هنجارشکنی -
Mehrbod - 09-08-2015
Alice نوشته: ممنون، مهربد جان من یه سوالی دارم که کاملا بی ربطه ولی خیلی وقته میخواستم مطرح کنم. ما یه استادی داشتیم که خیلی پیرو هنجارهای اجتماعیه، یه بار سر کلاس چند نفر داشتن آدامس میخوردن، بعد گفت آدامس خوردن کار زشتیه، یک خانم نجیب دهنشو باز نمیکنه آدامس بخوره توی کلاس یا خیابون و محافل عمومی. مگر اینکه اون خانم خراب باشه... به نظر شما درست میگه؟ کاری به آدامس خوردن ندارم کلا هنجارشکنی اجتماعی (منظورم آداب و رسومه) کار اشتباهیه؟ مثلا توی یه جامعه ای که مدل موی آقایون عادی باشه یکی که مثلا سیخ سیخی بالا بزنه کار اشتباهیه؟ (یعنی هزار نفر پیرو هنجارهای اجتماع هستن و یک نفر اینکار رو نمیکنه، استاد ما میگفت اون یک نفر که ظاهرش عجیب و غریبه و برخلاف هنجار اجتماعیه کمبود شخصیت داره و برای جلب توجه دیگران اینکارو میکنه. واقعا چنین شخصی کمبود شخصیت داره و به دنبال جلب توجه دیگران ظاهری متفاوت با هنجار جامعه داره؟؟؟ آیا همیشه باید پیرو هنجار بود و هنجارشکنی فقط در مسائل "ظاهری" نشونه کمبود شخصیته؟؟؟ آدامس خوردن چی آیا آدامس خوردن جلوی دیگران مثلا توی مهمونی زشته؟؟؟ کلا چه معیاری برای سنجش زشتی و درستی رفتارهامون باید داشته باشیم؟)
هنجارهای اجتماعی همان سیگنالهایی میباشند که ما "ناخودآگاه" به
همدیگر و پیرامون میدهیم و خودمان را به گروههایِ خودی و
ناخودی پیوسته بخش میکنیم; همان کبوتر با کبوتر باز با باز.
اینکه با هنجارها همراهی کنیم, یا نه از بیخ هنجارشکن باشیم هر
دو راهکارهایی برخاسته از تنبلی و آسودهخواهی بیجا اند.
پاسخ درست ولی نه چندان دلپسند این است که بایستی دید با
چه هنجارهایی باید همراهی نمود, با چه هنجارهایی ستیز.
به دیگر زبان, پاسخ دلزننده این است که برخی هنجارها خوب
اند, برخی بد, و نیز کسیکه پیوسته هنجار میشکند براستی
مشکل دارد, کسی هم که هرگز نمیشکند باز مشکل دارد.
اینکه چگونه دربیاوریم یک هنجار خوب است یا بد ولی نیاز به جهانبینی, فلسفه,
خرد و ژرفاندیشی دارد. یک نمونهیِ پیش پاافتاده, من در رد شدن از چراغ قرمز
پیادهروها همیشه هنجارشکن ام, ولی نه بیپروا; نگاه میکنم اگر خودرویی
در چشمانداز نبود رد میشوم و بیخود وانمیایستم, بسیاری ولی, بویژه اروپاییهایِ بیش از
اندازه اجتماعی شده پیدا میشوند که همیشه بی هیچ چون و چرایی میایستند و هنجارهمراهی
میکنند -
و ته دلشان هم به خودشان مینازند که ما چه انسانهایِ با فرهنگ و باشعوری
هستیم که به "خرد همگانی" بیشتر از "داوری درونیامان" اعتماد داریم و احترام میگذاریم.
اینجا هنجارشکنی خوب است, یا بد؟
--
یا هنجار دیگر, این روزها اگر کافیشاپها بروید هنجار و نُرم بر این است که هرکس
سرگرم به یک کاری باشد, یا با گوشیاش ور برود (بیشتر از همه), یا با کسی
حرف بزند (بیشتر) و یا کتاب بخواند (کمترین) و رویهمرفته هر کاری میکند بکند, ولی بیکار نباشد.
در اینجا باز من هنجارشکنام و تنها کسیکه پُرگاه میبینید آسوده و بی هیچ دلنگرانیای ژرف در اندیشه آنجا نشسته, من ام.
