09-17-2015, 11:38 PM
Ouroboros نوشته: اینها عوارض میزان مشخصی از درخودماندگی فکریست، مثلا درگیری ذهنی وسواسگونهای که با «خودفریبی» دارید، در کنار بیاعتنایی کامل نسبت به «دگرفریبی». ذهن درخودمانده اشتیاق عجیبی به دریافتن قوانین حاکم بر سیستمهای مختلف دارد زیرا گمان میکند که شناخت قوانین راه شناخت، تغییر یا کنترل نحوهی کارکرد است.
این برداشت نادرست است. روشن است که راه تغییر هر سیستمی از شناخت میگذرد و در رابطه های اجتماعی نیز قانونهای ویژه ولی بسیار
درهم پیچیده ای فرمانروا میباشند و کسیکه بتواند اینها را بخوبی از هم بازبشناسد, میتواند بآسانی هم همه رابطه را کنترل و دستکاری بنماید.
برداشت شما — و بسیاری — بنادرستی روی این انگاشت ضمنی پایه ریزی شده که «درخودماندگان اگرچه در زمینه هایی
همچون ریاضی و شناخت سیستم هایِ سامانمند همچون راه آهن و ... استعداد فرا-انسانی و بسیار بالایی نشان میدهند ولی در زمینه رابطه های
اجتماعی بسیار نابجا و پرت رفتار میکنند», پس سیستم های اجتماعی را نمیشود تنها با شناخت قانون های حاکم بر آنها کنترل نمود.
این "پس" در بالا نادرست است; پردازش رابطه های اجتماعی نیاز به همان چیزی دارد که این
روزها "هوش اجتماعی" مینامند و از دیدگاه پردازشیک, از جنس دیگری از دیگرگونه های هوش میباشد.
یک نمونه کمی تکنیکی ولی روشنگرانه و نیز واقعی, رایانه ای که شما هماکنون کار میکند یک پردازشگر
اصلی / CPU و نیز یک پردازشگر گرافیک (VGA). دارد. پردازش اصلی رایانه توان پردازشیک بسیار بسیار بالاتری از گرافیک دارد, ولی
اگر کار پردازش گرافیک را به آن بسپارید وامیدهد یا بسختی کار میکند, اگرچه پرتوانتر باشد. چرا؟ آیا هر "پردازشی" از جنس "پردازش" نیست؟
پاسخ اینجا نه میباشد. ازینرو, مغز درخودماندگان نیز اگرچه در زمینه هایی همچون پردازش ناب و منطق بسیار خوب کار میکند, ولی اینها
این بخش های وابسته به پردازش "رابطه های اجتماعی" را ندارند. برای نمونه یکی از بخشها که امروزه در این زمینه یافته اند همان آیینه-پــِی-یاختگان
میباشند که کار این یاختگان ویژه شده, آیینه نمودن و همانند سازی چیزیست که روبروی خود میبینند. برای نمونه, کَس در برخورد های اجتماعی خود میبیند
که کسیکه روبروی او ایستاده پس از شنیدن گفته ای کمی گوشه های لبانش بگونه ای که انگار بخواهد بخندد ولی جلوی خود را بگیرد, بالا میرود.
در اینجا, این ریفلکس ماهیچه ای که در کمتر از چند دهم ثانیه رخ میدهد را تنها آیینه-پی-یاختگان به همراه بخشهای ویژه ی دیگری که "آماده ی"
بازشناسی اینگونه ریفلکس ها میباشند میتوانند ببینند و بپردازشند و بیشتر زمانها به یک آدم معمولی تنها "احساسی زمخت" دست میدهد
که کسیکه روبروی او ایستاده و دارد حرف میزند چیزی را هم دارد پنهان میکند, ولی اگر از او بپرسند این حس را از کجا آورده نمیتواند آنرا توضیح بدهد.
پس بوارونه ی دُژبرداشت بالا, شناخت قانونی های هر سیستمی توانایی بازی با آنها را بیگمان میبخشد. نکته ای که ولی
اینجا بایستی در یاد داشت این است که ابزارهایی همچون «خرد سرد (cold reason)» و «هوش افماریک (calculating intelligence)»
اگرچه از روی تعمیمپذیری / generalizability میتوانند بر هر پرسمانی درون آیند, ولی در همسنجی ابزارهایی بسیار کند
میباشند و ازینرو, در واقعیت, این تنها "کمبود توان پردازشیک" است که بازدارنده ی راستین میباشد و نه "جادویی بودن سیستم های اجتماعی".
.Unexpected places give you unexpected returns