نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! ? کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است ?

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه
#2

"---و او یک خانه‌ی خمیده ساخت---"

نوشته: رابرت ای هاین‌لاین
برگردان: امیر سپهرام



«---و او یک خانه‌ی خمیده ساخت---» [1] از رابرت هاین‌لاین پیشتر در مجموعه‌ی «به کجا می‌رویم؟» به فارسی ترجمه و منتشر شده است، اما پس از گذشت سال‌ها نیاز به یک ترجمه‌ی تازه با انطباق با متن حس می‌شد که این مهم را آقای سپهرام برعهده گرفتند.

این داستان نخستین بار در فوریه‌ی ۱۹۴۱ در مجله‌ی Astounding Science Fiction به چاپ رسید. علامت‌های «---» و « " » در نام اصلی داستان موجود هستند. لطفاً به گیرنده‌های خود دست نزنید.



همه جای دنیا آمریکایی‌ها را دیوانه می‌دانند.

معمولا آمریکایی‌ها خودشان هم چنین اتهامی را می‌پذیرند ولی مرکز آلودگی را کالیفرنیا می‌دانند. خود کالیفرنیایی‌ها هم قویاً اعتقاد دارند سوءشهرت‌شان تنها از اعمال ساکنان منطقه‌ی لوس آنجلس نشات می‌گیرد. لوس‌آنجلسی‌ها هم وقتی تحت فشار قرار بگیرند، این اتهام را قبول می‌کنند، ولی با شتاب توضیح می‌دهند: «کار هالیووده. تقصیر ما که نیست. ما که چنین چیزی نخواسته‌ایم. هالیووده که دایما داره رشد می‌کنه.»

مردم هالیوود هم اصلاً اهمیت نمی‌دهند که هیچ؛ به وجد هم می‌آیند. اگر علاقه نشان دهید، می‌برندتان لوریل کانیون[2] «جایی که موارد حادمان را نگه می‌داریم.» ساکنان کانیون، یعنی زنان پابرنزه و مردان مایوپوشی که دایما خانه‌های شیداوار نیم‌ساخته‌شان را می‌سازند و بازسازی می‌کنند، تا حدودی مخلوقات ملال‌آوری را که در آپارتمان‌ها زندگی می‌کنند حقیر می‌شمارند و دانش محرمانه‌ی‌ چطور زندگی کردن را (که تنها خودشان آن را می‌دانند!) چون گنجی در سینه نگه می‌دارند.

خیابان لوک‌آوت ماونتن[3] نام جاده‌ای کناره‌ای است که پیچاپیچ از دره‌ی لوریل کانیون بالا می‌آید. سایر ساکنان کانیون تمایل چندانی ندارند که اسمش برده شود. به هر حال باید یک جایی خط قرمز کشید!

کوینتوس تیل[4]، فارغ‌التحصیل معماری، بالای خیابان لوک‌آوت مانتن در شماره‌ی ۸۷۷۵، آن طرف خیابان هرمیت[5] - هرمیت اصلی هالیوود - زندگی می‌کرد.

حتا معماری جنوب کالیفرنیا هم با جاهای دیگر متفاوت است. هات داگ را در سازه‌ای که مثل «د پاپ»[6] ساخته شده می‌فروشند. بستنی هم در یک بستنی قیفی سفیدکاری‌شده‌ی عظیم عرضه می‌شود و چراغ‌های نئون روی بام ساختمان‌هایی که بی چون و چرا به شکل کاسه‌ی غذای تندند جار می‌زنند «به غذای تند عادت کنید!» بنزین، روغن و نقشه‌های مجانی هم زیر هواپیماهای ترابری سه‌موتوره فروخته می‌شود، در حالی که توالت‌های گواهینامه‌داری که به خاطر راحتی مشتریان، هر ساعت بازرسی می‌شوند، در کابین هواپیما قرار گرفته‌اند. این چیزها ممکن است جهان‌گردان را حیرت‌زده یا سرگرم کند، اما برای محلی‌هایی که زیر آفتاب سر ظهر معروف کالیفرنیا سربرهنه راه می‌روند، قضیه کاملا عادی است.