یا باز نمونه دیگر در بیشتر کشورهای اروپایی — بوارونهیِ آمریکا یا کانادا — اینکه سر گفتگو را با کسی باز کنید
هنجارشکنانه است و بیشتر مردم اروپا جوری رفتار میکنند که گویی نمیخواهند هیچ احدی به حریم
شخصی آنان نزدیک بشود — و بشیوهیِ خندهآوری بیشترشان هم احساس تنهایی میکنند و
همهیِ رفتار و نگاهشان این احساس را پیوسته پرامیکند که تشنهیِ توجه یکی آن بیروناند.
هنجارشکنیهایِ لباس و پوشش از همه گویاترند و بیشتر مردم خودآگاه و ناخودآگاه به این یکی آگاهاند. در اینباره خود
من آزمونهایِ گوناگونی زدهام و همیشه میزنم و نمونهوار دیدهام پوششهای بیش از اندازه هنجارشکنانهام کسانیکه من
میپسندم را دور کرده و ب.ن. دخترکان ١٦ ١٧ ساله را به سویم میکشاند که از همه دلزنندهترند. و بوارونه,
زمانهاییکه لباسهایِ سادهتر ولی شیک و آراسته میپوشم آدمهای سبک دیگر و بسیار گیراتری را نزدیک میکشاند.
خوشپوشی فرااندازه آروینستهام که دیگران را بسیار میترساند و این دربارهیِ دخترها ده برابر
درستتر است, یعنی دخترهایی که بیش از اندازه خوشپوش و زیبااند کمابیش هیچکس به آنها نزدیک هم
نمیشود و تنها همه از دور نگاه میکنند و دریغ میخورند و در پایان روز اینها از همه تنهاتر میشوند.
پس رویهمرفته پاسخ سرراست و آسانی اینجا در کار نیست, ولی همینکه به این چیزها
میاندیشید نشان میدهد که نمیخواهید پیروی گلـّهرانه بوده و در رفتارتان هوشمندی میپسندید.
هنجارشکنی -
iranbanoo - 09-08-2015
Mehrbod نوشته: خوشپوشی فرااندازه آروینستهام که دیگران را بسیار میترساند و این دربارهیِ دخترها ده برابر
درستتر است, یعنی دخترهایی که بیش از اندازه خوشپوش و زیبااند کمابیش هیچکس به آنها نزدیک هم
نمیشود و تنها همه از دور نگاه میکنند و دریغ میخورند و در پایان روز اینها از همه تنهاتر میشوند.
خوب به سلامتی فکر کنم منم فهمیدم مشکلم از کجاست
ولی روی هم رفته به نظرم هیچ لدتی بالاتر از هنجار شکنی و مخالف جریان رفتن نیست.کلا هنجار یعنی به انقیاد کشیدن و کنترل کردن فرد توسط گردن کلفتان جامعه.
بلنند خندیدن,لباس متفاوت پوشیدن,شیطنت های خارج از مرز سنی و یا هر چیز دیگر که در جامعه بد دانسته میشود صرفا به این خاطر است که انرژی عظیم فرد برای خودش بودن را بگیرد
هنجارشکنی -
Mehrbod - 09-09-2015
iranbanoo نوشته: خوب به سلامتی فکر کنم منم فهمیدم مشکلم از کجاست
به سلامتی! چند فرتور از خودتان برایم بفرستید تا من هم شهادت بدهم.
iranbanoo نوشته: ولی روی هم رفته به نظرم هیچ لدتی بالاتر از هنجار شکنی و مخالف جریان رفتن نیست.کلا هنجار یعنی به انقیاد کشیدن و کنترل کردن فرد توسط گردن کلفتان جامعه.
