09-15-2012, 10:00 PM
فرزان (فلسفه) اخلاقی 1 یا منش زرتشت
برگرفته از جستاری به زبان انگلیسی به نام: Moral Philosophy of Zarathushtra
نویسنده : کامبیز سخایی
برگردان آزاد: موبد کامران جمشیدی
در این نوشتار از بی همتا بودن فرزان منشی زرتشت و دیدگاه
دگرگون کننده ی آن به زندگی سخن خواهم گفت. در این زمینه به
فشردگی به سه بنمایه ی منش زرتشتی، همانا خردگرایی، شادی و
خشنودی و آزادی نگاه خواهد شد. همچنین سخن گفته خواهد شد
درباره ی ویژگی های نمایان و روشن کننده ی هر کدام از این
بنمایه ها که پیامد آمیزش آنان است. به این نیز نگاه خواهد
شد که برهان آوری یا فرنودگری 2 زرتشتی ابزاری نیست، شادی
خواهیِ آن، کامجوییِ خودخواهانه نیست و آزادی آن نیز بی بند و
بار نیست.
در تاریخ فرزان های منشی همواره کشاکشی بوده است ، از یکسو
میان آن ایده ای که بر روی جنبه ی خردگرایانه زندگی پامی
فشارد، و از سوی دیگر ایده ای که کشش به یافتن شادی و خشنودی
در زندگی دارد. بیشتر چنین می نماید که در پی شادی بودن تلاشی
است خودخواهانه و تکروانه در هالی 3 که خردگرایی را به سود
گروه می دانند. از این رو میان خرد و شادی جدایی می
اندازند، که درست نیست. این جدایی خود بر پایه انگاره
(فرضیه – تئوری) دیگری سوار است که آن نیز بی بنیاد است و
آن ناسازگاری فرد 4 با همبودگاه (جامعه) می باشد. منش زرتشتی
از اینگونه دوگانگی آزاد می باشد. دستورهای اخلاقی زمانی
خردمندانه به شمار می آیند که به شادی انسان و همچنین پاسداری
از زیستگاه (محیط زیست) کمک کنند.
در یسنا 31 بند 19 به ما گفته می شود که کسی که در جستجوی
راستی و آمیغ (حقیقت) است، زندگی ساز است (اهوم بیش). از
سوی دیگر در پی شادی بودن زمانی وهومنی (نیک منشی - اخلاقی)
به شمار می آید که در خرد و برهان پایه داشته باشد. میان راه
و روشِ زندگی سازِ نیک منشیِ زرتشتی و خردگراییِ آن پیوندی
درونی برپاست. یسنا 30 بندهای 3 و 4 می گویند که برخورد بد و
بهتر سرچشمه ی زندگی و نازندگی است.
فرزان خردگرایانه ی وهومنی که زرتشت بیانگرش بود بسیار به
فرزان منشی امانوئل کانت می ماند. در هر دو آﻧﻬا انسان چون
آزادکام (خودمختار) است تنها زیر فرمانِ خردِ خویش است. اما
فرزان زرتشتی در اینجا نمی ماند و در آن، بنمایه ی خردگرایانه در بنمایه ی
شادی جویانه درهم می شوند.
فرزان زرتشتی انبازیِ (شرکت) شادی جویانه در زندگی را یک خویشکاری
که برای او در پی شادی سرشتی « کانت » وهومنانه می داند، وارونِ
بودن، کردارهای نیک منشانه ی انسان را بی بها می سازد.
زرتشتیان نیازی نمی بینند که برای نپذیرفتن بیداد در همبودگاهی
که در آن زندگی می کنند، از پذیرش گوهر والای زندگی سر باز
زنند. آﻧﻬا برای داشتن یک زندگی سازنده نیازی به آزردن تن و
روان خویش نمی بینند. در این فرزان هیچ سفارشی به خودآزاری و
یا دیگر شیوه های پس زدن زندگی نشده است. همچنین به هیچ کنش
برده واری نیز که هدفش برای فرد روشن نباشد سفارش نشده است.
