12-03-2012, 06:11 PM
من هنوز به نتیجه جامعی نرسیدم ولی بطور کلی نظرم اینه:
افتخار کردن به گذشته درخشانِ کشورِ خود رو رد می کنم. افتخار کردن به این معنی که مثلا به این خاطر که ما گذشته درخشانتری داشته ایم خود را بالاتر از اعراب بدانیم و از آنها بعنوان بربر و بی فرهنگ متنفر باشیم. از این گذشته با منحصر کردن تمدنها و شخصیتهای تاریخی به یک یا چند کشور خاص چندان موافق نیستم. این واقعا در جامعه ما خیلی پررنگه که خودمون رو از عربها برتر میدونیم چون اونها تاریخ ندارند و ابایی هم از ابراز این دلایل مسخره و نژادپرستی نداریم. در زمان ساخت فیلم سیصد هم که قافیه به تنگ آمده بود، بی تاریخ بودن آمریکاییها دستمایه برخی از ایرانیها شده بود... . البته کاشکی صداقت داشتیم و این رویه رو در مورد افغانهای مظلوم، که گذشته درخشانی داشته اند هم بکار می بستیم. در مورد جامعه خودمون من فکر میکنم این باستانگرایی(از نوع افراطی و غیر قابل دفاعش) معمولا از احساس ضعف و پوچی میاد، چون هیچی نداریم که به رخ دیگران بکشیم، چسبیدبم به تاریخ و گذشتمون. این مساله باعث شده که هیچ تلاشی برای پیشرفت خودمون نکنیم چون بهرحال برترین ملت جهان هستیم!!!
من جهان وطنی رو ایده آل میدونم:e420:و معتقدم مرزهای کشورها مصنوعی و فاقد اصالت هستند، ولی در وضعیت فعلی که جهان وطنی حاکم نشده، متاسفانه نمیشه در همه مسایل مرزها رو نادیده گرفت و تا حدی با جناب مهربد موافقم:
افتخار کردن به گذشته درخشانِ کشورِ خود رو رد می کنم. افتخار کردن به این معنی که مثلا به این خاطر که ما گذشته درخشانتری داشته ایم خود را بالاتر از اعراب بدانیم و از آنها بعنوان بربر و بی فرهنگ متنفر باشیم. از این گذشته با منحصر کردن تمدنها و شخصیتهای تاریخی به یک یا چند کشور خاص چندان موافق نیستم. این واقعا در جامعه ما خیلی پررنگه که خودمون رو از عربها برتر میدونیم چون اونها تاریخ ندارند و ابایی هم از ابراز این دلایل مسخره و نژادپرستی نداریم. در زمان ساخت فیلم سیصد هم که قافیه به تنگ آمده بود، بی تاریخ بودن آمریکاییها دستمایه برخی از ایرانیها شده بود... . البته کاشکی صداقت داشتیم و این رویه رو در مورد افغانهای مظلوم، که گذشته درخشانی داشته اند هم بکار می بستیم. در مورد جامعه خودمون من فکر میکنم این باستانگرایی(از نوع افراطی و غیر قابل دفاعش) معمولا از احساس ضعف و پوچی میاد، چون هیچی نداریم که به رخ دیگران بکشیم، چسبیدبم به تاریخ و گذشتمون. این مساله باعث شده که هیچ تلاشی برای پیشرفت خودمون نکنیم چون بهرحال برترین ملت جهان هستیم!!!
من جهان وطنی رو ایده آل میدونم:e420:و معتقدم مرزهای کشورها مصنوعی و فاقد اصالت هستند، ولی در وضعیت فعلی که جهان وطنی حاکم نشده، متاسفانه نمیشه در همه مسایل مرزها رو نادیده گرفت و تا حدی با جناب مهربد موافقم:
Mehrbod نوشته: برای نازش (نازیدن) به یک چیز نیازی به بدست آوردن آن نیست.نازیدن = پربـها و پاارزش دیدن یک چیز؛
پس شما میتوانید به:همسایهها
خانه
خودتان
رنگ چشمتان
خانوادهاتان
هوشتان
زنده بودتنان
آدم بودنتان
جوانیاتان
زیبا بودنتان
میهنتان
نیاکانتان
...
بنازید و اینها را باارزش و پربها ببینید، میتوانید هم نبینید.
در سوی دیگر میان همه اینها پیوندی فیزیکیای نیز داریم که همان «نزدیکی - closeness» باشد.
تا زمانیکه نزدیکی فیزیکی یک فاکتور ارزشدهی باشد، پس میهندوستی هم سراسر منطقی و خواستنی است.
به سخن دیگر، یک خانواده یکدیگر را دوست دارند چرا که به یکدیگر «نزدیک» آنهم فیزیکی هستند و این نزدیک بودن آنها سودشان را در برابر
دیگر خانوادهها بالا میبرد.
پس اگر ما میتوانستیم:1. سود را میان همگان جوری بپخشانیم که سراسر همگِن باشد، "نزدیکی" دیگر اثر نداشته و میهندوستی بد میشد.
2. سود [همهجور سودی] را جوری بپخشانیم که دورا (distance) و "نزدیکی" فاکتورهای مَهندی (مهمی) در بهرهپذیری از سود نباشند، پس میهندوستی از روی نزدیکی دیگر اثری نداشته و بد میشود.
تا زمانیکه این دو را نداریم - که در آینده پیش رو نمیتوان دید - خانوادهدوستی، نزدیکاندوستی، هممیهندوستی و ... همگی بایسته و خواستنی هستند.
کسانی هم که میگویند اینها را نباید داشت چون تصادفی و .. هستند در دام باورهای بیجای چپ افتادهاند، چرا که چه بخواهید چه نه
در هر کجای این گویال خاکی که زندگی کنید، نزدیکی دیگران به شما مهم است و این پیرامونیان شما در تراز هوتادین (کیفی)
زندگیاتان و همه کارهایی که میانجامید هنایش (تاثیر) دارند، پس خودبهخود یک پیوند منطقی میان شما و نزدیکانتان ساخته میشود.