بلنند خندیدن,لباس متفاوت پوشیدن,شیطنت های خارج از مرز سنی و یا هر چیز دیگر که در جامعه بد دانسته میشود صرفا به این خاطر است که انرژی عظیم فرد برای خودش بودن را بگیرد
نه اینجور نیست, این تنها یک بازیست که جامعهیِ مدرن در دسترس گذاشته است که این احساس درونی
شورشجویی و ناخوشنودی مردم بی هزینهیِ بیرونی تخلیه بشود. ب.ن. کسیکه در زندگی و آینده و سرنوتش خود هیچ
کنترلی ندارد و همهیِ شرایط و چگونگیهایِ زیستن او را بوروکراتهایی ناشناس و قانونگذارهایی گمنام و دور از دسترس
پی میریند, با سیخ کردن موهایش یا شلوار پارهپاره پوشیدن ناگاه این احساس را پیدا میکند که دارد با "سیستم میستیزد" و
چون دیگران هم بد به او نگاه میکنند و در کنارش یک چند تایی هم مانند خودش پیدا میشوند که با او همراه میشوند — این احساس تقویت میشود.
از همینرو نیز امروزه ما بیشمار گروهکهای اینچنینی میبینیم, از کلاسیکترها که punkها بودند تا
امروزینترها که emoها و nomadها باشند و همهیِ اینها نیز در این باور پوچ به سر میبرند که دارند نمونهوار با بهمان مدل
موی سر, یا بیسار خالکوبی تن, یا پوشش آنچنانی با سیستم میستیزند و
براستی کنترلی روی زندگیشان پیدا کردهاند.
هنجارشکنی -
Alice - 09-09-2015
به نظرم یه فرد متشخص باید پیرو نورم ها و هنجارهای جامعه خودش باشه؛ مثلا یه خانمی رو در نظر بگیرید که بیرون توی خیابون بلند بلند حرف میزنه، موهاشو تا کمرش داده بیرون، طوری میخنده که خندشو تا آخر خیابون میشنون، قر و فر میده و راه میره و این چیزا، خب یه ناظر بیرونی این خانم رو میبینه با خودش فکر میکنه این خانم خرابه و مسلما پسرهای زیادی (مشتری) دور این خانم جمع میشن و بهش متلک میگن و اینا. چون رفتارهای این خانم، مشابه رفتارهای دخترهای خرابه، این رفتار نماینده رفتار خانم خرابه؛ ولی یه خانمی که سرسنگین میگرده، چنین کسی اجازه نمیده پسرها دورش جمع شن و کمترین میزان مزاحما رو داره (مزاحم خیابونی توی ایران یه چیز عادیه؛ برای همین ایران رو مثال میزنم). در این نمونه برای سلامت اجتماعی باید پیرو نورم باشیم، نمیشه رفتارهای خانم های خراب رو بروز بدیم و بگیم داریم هنجارشکنی میکنیم؛ خب این رفتارها باعث مجازات خودمون میشه. عدم پیروی از نورم های دیگه هم نهایتا به مجازات خود فرد منجر میشه ؛ ممکنه پسری که موهاشو سیخ سیخی میزنه حس خوبی داشته باشه ولی در اصل دیگران ایشون رو یه آدم نامیزون، آبنرمال و به عنوان فردی که کمبود شخصیت داره میبینن.
هنجارشکنی -
iranbanoo - 09-11-2015
Mehrbod نوشته: به سلامتی! چند فرتور از خودتان برایم بفرستید تا من هم شهادت بدهم.
نه دیگه بیم آن دارم به طور ناخود آگاه مرزهای هنجار فروم را بشکنید
Mehrbod نوشته: نه اینجور نیست, این تنها یک بازیست که جامعهیِ مدرن در دسترس گذاشته است که این احساس درونی
شورشجویی و ناخوشنودی مردم بی هزینهیِ بیرونی تخلیه بشود. ب.ن. کسیکه در زندگی و آینده و سرنوتش خود هیچ
کنترلی ندارد و همهیِ شرایط و چگونگیهایِ زیستن او را بوروکراتهایی ناشناس و قانونگذارهایی گمنام و دور از دسترس
پی میریند, با سیخ کردن موهایش یا شلوار پارهپاره پوشیدن ناگاه این احساس را پیدا میکند که دارد با "سیستم میستیزد" و
چون دیگران هم بد به او نگاه میکنند و در کنارش یک چند تایی هم مانند خودش پیدا میشوند که با او همراه میشوند — این احساس تقویت میشود.