و سرانجام هیچ باور کور و یا سرنوشت از پیش نوشته شده ای نیز
نیست که کنترل زندگی را از دست فرد بگیرد. زرتشتیان تنها به
این سفارش شده اند که در پی یافتن آنچیزی باشند که برای
خودشان و برای دیگران شادی آور است و بگونه ای آن را
برآورده سازند که به زیستگاه و آخشیج ها (عناصر طبیعت)
آسیبی نرسد. به زبان دیگر از آﻧﻬا خواسته نشده است که در
اندیشه ی چیرگی بر چیزی یا کسی باشند. از آﻧﻬا خواسته شده
است که از زندگی به درستی بهره ببرند در حالی که به نیازهای
خود و دیگران و زیستگاه نیز ارج می گذارند.
بنابراین می توان گفت که منش زرتشتی بر برخوردی بسیار
خردمندانه و فرنودین به زندگی پایه دارد، اگرچه در اینجا
گفتگو در مورد گونه ی ویژه ای از فرنود است که در این آیین
در راستای جانبخشی و زندگی سازی و شادی آوری است و نه برای
برهان آوریِ (توجیه) مرگ، اندوه و فزون خواهی. برای فرنودگری
در مورد بودنِ بدی در جهان نیازی نمی بیند که هوش و خرد انسان
را رد کند. دراینجا هیچ دوگانگی وجود ندارد که ناچار باشد
خود را یگانه جلوه دهد. چنین برخورد خردمندانه ای با زندگی
شدنی نبود اگر آفریننده ی جهان همانی می بود که مرگ و نابودی
را هم می آفرید، که اگر چنین بود بایست که در این جهان بینی
همه- » از شکوهِ خداوندی آن نیز سخن می رفت. در اینجا هیچ
وجود ندارد که ناچار باشد با ناتوانی خود در از « توانایی
میان برداشتن بدی از جهان، آشتی کند. هستی برتر 5 در این آیین
آن همه- توانایی نیست که بتواند ناشدنی را شدنی سازد. آن چه
بسا هنوز هم به رسایی نرسیده است (کامل نشده است) بلکه در
این روند (پروسه) به پیش می رود و این انساﻧﻬا هستند که در
این فرآیند به آن یاری می رسانند. برای رسایی یافتن بایست که
مرگ و نابودی از میان برود و این از راه تلاشِ گروهیِ انسان ها
جلوه گر می شود.
ویژگی دیگری که خردمندانه بودن این فرزان را می رساند آن
است که تنها برای رسیدن به کامیابی نیست.
زرتشتی گری همان اندازه که از ناآگاهی و ایمان کور دوری می
جوید از فرنودگری ابزارمندانه و استراتژیک نیز پرهیز می کند
و نه تنها خردگرایانه است که برپایه ی گفتگو و داد و ستد
اندیشه ها یا دیالوگ بنا شده است. بدین چم که آن، بر روی
خردی نیک بنا شده است که تنها برای به چیرگی درآوردن نبوده
و زندگی را رد نمی کند بلکه فرنودی دارد که پایه اش بر هم
فهمی و همگان فهمی و خشنودی همه ی کسانی است که آنرا به کار
می بندند. این رفاهِ همگانی است که سنجه ی (معیار) خرد است و
نه کامیابی. بنابراین، بر اساس فرزان زرتشتی، آن رفتار و
منشی که بر پایه ی فریب و به بازی گرفتن دیگران بنا شده باشد
نمی تواند خردمندانه باشد حتا اگر به کام رسان باشد.
از این رو همه ی کارهایی که در گروه بزرگترِ همبودگاهی انجام می
گیرند بایست که چندین پیش نیاز را برآورده سازند تا در رده
ی کارهای بخردانه 6 جای بگیرند. یکی از مهم ترین این بایستگی
ها، همانگونه که گفته شد، دست یابی به شادی و خشنودی است.
خویشکاری خرد، افزون بر جدایی نیکتر از بد، یا سازنده از
ویرانگر، فراهم آوردن شادی و گرامی داشتن زندگی و جان است.
از دید این فرزان، هر آنچه که زندگی و شادی را رد می کند،
گزینشی نادرست و نا اشایی و ویرانگر یا به گفته ای دیگر
است. آن خوشی و شادی که خودِ زندگی برای بخشیدن « اهریمنی »
است. رد کردن و نپذیرفتن چنین شادی است که « وهومنی » دارد
اهریمنی می باشد!
بنابراین در دیدگاه زرتشتی هیچ ناهمخوانی میان خرد و شادی
نیست. نبرد میان خوبی و بدی برابر با نبرد میان خواسته های
فردی و خردمندانه بودن آﻧﻬا نیست. برای داشتن منش نیک نیاز
نیست تا از خشنود کردن خواسته ها و نیازهای فردی چشم پوشید
و این خشنود گرداندن، خودخواهانه نیست اما، در پی شادی بودن
ابزاری نیست که تنها برای رسیدن به شادی تکی باشد زیرا که
انسان در این جهان تنها نیست و همگی انساﻧﻬا در این نبرد با
بدی و اهریمنی با هم همکارند. جهان جایگاهی است که در آن،
شادی از راه تلاش انساﻧﻬای راست و درست برای زندگی سازی و جان
بخشی و پاسداری از آن و ایستادگی در برابر ستم و بیداد و
نادانی استوار می گردد . شادی برابر با نیکی است که از راه
از میان برداشتن بدی، که همانا مرگ و نابودی است، بدست می
آید.
زرتشت به ما می آموزد که دنیای تجربی 7 ما، جهانی است که هنوز
به سامان ایده آل 8 نرسیده است بلکه ﭘﻬنه ای است که در آن
روند سامان پذیری در کار رویدادن است. از این دیدگاه، جهان
هستی باید که دگرگون شده و به یک جهانِ همه سامان رسایی یابد.
انسان ها کارگزاران چنین دگرگونی هستند. پس این دین خواهان
دگرگونی جهان هستی است و آنچه که سر راه آن را گرفته است
مرگ و نابودی است. در نتیجه منش زرتشتی از انسان ها می
خواهد که در این راه بروند و به آن یاری رسانند تا زندگی را
با شادی جانشین مرگ سازند.
پس تمامی جهان در کارِ شدن است و انسان این روند را با
گرامیداشت و جشن گرفتن زندگی وشادی یاری میکند. هر چه بیشتر
چنین شود خشم و مرگ و نیستی نیز بیشتر از میان برداشته میشود
و چنین، کار خداوند نیز به پیش می رود.
یسنای 49 ، بند 4 می گوید که بدی آن نابخردی 9 است که خشم و ستم
را می افزاید و یسنا 30 بند 6 نیز همین را در مورد انساﻧﻬایی
می گوید که زندگی دیگران را با خشم خود تباه می کنند. یسنا
53 بند 9 می گوید که بدکاران در خشم خود راستی را آلود می
سازند. و یسنای 48 بند 7 به ما می گوید که از خشم دوری کنیم
و در برابر ستم بایستیم.
شادزیوی در این جهان بینی، پیوندی ناگسستنی و درونی دارد،
هم با اینکه همه ی انساﻧﻬا بتوانند خود را جلوه گر سازند (تحقق
بخشند) و هم دارای زیستگاه پاک و پاکیزه ای باشند. شادی تنها
یک چگونگی درونی نیست که از راه ژرف اندیشی 10 و یا از خود
بیخودی 11 به دست آید بلکه از راه نبرد انساﻧﻬا با ناراستی،
تباه گری و واپس زدن زندگی 12 و مانند آﻧﻬا به دست می آید. در
یسنا 53 بند 8 گفته می شود که نبرد با بدی پیوند دارد با
آرامش جویی و جلوگیری از کشتن، خسارت زدن و نابود کردن.
در اینجا گفتگوی ما به پیش نیاز دیگر این فرزان می رسد و آن
مقوله ی آزادی است. در آیین زرتشتی انساﻧﻬا آزاد و هوشمند به
شمار می آیند. همانگونه که دیدیم آﻧﻬا می توانند برگزینند که
زندگی ساز باشند و یا تباه گر آن. آنان می توانند برگزینند
که همکارانِ سازنده ی جهان بسامان باشند و یا از روند آن
پیشگیری کنند. همازوریِ آنان در فرآیند از میان برداشتن نیستی
از جهان یک گزینش آگاهانه است.
جهان بینی زرتشتی می آموزاند که زورگویی و زورشنوی و ایمان
کور، دشمن خردنیک هستند. پس در یسنای 30 بند 2 به ما گفته می
شود که نخست بشنویم و سپس میان نیک و بد برای خود برگزینیم.
