11-21-2012, 03:50 AM
آنچه روش تغدیه ی انسان را ناموجه و ناهنجار کرده است، گیاهخواری یا گوشتخواری نیست!بلکه افزایش جمعیت فزاینده(تصاعدی و نامحدود) و حقیقتا نامتعادل و وحشتناک انسانهاست.وگرنه، نه گیاهخواری به خودی خودی بد است نه گوشخواری و نه ترکیبی از این دو.در حالی که به دلیل جمعیت عظیم انسانها نسبت به دیگر حیوانات، انسانها مجبور هستند برای تغذیه خود هرچیزی را غذا حساب کنند!فرض کنید همه ی این هفت میلیارد انسان گیاهخوار شوند!به نظرم پیامدی که دارد کمتر از امروز که انسانها همه چیز خوار هستند، نخواهد بود.از طرفی، صنعتی شدن غذاهای گوشتی ، مادر مشکلات عجیبی برای زمین و انسان شده است.مثلا در شماره ی30 ، 16 خرداد 1390، مجله ی دانستنیها مقاله ای نوشته شده است در مورد ارتباط بین گرمایش زمین و دامداری صنعتی.در همین مقاله آمده است که دامداری صنعتی بیشتر از کارخانه ها و خودروها در گرمایش زمین تاثیر دارد و نقش دامداری صنعتی در گرمایش زمین 18 درصد است.این مقدار بیشتر از تاثیر انتشار دی اکسید کربن توسط وسایل نقلیه سراسر جهان است.به آمارهایی که در این مقاله آمده توجه کنید:
مشکل بعدی مصرف گرا بودن انسانهاست.در حالی که اسراف در هیچ حیوانی وجود ندارد.هرگز در طبیعت شیر، پلنگ یا گرگِ شکم گنده با مثلا 80 کیلو اضافه وزن نمی یابید.اما در انسانها، چاقی و اضافه وزن یک مشکل بزرگ است که چندصد میلیون انسان به آن مبتلا هستند و درحالیکه هر سال انسانها یا حیوانات بسیاری از بی غذایی و گرسنگی میمیرند، افراد زیادی به دلیل عوارض چاقی و پر خوری می میرند.به این مقاله توجه کنید.البته از نظر من مهم نیست که این انسانها به خاطر اضافه وزن و هرزه خوری میمیرند، بلکه این برایم مهم است که این انسانهای بی مقدار هر کدام به اندازه 10 نفر انسان سالم به طبیعت و اطراف خود ضرر میرسانند.آیا منصفانه است که برای این انسانهای شکم گنده ی هرزه خورِ فرو مایه، روزانه میلیون ها حیوان سربریده شوند؟
حیوانات هرگز بیش از آنچه نیازشان است، شکار نمیکنند و صرفا زمانی به شکار میروند که گرسنه باشند.اما نسلِ خیلی از حیوانات صرفا به دلیل تفریح انسانها در شکار، نابود شد.از طرفی هر حیوانی در طبعیت غذای خود را میشناسد و در صورتی که به طور شدید گرسنه نباشد، هرگز موجوداتی که در لیست غذاهای او نیستند را نمیخورد.در حالی که انسان همه چیز میخورد.
اما اگر بخواهیم در مورد لذت صحبت کنیم، یک بحث فلسفی قدیمی پیش می آید و آن اینکه اساسا ماهیت و چراییِ وجودِ لذت چیست؟و اینکه چگونه باید با آن برخورد کنیم.از آنجا که من لذت را یکی از ابزارهای تکاملی انسان میدانم و آنرا نه یک هدف، بلکه وسیله ای میبینم که وجودش به سبب دوام بخشیدن به بقای بشر بوده است، به هدفِ لذت غذا خوردن یا سکس کردن را انحرافی از طبیعت غریزیِ انسان میبینم.در صورتی که ما به لذت، اصالت ببخشیم، آنوقت اندک اندک به جایی میرسیم که باید از خود بپرسیم:ما غذا میخوریم که زنده بمانیم؟یا زنده ایم که غذا بخوریم؟(البته همین حالا هم این سوال پرسیدنی است).بگذریم که اساسا لذت جویی را باید در کاهلی،بی تحرکی،بطالت و دیگر خصلت های اینچنینی یافت.