از همینرو نیز امروزه ما بیشمار گروهکهای اینچنینی میبینیم, از کلاسیکترها که punkها بودند تا
امروزینترها که emoها و nomadها باشند و همهیِ اینها نیز در این باور پوچ به سر میبرند که دارند نمونهوار با بهمان مدل
موی سر, یا بیسار خالکوبی تن, یا پوشش آنچنانی با سیستم میستیزند و براستی کنترلی روی زندگیشان پیدا کردهاند.
خوب چون در حقیقت واقعا میستیزند و کنترل بر زندگیشان را حقیقتا پیدا میکنند.
ببینید رفتار اجتماع لزوما یک رفتار سازمان یافته و مکانیزه نیست و برآیند خرده واکنش های افراد آن ,مسیر حرکت را مشخص میکنند.البته در برابر قدرت دولت و حکومت ها چندان با سرعت نیست اما پایستگی آن بیشتر است.
هنجار یک جامعه به دست قدرت تعیین نمیشود.در همین ج.ا خودمان که نمونه ی بارز حکومتیست که سعی دارد برای افراد مرزهای فرهنگی را تعیین و تکلیف کند نیز میبینیم مطلقا موفق نیست چرا که در دل جامعه چیزی غیر از خواست قدرت در جریان است .
در مقابل حرف شما که سقوط انسان را به خاطر گرفتار شدنش در شرایط محیطی و زیستی اش گوشزد میکنید په چیزی بهتر از هنجار شکنی که انسان به جای دیدن خود از چشم همشهریانش و توده وار زندگی کردن به هستی خود متمرکز شود ؟و به جای اینکه خود را در قبال جامعه اش بسنجد خود را در هستی خویش تعریف کند؟
هنجارشکنی -
iranbanoo - 09-11-2015
Alice نوشته: ه نظرم یه فرد متشخص باید پیرو نورم ها و هنجارهای جامعه خودش باشه؛ مثلا یه خانمی رو در نظر بگیرید که بیرون توی خیابون بلند بلند حرف میزنه، موهاشو تا کمرش داده بیرون، طوری میخنده که خندشو تا آخر خیابون میشنون، قر و فر میده و راه میره و این چیزا، خب یه ناظر بیرونی این خانم رو میبینه با خودش فکر میکنه این خانم خرابه و مسلما پسرهای زیادی (مشتری) دور این خانم جمع میشن و بهش متلک میگن و اینا. چون رفتارهای این خانم، مشابه رفتارهای دخترهای خرابه، این رفتار نماینده رفتار خانم خرابه؛ ولی یه خانمی که سرسنگین میگرده، چنین کسی اجازه نمیده پسرها دورش جمع شن و کمترین میزان مزاحما رو داره (مزاحم خیابونی توی ایران یه چیز عادیه؛ برای همین ایران رو مثال میزنم). در این نمونه برای سلامت اجتماعی باید پیرو نورم باشیم، نمیشه رفتارهای خانم های خراب رو بروز بدیم و بگیم داریم هنجارشکنی میکنیم؛ خب این رفتارها باعث مجازات خودمون میشه. عدم پیروی از نورم های دیگه هم نهایتا به مجازات خود فرد منجر میشه ؛ ممکنه پسری که موهاشو سیخ سیخی میزنه حس خوبی داشته باشه ولی در اصل دیگران ایشون رو یه آدم نامیزون، آبنرمال و به عنوان فردی که کمبود شخصیت داره میبینن.
:e407:
من نمیتوانم در این متن بین یک فرد خراب و آنرمال و یک فرد متشخص تمایزی قائل شوم.
خراب (که بیشتر در مورد وسایل کاربرد دارد و نه انسان) کیست؟و یک فرد متشخص چه دارد که سالم است و خراب نیست؟
هنجارشکنی -
Mehrbod - 09-12-2015
iranbanoo نوشته: نه دیگه بیم آن دارم به طور ناخود آگاه مرزهای هنجار فروم را بشکنید
خوب چون در حقیقت واقعا میستیزند و کنترل بر زندگیشان را حقیقتا پیدا میکنند.
ستیز ازراه
هنجارشکنی در
fashion.
---
در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد. او بد خواه و در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دیهات ها بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن و چسیدن هم ممنوع اعلام شد.
پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملین کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند گوزیدن دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند.
