنندگی بردهاند.
یکی از نمونههای گویای دیگر آن بانکداران آمریکا هستند. سیستم بانکداری امریکا را نمیدانم آشنایی دارید یا نه، ولی ساده شده دو بخش دارد:
بانکدارها اگر بانک سود کند برای خودشان امتیاز (bonus) برمیدارند.
بانکدارها اگر دچار ورشکستگی شوند - مانند global crisis ای که داشتیم - دولت هزینهی آن را از جیب خراجدهان (tax-payers) داده و به آن bail-out میگویند.
بانکدارها اگر دچار ورشکستگی شوند - مانند global crisis ای که داشتیم - دولت هزینهی آن را از جیب خراجدهان (tax-payers) داده و به آن bail-out میگویند.
در اینجا چه کسی دستِبالا را داشت؟ بانکدار
چه کسی دستپایین را داشت؟ مردم
نکتهای که نسیم مینِمارد (اشاره میکند) همین است که چرا دولت بگوییم نمیاید نانوا یا رستورانداری
را که ورشکست شده را bail-out نموده و نجات دهد، ولی بانک را bail-out میکند؟
در کنار آن، اگر یک سیستمی بیراهه رفت، آیا نباید تاوان آنرا نیز بدهد (negative-reinforcement)؟
به سخن دیگر، بانکداری آمریکا مانند گرهای چنگارین (غدهای سرطانی) است که دولت از کَــرِنت (جراحی) آن میترسد، زیرا شمار بسیاری آدم بیکار خواهند شد،
پس بجایش با دارودهی و آرامبخش دادن میکوشد اقتصاد بیمار را بخاموشاند و در این میان، این بانکدارها هستند که از جایگاه پادشکننده نااخلاقی خود خوشی میبرند.
Russell نوشته: چطور قطعا زندگی ما را کوتاه میکند؟
کل نکته را رها کرده ای اینجا مهربد جان مناقشه عجیب و غریبی سر مثل میکنی.خوب فرض کنیم ما میخواهیم برویم دیدار یک دوستی در یک قاره دیگر با هواپیما.
در اینجا ضرر سقوط هواپیما و مرگ ما میشود بیکران،دیدار دوستمان میشود سود کوچک در مقایسه(امیدوارم اینجا نگویی دوستمان را نبینیم عمرمان کم میشود و اینجور اینجا سودمان مرزمند و کوچک نیست).کل نکته اینجا ضرر بسیار بزرگ مرگ است که به ناگهان هنگام ارزش دهی به منهی بینهایت میرود و کلا معضل بزرگی همیشه بوده در محاسبه expected value مختص اینجا هم نیست ولی اینجا اگر قرار است سود و زیان را فارق از شانس اتفاقشان در نظر بگیریم مانند مثال زلزله که زدی همین میشود که گفتیم یعنی باید مانند یک فرد مبتلا به فوبیا رفتار کنیم.
خوب اگر هواپیما یک فند نو بود شما پرواز نمیکردی دیگر!
در فرهود هر چه دیرتر هم شما بیاغازید به پرواز با هواپیما به سِتَپری (robustness) اتان افزوده میشود، چرا؟
زیرا هر بار که یک هواپیمای امروزین فرومیافتد جعبه سیاه آنرا در آورده و میکوشند ببینند فرنود فروافتادن چه بوده و
پس در دستورکار برای دیگر هواپیماها میبرند تا این رویداد دوباره رخ ندهد —> از کنش بر ایرنگ (error) به ستپری روزافزون هواپیماها میرسیم.
جدای اینها، از هر سرچشمه آماریکی که بنگرید میبینید که ریسک پرواز با هواپیما در جهانِ امروز بسیار کمتر
از خودروسواری نیز میباشد، پس ترسزایی بیجا نمیخواهد؛ نکته فراموشیده نشود، در جهانِ امروز، نه جهان دیروز.
ما اینجا میخواهیم تا زمانیکه نیازی نیست خودمان را شکننده[تر] نکنیم، اگر خورشید و آب و هوا و خوشیِ گامیدن در پارک برای شما مهندی ندارد،
خوب میتوانید همه عمرتان را برای یک گِرایند (احتمال) ریز برخورد شهابنگ در تونل سپری کنید و به ستپریاتان بیافزایید، میتوانید هم نکنید!
کاهش (reduction) ≠ کمینش (minimization)
Russell نوشته: اری یک نکته خوب دیگر اینجا همین زمان است.البته همین دشواری زمان در جای دیگر هم مطرح است که من فراموش کردم در پست قبلی بیاورم و ان اینکه اساسا ارزش سود امروز بیش از همان مقدار سود فرداست چرا که احتمالش هست ما فردا نباشیم و این خودش در خلاف این استراتژی منفعل بودن بنظر میرسد
من نگرفتم، گرایند اینکه فردا نباشیم کمتره، پس ارزش سود امروز بیشتره پس چه؟
منفعل شدن هیچ پیوندی به نگرهی پادشکنندگی ندارد، بر پادِ آن، در پادشکنندگی شما
تشویق به ریسکهایی میشوید که جای دیگر میگویند نکنید، در جای دیگر هم از کاهش
ریسکهایی میخوانید که دیگران میگویند بکنید. دگرسانی تنها در ریسکهایی است که میپذیرید.
.Unexpected places give you unexpected returns