در مورد اینکه انسان از ابتدا گوشت خوار بوده است یا نه، یک سوال هست که ممنون میشوم اگر کسی پاسخش را میداند مرا مطلع کند، چرا که خودم تا کنون پاسخی برایش نیافته ام. اینکه آیا حیوان دیگری در طبیعت هست که هم گوشتخوار باشد و هم گیاهخوار؟منظورم آن اتفاقاتِ نادر که مثلا شیر از فرط گرسنگی گیاه بخورد یا شامپازه ها برای تنبیه گروهی دیگر از شامپاز ها گوشت همنوع خود را میخورند نیست.منظورم این است که آیا حیوانی هست که هم گوشت و هم گیاه بخشی از غذای اصلی او باشند؟
راستی چند کتاب قبلا در مورد گیاهخواری خوانده ام.از مهم ترین کتابهایی که در ایران، در این مورد منتشر شده است، کتاب خام خواری نوشته آرشاویر در آوانسیان است.این کتاب قدری اغراق در خود دارد، اما درکل خیلی مطالب عجیبی دارد.پیشنهاد میکنم آنرا بخوانید.البته، نسبت به چاپهای پیش از انقلاب، حجم مطالب چاپهای تازه ی این کتاب کمتر است.در ابتدای این کتاب زیر عکس آوانسیان، اینچنین آمده است:
در اطرافیانم، دایی خودم به بیماری دیسک کمر حاد دچار بود.طوری که همیشه روی یک تشک مخصوص دارز رو به بالا دراز کشیده بود و توان کمترین تحرکی را نداشت.قرار بود عمل جراحی کند.دکتر به او گفته بود که عمل جراحی پنجاه پنجاه است.تازه اگر هم خوب شود بازهم نباید زیاد تحرک داشته باشی و همیشه باید خیلی مراقب باشی.ایشان از عمل جراحی منصرف میشود به توصیه ی یکی از آشنایان که دکتر بودند، به گیاه خواری رو میاورد و اکنون به شغل اصلی خود یعنی کشاورزی مشغول است، آنهم کشاورزی شالیزار که کارش بسیار سنگین است.اساسا دیگر بیماری اش را فراموش کرده است.
کتاب دیگری هم هست به نام خام گیاه خواری، نوشته دکتر علی اکبر رادپویا، که در آن تجربیات افراد مختلف در خام گیاهخواری آمده است.گاها شگفت آور می نماید.در همین کتاب بود که خواندم که اساسا بدن ما به مقدار بسیار اندکی ویتامین B12 نیاز دارد و آن مقدار هم به صورت طبیعی در بدن انسان ذخیره شده است.خودم هنوز از صحت این ادعا آگاه نیستم.
نقل قول:سال 2006، بخش خواروبار و کشاورزی سازمان ملل(FAO) گزارش مقصلی به نام سایه بلند احشام منتشر کرد.این گزارش 408 صفحه ای میگوید که سهم دامداری صنعتی در گرمایش زمین، 18 درصد است.این میزان بیشتر از تاثیر انتشار گاز دی اکسید کربن توسط وسائل نقلیه سراسر جهان است.دلیل این مقدار زیاد این است که دامها در حین هضم غذا از خود گاز متان تولید میکنند که طی بیست سال،مقدار گرمایی که این گاز از نور خورشید به دام می اندازد، 72 برابر گرمای ناشی از دی اکسید کربن است.همچنین فضولات و کودهای حیوانی در بحران گرمایش زمین تاثیر بسیار زیادی دارد.کودهای حیوانی گازی به نام اکسید نیتروژن در جو زمین پخش میکنند که 289 بار از دی اکسید کربن قوی تر است.به بخش دیگری از همین مقاله توجه کنید:
پس از گزارش فائو، عده زیادی گفتند که حتی این گزارش هم تاثیرات مخرب دامداری صنعتی را نشان نمیدهد.موسسه دیدبان جهانی پژوهشی گسترده تر را آغاز کرد.گزارش این موسسه به نام "دام و تغییرات آب و هوا" نشان میدهد که دامداری صنعتی حداقل عامل 51 درصد تغییرات منفی آب و هوای زمین است.70 درصد از مناطق جنگلی آمازون نابود شده اند تا به چراگاه های صنعتی تبدیل شوند.تبدیل مناطق جنگلی به چراگاه های صنعتی باعث نابودی بسیاری از پوشش های گیاهی و جنگلی میشود که تاثیری 20 درصدی در گرمایش زمین دارد.مراتعی که 4.6 میلیارد تن دی اکسید کربن را تصفیه میکردند.همین زمین ها که از تخریب جنگلها و مراتع حاصل شده اند، بعد از مدتی تبدیل به زمین بایر میشوند چرا که خاکِ آنجا فرسایش می یابد.برای تولید یک کیلوگرم گوشت گاو و مرغ، به ترتیب به 300 و 50 متر مکعب خاک نیاز است اما یک کیلوگرم سبزی یا غله فقط شش متر مکعب خاک لازم دارد.همچنین دامداری صنعتی به دلیل تولید آمونیاک در بارش بارانهای اسیدی نقش داشته و زمین های کشاورزی را خراب میکنند.