و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع چسیدن و گوزیدن خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می تواند در تمام مستراح های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می دادند و خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گوزد. جک های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده, یا برای کنترل بر روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده, یا مثل سگ بو کشان دماغش را به سوراخ کون مردم می چسباند واینها را برای هم اس ام اس کردند و کلی خندیدند.نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد گوزو را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به چسیدن و گوزیدن در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی عظیم به حکومت می دانستند. مردم به صحراها می رفتند و می گوزیدند. در کوچه های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. حتی مهمانی های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ گوز راه می نداختند. بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گوزو کرده اند.
هنجارشکنی -
Ouroboros - 09-12-2015
در یک اطاقی که همه نسبت به چیزی اتفاق نظر دارند مردی که ساز مخالف کوک میکند علاوه بر بازخورد منفی که بدیهی و شناختهشده است، میزان مشخصی هم فیدبک مثبت دریافت میکند. واکنش منفی که آشکار است برآمده از تضعیف اتحاد درونگروهی و تهدید اصولی که گروه مذکور بر مبنی آن شکل گرفتهاند، یا حداقل از طریق آن روابط خود را تحکیم میکنند است. بازخورد مثبت اما باز پاسخیست نهادینه در نوع بشر که همهی راههای متصور را نیازموده باقی نگذارد، و ممکن است دیوانهی شهر هم یکبار حقیقتی را آشکار بکند که پیشتر بر ملای شهر پنهان بوده. پس مخالفت با نرم جمعی میزان مشخص و اغلب قابل پیشبینی از عواقب مثبت و منفی برای شخص به همراه دارد. زمانی که وزن نتایج مثبت این مخالفت به همان نتایج منفی میچربد، یا زمانی که اساسا شما آدم معتبری نیستید و چیزی برای از دست دادن ندارید(اما ممکن است از طریق مخالفت چیزی بدست بیاورید)هنجارشکنی جایگزین هنجارپذیری میشود.
این هنجارشکنیها اما در صورت یافتن هرگونه بختی و اقبالی خودشان خیلی زود تبدیل به یک نظام منسجم فرهنگی میشوند که افراد باورمند به آن شروع به هنجارسازی از هنجارستیزی و ارزشسازی از ضدارزشها میکنند. هنجارشکنی پس از آنجاکه همهی ارزش خود را مدیون تقدسزداییست، و تقدسزدایی خیلی زود تکراری و ملالآور و خمیازهبرانگیز میشود برای بهرهبرداری بلندمدت یا استراتژی اجتماعی یک جمع بزرگ چندان کارآمد نیست. رقابت هنجارستیزان برای تازه ماندن و نگندیدن آنها را به ورطهی جنون دسته جمعی فرو میافکند. هنجارپذیری اما از آنجاکه از پذیرش ارزشهای تثبیتشدهی یک جامعه و نمایش خلوص نیت در این پذیرش فرد را به قدرت میرساند و به قولی اثری «مثبت» و «سازنده» دارد
در اینجا متن ارزشها مهم نیست، درک ما از آنها اهمیت دارد. یک مثال سوپر-مبتذل که کمی هم بامزه است و هر وقت آنرا در جمع دوستانم تعریف میکنم باعث خنده میشود : شهری را فرض بکنید که در آن خودارضایی پیش انظار عمومی یک ارزش معنویست. افراد نرمال این جامعه برای پیشرفت در طبقات نامرئی این جامعه شمار دفعات خوداراضایی در ملاء عام را معیار قرار دادهاند، شاه این شهر روزی پنجاه بار جلق میزند، اما برخی هستند که به هر دلیلی(کمر سفتی ندارند، زنشان زیادی حشریست، غذای خوبی گیرشان نمیآید...)، روزی سه چهار کله بیشتر نمیتوانند در مراسم کفدستی عمومی شرکت بکنند، اینها بازندگان جامعه هستند، هیچکس به آنها نزدیک نمیشود مبادا با آنها اشتباه گرفته بشوند.
اکنون در این شهر شخصی هنجارستیز پیدا میشود که خودارضایی خود را به پشت درهای بستهی خانهی شخصی خود میبرد. این شخص احتمالا پیش از این کنش انقلابی، در میانههای بالایی هرم قدرت شهر جلقیها بوده، زیرا هیچکس به هنجارشکنیهای یک بازندهی تمامعیار اهمیتی نمیدهد، برای کودتا برپاد نظام حاکم باید حتما ژنرالی، افسری چیزی باشید، مستراح شور سربازخانه توانایی جسمانی و نفوذ اجتماعی پیاده کردن یک کودتا را ندارد.
عمل این مرد برای عموم مردم در آغاز شوکآور، کفرآلود، بهتآور و خارقالعاده است، پس شمار زیادی او را محکوم میکنند که قصد براندازی جامعهی خودارضای ما را دارد، هیات منه ذله، اما شمار اندکی نیز او را پیروی میکنند زیرا شهامت او در به چالش کشیدن ارزشهای تثبیتشده را میستایند و بیاختیار به کارکتر زورمندی که به مقام و جایگاه نه گفته و به راه خود رفته جذب میشوند. این گروه دوم به مرد خوداراضای داستان ما را به نوعی معتاد میکنند. معتاد به احساس خوب و تناقضآلودی که مقبولیت اجتماعی برآمده از تفاوت با گله در خود دارد، من و توی متفاوت از بقیه با هم دوست میشویم و دوستیمان عمیقتر، جدیتر و بادوامتر از دوستی آنهای دیگرست. من نمیگویم واقعا چنین است، این احساسیست که ما دربارهی موضوع داریم، به دلیلی، دوستی آدمهای تحت فلاکت مشترک عمیقتر و پردوامتر از دوستیهای دیگر است. علاوه بر این احساس، جایگاه اجتماعی او نیز ارتقاء مییابد، زیرا در یک سوی جامعه او مرد منحرف و بیمار و فاسدیست که نظم دیرین را نمیپذیرد، در سوی دیگر اما او شورشی یاغی ِ دلیریست که پیشگام راههای پیشتر نپیموده شده و ما را به دروازههای رستگاری رهنمون خواهد شد.
پس از مدت کوتاهی ولی، این یاغیگری اثر روانضربهای خود را از دست میدهد و عادی میشود و تازهگی خود را از دست میدهد، خوداراضایی در خلوت میشود نرم گروهی جدید، انجام آن شده مناسک سنتی بخشی از جامعه که درپی مرد هنجارشکن روانه شدند و از او کورکورانه یا آگاهانه، به هر دلیلی پیروی کردند. سرمشق او تکرار شده و از نو نوشتن آن درس جدیدی به ما نخواهد آموخت. اینست که آن مرد، یا مردانی که آرزومند دست یافتن به میوههایی به تازگی و خوشمزگی آن میوهی آغازین هستند چارهای بجز تداوم هنجارشکنی ندارند. پس خیلی زود گروه جدیدی پیدا میشوند که بجای خودشان برای یکدیگر جلق میزنند. گروه دیگری سر بر میآورد که کلا جلق زدن را ترک میکنند، «کفدستی چه کاریست؟ فقط کُس بازی» اینها میگویند. برخی یک گام فراتر میروند و میگویند اصلا هرکس جلق زد دست او را باید قطع کرد.. مردی میگوید چه خوب بود آن روزها که اینطور سر آداب جلقزنی به جان هم نمیپریدیم و جلقزنی دستهجمعی راهی برای استحکام روابط اجتماعی و نزدیکتر شدن به یکدیگر بود. مرد دیگری میگوید چه به آداب جلق زدن مشغولید که در سراشیبی سقوط نشستهایم و به زودی نه دستی باقی خواهد ماند و نه دولی ... خلاصه هر روز یک بدعت جدید لازم است زیرا هر بار اثر آن نخستین بدعت کمرنگتر میشود و سطح انتظارات بالاتر میرود، افراد این جامعه با یکدیگر در رقابتی به سوی اضمحلال میستیزند و همهی خلاقیت عمومی پای یافتن راههایی تازه برای بازنویسی آداب خودارضایی میشود.
