05-26-2015, 01:29 AM
Ouroboros نوشته: این پست در صفحهی هزارم میرود؟! من هم اثری از خودم به جا بگذارم در این برگه!
Anarchy نوشته: دیر رسیدی برادر ... پست شما رفت تو صفحه هزار و یک !! من دو روزه منتظر بودم تا پست شماره 10000 رو بزنم و در تاریخ دفترچه جاودانه بشم !!!
به نیت هزار و یک شب ننه شهرزاد قصه گو اولین پست صفحه هزار و یک رو زد!
دوستان یک مقداری خلاقیت از خودتون نشون بدید بابا! انقدر درگیر بحث عقب و جلو و شلنگ و سوراخ و بمب و هواپیمای دشمن شکن شدید که به کل یادتون رفته یک ننه شهرزادی هم یک روزی بود که مادر پادشاه رو با شومبول نداشته اش سپوخت اون هم برای 3 سالِ پیاپی
Ouroboros نوشته: خب دوستان من دیگر از این بحثها جانم به ملال آمد.
اگر در زندگی من وضع به همین منوال ادامه پیدا بکند شاید غیبتم اینبار بسیار طولانیتر بشود. واقعیت اینست که من همیشه تحت برنامه زندگیام را به آشوب کشیدهام و هر وقت بیبرنامه زندگی کردهام همه چیز در یک جهت مشخص حرکت کرده. من الان معتقدم به اینکه سرنوشتی(نه در معنی تقدیر الهی، در معنی رسالت و وظیفهای فراتر از خود خویشتن)دارم، وجودم بیهدف و بیدلیل و بیسرانجام نیست. این مرا در نظر بیشتر مردم(از جمله خودم تا چند سال پیش)، به سندروم «دن کیشوت» مبتلی میکند و متوهم جلوه میدهد. تنها راه من برای اطمینان از اشتباه بودن این تصور، به نبرد آن رفتن با عینیت است، به واقعیت تبدیل کردن این تصور. چون کلا بخشی از فلسفهی من حداقلی کردن وابستگی خودم و آدمهای اطرافم به تکنولوژیست، حضور در این انجمن به اولویتی بسیار پائین برایم تبدیل میشود. اما میخواهم بگویم این نبودن به دلیل بیفایده دیدن اینجا یا بیزاری از محیط آن نیست، بالعکس من کارکردی که اینجا دارد را عینی و قابل اندازهگیری، و جمع آنرا بیشتر از برخی اعضای خانوادهام دوست دارم! این روشی که تازه مد شده و همه در آن به این انجمن بد و بیراه میگویند احساس واقعی من نیست. دوری از اینجا برای من صرفا به خاطر آنست که کارهای بهتر و مهمتری در زندگی دارم، نه اینکه اینجا را مهم یا خوب تلقی نمیکنم. خلاصه، خوش باشید و خوش بگذارنید. این بحثها را هم بعدا که باز گشتم ادامه میدهیم. تا بعد.
آقا من این رو کوت میکنم برای ثبت در تاریخ! که پس فردا ملت نیاند بگن امیر هم میگفت اینجا اخیه!
به هر حال رسیدن به امور شخصی و زندگی از هر چیزی مهم تر است! الان من از ساعت 1 شب نشستم دارم پستها رو میخونم! 11 بار ازم کوت گرفتند که نفهمیدم چند تاشو جواب دادم. الان هم ساعت 2:27 شب هست. جالبیش اینه که بعدش تازه باید برم سر کار اصلیم یعنی لم دادن در رخت خواب تا 9 صبح و بعد روز از نو روزی از نو :e420:
خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری