09-05-2012, 08:50 PM
من از کوتگرفتن پیدرپی بیزارم و آنرا آفت گفتگو میدانم.
۱. بر اساس مکتب خودشان چیز نوشتن که اهمیتی ندارد، باید فرامکتبی و بر اساس دانش بنویسند، اگرنه تفاوتی میان ایشان با دیگر مدعیان ِ ناتوان از اثبات ادعاهایشان نیست و هرچند به بدی محمد نباشند، دستکمی از «دانششناسان»(Scientology)ندارند..
۲. من یک شرایط فرضی مطرح کردم و گفتم که نمیتوان فلان کرد و فلان را نگه داشت، روانکاوی پتانسیل آنرا ندارد. اگر فرضا راجع به تفسیر خواب اشتباه کرده باشد، نظریهی ناخودآگاه هم بیاعتبار میشود، و اگر ناخودآگاه بیاعتبار بشود، درپی آن اودیپ خواهد رفت و ...
۳. درخواست مکرر از طرف مقابل بحث برای مستند کردن چیزی که نیازی به سند ندارد و به عنوان نظر شخصی مطرح شده سفسطه و جنگ روانی با تلاش خستهکردن خصم و بیرونراندن وی از میدان یا مچگیری از اوست. که جواب نخواهد داد.
۴. همینکه از مقبولیت نظریهای اثباتنشده صحبت میکنید یعنی به ما میگویید «این ادعا را بپذیرید به دلیلی بجز آنچه من از شما برای پذیرفتن ادعاهایتان انتظار دارم».
۵. شهادت دم به بیگناهی روباه را نپذیرفتن توسل به عقل سلیم است نه بهانهتراشی.
۶. البته که چنان انتظاری دارم، وقتی ادعا اینست که تکتک مردان عالم فارغ از دیگرگونیهای زمانی، مکانی، فرهنگی و اجتماعی میخواهند با مادر خود بخوابند نباید درخواست دستکم چند صد فقره کیس قابل برسی بکنم؟ شما میگویید روانکاویی کار میکند، من میگویم باید چنان ادعایی در برابر دیدگان بیطرف(دیدگانی بجز انجمن روانکاوی آمریکا!)به همان شدت و حدتی که از پزشکان دلیل و سند و مدرک طلب میکنند برسی بشود، تائید بشود، به آزمایش گذاشته بشود و ... این چگونه بهانهتراشیست؟ اینکه دیگر درخواست توضیح علمی دادن دلایل و ارتباطات میان ادعاها و پیشفرضهای روانکاوی نیست که بگویید موضوعیتی ندارد..
آیا ما به راستی در حال گفتگو پیرامون اعتبار روانکاوی در جایگاه ِ جایگزین برای روانپزشکی هستیم؟ حال آنکه در این کالت سکیزوفرونی نه بر اثر ِ پیامهای اشتباه در مغز که نوعی اختلال «نارسیسیستی» محسوب میشود، اوتیسم ناتوانی رشدی شناخته میشود و اینها همه با «حرف زدن» قابل درمان هستند!
۱. بر اساس مکتب خودشان چیز نوشتن که اهمیتی ندارد، باید فرامکتبی و بر اساس دانش بنویسند، اگرنه تفاوتی میان ایشان با دیگر مدعیان ِ ناتوان از اثبات ادعاهایشان نیست و هرچند به بدی محمد نباشند، دستکمی از «دانششناسان»(Scientology)ندارند..
۲. من یک شرایط فرضی مطرح کردم و گفتم که نمیتوان فلان کرد و فلان را نگه داشت، روانکاوی پتانسیل آنرا ندارد. اگر فرضا راجع به تفسیر خواب اشتباه کرده باشد، نظریهی ناخودآگاه هم بیاعتبار میشود، و اگر ناخودآگاه بیاعتبار بشود، درپی آن اودیپ خواهد رفت و ...
۳. درخواست مکرر از طرف مقابل بحث برای مستند کردن چیزی که نیازی به سند ندارد و به عنوان نظر شخصی مطرح شده سفسطه و جنگ روانی با تلاش خستهکردن خصم و بیرونراندن وی از میدان یا مچگیری از اوست. که جواب نخواهد داد.
۴. همینکه از مقبولیت نظریهای اثباتنشده صحبت میکنید یعنی به ما میگویید «این ادعا را بپذیرید به دلیلی بجز آنچه من از شما برای پذیرفتن ادعاهایتان انتظار دارم».
۵. شهادت دم به بیگناهی روباه را نپذیرفتن توسل به عقل سلیم است نه بهانهتراشی.
۶. البته که چنان انتظاری دارم، وقتی ادعا اینست که تکتک مردان عالم فارغ از دیگرگونیهای زمانی، مکانی، فرهنگی و اجتماعی میخواهند با مادر خود بخوابند نباید درخواست دستکم چند صد فقره کیس قابل برسی بکنم؟ شما میگویید روانکاویی کار میکند، من میگویم باید چنان ادعایی در برابر دیدگان بیطرف(دیدگانی بجز انجمن روانکاوی آمریکا!)به همان شدت و حدتی که از پزشکان دلیل و سند و مدرک طلب میکنند برسی بشود، تائید بشود، به آزمایش گذاشته بشود و ... این چگونه بهانهتراشیست؟ اینکه دیگر درخواست توضیح علمی دادن دلایل و ارتباطات میان ادعاها و پیشفرضهای روانکاوی نیست که بگویید موضوعیتی ندارد..
آیا ما به راستی در حال گفتگو پیرامون اعتبار روانکاوی در جایگاه ِ جایگزین برای روانپزشکی هستیم؟ حال آنکه در این کالت سکیزوفرونی نه بر اثر ِ پیامهای اشتباه در مغز که نوعی اختلال «نارسیسیستی» محسوب میشود، اوتیسم ناتوانی رشدی شناخته میشود و اینها همه با «حرف زدن» قابل درمان هستند!
زنده باد زندگی!