این روند را در جوامع مدرن به سختی میتوان شناسایی کرد اما نتایج حرکت مذکور کاملا آشکار و هویداست. همین امروز کار در برخی نواحی تهران به جایی کشیده که یک دختر برای برآوردن حس استقلالطلبی، متفاوتنمایی و یاغیگری خود باید چادر به سر بکند، یا یک پسر باید به نماز جمعه برود! چیزهایی که دیروز نرم بودند امروز تابو شدهاند، چیزهایی که امروز تابو هستند فردا نرم میشوند، و همهی اینها یک بازی مبتذل، درست به ابتذال مثال بالای من است برای جمعآوری امتیازات اجتماعی و سرپوشیدن حقارتهای شخصی. ذرهای اصالت در اینها نیست، ذرهای صداقت در اینها نیست.
راه گریز از این حلقهی باطل درگیری عمیق با عمل به جای اندیشه است. مرد عمل از این اوهام به دور است، آنچه را لازم است آن زمان که لازم است به آن نحوی که لازم است انجام میدهد.
هنجارشکنی -
Alice - 09-12-2015
iranbanoo نوشته: خراب (که بیشتر در مورد وسایل کاربرد دارد و نه انسان) کیست؟و یک فرد متشخص چه دارد که سالم است و خراب نیست؟
خانم خراب یعنی خانم جنده؛ میخوای بیشتر توضیح بدم؟؟؟
من از این لحاظ میگم "خراب" چون خانمی که جنده باشه ارج و قرب اجتماعیش رو از دست میده؛ کسی احترامی رو که برای یه خانم نجیب قائله برای خانم جنده قائل نمیشه. واسه همین یه آقایی که بخواد روی یه دختری سرمایه گذاری بلندمدت بکنه میره سراغ خانمی که سر سنگین راه میره آرایش سبک و لایتی داره. این خانم اجازه نمیده به خودش توی خیابون بلند بلند قهقهه بزنه و موهاشو تا کمرش بیرون بده؛ مردی که جذب خانم قر و فری میشه که مثه دوجنسه ها آرایش کرده توی خیابون قه قهه میزنه اون رو برای رابطه بلندمدت نمیخواد. شاید اون خانم واقعا سالم باشه ولی چون رفتارهاش نماینده رفتار خانم خرابه خود به خود باعث میشه آقایون زیادی جذبش بشن که ایشون رو فقط برای کردن میخوان.
هنجارشکنی -
Dariush - 09-14-2015
Ouroboros نوشته: .....
چرا این اندازه شخصیتهای دنیای ساختگی شما تکبعدی و
احمق و یکسان انگاشته شدهاند؟ چرا تصور نمیکنید هیچ گونه
عقلانیتی هرگز وارد پروسهی هنجارشکنی شود؟ این احتمالا از
اثرات بیش از حد بازیکن بودن نیست؟
اینکه هنجارشکنی از یکجایی آغاز میشود درست است، اما
هنجارشکنی بیشک اولین چیزی نیست که رخ میدهد؛ در آن
سلسه رویدادها، که قرار است به یک نقطه عطف اجتماعی منتهی
بشود، هنجارشکنی حتما در آن میانهها جای دارد. آبجکتهای
موجود در هر خُردجهان که قرار است مدلی برای این شبیهسازی
ذهنی بسازند، به گمان من باید پیش از هر چیز اندازهای حداقلی
از هوش و عقلانیت داشته باشند که توانسته باشند هنجار را بشناسند
و منافع خویش را بر فروریختن ِ دیوار ِ آن ریسک کرده باشند؛ چرا که گاه
چنین هنجارشکنیهایی (تابوشکنی) هزینهای بس گران برای شخص
دربر خواهد داشت. بنابراین مطمئنا نخست یک سلسله اتفاقات رخ خواهند
داد که باعث ایجاد انگیزه و فضا و فرصتی برای هنجارشکنی پدید خواهند
آورد. اینکه آن علل نخست چیست را من دقیقا نمیتوانم تشریح بکنم
(فرتوت شدن آتوریته مرکزی؟، اضمحلال پایبندی به سنتهای گذشتگان؟
ترقیخواهی انقلابی و چپی؟، باتلاق تکنولوژی؟هر چه هست، به نظر من
«یکی» نیست، باید آن را بیش از اینها مورد کند و کاو قرار داد).
ضمن آنکه به گمان من هنجارشکنی هرگز این فرصت را پیدا نخواهد که تبدیل
به هنجار بشود، چرا که هیچ امر یا رفتار اجتماعی آنقدر فرصت پیدا نخواهد کرد
که تبدیل به هنجار بشود.