کوینتوس تیل تلاش همکارانش در معماری را بزدلانه، خام‌دستانه و محجوب به حساب می‌آورد.

***


تیل از دوستش هومر بِیلی[7] پرسید: «خونه یعنی چی؟»
بیلی با احتیاط اقرار کرد: «خب، در معنای عام، همیشه به خونه به چشم وسیله‌ای برای در امان ماندن از بارون نگاه کرده‌ام.»
«ابله! تو هم به بدی بقیه‌شون هستی.»
«من که نگفتم این تعریف کامله...»
«کامل؟ حتا تو جهت درست هم نیست! اگه توی غار هم چمباتمه زده بودیم با این دیدگاه جور در می‌اومد. با این حال سرزنشت نمی‌کنم.» تیل بزرگوارانه ادامه داد: «از اون کله‌خرهایی که تو کار معماری هستند بدتر که نیستی. حتا مدرن‌ترهاشون؛ تنها کاری که کرده‌اند این بوده که مکتب کیک عروسی رو ول کنند و برند سراغ مکتب ایستگاه خدمات، نون زنجبیلی را دور ریختند و کمی کروم روش کوبیدند، اما ته قلب‌شون به اندازه‌ی ساختمون دادگاه یه شهرستان سنتی‌اند. نوترا![8] شیندلر! [9] اون مفت‌خورها چه می‌دونند؟ فرانک لوید رایت[10] چی داره که من ندارم؟»
دوستش مختصر جواب داد: «پورسانت.»
«ها؟ چی گفتی؟» سیل کلمات تیل کمی دچار لکنت شد، با کمی تعلل در جواب، خودش را جمع و جور کرد. «پورسانت! درسته. اما چرا؟ چون که من خونه رو یک غار مبلمان شده نمی‌دونم، بلکه اون رو ماشینی برای زندگی کردن می‌بینم، یه فرآیند حیاتی، یه چیز زنده و پویا که با حالت ساکنانش تغییر می‌کنه؛ نه یه تابوت مرده‌ی ایستای سایز بالا. چرا باید خودمون رو به مفاهیم متحجر پیشینیان‌مون محدود کنیم؟ هر احمقی با یه کم دانش دست و پاشکسته از هندسه ترسیمی هم می‌تونه یه خونه عادی طراحی کنه. مگه هندسه‌ی ایستای اقلیدس تنها روش ریاضیه؟ مگه قراره کلا نظریه «پیکارد- وسیو»[11] را نادیده بگیریم؟ سیستم ماجولار چطور؟ حالا ایده‌های غنی شیمی فضایی به کنار. یعنی تو معماری جایی برای تغییر شکل، همسان‌?

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ


پیام‌های این موضوع
داستان کوتاه - توسط Mehrbod - 04-30-2012, 12:56 PM
داستان کوتاه - توسط Mehrbod - 08-12-2012, 01:34 AM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 09-13-2012, 10:15 AM
داستان کوتاه - توسط Mehrbod - 09-15-2012, 10:11 PM
داستان کوتاه - توسط azadah - 03-13-2013, 05:26 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:24 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:25 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:28 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:29 PM
داستان کوتاه - توسط Soheil - 08-01-2013, 09:36 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 08-21-2013, 12:03 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 08-26-2013, 09:31 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-16-2014, 12:32 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-16-2014, 12:36 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-16-2014, 12:41 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-17-2014, 08:20 AM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-18-2014, 08:49 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 02-02-2014, 02:19 PM
داستان کوتاه - توسط undead_knight - 02-02-2014, 02:32 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 02-02-2014, 02:53 PM
داستان کوتاه - توسط undead_knight - 02-02-2014, 03:04 PM
داستان کوتاه - توسط azarnoosh - 04-20-2014, 10:10 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 12-31-2015, 10:54 PM
داستان کوتاه - توسط Rustin - 01-01-2016, 12:27 PM
داستان کوتاه - توسط solo - 07-05-2016, 05:59 PM
داستان کوتاه - توسط solo - 07-05-2016, 06:09 PM

موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
آخرین ارسال توسط Mehrbod
07-15-2012, 03:45 AM

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: