09-10-2012, 06:35 PM
Rationalism Ideology نوشته: آری درست است؛ ولی چه ارتباطی به پرسش من دارد؟ گفتم که در برخی از درمانها ممکن است او در تفسیر رفتارهای ناخودآگاه در خواب اشتباه کرده باشد و چه بسا برخی از درمان هایش به شکست خورده باشند. ولی این دلیلی بر اشتباه بودن نگرشش مبنی بر نقش خواب در نمایش رفتارهای ناخودآگاه نمی باشد. چرا شما علاقه مندید موضوع را تنها سیاه یا سفید ببینید؟!1. به این خاطر که اغلب چیزها همینطور هستند.
آه...!
شما در وجود خودِ ناخودآگاه هم مشکل دارید؟!
البته مقصود من از واژه ناخودآگاه که با مقصود موردنظرِ فروید نزدیک است چنین می باشد:
چشم به راه چنین پاسخی بودم، که خودتان هم بدان اذعان نمودید!:e057:
محدودیت های طبیعی و عینی چگونه برایتان حاصل شده اند؟! خلاف این است که بر اساس ادراکات خود از جهان پیرامونتان و سپس سنجش خرد(شناسایی حقایق) برایتان حاصل گشته اند؟ آیا تمام این ادراکات را حقایقی مسلم و ثابت می دانید؟ اگر این ادراکات برای برخی افراد متفاوت بود، چه باید کرد؟
با این نگرش شما، پس اگر مفهوم دانش ثابت و تعریف شده(؟!) است، نمی باید در نظریه ها و حتی اثبات های دانشیک هم شک برد و آنها را رد کرد؛ زیرا متدولوژی سود برده شده برای آنها همواره ثابت و محدود می باشد! لطفا دقت فرمایید که آنچه شما در یک پژوهش با آزمایش های گوناگون،چند باره و شرایط کنترل شده آزمایشگاهی انجام می دهید در اساس مهم نیست! بلکه آنچه شما به عنوان پژوهشگر از تحلیل و بررسی آن آزمایش ها ادراک می کنید، مهم می باشد.برای همین برخی در یک پژوهش تنها به ده نمونه آزمایشی بسنده می کنند و برخی دیگر به صد نمونه. برخی کلا نسبت به روانکاوی ناباورند(مانند شما) و برخی (همچون من) برای آن اعتباری نسبی درنظر می گیرند.
از این رو، به خاطر اینکه بیشتر ادراکات ما دارای اعتباری نسبی می باشند؛ من باورمندم که در ابتدا باید برای ''دانش'' مفهومی فلسفی از لحاظ نوع و کیفیت ادراکات خود از جهان هستی، به شکلی بنیادین و ریشه ای درنظر بگیریم.
امیدوارم توانسته باشم مقصودم را به شما برسانم/
محتوا و مواردی که در پست قبلیتان نوشته بودید؛ به گونه ای بودند که برای اظهار نظر در مورد آنها لازم است به طور دایم و کامل به عنوان ناظر در انجام پژوهش ها حضور داشته باشید؛ نه اینکه از روی چند خط خلاصه ی نتایج در مورد آنها قضاوت کنید.
حال اگر شما اصرار دارید من خودم آن صفحه را نخوانده به شما معرفی کرده ام؛ دیگر جای سخنی
نمی ماند!
وانگهی این بحث در اینباره بود که آیا روانکاوی توانایی انعطاف دارد یا نه، من گفتم که اجزای گوناگون روانکاوی به شدت درهم تنیده هستند، و از دست رفتن یکی میتواند بطور مسلسلوار به نابودی باقی بیانجامد، در جایگاه مثال هم پیوند میان تعبیر خواب و نقش ناخودآگاه را آوردم، که با رد شدن اولی دومی هم از اعتبار ساقط خواهد شد، زیرا تنها رابطی که فروید برای سخن گفتن معالج با ناخودآگاه معرفی کرده بود همین تعبیر خوابها بود(بعلاوهی البته چیزهای دیگر).
2. من در وجود همه چیز شک دارم، مگر زمانی که اثبات شده باشد. به نظر شما ناخودآگاه چیزیست اثباتشده؟ چگونه، کجا و توسط چه کسی اثبات شده؟ به راستی همان اهمیتی را دارد که فروید برای آن قائل بوده؟ ساختمان آن چگونه است، همچون یک دریای طوفانی(فروید)، یک اسطوره(یونگ)یا یک زبان(لکان)؟ جایگاه آن کجاست، عرصهی خیالی(فروید)، نمادین(یونگ) یا واقعی(لکان)؟ چرا؟
3. به باور من صحبت از محدودیت یا گوناگونی ادراک به راستی بیمورد است زیرا ما نمیتوانیم این محدودیتها یا گوناگونیها را تعریف بکنیم، یا از هر طریقی بشناسیم، یا در هر شرایطی از سیطرهی سلطهی آنها بیرون بجهیم. اگرهم محدودیتی وجود دارد مهم نیست، ما چیز دیگری نداریم. علم کوشیده تا دقیقترین توضیح ممکن برای پدیدهها را فراهم بکند، و این روش به زعم من از همهی آنهای دیگر درستتر و بیطرفتر است، و البته موفقتر. به خاطر داشته باشید که آلترناتیو دانشیکی برای روانکاوی هست که تلاش میکند با تکیه بر فیزیولوژی ِ جنون، استفاده از دارودرمانی، بهره بردن از نورولوژی و آزمایشهای پزشکی توضیح و از آن مهمتر درمانی برای این بیماران پیدا بکند، تا اینجا هم (از دیدگاهی علمی) به مراتب موفقتر از روانکاوی عمل کرده.
به زعم من آنچه توضیح و تشریح و تعریف آن مهمتر از دانش است، روانکاویست! این نقدهای من بیشتر متوجه روانکاوی سنتی، یا ماقبل دههی هشتاد است، از آن دهه به این سو بیشتر روانکاوان تلاش شایستهی تقدیری برای مستند کردن ادعاهای پیشین آغازیدهاند و بسیاری باورهای غلط فروید را رها کرده، بخشهای اثباتشده یا هنوز غیرقابل اثبات را نگاه داشتهاند و از آن مهمتر، جایگاه درست خود که رفع مشکلات روحی-روانی انسانهای سالم است را یافتهاند و بیشتر به عنوان مشاور فعالیت میکنند. مثلا دیروز این مقاله را میخواندم(لینک)، و پاسخی که به آن داده شده(لینک). این گفتگوی جالب برای من درونمایهی بنیادین انتقادها، مشکلات و راهحل بیشتر آنها را ارائه میکند. بنابراین اگر بحث بر سر روانکاوی مدرن ِ امروزیست، من با آن مشکلی ندارم، بلکه دشواری اصلی من با دو چیز است، اول استفاده از روانکاوی برای «درمان» است. خود روانکاوان هم به نظر میرسد چندان میلی به این کار ندارند، و به قول فوکو بیشتر مایل به وارد گفتگو شدن با جنون هستند. مشکل دیگر من با روانکاوی، پراکندگی دیوانهوار آنست، بطوریکه پیرامون همه چیز آن، میان مکاتب و شارحان گوناگون، اختلاف نظر هست.
4. شما مرا متهم کردید که لینکتان را نخواندهام، یا خواندهام و دارم بامبول درمیآورم، منهم گفتم که لینک شما هرگز حاوی آن نوع از اثباتی که من طالب آن هستم نیست.
زنده باد زندگی!