11-13-2012, 09:50 PM
ری اکتر رمانها ممکنه زندگی شخص خاصی نباشه ولی در مورد آدمها هست. وقتی ما فرضا یه کتاب رمان در قرن هیجدهم یا هفدهم یا هر دوره یا جامعه ای رو میخونیم در مورد نحوه زندگی، شیوه فکر کردن، سنتها و تابوهای اون جامعه کلی اطلاعات به دست میاریم. و در ضمن خوبی رمان این هست که معمولاً شخصی که داره کتاب رو میخونه خودبخود میره تو فضای رمان. خودشو به جای هر کدوم از شخصیتها قرار میده و میتونه حس کنه چقدر آدمها نزدیک بهم هست افکارشون یا شخصیتهاشون هر چند که دنیاشون کلی با هم متفاوت ممکنه باشه. فرضا تو رمان پیرامون اسارت بشری که شخصیتش اصلیش یه آدم فلج هست که بیخدا هم هست.و نحوه اینکه چطور به این نتیجه رسید که خدایی وجود نداره یا مذاهب ساخته و پرداخته بشر هستن. برای من خیلی جالب بود که چقدر شبیه هم بود طرز فکر من و اون شخصیت و اینکه چطور کم کم به این نتیجه میرسیم. دقیقا انگار تقریبا همه یه پروسه شبیه هم رو طی میکنن در این مورد.