نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 1 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

واژگشت ۲۰۲۵
#71

(07-09-2025, 06:42 AM)Scary نوشته:  تنها نتیجه‌ای که از نوشته‌ها می‌شه گرفت اینه:
«همه‌چیز پوچه، ما لیاقت آزادی نداریم، اصلاً ولش کن.»

همه چیز که پوچ نیست، ولی بله، کنش‌گری سیاسی به طور عام و کنش‌گری سیاسی به طور خاص در این مقطع از تاریخ ایران مطلقا و تماما پوچ است، و دل بستن به آن نوعی ساده‌لوحی محکوم به دلسردی اجتناب‌ناپذیر.

ضمن اینکه آدمی باید مخاطب و جامعه خود را به درستی بشناسد تا انتظاراتی متناسب با واقعیات آن جامعه داشته باشد و نیز راهکارهای دارای موضوعیت برای آن پیدا بکند. روایت است که وقتی ستارخان و‌ باقرخان مشغول تهییج جماعت برای قشون کشی به تهران بودند یکی از میان جماعت فریاد می‌زند «مشروطه یعنی چی؟», ستارخان دست باقرخان را می‌گیرد و بالا می‌برد و می‌گوید «مشروطه یعنی کباب به کلفتی و درازی این بازو برای همه»! این درک و بینش عمیق سردار کبیر مشروطه که به شناختی چنین ژرف از ملت کباب‌پرست ایران رسیده بود نمودی است بی‌مانند از «مخاطب خود را شناختن»، امروز چنین بینشی در فضای سیاسی ایران مشاهده نمی‌شود. رضا پهلوی برای مثال، فارغ از کاراکتر شخصی‌اش، به شدت در سیطره این ایده وهم‌آلود به نظر می‌رسد که ایران حتما پاره‌ای جدا افتاده از سوییس و آلمان و اتریش است که برحسب بد روزگار تالاپی افتاده وسط صحاری خاورمیانه... 

در آنسوی دعوای مشروطه، فضل‌الله نوری، شیخ شهید، آن واپسین مدافع سنت و اشراف‌زادگی بومی در ایران، می‌فرمایند «ملت مشروطه‌ای که پلوی آن از سفارت انگلیس برسد نمی‌خواهد!». جای دیگری مشهور است که فرموده‌اند «ملت چای و قند می‌خواهند نه مشروطه!». ببینید چگونه هر اختلاف نظری که میان بزرگان کشور وجود داشته باشد، اهمیت محوری پلو و چلو و کباب مورد توافق همه طرفهای درگیر است!  Shy

آیا شما تصور میکنید استفاده از تعبیر کتلت برای لاشه قاسم سلیمانی امری‌ست تصادفی؟ هرگز! ذهن بشر ایرانی چنان با اطمعه و اشربه درگیر است که حتی تصاویر جسد مثله شده او را به یاد نوعی خوراکی می‌اندازند!   E412 

حتی دزدی‌های انتقالی آخوند به لبنان و سوریه و فلسطین و یمن که با بهایی بسیار سنگین برای این کشورها همراه بوده را مردم ایران به شکل «پول ما را دادند اینها خورده‌اند» تخطئه می‌کنند. گویای این حقیقت زبان‌شناختی که همه چیز در زبان فارسی خوردنی‌ست، از هوا و کتک و حق تا پول و راکت و موشک. شما هم اینجا تلویحا به قیمه امام حسین حمله می‌کنید. به جای این‌ها بنشینید، بنگرید و بیاندیشید که چگونه ممکن است حکومتی که سالی چند مرتبه سفره نذری در سرتاسر کشوری اینچنین پهن می‌کند را همان مردمانی که برای قیمه صف می‌کشند می‌توانند(یا اصلا به راستی می‌خواهند)ساقط بکنند؟ همین امروز باز در خیابان شربت بود که از لبهای زیبا و دهان‌های مشتاق دخترکان بی‌حجاب و بدحجاب بر زمین می‌ریخت، چنان حرصی برای نوشیدن قنداب مملو از میکروپلاستیک مفت داشتند! «به مال مفت که رسیدی هلاک کن خود را که گهگاه این اتفاق می‌افتد» E415 

