10-07-2012, 01:31 PM
Rationalism Ideology نوشته: بسیاری از روان شناسان نیز، به این واژه با مفاهیمی کمابیش نزدیک به هم اشاره داشته اند؛ ولی من همان تعریفی که بیان داشتم را کامل و شامل می دانم و درنظر گرفتن واژه ای
همچون ''نیمه خودآگاه'' را بیهوده می پندارم.
خوب کامل بودن آن بود سود چندانی به ما نمیرساند، مانند این میماند که بجای بخشش شباروز به بامداد، میانروز، نیمهشب و .. بگوییم روز و شب داریم و بس!
تعریف ما در این ریخت بخوبی رساست، ولی نمیتوانیم کار زیادی با آن انجام دهیم.
Rationalism Ideology نوشته: زیرا در وجود آدمی بیشینه ویژگی ها و رفتارها در پیوندی بسیار قوی میان ضمیرخودآگاه و ناخودآگاه می باشد که این پیوند موجوب گردیده که این دو در یکدیگر دارای اثرش بسیار قوی
در کنش ها و واکنش های روانی/فیزیولوژیکی باشند.
برای نمونه در همان پیاده روی که مطرح نمودید، وقتی حسی در خودآگاهیمان ادراک می شود(توجهمان به چیزی جلب می گردد) در تحلیل آن بسیاری از فرایندهای ناخودآگاه، و گاه خودآگاهانه وجود دارند که موجب چنین ادراکی در خودآگاهی می شوند.
شمار فرایندهایی که در «گرفتن نگرش ما به یک چیز» هنگام پیادهروی هستند، هر شماری که باشند بیگمان "خودآگاه" نیستند.
ولی در ترازی از ناخودآگاهی که در راستای تپاندن دل باشد هم نیستند، فرایندهای پیشرفتهتری هستند و باید به شیوه دیگری با آنها رویارو شد تا زمانیکه برای تپش قلب راهکار میدهیم!
Rationalism Ideology نوشته: اگر هم در برخی فرایندها همانند ''تپش قلب'' ما آگاهی و اراده کم تری بر آنها داریم؛ به خاطر ساختار روان آدمی و دربرگیری بیشینه حساس وجود ما (خصوصا اندام های زیستی) به قلمرو ناخودآگاه می باشند؛ که با فرگشت قابل تبیین است. چه بسا بتوان در آینده با آگاهی یافتن از فرایند تپش قلب و دگرگونی در وجود آدمی، چنین فرایندی را هم کاملا آگاهانه انجام داد!
جدا از سخنان دیگر، به گمانم هماکنون هم میشود تپش دل را بدلخواه کم و زیاد کرد. بسنده میکند به یک چیز شورانگیز (هیجانآور) یا اروتیک اندیشید، تپش دل خود به خود بالا میرود.
یک نکتهای که در پیک پیشین من میخواستم بنِمارم (اشاره کنم) همین بود، که برخی فرایندها را نمیتوان مانند تکاندن دست خود با
خواست سرراست (اراده مستقیم) انجامید، ولی میتوان با ترفندهای ناسرراست مانند همین اندیشیدن به یک چیز اروتیک آنها را کنترل کرد.
در کنار تپش دل هنوز ما برای نمونه شمار یاختههای خوراکرسان به مغز را نمیتوانیم آگاهانه کنترل کنیم، نمیتوانیم
ناخودآگاه هم با اندیشه کنترل کنیم یا ترفند بزنیم، ولی شاید بتوانیم با گذاشتن پایمان روی میز شمارشان را زیاد کنیم؟
Rationalism Ideology نوشته: از چه جنبه ای این فرایندها را اینرگ، در پردازه های مغزی می دانید؟
برای نمونه از جنبه پزشکی، چنین فرایندهایی اگر در جهت کارکرد درست یاخته های مغزی(نرون ها) باشند و شبکه عصبی به حالت طبیعی کار کند آن را ایرنگ نمی دانند ولی
از جنبه روانشناختی چنین چیزی رفتارهای طبیعی ناخودآگاه به حساب می آید که قابل تحلیل می باشد. اما اگر این فرایندها موجب به یاد آوردن خاطراتی رنج آور و یا عدم تمرکز باشند؛ اینرگ محسوب می شوند، در حالیکه ما می توانیم از چنین فرایندهایی در جهت خردگرایی هم سود ببریم، که نمونه اش را هم در این جستار برای مقابله با خستگی بیان کردم.
از این رو، این فرایند ها همیشه ایرنگ نیستند!
از این دیدگاه که هنگام پردازش بیشمار چیز میتوانند به ایرنگ روند، ولی تنها چند چیز/راه میتوانند به کار آیند (از دیدگاه گرایندیک - probabilistic).
به سخن دیگر، دگرسانی ژرفی میان noise و signal میباشد و بیشتر چیزهایی که به اندیشه میایند به گِرایند بالا noise هستند تا signal.
.Unexpected places give you unexpected returns