چند روز پیش زادبزم یکی از دوستان, با یکی از دوستانش گفتگو گرم شده بودم, یارو که اسپانیایی هم بود آنچنان برایش گران!
بود که من ِ ایرانی میگویم ترامپ احتمالا کار خوبی کرده که درهاشو روی ایران بسته; در دلم تنها میتوانستم بهش ریشخند بزنم.
هر کجای زمین که بروید آدم بامنطق سخت پیدا میشود و این دوستمان هم هیچجوره هوش نمیکرد که مهم نیست «سود»
شخصی من در این گفتگو چیست, گرنه روشنه برای من یک تن بهتره نه تنها دروازههای آمریکا باز باشه که روادید هم از
ایرانی نخواهند, ولی از دید جهانیتر خب این تحریمها و دربستنها یک روال و آماج جداگانهای را دنبال میکنند ..!
یک جای دیگر هم این روزها گفتگو شده بود و منطق یارو این بود که برای نمونه مالیاتی که دولت بزور از مردم میگیرد و برای نمونه
هزینهی بچّههای عقبمانده و بیمار میکند بسیار نیکو و پسندیده است, و در پاسخ به این پرسشها که:
۱. چرا این گزینه که اگر کسی بچّهی ناقص یا واپسمانده داشت آنرا هوبمرگاند (euthanasia) آنجا نیست؟
۲. پدر و مادری که بچّهیای که میدانند بیماری درمانناپذیر, برای نمونه MS دارد و به بالاترین احتمال زندگیای پر رنج و درد در
پیش خواهد داشت چگونه نگهداشتن این بچه را اخلاقی میانگارند؟
۳. کجای این رفتار که دولت بزور از من پول گرفته و هزینهی این بچّه بکند «اخلاقی» و خوب است؟
...
و روشنه که میتوان انگاشت در این پرسشها چه احساساتی به پا میشود و یارو
احساس میکند من اینک میخواهم مردمکشی راه بیاندازم و نمیدانم دلسوزی ندارم و بهمان و بیسار و دلسخت و ... ام و ...
برای من همهی این بسی گیرا بود بویژه اینکه پس از دیرباز سر این چیزها از بیخ گفتمان میکردم
و این نکته که هنوز بیشتر مردم نمیدانند از بیخ گفتمان یعنی چه و سفسته از بیخ چیست.