همانگونه که آمد، سنجه ی شناخت و تمیز خرد (نیک)، کامیابی و
کارایی نیست و خرد نباید تا رده ی یک ابزار پایین بیاید
بلکه باید برای شناخت و فهمیدن بکار آید. یک داو (ادعا)
زمانی پشتوانه دارد و ارزش می یابد که تمامی کسانی که در آن
درگیر هستند بتوانند و بخواهند که برای استوار گرداندن (ثابت
کردن) آن شرکت کنند. برای نمونه یک کنش، تنها زمانی دادگرانه
است که هماهنگ باشد با آن هنجارهای (نُرم های) رفتاری که از
سوی کسانی که در پیوند با آن هستند آزادانه و آگاهانه
برگزیده شده است. پس یک کنش زمانی خردمندانه است که نه تنها
شادی افزاست و زیستگاه را نگاهبانی می کند بلکه آزادی را
نیز پاسدار است. این در یسنای 31 بند 11 گفتگو شده است که در
آنجا پایه ی گزینش هر کس را خواست آزادانه ی او میداند.
بنابراین، خردگرایی تنها بنمایه ی این جهان بینی نیست که
باید از بهره برداری ابزاری و استراتژیک دور نگاهداشته شود و
در پی رستگاری باشد. تعریف آزادی نیز بسیار یکتاست که چنین
تعریفی هم در گاتها شده است و هم در اوستای پسین تر. در
نوشتاری که شاید از سده ی ﻧﻬم به جا مانده است (شکند گمانیک
ویچار= سخنان گمان شکن) گفته می شود که هتا (حتا) اهورامزدا
نیز آزاد نیست که کار ناشدنی انجام دهد. پس آزادی نمی تواند
بیرون از مرزهای فرنود برود. آزادی به آرش (مفهوم) بهره بردن
و بهره کشی از خود، دیگران و/یا زیستگاه نیست. آن یگانی که
چنین کند آزاد نیست بلکه سرشت بد آن است که ناگزیرش می
سازد. بنابراین برخورد بهره کشانه از جهان از روی آزادی
نبوده و یک کنش ناگزیر (اجباری) است. اینگونه بهره کشی،
ویرانسازی و غارت جهان و هر آنچه در آن است با درک زرتشتی
از آزادی یکسان نیست. وارون بیشتر دین های خدامرکز، برداشت
دین زرتشتی از آزادی، حتا آزادی خداوند، با زورِ بی مرز در
پیوند نیست بلکه آزادی، پیامد بازتاب و سنجش خردمندانه بوده
و از دید سرشتی و گوهری با همه - توانا بودن همسان نیست. آن
کنشی آزاد است که ناگزیر نبوده و وارون خواست خردمندانه
انسان نباشد.
بنابراین، آزادی، خردگرایی و شادی بنیان های درهم تنیده ی
منش زرتشتی هستند. آزادی با زور ناب و بی مرز یکسان نیست
بلکه آن، بِخرَد بودن است و توانا بودن برای کردارهایی که
بتوان با فرنود و برهان از آﻧﻬا پدافند کرد. خردگرایی بخودی
خود ابزاری نیست که به فرنودگری برای چیره شدن بر جهان و
بهره کشی از آن برای آرماﻧﻬای خودخواهانه بینجامد بلکه باید
به انسان برای پیوندی نیک با دیگر انساﻧﻬا یاری کند.
خردگرایی آن است که روندِ رسیدن به هم- اندیشی را هم- پرسی
میداند، که می تواند همزبانی های بنیادین (توافق های اصولی)
را مورد گفتگو، بازبینی و بررسی (نقد) ارزشی قرار دهد،
هنجار های چیره را بدون ترس از پاداَفرَه (مجازات) به چالش
بکشد ، در پیوند تنگاتنگ با پیشبرد و افزایش شادی و زندگی
باشد و تنها ابزاری نباشد برای گفتگو از نیکی و یا بودنِ درد
و رنج در جهان. سرانجام شادی نیز نه یک پی گیری خودخواهانه
برای کامجوییِ دردَم (لحظه ای) است و نه رد کردن خوشی از بن.
شادی وابسته است به مبارزه با مرگ، نیستی، ناآگاهی، ایمان
کور و ستم و پیش نیازش از میان برداشتن نیروهای بازدارنده ی
انسان از جلوه بخشیدن به تواناییهای زندگی ساز می باشد.