نقل قول:طبق گزارش فائو، به طور کلی، احشام 70 درصد از زمین های کشاورزی و30 درصد از کل سطح زمین را اشغال کرده اند.گفته میشود 74 درصد از سویا و 36 درصد از سایر غلات تنها برای مصرف احشام است.اگر این مقدار غلات به چرخه ی غذایی انسانها وارد شود میتواند ریشه ی بحران غذا را بخشکاند.همچنین برای تولید یک کیلوگرم گوشت گاو به 15 هزار لیتر آب نیاز است، درحالی که برای تولید یک کیلوگرم سیب زمینی تنها هزار لیتر آب مورد نیاز است.ناچار هستم که این توضیح را بدهم که بنده نه گیاهخوار هستم و نه با گوشتخواری مخالف هستم.
مشکل بعدی مصرف گرا بودن انسانهاست.در حالی که اسراف در هیچ حیوانی وجود ندارد.هرگز در طبیعت شیر، پلنگ یا گرگِ شکم گنده با مثلا 80 کیلو اضافه وزن نمی یابید.اما در انسانها، چاقی و اضافه وزن یک مشکل بزرگ است که چندصد میلیون انسان به آن مبتلا هستند و درحالیکه هر سال انسانها یا حیوانات بسیاری از بی غذایی و گرسنگی میمیرند، افراد زیادی به دلیل عوارض چاقی و پر خوری می میرند.به این مقاله توجه کنید.البته از نظر من مهم نیست که این انسانها به خاطر اضافه وزن و هرزه خوری میمیرند، بلکه این برایم مهم است که این انسانهای بی مقدار هر کدام به اندازه 10 نفر انسان سالم به طبیعت و اطراف خود ضرر میرسانند.آیا منصفانه است که برای این انسانهای شکم گنده ی هرزه خورِ فرو مایه، روزانه میلیون ها حیوان سربریده شوند؟
حیوانات هرگز بیش از آنچه نیازشان است، شکار نمیکنند و صرفا زمانی به شکار میروند که گرسنه باشند.اما نسلِ خیلی از حیوانات صرفا به دلیل تفریح انسانها در شکار، نابود شد.از طرفی هر حیوانی در طبعیت غذای خود را میشناسد و در صورتی که به طور شدید گرسنه نباشد، هرگز موجوداتی که در لیست غذاهای او نیستند را نمیخورد.در حالی که انسان همه چیز میخورد.
اما اگر بخواهیم در مورد لذت صحبت کنیم، یک بحث فلسفی قدیمی پیش می آید و آن اینکه اساسا ماهیت و چراییِ وجودِ لذت چیست؟و اینکه چگونه باید با آن برخورد کنیم.از آنجا که من لذت را یکی از ابزارهای تکاملی انسان میدانم و آنرا نه یک هدف، بلکه وسیله ای میبینم که وجودش به سبب دوام بخشیدن به بقای بشر بوده است، به هدفِ لذت غذا خوردن یا سکس کردن را انحرافی از طبیعت غریزیِ انسان میبینم.در صورتی که ما به لذت، اصالت ببخشیم، آنوقت اندک اندک به جایی میرسیم که باید از خود بپرسیم:ما غذا میخوریم که زنده بمانیم؟یا زنده ایم که غذا بخوریم؟(البته همین حالا هم این سوال پرسیدنی است).بگذریم که اساسا لذت جویی را باید در کاهلی،بی تحرکی،بطالت و دیگر خصلت های اینچنینی یافت.