درباره اسلام‌ستیزی:
خز شده. من خجالت می‌کشم با ساسی مانکن یک نقطه واحد فکری را اشغال بکنم. اسلام پسلام در ایران سالهاست مرده اگر هرگز زمانی به راستی زنده بوده باشد. من که ندیدم. آنچه بوده احتمالا بهانه‌ای دیگر برای شیرینی دادن و شربت پخش کردن و گوسفند کشتن و کباب سیخ کردن بوده! من ریش درازی دارم الان شاید بیش از پانزده سال است، و بجز فحش و اخم و تخم چیزی برایم به ارمغان نیاورده، چنان است بیزاری ملت ایران از اسلام و مظاهر آن! مسلمان غیرمتصل به نظام زیر پنجاه سال چندان موجود کمیابی در کلان شهرهای ایران است که اگر اتفاقی به یکی‌شان بربخورید واکنش طبیعی تعجب خواهد بود تا چیز دیگری. هرچه مشکل هست جدا یا باقی‌مانده یا صرفا در ظاهر مرتبط با اسلام است. برای آنها که هم در خارجه و هم در اینجا زندگی کرده‌اند، مشخص است که در غرب این لاشی‌بازی‌ها وجود ندارد. تقویت این احتمال که اسلام و محدودیتهای آن نوعی مهندسی اجتماعی بدوی برای کنترل سوژه خاورمیانه‌ای بوده و رها از بندهای آن، انسان متوسط این ملک فروتر می‌رود نه فراتر. البته فرقی ندارد تا گردن در استخر بول و سرگین باشید یا تا کمر...

 در این فضاست که می‌گویم امیدهای دوستان جملگی بوی خامی و غرض‌ورزی و توهم می‌دهند. ولی باز شما کار خودتان را بکنید. دیدن تلاش امیدوار جوانان برای ما پیرمردان مایوس یادآور ایام زنده‌دلی‌ست. من تظاهرات ززآ را که روز اول دیدم به یاد شیطنت‌های خودم در ایام شباب افتادم. حداقل اینها از ما صادق‌تر هستند و خودشان را گول نمی‌زنند.
1
پاسخ
#72

(دیروز, 11:27 PM)Ouroboros نوشته:  همه چیز که پوچ نیست، ولی بله، کنش‌گری سیاسی به طور عام و کنش‌گری سیاسی به طور خاص در این مقطع از تاریخ ایران مطلقا و تماما پوچ است، و دل بستن به آن نوعی ساده‌لوحی محکوم به دلسردی اجتناب‌ناپذیر.

ضمن اینکه آدمی باید مخاطب و جامعه خود را به درستی بشناسد تا انتظاراتی متناسب با واقعیات آن جامعه داشته باشد و نیز راهکارهای دارای موضوعیت برای آن پیدا بکند. روایت است که وقتی ستارخان و‌ باقرخان مشغول تهییج جماعت برای قشون کشی به تهران بودند یکی از میان جماعت فریاد می‌زند «مشروطه یعنی چی؟», ستارخان دست باقرخان را می‌گیرد و بالا می‌برد و می‌گوید «مشروطه یعنی کباب به کلفتی و درازی این بازو برای همه»! این درک و بینش عمیق سردار کبیر مشروطه که به شناختی چنین ژرف از ملت کباب‌پرست ایران رسیده بود نمودی است بی‌مانند از «مخاطب خود را شناختن»، امروز چنین بینشی در فضای سیاسی ایران مشاهده نمی‌شود. رضا پهلوی برای مثال، فارغ از کاراکتر شخصی‌اش، به شدت در سیطره این ایده وهم‌آلود به نظر می‌رسد که ایران حتما پاره‌ای جدا افتاده از سوییس و آلمان و اتریش است که برحسب بد روزگار تالاپی افتاده وسط صحاری خاورمیانه... 

