09-15-2015, 01:03 AM
Alice نوشته: من از این لحاظ میگم "خراب" چون خانمی که جنده باشه ارج و قرب اجتماعیش رو از دست میده؛
نه پیش من
خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری
Alice نوشته: من از این لحاظ میگم "خراب" چون خانمی که جنده باشه ارج و قرب اجتماعیش رو از دست میده؛
Dariush نوشته: اینکه هنجارشکنی از یکجایی آغاز میشود درست است، اما
هنجارشکنی بیشک اولین چیزی نیست که رخ میدهد؛ در آن
سلسه رویدادها، که قرار است به یک نقطه عطف اجتماعی منتهی
بشود، هنجارشکنی حتما در آن میانهها جای دارد. آبجکتهای
موجود در هر خُردجهان که قرار است مدلی برای این شبیهسازی
ذهنی بسازند، به گمان من باید پیش از هر چیز اندازهای حداقلی
از هوش و عقلانیت داشته باشند که توانسته باشند هنجار را بشناسند
و منافع خویش را بر فروریختن ِ دیوار ِ آن ریسک کرده باشند؛ چرا که گاه
چنین هنجارشکنیهایی (تابوشکنی) هزینهای بس گران برای شخص
دربر خواهد داشت. بنابراین مطمئنا نخست یک سلسله اتفاقات رخ خواهند
داد که باعث ایجاد انگیزه و فضا و فرصتی برای هنجارشکنی پدید خواهند
آورد. اینکه آن علل نخست چیست را من دقیقا نمیتوانم تشریح بکنم
(فرتوت شدن آتوریته مرکزی؟، اضمحلال پایبندی به سنتهای گذشتگان؟
ترقیخواهی انقلابی و چپی؟، باتلاق تکنولوژی؟هر چه هست، به نظر من
«یکی» نیست، باید آن را بیش از اینها مورد کند و کاو قرار داد).
Dariush نوشته: چرا این اندازه شخصیتهای دنیای ساختگی شما تکبعدی و
احمق و یکسان انگاشته شدهاند؟ چرا تصور نمیکنید هیچ گونه
عقلانیتی هرگز وارد پروسهی هنجارشکنی شود؟ این احتمالا از
اثرات بیش از حد بازیکن بودن نیست؟
Dariush نوشته: ضمن آنکه به گمان من هنجارشکنی هرگز این فرصت را پیدا نخواهد که تبدیل
به هنجار بشود، چرا که هیچ امر یا رفتار اجتماعی آنقدر فرصت پیدا نخواهد کرد
که تبدیل به هنجار بشود.
Ouroboros نوشته: باز بستگی به منظور شما از هنجار دارد. منظور من : Norm (social) - WiKiاجازه بدهید جور دیگری بگویم:
که آشکارا قابل تغییر و تثبیت است و ما خودمان در دو دههی اخیر شاهد تغییرات انقلابی در آنها بودهایم(هم در ایران و هم در خارجه).
Dariush نوشته: در جایی که هنجارشکنی تبدیل به عادت میشود،
هنجارنشکستن خود تبدیل به نوعی هنجارشکنی
میشود.
نقل قول:پس از مدت کوتاهی ولی، این یاغیگری اثر روانضربهای خود را از دست میدهد و عادی میشود و تازهگی خود را از دست میدهد، خوداراضایی در خلوت میشود نرم گروهی جدید، انجام آن شده مناسک سنتی بخشی از جامعه که درپی مرد هنجارشکن روانه شدند و از او کورکورانه یا آگاهانه، به هر دلیلی پیروی کردند. سرمشق او تکرار شده و از نو نوشتن آن درس جدیدی به ما نخواهد آموخت. اینست که آن مرد، یا مردانی که آرزومند دست یافتن به میوههایی به تازگی و خوشمزگی آن میوهی آغازین هستند چارهای بجز تداوم هنجارشکنی ندارند. پس خیلی زود گروه جدیدی پیدا میشوند که بجای خودشان برای یکدیگر جلق میزنند. گروه دیگری سر بر میآورد که کلا جلق زدن را ترک میکنند، «کفدستی چه کاریست؟ فقط کُس بازی» اینها میگویند. برخی یک گام فراتر میروند و میگویند اصلا هرکس جلق زد دست او را باید قطع کرد.. مردی میگوید چه خوب بود آن روزها که اینطور سر آداب جلقزنی به جان هم نمیپریدیم و جلقزنی دستهجمعی راهی برای استحکام روابط اجتماعی و نزدیکتر شدن به یکدیگر بود. مرد دیگری میگوید چه به آداب جلق زدن مشغولید که در سراشیبی سقوط نشستهایم و به زودی نه دستی باقی خواهد ماند و نه دولی ... خلاصه هر روز یک بدعت جدید لازم است زیرا هر بار اثر آن نخستین بدعت کمرنگتر میشود و سطح انتظارات بالاتر میرود، افراد این جامعه با یکدیگر در رقابتی به سوی اضمحلال میستیزند و همهی خلاقیت عمومی پای یافتن راههایی تازه برای بازنویسی آداب خودارضایی میشود.
این روند را در جوامع مدرن به سختی میتوان شناسایی کرد اما نتایج حرکت مذکور کاملا آشکار و هویداست. همین امروز کار در برخی نواحی تهران به جایی کشیده که یک دختر برای برآوردن حس استقلالطلبی، متفاوتنمایی و یاغیگری خود باید چادر به سر بکند، یا یک پسر باید به نماز جمعه برود! چیزهایی که دیروز نرم بودند امروز تابو شدهاند، چیزهایی که امروز تابو هستند فردا نرم میشوند، و همهی اینها یک بازی مبتذل، درست به ابتذال مثال بالای من است برای جمعآوری امتیازات اجتماعی و سرپوشیدن حقارتهای شخصی. ذرهای اصالت در اینها نیست، ذرهای صداقت در اینها نیست.