در مورد اینکه انسان از ابتدا گوشت خوار بوده است یا نه، یک سوال هست که ممنون میشوم اگر کسی پاسخش را میداند مرا مطلع کند، چرا که خودم تا کنون پاسخی برایش نیافته ام. اینکه آیا حیوان دیگری در طبیعت هست که هم گوشتخوار باشد و هم گیاهخوار؟منظورم آن اتفاقاتِ نادر که مثلا شیر از فرط گرسنگی گیاه بخورد یا شامپازه ها برای تنبیه گروهی دیگر از شامپاز ها گوشت همنوع خود را میخورند نیست.منظورم این است که آیا حیوانی هست که هم گوشت و هم گیاه بخشی از غذای اصلی او باشند؟
راستی چند کتاب قبلا در مورد گیاهخواری خوانده ام.از مهم ترین کتابهایی که در ایران، در این مورد منتشر شده است، کتاب خام خواری نوشته آرشاویر در آوانسیان است.این کتاب قدری اغراق در خود دارد، اما درکل خیلی مطالب عجیبی دارد.پیشنهاد میکنم آنرا بخوانید.البته، نسبت به چاپهای پیش از انقلاب، حجم مطالب چاپهای تازه ی این کتاب کمتر است.در ابتدای این کتاب زیر عکس آوانسیان، اینچنین آمده است:
نقل قول:آرشاویر در آوانسیان، بنیاد گذار خامخواری که 19 سال پیش، زیر فشار بیماری های مختلف به لب گور رسیده بود، اکنون با خام خواری از همه ی بیماری ها و ناراحتی های خود نجات پیداکرده و در سن 75 سالگی، کاملا سالم ، با نیروی یک جوان، شب و روز زحمت میکشد تا به مردم نشان دهد که کلیه بیماری ها و سایر بدبختی های این دنیا در نتیجه مصرف خوراکهای پخته (کشته شده) و داروهای شیمیائی و سایر مواد مرده بوجود میآیند.در جایی از همین کتاب آمده است که در سن هشتاد سالگی در فصل زمستان با یک پتوی نازک درون هوای آزاد میخوابم.درحالی که زمانی که غذاهای پخته میخوردم، در اثر کمترین تغییر دما، مریض میشدم و سیستم دفاعی بدنم خیلی ضعیف بود.لازم به ذکره که این شخص تا هشتاد و شش سالگی عمر کرد.در مورد دخترش مطالب عجیبی نوشته است.میگوید که دو فرزندش به یک بیماری ناشناخته دچار بودند و همین بیماری باعث شد پسرش بمیرد.وقتی علائم همان بیماری را در دخترش نیز مشاهده کرد، به سرعت او را به اروپا، نزد بهترین دکترهای اورپایی برد(خودش به پنج زبان زنده مسلط بود).چندین سال فرزندش را زیر نظر معروف ترین دکترها داشت و آنها نیز هرگونه غذای خام را برایش ممنوع کرده بودند و فقط غذاهایی مثل کباب راسته، سوپ جوجه،جگر، تخم مرغ و شیر و ... را برایش مجاز کرده بودند.انواع مختلف آزمایشها را انجام داده بودند و حتی استخوانش را سوراخ کرده بودند و مغزژ استخوانش را بیرون کشیده بودند برای آزمایش.بعد از اینکه حال دخترش وخیم میشود، دکتر میگوید دخترت چند روزی بیشتر زنده نخواهد بود.همین موقع مقاله ای بدستش میرسد که در مورد فواید معجزه آسای گیاهخواری بود.همین مقاله باعث میشود که دخترش را به خانه برده و به او غذاهای طبیعی گیاهی و میوه بدهد.بعد از چند روز حال دخترش رو به بهبود میرود و یک ماه بعد که همان دکتر میاید برای دیدنش، دختر خودش میدود و در را روی دکتر باز میکند.
در اطرافیانم، دایی خودم به بیماری دیسک کمر حاد دچار بود.طوری که همیشه روی یک تشک مخصوص دارز رو به بالا دراز کشیده بود و توان کمترین تحرکی را نداشت.قرار بود عمل جراحی کند.دکتر به او گفته بود که عمل جراحی پنجاه پنجاه است.تازه اگر هم خوب شود بازهم نباید زیاد تحرک داشته باشی و همیشه باید خیلی مراقب باشی.ایشان از عمل جراحی منصرف میشود به توصیه ی یکی از آشنایان که دکتر بودند، به گیاه خواری رو میاورد و اکنون به شغل اصلی خود یعنی کشاورزی مشغول است، آنهم کشاورزی شالیزار که کارش بسیار سنگین است.اساسا دیگر بیماری اش را فراموش کرده است.
کتاب دیگری هم هست به نام خام گیاه خواری، نوشته دکتر علی اکبر رادپویا، که در آن تجربیات افراد مختلف در خام گیاهخواری آمده است.گاها شگفت آور می نماید.در همین کتاب بود که خواندم که اساسا بدن ما به مقدار بسیار اندکی ویتامین B12 نیاز دارد و آن مقدار هم به صورت طبیعی در بدن انسان ذخیره شده است.خودم هنوز از صحت این ادعا آگاه نیستم.
کسشر هم تعاونی؟!