در آنسوی دعوای مشروطه، فضل‌الله نوری، شیخ شهید، آن واپسین مدافع سنت و اشراف‌زادگی بومی در ایران، می‌فرمایند «ملت مشروطه‌ای که پلوی آن از سفارت انگلیس برسد نمی‌خواهد!». جای دیگری مشهور است که فرموده‌اند «ملت چای و قند می‌خواهند نه مشروطه!». ببینید چگونه هر اختلاف نظری که میان بزرگان کشور وجود داشته باشد، اهمیت محوری پلو و چلو و کباب مورد توافق همه طرفهای درگیر است!  Shy

آیا شما تصور میکنید استفاده از تعبیر کتلت برای لاشه قاسم سلیمانی امری‌ست تصادفی؟ هرگز! ذهن بشر ایرانی چنان با اطمعه و اشربه درگیر است که حتی تصاویر جسد مثله شده او را به یاد نوعی خوراکی می‌اندازند!   E412 

حتی دزدی‌های انتقالی آخوند به لبنان و سوریه و فلسطین و یمن که با بهایی بسیار سنگین برای این کشورها همراه بوده را مردم ایران به شکل «پول ما را دادند اینها خورده‌اند» تخطئه می‌کنند. گویای این حقیقت زبان‌شناختی که همه چیز در زبان فارسی خوردنی‌ست، از هوا و کتک و حق تا پول و راکت و موشک. شما هم اینجا تلویحا به قیمه امام حسین حمله می‌کنید. به جای این‌ها بنشینید، بنگرید و بیاندیشید که چگونه ممکن است حکومتی که سالی چند مرتبه سفره نذری در سرتاسر کشوری اینچنین پهن می‌کند را همان مردمانی که برای قیمه صف می‌کشند می‌توانند(یا اصلا به راستی می‌خواهند)ساقط بکنند؟ همین امروز باز در خیابان شربت بود که از لبهای زیبا و دهان‌های مشتاق دخترکان بی‌حجاب و بدحجاب بر زمین می‌ریخت، چنان حرصی برای نوشیدن قنداب مملو از میکروپلاستیک مفت داشتند! «به مال مفت که رسیدی هلاک کن خود را که گهگاه این اتفاق می‌افتد» E415 

درباره اسلام‌ستیزی:
خز شده. من خجالت می‌کشم با ساسی مانکن یک نقطه واحد فکری را اشغال بکنم. اسلام پسلام در ایران سالهاست مرده اگر هرگز زمانی به راستی زنده بوده باشد. من که ندیدم. آنچه بوده احتمالا بهانه‌ای دیگر برای شیرینی دادن و شربت پخش کردن و گوسفند کشتن و کباب سیخ کردن بوده! من ریش درازی دارم الان شاید بیش از پانزده سال است، و بجز فحش و اخم و تخم چیزی برایم به ارمغان نیاورده، چنان است بیزاری ملت ایران از اسلام و مظاهر آن! مسلمان غیرمتصل به نظام زیر پنجاه سال چندان موجود کمیابی در کلان شهرهای ایران است که اگر اتفاقی به یکی‌شان بربخورید واکنش طبیعی تعجب خواهد بود تا چیز دیگری. هرچه مشکل هست جدا یا باقی‌مانده یا صرفا در ظاهر مرتبط با اسلام است. برای آنها که هم در خارجه و هم در اینجا زندگی کرده‌اند، مشخص است که در غرب این لاشی‌بازی‌ها وجود ندارد. تقویت این احتمال که اسلام و محدودیتهای آن نوعی مهندسی اجتماعی بدوی برای کنترل سوژه خاورمیانه‌ای بوده و رها از بندهای آن، انسان متوسط این ملک فروتر می‌رود نه فراتر. البته فرقی ندارد تا گردن در استخر بول و سرگین باشید یا تا کمر...

