دیروز, 11:27 PM
(07-09-2025, 06:42 AM)Scary نوشته: تنها نتیجهای که از نوشتهها میشه گرفت اینه:
«همهچیز پوچه، ما لیاقت آزادی نداریم، اصلاً ولش کن.»
همه چیز که پوچ نیست، ولی بله، کنشگری سیاسی به طور عام و کنشگری سیاسی به طور خاص در این مقطع از تاریخ ایران مطلقا و تماما پوچ است، و دل بستن به آن نوعی سادهلوحی محکوم به دلسردی اجتنابناپذیر.
ضمن اینکه آدمی باید مخاطب و جامعه خود را به درستی بشناسد تا انتظاراتی متناسب با واقعیات آن جامعه داشته باشد و نیز راهکارهای دارای موضوعیت برای آن پیدا بکند. روایت است که وقتی ستارخان و باقرخان مشغول تهییج جماعت برای قشون کشی به تهران بودند یکی از میان جماعت فریاد میزند «مشروطه یعنی چی؟», ستارخان دست باقرخان را میگیرد و بالا میبرد و میگوید «مشروطه یعنی کباب به کلفتی و درازی این بازو برای همه»! این درک و بینش عمیق سردار کبیر مشروطه که به شناختی چنین ژرف از ملت کبابپرست ایران رسیده بود نمودی است بیمانند از «مخاطب خود را شناختن»، امروز چنین بینشی در فضای سیاسی ایران مشاهده نمیشود. رضا پهلوی برای مثال، فارغ از کاراکتر شخصیاش، به شدت در سیطره این ایده وهمآلود به نظر میرسد که ایران حتما پارهای جدا افتاده از سوییس و آلمان و اتریش است که برحسب بد روزگار تالاپی افتاده وسط صحاری خاورمیانه...
در آنسوی دعوای مشروطه، فضلالله نوری، شیخ شهید، آن واپسین مدافع سنت و اشرافزادگی بومی در ایران، میفرمایند «ملت مشروطهای که پلوی آن از سفارت انگلیس برسد نمیخواهد!». جای دیگری مشهور است که فرمودهاند «ملت چای و قند میخواهند نه مشروطه!». ببینید چگونه هر اختلاف نظری که میان بزرگان کشور وجود داشته باشد، اهمیت محوری پلو و چلو و کباب مورد توافق همه طرفهای درگیر است!

آیا شما تصور میکنید استفاده از تعبیر کتلت برای لاشه قاسم سلیمانی امریست تصادفی؟ هرگز! ذهن بشر ایرانی چنان با اطمعه و اشربه درگیر است که حتی تصاویر جسد مثله شده او را به یاد نوعی خوراکی میاندازند!

حتی دزدیهای انتقالی آخوند به لبنان و سوریه و فلسطین و یمن که با بهایی بسیار سنگین برای این کشورها همراه بوده را مردم ایران به شکل «پول ما را دادند اینها خوردهاند» تخطئه میکنند. گویای این حقیقت زبانشناختی که همه چیز در زبان فارسی خوردنیست، از هوا و کتک و حق تا پول و راکت و موشک. شما هم اینجا تلویحا به قیمه امام حسین حمله میکنید. به جای اینها بنشینید، بنگرید و بیاندیشید که چگونه ممکن است حکومتی که سالی چند مرتبه سفره نذری در سرتاسر کشوری اینچنین پهن میکند را همان مردمانی که برای قیمه صف میکشند میتوانند(یا اصلا به راستی میخواهند)ساقط بکنند؟ همین امروز باز در خیابان شربت بود که از لبهای زیبا و دهانهای مشتاق دخترکان بیحجاب و بدحجاب بر زمین میریخت، چنان حرصی برای نوشیدن قنداب مملو از میکروپلاستیک مفت داشتند! «به مال مفت که رسیدی هلاک کن خود را که گهگاه این اتفاق میافتد»

درباره اسلامستیزی:
خز شده. من خجالت میکشم با ساسی مانکن یک نقطه واحد فکری را اشغال بکنم. اسلام پسلام در ایران سالهاست مرده اگر هرگز زمانی به راستی زنده بوده باشد. من که ندیدم. آنچه بوده احتمالا بهانهای دیگر برای شیرینی دادن و شربت پخش کردن و گوسفند کشتن و کباب سیخ کردن بوده! من ریش درازی دارم الان شاید بیش از پانزده سال است، و بجز فحش و اخم و تخم چیزی برایم به ارمغان نیاورده، چنان است بیزاری ملت ایران از اسلام و مظاهر آن! مسلمان غیرمتصل به نظام زیر پنجاه سال چندان موجود کمیابی در کلان شهرهای ایران است که اگر اتفاقی به یکیشان بربخورید واکنش طبیعی تعجب خواهد بود تا چیز دیگری. هرچه مشکل هست جدا یا باقیمانده یا صرفا در ظاهر مرتبط با اسلام است. برای آنها که هم در خارجه و هم در اینجا زندگی کردهاند، مشخص است که در غرب این لاشیبازیها وجود ندارد. تقویت این احتمال که اسلام و محدودیتهای آن نوعی مهندسی اجتماعی بدوی برای کنترل سوژه خاورمیانهای بوده و رها از بندهای آن، انسان متوسط این ملک فروتر میرود نه فراتر. البته فرقی ندارد تا گردن در استخر بول و سرگین باشید یا تا کمر...
در این فضاست که میگویم امیدهای دوستان جملگی بوی خامی و غرضورزی و توهم میدهند. ولی باز شما کار خودتان را بکنید. دیدن تلاش امیدوار جوانان برای ما پیرمردان مایوس یادآور ایام زندهدلیست. من تظاهرات ززآ را که روز اول دیدم به یاد شیطنتهای خودم در ایام شباب افتادم. حداقل اینها از ما صادقتر هستند و خودشان را گول نمیزنند.