برگرفته از جستاری به زبان انگلیسی به نام: Moral Philosophy of Zarathushtra
نویسنده : کامبیز سخایی
برگردان آزاد: موبد کامران جمشیدی
در این نوشتار از بی همتا بودن فرزان منشی زرتشت و دیدگاه
دگرگون کننده ی آن به زندگی سخن خواهم گفت. در این زمینه به
فشردگی به سه بنمایه ی منش زرتشتی، همانا خردگرایی، شادی و
خشنودی و آزادی نگاه خواهد شد. همچنین سخن گفته خواهد شد
درباره ی ویژگی های نمایان و روشن کننده ی هر کدام از این
بنمایه ها که پیامد آمیزش آنان است. به این نیز نگاه خواهد
شد که برهان آوری یا فرنودگری 2 زرتشتی ابزاری نیست، شادی
خواهیِ آن، کامجوییِ خودخواهانه نیست و آزادی آن نیز بی بند و
بار نیست.
در تاریخ فرزان های منشی همواره کشاکشی بوده است ، از یکسو
میان آن ایده ای که بر روی جنبه ی خردگرایانه زندگی پامی
فشارد، و از سوی دیگر ایده ای که کشش به یافتن شادی و خشنودی
در زندگی دارد. بیشتر چنین می نماید که در پی شادی بودن تلاشی
است خودخواهانه و تکروانه در هالی 3 که خردگرایی را به سود
گروه می دانند. از این رو میان خرد و شادی جدایی می
اندازند، که درست نیست. این جدایی خود بر پایه انگاره
(فرضیه – تئوری) دیگری سوار است که آن نیز بی بنیاد است و
آن ناسازگاری فرد 4 با همبودگاه (جامعه) می باشد. منش زرتشتی
از اینگونه دوگانگی آزاد می باشد. دستورهای اخلاقی زمانی
خردمندانه به شمار می آیند که به شادی انسان و همچنین پاسداری
از زیستگاه (محیط زیست) کمک کنند.
در یسنا 31 بند 19 به ما گفته می شود که کسی که در جستجوی
راستی و آمیغ (حقیقت) است، زندگی ساز است (اهوم بیش). از
سوی دیگر در پی شادی بودن زمانی وهومنی (نیک منشی - اخلاقی)
به شمار می آید که در خرد و برهان پایه داشته باشد. میان راه
و روشِ زندگی سازِ نیک منشیِ زرتشتی و خردگراییِ آن پیوندی
درونی برپاست. یسنا 30 بندهای 3 و 4 می گویند که برخورد بد و
بهتر سرچشمه ی زندگی و نازندگی است.
فرزان خردگرایانه ی وهومنی که زرتشت بیانگرش بود بسیار به
فرزان منشی امانوئل کانت می ماند. در هر دو آﻧﻬا انسان چون
آزادکام (خودمختار) است تنها زیر فرمانِ خردِ خویش است. اما
فرزان زرتشتی در اینجا نمی ماند و در آن، بنمایه ی خردگرایانه در بنمایه ی
شادی جویانه درهم می شوند.
فرزان زرتشتی انبازیِ (شرکت) شادی جویانه در زندگی را یک خویشکاری
که برای او در پی شادی سرشتی « کانت » وهومنانه می داند، وارونِ
بودن، کردارهای نیک منشانه ی انسان را بی بها می سازد.
زرتشتیان نیازی نمی بینند که برای نپذیرفتن بیداد در همبودگاهی
که در آن زندگی می کنند، از پذیرش گوهر والای زندگی سر باز
زنند. آﻧﻬا برای داشتن یک زندگی سازنده نیازی به آزردن تن و
روان خویش نمی بینند. در این فرزان هیچ سفارشی به خودآزاری و
یا دیگر شیوه های پس زدن زندگی نشده است. همچنین به هیچ کنش
برده واری نیز که هدفش برای فرد روشن نباشد سفارش نشده است.
و سرانجام هیچ باور کور و یا سرنوشت از پیش نوشته شده ای نیز
نیست که کنترل زندگی را از دست فرد بگیرد. زرتشتیان تنها به
این سفارش شده اند که در پی یافتن آنچیزی باشند که برای
خودشان و برای دیگران شادی آور است و بگونه ای آن را
برآورده سازند که به زیستگاه و آخشیج ها (عناصر طبیعت)
آسیبی نرسد. به زبان دیگر از آﻧﻬا خواسته نشده است که در
اندیشه ی چیرگی بر چیزی یا کسی باشند. از آﻧﻬا خواسته شده
است که از زندگی به درستی بهره ببرند در حالی که به نیازهای
خود و دیگران و زیستگاه نیز ارج می گذارند.
بنابراین می توان گفت که منش زرتشتی بر برخوردی بسیار
خردمندانه و فرنودین به زندگی پایه دارد، اگرچه در اینجا
گفتگو در مورد گونه ی ویژه ای از فرنود است که در این آیین
در راستای جانبخشی و زندگی سازی و شادی آوری است و نه برای
برهان آوریِ (توجیه) مرگ، اندوه و فزون خواهی. برای فرنودگری
در مورد بودنِ بدی در جهان نیازی نمی بیند که هوش و خرد انسان
را رد کند. دراینجا هیچ دوگانگی وجود ندارد که ناچار باشد
خود را یگانه جلوه دهد. چنین برخورد خردمندانه ای با زندگی
شدنی نبود اگر آفریننده ی جهان همانی می بود که مرگ و نابودی
را هم می آفرید، که اگر چنین بود بایست که در این جهان بینی
همه- » از شکوهِ خداوندی آن نیز سخن می رفت. در اینجا هیچ
وجود ندارد که ناچار باشد با ناتوانی خود در از « توانایی
میان برداشتن بدی از جهان، آشتی کند. هستی برتر 5 در این آیین
آن همه- توانایی نیست که بتواند ناشدنی را شدنی سازد. آن چه
بسا هنوز هم به رسایی نرسیده است (کامل نشده است) بلکه در
این روند (پروسه) به پیش می رود و این انساﻧﻬا هستند که در
این فرآیند به آن یاری می رسانند. برای رسایی یافتن بایست که
مرگ و نابودی از میان برود و این از راه تلاشِ گروهیِ انسان ها
جلوه گر می شود.
ویژگی دیگری که خردمندانه بودن این فرزان را می رساند آن
است که تنها برای رسیدن به کامیابی نیست.
زرتشتی گری همان اندازه که از ناآگاهی و ایمان کور دوری می
جوید از فرنودگری ابزارمندانه و استراتژیک نیز پرهیز می کند
و نه تنها خردگرایانه است که برپایه ی گفتگو و داد و ستد
اندیشه ها یا دیالوگ بنا شده است. بدین چم که آن، بر روی
خردی نیک بنا شده است که تنها برای به چیرگی درآوردن نبوده
و زندگی را رد نمی کند بلکه فرنودی دارد که پایه اش بر هم
فهمی و همگان فهمی و خشنودی همه ی کسانی است که آنرا به کار
می بندند. این رفاهِ همگانی است که سنجه ی (معیار) خرد است و
نه کامیابی. بنابراین، بر اساس فرزان زرتشتی، آن رفتار و
منشی که بر پایه ی فریب و به بازی گرفتن دیگران بنا شده باشد
نمی تواند خردمندانه باشد حتا اگر به کام رسان باشد.
از این رو همه ی کارهایی که در گروه بزرگترِ همبودگاهی انجام می
گیرند بایست که چندین پیش نیاز را برآورده سازند تا در رده
ی کارهای بخردانه 6 جای بگیرند. یکی از مهم ترین این بایستگی
ها، همانگونه که گفته شد، دست یابی به شادی و خشنودی است.
خویشکاری خرد، افزون بر جدایی نیکتر از بد، یا سازنده از
ویرانگر، فراهم آوردن شادی و گرامی داشتن زندگی و جان است.
از دید این فرزان، هر آنچه که زندگی و شادی را رد می کند،
گزینشی نادرست و نا اشایی و ویرانگر یا به گفته ای دیگر
است. آن خوشی و شادی که خودِ زندگی برای بخشیدن « اهریمنی »
است. رد کردن و نپذیرفتن چنین شادی است که « وهومنی » دارد
اهریمنی می باشد!
بنابراین در دیدگاه زرتشتی هیچ ناهمخوانی میان خرد و شادی
نیست. نبرد میان خوبی و بدی برابر با نبرد میان خواسته های
فردی و خردمندانه بودن آﻧﻬا نیست. برای داشتن منش نیک نیاز
نیست تا از خشنود کردن خواسته ها و نیازهای فردی چشم پوشید
و این خشنود گرداندن، خودخواهانه نیست اما، در پی شادی بودن
ابزاری نیست که تنها برای رسیدن به شادی تکی باشد زیرا که
انسان در این جهان تنها نیست و همگی انساﻧﻬا در این نبرد با
بدی و اهریمنی با هم همکارند. جهان جایگاهی است که در آن،
شادی از راه تلاش انساﻧﻬای راست و درست برای زندگی سازی و جان
بخشی و پاسداری از آن و ایستادگی در برابر ستم و بیداد و
نادانی استوار می گردد . شادی برابر با نیکی است که از راه
از میان برداشتن بدی، که همانا مرگ و نابودی است، بدست می
آید.