 در این فضاست که می‌گویم امیدهای دوستان جملگی بوی خامی و غرض‌ورزی و توهم می‌دهند. ولی باز شما کار خودتان را بکنید. دیدن تلاش امیدوار جوانان برای ما پیرمردان مایوس یادآور ایام زنده‌دلی‌ست. من تظاهرات ززآ را که روز اول دیدم به یاد شیطنت‌های خودم در ایام شباب افتادم. حداقل اینها از ما صادق‌تر هستند و خودشان را گول نمی‌زنند.

دوست عزیز،
می‌فهمم که تجربه‌ی تاریخی ما، مجموعه‌ای از شکست‌های پرهزینه و رویاهای ناتمام است. و می‌دانم که این زخم تاریخی، اگر در ذهن و زبان کسی جا خوش کند، می‌تواند دنیا را فقط از پشت شیشه‌ی سیاه پوچ‌گرایی نشان دهد. اما این‌که مردم ایران هنوز درگیر قیمه و شربت هستند، یا با کباب و کتلت دنیا را تفسیر می‌کنند، دلیل بی‌لیاقتی یا عدم‌شایستگی‌ آن‌ها برای آزادی نیست — بلکه حاصل سال‌ها سیاست‌گذاری عامدانه برای تحمیق، تحقیر و تضعیف روحیه‌ی جمعی این ملت است.
اما تاریخ، فقط داستان مشروطه و فضل‌الله نوری و شربت نیست. تاریخ همین ملتی‌ست که در قرن بیستم، یکی از سریع‌ترین جهش‌های توسعه‌ای جهان را با رضا شاه تجربه کرد. همین ملت، روزی که فضا باز شد، با میلیون‌ها نفر از زنان و مردانش به خیابان‌ها آمد تا بگوید: "زن، زندگی، آزادی". همین مردم بودند که در سال ۸۸ و ۹۶ و ۱۴۰۱ نشان دادند می‌توانند چیزی بیشتر از «ملت پلوخور» باشند — اگر فرصت، امید و سازمان‌دهی باشد.
آیا انقلاب سفید محمدرضا شاه، به‌رغم تمام نقدهایی که به آن وارد است، بدون مشارکت عمومی انجام شد؟ آیا آن‌هم نشانه‌ای از این نبود که حتی یک حکومت اقتدارگرا هم می‌تواند مردم را در مسیر پیشرفت به جلو ببرد، اگر نگاهش به آینده باشد نه به نذری و تسبیح؟
مسأله ما این نیست که «امید ساده‌لوحانه» داشته باشیم. مسأله این است که هیچ تغییری — حتی کوچک — بدون اراده‌ی مداوم و امید تدریجی ممکن نیست. شما می‌گویید «امثال شما جوان‌ها صادق‌تر از ما هستید» — اما صداقت، اگر به نفی کامل امکان عمل سیاسی بینجامد، دیگر خصلتی سازنده نیست؛ بلکه فقط نوعی گوشه‌نشینی موجه‌شده است.
من ترجیح می‌دهم نه در ستایش قیمه و نذری زندگی کنم، نه در توهم سوئیس بودن ایران — بلکه جایی میان واقع‌گراییِ تلخ و امیدگراییِ خلاقانه بایستم. مردم ایران کامل نیستند، اما تماماً هم نادان، خرفت یا «کباب‌پرست» نیستند. همین مردم، اگر بار دیگر فرصتی ببینند که واقعاً می‌توان تغییری ساخت — باز هم به میدان می‌آیند.
و اگر ما، همین نسل خسته و تن‌زده و تبعیدی، هنوز می‌توانیم بنویسیم، حرف بزنیم، تحلیل کنیم — پس هنوز یک وظیفه هست: زنده نگه داشتن تصویر یک آینده‌ی ممکن.
پاسخ
#73