Dariush نوشته: البته که بسیار اهمیت دارد که بدانیم چرا هنجارشکنی
پدید میآید؛ بیشک یکی از مواردش ناتوانی سنت در پاسخگویی
به نیازهای نوی جامعه که در اثر دگرگونیهای گوناگون
رخ بوجود میآیند.
یک مورد خاصاش زن بدکاره است
که آلیس مثال آورده؛ در جامعهی امروزی زن ِ بدکاره
نمادیست تمامقد و بارز از محصولی پدیدآمده بر اساس نیازهای
زندگی مدرن.
Dariush نوشته: بنابراین هنجارشکنی میتواند هدفی کاملا کارکردگرایانه
داشته باشد، نه صرفا میل به کسب اعتبار.
Ouroboros نوشته: این چه مشکلی برای تحلیل من میآفریند!؟ و من چگونه این را «نادیده» گرفتهام؟!در تعارض است با این:
Ouroboros نوشته: مشکل اصلی فعلا این نیست که برخی امور نابهنجار بدل به اصول جامعهی ما شدهاند، مشکل اینست که هنجارستیزی بدل به نرم شده.
Dariush نوشته: در تعارض است با این:
Dariush نوشته: ببینید همانطور که گفتم شما ظرفیتها و پویایی فرهنگی جوامع
بخصوص در ایران را به کلی نادیده میگذارید و در مدلهای خود
موجوداتی را به تصویر میکشید که از یک مسیر خطی پیروی
میکنند، این کاملا خلاف واقع است. در جامعهای نزدیک به
صد میلیون نفر که دورههای مختف تاریخی و رویدادهای متنوع
اجتماعی را پشت سر گذاشتهاند، نمیتوان به این راحتی
تعمیم به خرج داد. بیشمار آدم هستند که در مقابل هنجارشکن
جور دیگری فکر میکنند و فقط به کنش هنجارشکنانهی او توجه
نمیکنند بلکه به محتوای عملاش نیز نگاه میکنند. آدمهای
بسیاری هستند که قضیه مورد قضاوت منتطقی و عقلانی
قرار میدهند و ... .
Dariush نوشته: در اینجا در واقع همان سندرومی که به گفتهی
شما مهربد بدان مبتلا است دیده میشود؛ این اندازه زحمت به
خرج دادن برای بیرون کشیدن قوانین و قواعد از جامعه و بعد
پیشبینی کردن رفتارها در آینده با استفاده از آنها، اینها
از علائم همان سندروم است. نتایجاش هم در سطح کلان قبلا بارها دیده
شده.
Dariush نوشته: از این گذشته، شما باید بدانید که رشد جمعیت در جهان
غیرقابل کنترل و تصاعدیست.
Ouroboros نوشته: نه.
اینرا من دیدم جای دیگری هم به طور تلویحی بیان کردهاید که خیلی ساده اشتباه است. جمعیت جهان رو به پیریست، افزایش آن به دلیل پیشرفت تکنولوژی و پزشکی بوده که از سوی دیگر مانع مرگ و میر شدهایم، و نه افزایش زاد و ولد. این آماریست از میزان زاد و ولد کشورهای مختلف. «شاخص بازسازی جمعیت» در کشورهای پیشرفته ۲.۱ و در ایران به گمانم ۲.۳ است:
List of sovereign states and dependent territories by fertility rate - WiKi
این ترند در تمام کشورهایی که «مدرن» میشود بوجود میآید و به نوعی بیماری مدرنیته است. بحث دربارهی دلیل آن مفصل و نامرتبط به موضوع مورد گفتگوی ماست، اما جالب است نگاهی به جایگاه ایران در میان کشورهای جهان، و به خصوص در مقایسه با آمار چهل سال پیش آن بیاندازید. آمار ایران از ۶.۴ در سال ۱۹۷۰ به ۱.۸ در سال ۲۰۱۵ رسیده و پائینتر از کشورهایی مثل سوئد، فنلاند، نروژ، بلژیک و فرانسه قرار گرفته. افزون بر این، ما فقط با کاهش زاد و ولد روبرو نیستیم، مشکل حتی بزرگتر دیسژنیست، هرچه ضریبهوشی، میزان تحصیلات، درآمد ناخالص ملی و بیدینی بالاتر میرود احتمال بچهدار شدن کمتر میشود!
مدرنیته که بناست «کارآمد» باشد هنوز مشکل را به درستی تشخیص نداده و درپی کنترل جمعیت و «گرمایش زمین» و ... برچسب زدن به زخم از طریق وارد کردن مهاجر جهانسومی به درد نخور و ... است. چرا؟ چون مدرنیته برخلاف تصور شما یک جنبش غیرایدئولوژیک نیست، و فقط پیرامون یکسری «هنجارها» هنجارستیز است، و فقط در یک جهت حرکت میکند. مشکلاتی که نیازمند هرگونه اتحاد(به جای فردیت)، ایمان(به جای تفکر انتقادی)، جنگاوری(به جای صلحطلبی) و دیگر ارزشهای «بدوی» باشند لاینحل میمانند. این دربارهی تمام جنبشهای مدرن، از جمله فاشیسم و نازیسم هم صادق است. آنها در ظاهر و در باطن درپی نظم و اتحاد و دلیری و مردانگی و ... بودند، اما به دلیل ذات مدرنیته نتیجهی عمل چیزی متفاوت از آب در میآمد(که غیرقابل تفکیک و شناسایی از اعمال مثلا استالین و مائو بود).