زرتشت به ما می آموزد که دنیای تجربی 7 ما، جهانی است که هنوز
به سامان ایده آل 8 نرسیده است بلکه ﭘﻬنه ای است که در آن
روند سامان پذیری در کار رویدادن است. از این دیدگاه، جهان
هستی باید که دگرگون شده و به یک جهانِ همه سامان رسایی یابد.
انسان ها کارگزاران چنین دگرگونی هستند. پس این دین خواهان
دگرگونی جهان هستی است و آنچه که سر راه آن را گرفته است
مرگ و نابودی است. در نتیجه منش زرتشتی از انسان ها می
خواهد که در این راه بروند و به آن یاری رسانند تا زندگی را
با شادی جانشین مرگ سازند.
پس تمامی جهان در کارِ شدن است و انسان این روند را با
گرامیداشت و جشن گرفتن زندگی وشادی یاری میکند. هر چه بیشتر
چنین شود خشم و مرگ و نیستی نیز بیشتر از میان برداشته میشود
و چنین، کار خداوند نیز به پیش می رود.
یسنای 49 ، بند 4 می گوید که بدی آن نابخردی 9 است که خشم و ستم
را می افزاید و یسنا 30 بند 6 نیز همین را در مورد انساﻧﻬایی
می گوید که زندگی دیگران را با خشم خود تباه می کنند. یسنا
53 بند 9 می گوید که بدکاران در خشم خود راستی را آلود می
سازند. و یسنای 48 بند 7 به ما می گوید که از خشم دوری کنیم
و در برابر ستم بایستیم.
شادزیوی در این جهان بینی، پیوندی ناگسستنی و درونی دارد،
هم با اینکه همه ی انساﻧﻬا بتوانند خود را جلوه گر سازند (تحقق
بخشند) و هم دارای زیستگاه پاک و پاکیزه ای باشند. شادی تنها
یک چگونگی درونی نیست که از راه ژرف اندیشی 10 و یا از خود
بیخودی 11 به دست آید بلکه از راه نبرد انساﻧﻬا با ناراستی،
تباه گری و واپس زدن زندگی 12 و مانند آﻧﻬا به دست می آید. در
یسنا 53 بند 8 گفته می شود که نبرد با بدی پیوند دارد با
آرامش جویی و جلوگیری از کشتن، خسارت زدن و نابود کردن.
در اینجا گفتگوی ما به پیش نیاز دیگر این فرزان می رسد و آن
مقوله ی آزادی است. در آیین زرتشتی انساﻧﻬا آزاد و هوشمند به
شمار می آیند. همانگونه که دیدیم آﻧﻬا می توانند برگزینند که
زندگی ساز باشند و یا تباه گر آن. آنان می توانند برگزینند
که همکارانِ سازنده ی جهان بسامان باشند و یا از روند آن
پیشگیری کنند. همازوریِ آنان در فرآیند از میان برداشتن نیستی
از جهان یک گزینش آگاهانه است.
جهان بینی زرتشتی می آموزاند که زورگویی و زورشنوی و ایمان
کور، دشمن خردنیک هستند. پس در یسنای 30 بند 2 به ما گفته می
شود که نخست بشنویم و سپس میان نیک و بد برای خود برگزینیم.
همانگونه که آمد، سنجه ی شناخت و تمیز خرد (نیک)، کامیابی و
کارایی نیست و خرد نباید تا رده ی یک ابزار پایین بیاید
بلکه باید برای شناخت و فهمیدن بکار آید. یک داو (ادعا)
زمانی پشتوانه دارد و ارزش می یابد که تمامی کسانی که در آن
درگیر هستند بتوانند و بخواهند که برای استوار گرداندن (ثابت
کردن) آن شرکت کنند. برای نمونه یک کنش، تنها زمانی دادگرانه
است که هماهنگ باشد با آن هنجارهای (نُرم های) رفتاری که از
سوی کسانی که در پیوند با آن هستند آزادانه و آگاهانه
برگزیده شده است. پس یک کنش زمانی خردمندانه است که نه تنها
شادی افزاست و زیستگاه را نگاهبانی می کند بلکه آزادی را
نیز پاسدار است. این در یسنای 31 بند 11 گفتگو شده است که در
آنجا پایه ی گزینش هر کس را خواست آزادانه ی او میداند.