دوستان این حمله اخیر هر بدی داشت ، یه خوبی داشت حداقل که بعد از سالها دوباره انگیزه بحث پیدا کردیم  ... فعلا اینو داشته باشید تا فردا یا پس فردا منم بیام تو بحث شرکت کنم .
1
[-]
  • Rationalist
پاسخ
#74

(دیروز, 04:39 PM)Scary نوشته:  وقتی کسی از امید به بهبود اوضاع یا موفقیت صحبت می‌کنه، با لحن تمسخرآمیز می‌گن: «چقدر خوش‌بینه! چقدر ساده‌لوحه!» و این دقیقاً یکی از مصداق‌های نابودی واژگان در اثر تبلیغات و فضای منفی‌زده‌ی حاکم بر جامعه‌ست.

واقعیت اینه که «خوش‌بینی» نه‌تنها ساده‌لوحی نیست، بلکه یک نگرش فعال، سازنده و مؤثره. 

خوش‌بینی یعنی فرد در عین آگاهی از دشواری‌ها، همچنان به مسیر، به انسان‌ها، و به آینده امید داره. یعنی باور داره که شکست پایان راه نیست و مشکلات قابل حل هستن. این نگرش در تمام جهان یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های رهبران، خلاقان، و انسان‌های گره‌گشاست.

و کسی که امید می‌سازه، الزاماً فریب‌خورده یا نادان نیست؛ شاید فقط کسی‌ست که هنوز به ظرفیت انسان برای تغییر باور داره.
خیر، جایگاه شما و مهربد در این گفتگو برمبنای «خوشبینی» بر اساس واقعیت های موجود نیست. بلکه باور به این است که خوشبینی و امید می تواند واقعیت ابجکتیو و خارج از ذهن تان را دگرگون کند.
به دیگر سخن، شما و مهربد ایده آل ذهنی تان را مبنای «واقعیت» و آنطور که میخواهید باشد قرار داده اید.

به همین خاطر ما هر چه قدر هم فکت برای شما بیاوریم، با توجیه های رنگارنگ سعی می کنید ذهنیت خویش را موجه جلوه دهید.

نگاهی به نخستین پست این جستار بیاندازید:
(06-16-2025, 04:27 PM)Mehrbod نوشته:  به امید اسپاگتی این بار دیگر ج.ا. رفتنیه.

این سخن را ده ها بار از زبان اقشار مختلف در طی این سال ها در بروز بحران های مختلف شنیده بودم.

پرسش اینجاست که سخن شما دقیقا چه طور باطل میشود؟ وقتی بارها و بارها نادرست بودن و واهی بودن امیدتان در واقعیت آشکار گشته است!
موضع افرادی همچون شما و مهربد قابل ابطال و رد نیست، زیرا همواره با تمسک به ذهنیت تان پاسخ ما را می دهید نه فکت های موجود در جهان خارج. 

این امید و خوشبینی برای معنا بخشیدن به زندگی پوچ و بی معنا از لحاظ روانی در زندگی فردی کارآمد است. اما قدرت اثرگذاری عملی در دگرگون ساختن جامعه‌ی ۹۰ میلیونی ایران را ندارد.
وگرنه تاکنون با وجود اینترنت و تکنولوژی باور اکثریت مردم را دگرگون کرده بودید و بارها جمهوری اسلامی را سرنگون ساخته بودید. 
اما این نوع امید و خوشبینی صرفا ذهنی است و اراده ای عملی حتی به بی خطر ترین اعتراض های مدنی هم ندارد، چه برسد به مبارزه جدی و سازمان یافته در کف در خیابان و ایجاد دگرگونی در واقعیت جامعه. به همین خاطر خوشبینی امثال شما به همان توییت زدن ها و بحث ها در فضای مجازی و پارسیگویی در این انجمن و فیسبوک ختم می شود.

