12-07-2012, 11:42 AM
undead_knight نوشته: در واقع چیزی که من میگم تحلیل خودکشی به عنوان یک پدیده اجتماعی نیست بلکه از زاویه کاملا فردی به موضوع نگاه میکنم،خودکشی به نوعی اعتراف هست،اینکه زندگی از حد تحمل شخص فراتره، اینکه زندگی ارزش درد و رنج و دردسری که همراه خودش هست رو نداره.واقعیت اینه زندگی کردن آسون نیست(این ربطی به غریزه زندگی نداره) و برای زندگی کردن باید متحمل درد و رنج شد و وقتی کسی به این نقطه برسه که این درد و رنج ارزش ادامه دادن نداره خودشو میکشه.در واقع خودکشی به این معناست که شما هیچ دلیلی نمیبینید که اجازه بدید فقط یک غریزه زندگی شما رو ادامه بده نه چیز دیگه و به صورت اختیاری میخواید این غریزه رو از کار بندازید.
شما پست مرا نخواندید ؛ تراز درد و رنج پیوندی به
خودکشی ندارد !
خودبانی = خود + بان + ی ؛ «بان» تکواژ پسین به
چم "پاسداری" ؛ مانند زندان بان ، دیده بان ، مهربان
و ... ؛ «ی» = "اسم مصدر ساز"
خودبانی = [B]Self protection[/B]
زادمان کسانی که خودبان نبوده اند برافتاده است !
ما هم گزیری جز پیروی از آن نداریم ؛ ولی در جاییکه
تراز درد و رنج هم پیوندی به خودکشی ندارد ، چرا
گاهی این نیرو و آوای درونی "زنده بمان" کارگر نیست ؟
پاسخ در آموزه های روان شناسی نهفته است !