بنابراین، خردگرایی تنها بنمایه ی این جهان بینی نیست که
باید از بهره برداری ابزاری و استراتژیک دور نگاهداشته شود و
در پی رستگاری باشد. تعریف آزادی نیز بسیار یکتاست که چنین
تعریفی هم در گاتها شده است و هم در اوستای پسین تر. در
نوشتاری که شاید از سده ی ﻧﻬم به جا مانده است (شکند گمانیک
ویچار= سخنان گمان شکن) گفته می شود که هتا (حتا) اهورامزدا
نیز آزاد نیست که کار ناشدنی انجام دهد. پس آزادی نمی تواند
بیرون از مرزهای فرنود برود. آزادی به آرش (مفهوم) بهره بردن
و بهره کشی از خود، دیگران و/یا زیستگاه نیست. آن یگانی که
چنین کند آزاد نیست بلکه سرشت بد آن است که ناگزیرش می
سازد. بنابراین برخورد بهره کشانه از جهان از روی آزادی
نبوده و یک کنش ناگزیر (اجباری) است. اینگونه بهره کشی،
ویرانسازی و غارت جهان و هر آنچه در آن است با درک زرتشتی
از آزادی یکسان نیست. وارون بیشتر دین های خدامرکز، برداشت
دین زرتشتی از آزادی، حتا آزادی خداوند، با زورِ بی مرز در
پیوند نیست بلکه آزادی، پیامد بازتاب و سنجش خردمندانه بوده
و از دید سرشتی و گوهری با همه - توانا بودن همسان نیست. آن
کنشی آزاد است که ناگزیر نبوده و وارون خواست خردمندانه
انسان نباشد.
بنابراین، آزادی، خردگرایی و شادی بنیان های درهم تنیده ی
منش زرتشتی هستند. آزادی با زور ناب و بی مرز یکسان نیست
بلکه آن، بِخرَد بودن است و توانا بودن برای کردارهایی که
بتوان با فرنود و برهان از آﻧﻬا پدافند کرد. خردگرایی بخودی
خود ابزاری نیست که به فرنودگری برای چیره شدن بر جهان و
بهره کشی از آن برای آرماﻧﻬای خودخواهانه بینجامد بلکه باید
به انسان برای پیوندی نیک با دیگر انساﻧﻬا یاری کند.
خردگرایی آن است که روندِ رسیدن به هم- اندیشی را هم- پرسی
میداند، که می تواند همزبانی های بنیادین (توافق های اصولی)
را مورد گفتگو، بازبینی و بررسی (نقد) ارزشی قرار دهد،
هنجار های چیره را بدون ترس از پاداَفرَه (مجازات) به چالش
بکشد ، در پیوند تنگاتنگ با پیشبرد و افزایش شادی و زندگی
باشد و تنها ابزاری نباشد برای گفتگو از نیکی و یا بودنِ درد
و رنج در جهان. سرانجام شادی نیز نه یک پی گیری خودخواهانه
برای کامجوییِ دردَم (لحظه ای) است و نه رد کردن خوشی از بن.
شادی وابسته است به مبارزه با مرگ، نیستی، ناآگاهی، ایمان
کور و ستم و پیش نیازش از میان برداشتن نیروهای بازدارنده ی
انسان از جلوه بخشیدن به تواناییهای زندگی ساز می باشد.
- 1 Moral philosophy
- 2 برهان یا فرنود = منطق. فرنودین = منطقی. فرنودگری = منطق آوردن = برهان آوردن
- 3 « حال » واژه ای پارسی است که تازی شده و بگونه ی « هال » در آمده است.
- 4 فرد، همان پرت است در چم کسی یا چیزی که از دیگران پرت افتاده است.
- 5 Supreme being
- 6 آن خردی را که هماهنگ با اشا و راستی باشد خرد نیک یا بخردانه می توان گفت زیرا که خرد می تواند در راه نادرست نیز بکار رود.
- 7 Empirical universe
- 8 cosmos
- 9 همانگونه که به خرد نیک، بخردی می توان گفت به خرد بد نیز نابخردی می توان گفت.
- 10 contemplation
- 11 Ecstasy
- 12 necrophilia
.Unexpected places give you unexpected returns