من منکر این نیستم که چنین فعالیت هایی در بلند مدت(دهه ها و سده ها) شاید اثرگذار باشند، اما اثر آنها در کوتاه مدت و آن هم در وضعیت فعلی جامعه ایران، قطره ای است در اقیانوس.

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ
#75

(دیروز, 11:27 PM)Ouroboros نوشته:  من ریش درازی دارم الان شاید بیش از پانزده سال است، و بجز فحش و اخم و تخم چیزی برایم به ارمغان نیاورده، چنان است بیزاری ملت ایران از اسلام و مظاهر آن!
امیر جان مراقب باش به عنوان بدل خامنه ای تارگت نشوی!! E419
پاسخ
#76

(5 ساعت قبل)Rationalist نوشته:  خیر، جایگاه شما و مهربد در این گفتگو برمبنای «خوشبینی» بر اساس واقعیت های موجود نیست. بلکه باور به این است که خوشبینی و امید می تواند واقعیت ابجکتیو و خارج از ذهن تان را دگرگون کند.
به دیگر سخن، شما و مهربد ایده آل ذهنی تان را مبنای «واقعیت» و آنطور که میخواهید باشد قرار داده اید.

به همین خاطر ما هر چه قدر هم فکت برای شما بیاوریم، با توجیه های رنگارنگ سعی می کنید ذهنیت خویش را موجه جلوه دهید.

نگاهی به نخستین پست این جستار بیاندازید:


این سخن را ده ها بار از زبان اقشار مختلف در طی این سال ها در بروز بحران های مختلف شنیده بودم.

پرسش اینجاست که سخن شما دقیقا چه طور باطل میشود؟ وقتی بارها و بارها نادرست بودن و واهی بودن امیدتان در واقعیت آشکار گشته است!
موضع افرادی همچون شما و مهربد قابل ابطال و رد نیست، زیرا همواره با تمسک به ذهنیت تان پاسخ ما را می دهید نه فکت های موجود در جهان خارج. 

این امید و خوشبینی برای معنا بخشیدن به زندگی پوچ و بی معنا از لحاظ روانی در زندگی فردی کارآمد است. اما قدرت اثرگذاری عملی در دگرگون ساختن جامعه‌ی ۹۰ میلیونی ایران را ندارد.
وگرنه تاکنون با وجود اینترنت و تکنولوژی باور اکثریت مردم را دگرگون کرده بودید و بارها جمهوری اسلامی را سرنگون ساخته بودید. 
اما این نوع امید و خوشبینی صرفا ذهنی است و اراده ای عملی حتی به بی خطر ترین اعتراض های مدنی هم ندارد، چه برسد به مبارزه جدی و سازمان یافته در کف در خیابان و ایجاد دگرگونی در واقعیت جامعه. به همین خاطر خوشبینی امثال شما به همان توییت زدن ها و بحث ها در فضای مجازی و پارسیگویی در این انجمن و فیسبوک ختم می شود.

من منکر این نیستم که چنین فعالیت هایی در بلند مدت(دهه ها و سده ها) شاید اثرگذار باشند، اما اثر آنها در کوتاه مدت و آن هم در وضعیت فعلی جامعه ایران، قطره ای است در اقیانوس.



متن شما برای من آشناست؛ نه به خاطر اینکه شخصاً با آن مواجه نشده باشم، بلکه چون این نوع روایت‌پردازی سال‌هاست که از زبان خسته‌ترین روشنفکران این سرزمین شنیده می‌شود: نوعی عقلانیت مأیوس، که واقع‌گرایی را به‌عنوان سپر برای یأس عمیق‌اش انتخاب کرده، و زیر سؤال بردن اعتبار هر گونه کنش مثبت، چون «در کوتاه‌مدت تغییری رخ نداده است».

