09-02-2012, 12:29 PM
Ouroboros نوشته: اینکه مهربد میگوید نیازی به علمی بودن روانکاوی نیست اگر کار بکند شگفتآورست چراکه بنیانگذار آن همواره تاکیدی وسواسگونه به علمی بودن و علمیشدن و در علمماندن روانکاوی داشت(فقط مشکل این بود که تعریفی جدید از علم ارائه میداد تا مکتب او را هم شامل بشود!). و اساسا این مکتب پیرامون مسائل علمی(سلامت روان، رواندرمانی، رفتاردرمانی و ...)صحبت میکند، اینها مسائل فلسفی نیستند که بتوان دربارهشان نظریهپردازی کرد، لطفا به مثال دادگاه و سلامت روانی شخص مراجعه بکنید.
خوب امیر گرامی اینکه بنیادگذاران یک مکتب چه میخواهند با آنکه آن مکتب خود چگونه میفرگردد (evolves) اندکی میدگرد.
شاید اگر به بنیادگذاران دانش «فیزیک» هم برگردیم، جهان را با آب و آتش و شاید شاخ گاو توضیح میدادهاند.
روی هم رفته روش دانشیک برای شناخت واقعیت بسیار زمانبر است. از همینرو به روانکاوی امروزین میتوان مانند یک زمین بازی نگریست
که شما نگرههای گوناگون خود را در آن میازمایید و نیازی به بررسی دقیق و دانشیک هر چیزی که میخواهید انجام دهید یکجا نمیبینید.
در ترازهای پایینتر و دانشیکتر مانند نوروساینس ولی کار بسیار سخت و دشوار میشود. شما یکی از همان
نگرههای خود را باید با انجام آزمایشهای دقیق و زمانبر آزموده و سرانجام فرجامیابی کنید که چه اندازه به واقعیت نزدیک است.
سپس از خود این دانش بدست آمده دیرتر دوباره در نگرهپردازیهای نه چندان دانشیک خود در روانکاوی بهره بگیرید.
برای نمونه یکی از fact های پِیشناسی anchoring یا لنگراندازی است که اینجا پیشتر دربارهاش نوشته بودیم:
http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%E2.../#post4941
Mehrbod نوشته: (لنگر اندازی)Anchoring
لنگراندازی پدیده دیگری است که مغز در زمان اندیشیدن با آن روبرو است. به زبان ساده، مغز در برابر دادههای نوین به گونههایی برخورد میکند که با الگوهای از پیش یادگیری شده سازگار باشد.
برای نمونه، اگر یک آدم در واکاوی نخستین خود به این فرجام رسد که «موسوی» سرگرم نقشبازی کردن بوده و خود از عوامل دولتی است، هر داده نوینی که این آدم با آن روبرو
شود، اگر در سازگاری و همسویی با این نگرش لنگرانداخته شده باشد، همراه با دادههای کنونی آمیخته شده و ذخیره میگردد. اگر در بر پاد این نگره باشد، بسادگی دور انداخته میشود.
چرایی این پدیده شاید بیشتر ریشه در سخت و زمانبر بودن فرآیندن بازسازی و دور انداختن نگرشها دارد. دور انداختن یک نگرش (که مانند یک گره (node) از نورونهای
بسیار است) نیاز به هزینه کردن انرژی فیزیکی زیادی دارد و مقدار انرژی که برای آسازی نورونهای پیشین و ساختن گرههای نورونی نوین نیاز میباشد، با گذر زمان روند رو به افزایش دارد.
ما این را به گونهی آروینیک و درونی به این ریخت میبینیم که یک آدمی که برای 70 سال مسلمان خداباور مومن بوده ، بسیار شگفتانگیز و ناباورانه خواهد بود اگر ببینیم که ناگهان خدا ناباور شود.
باورها و نگرشها مانند خشتهای یک ساختمان هستند که با گذر زمان، باورها و نگرشهای بیشتری روی آنها ساخته شده و از یک نقطه زمانی به پیش، جابهجایی و دگرگونی یکی از این خشتهای زیرین میتواند به فروریزی همه آن باورهای آدمی بیانجامد.
مغز تنها زمانی دست از نگرش لنگر انداخته شده برمیدارد که دادههای نوین بر پاد آن، آن اندازه زیاد شده باشند که پاکسازی نگره و جایگزینی آن، ارزشش را داشته باشد.
.Unexpected places give you unexpected returns