اجازه بدهید دقیق شویم:

۱. مسئله ابطال‌پذیری
شما می‌گویید مواضع کسانی مثل من و مهربد قابل ابطال نیست. اما مگر کدام موضع سیاسی یا اجتماعی در لحظه‌ی حاضر «ابطال‌پذیر» است؟ آیا موضع شما، یعنی بدبینی مطلق و انفعال، با فکت‌های موجود در جهان خارج قابل ابطال است؟ آیا شما می‌توانید ثابت کنید که هیچ تغییر مهمی در تاریخ با باور به آینده و خوش‌بینی تدریجی آغاز نشده است؟ خیر. بنابراین، همان‌قدر که امیدورزی ممکن است نوعی ذهنیت باشد، بدبینی شما هم مبتنی بر «برداشت‌های دل‌بخواهی» از فکت‌هاست، نه خود فکت‌ها.


۲. «بارها گفته شد، اتفاقی نیفتاد» منطق نیست.
این‌که ج.ا هنوز سر کار است، دلیل رد شدن امید نیست. پایداری یک وضعیت، به معنای مشروعیت یا تداوم حتمی آن نیست. در دهه ۸۰ میلادی، فروپاشی شوروی یک فانتزی خیالی محسوب می‌شد. مانا نبود چون ناگهانی اتفاق افتاد، بلکه چون مثل بیشتر تغییرات بزرگ تاریخی، آرام، زیرپوستی و تراکمی بود.
هیچ انقلابی با یک توییت یا فریاد در انجمن پارسی‌گوی رخ نمی‌دهد. اما هیچ انقلابی هم بدون بذرهای فرهنگی، آگاهی، شکل‌گیری تدریجی ذهنیت جمعی و تابوشکنی گفتمانی آغاز نمی‌شود. این تصور که امید باید در کوتاه‌مدت به نتیجه برسد، خود یکی از مخرب‌ترین توهم‌هاست — توهمِ «فوریتِ تحقق کامل»، که اغلب انسان‌ها را به دلزدگی و ناامیدی دائم سوق می‌دهد.


۳. جایگاه امید در تاریخ واقعی
مگر نلسون ماندلا در زندان با وعدهٔ تغییر فوری فعالیت کرد؟ مگر گاندی با ارتش و سازمان مخفی انقلاب کرد؟ مگر تغییرات حقوق مدنی در آمریکا با دکمه فشاری رخ داد؟ همه‌ی این‌ها با سال‌ها، بلکه دهه‌ها ایمان به اثر تلاش خُرد، پیوسته و مستمر به دست آمد. نه با تخطئهٔ «خوش‌بین‌ها» و نه با تکرارِ «واقعیت اینه که کاری از دست ما برنمیاد».


۴. شما می‌گویید خوش‌بینی ذهنی‌ست؛ درست. اما ناامیدی هم همین‌طور.
خوش‌بینی مثل سوخت است. نمی‌گوید «اکنون این واقعیت است»؛ می‌گوید «این پتانسیل در واقعیت هست». همان‌قدر که ذهنیت خوش‌بین ممکن است از واقعیت فاصله داشته باشد، ذهنیت مأیوس نیز به شدت تحت تأثیر خستگی، شکست، تجربه شخصی و فرافکنی روانی است. ناامیدی، توهمی‌ست که خود را واقعیت جا می‌زند.


۵. پایان‌بندی شما زیباست، اما با یک چرخش ذهنی معکوس
بله، تلاش ما شاید فقط یک توییت باشد، یا یک پست در فروم. اما اگر همین توییت‌ها و پست‌ها نبود، اگر همین نوشتن‌ها، فکر کردن‌ها، شکستن تابوها و تقویت گفتمان متفاوت نبود، آیا اساساً چیزی باقی می‌ماند که حتی بشود از آن مأیوس شد؟
پس اگر فکر می‌کنید این تلاش‌ها «فقط» قطره‌ای در اقیانوس‌اند، من ترجیح می‌دهم همان قطره باشم، نه موجی از سیاهی که خودش را "واقعیت خالص" جا زده و از هر تلاشی دست شسته است.
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان