نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

موضوع بسته شده
رتبه موضوع:
  • 2 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا می‌رویم؟

Dariush نوشته: E40b
من چندی پیش با مهربد گفتگویی [نسبتا مفصل] پیرامون همین موضوع در فیسبوق داشتم و در مورد ِ چیزهایی مثل ِ اینها :
IBM Smarter Cities - Future cities - United States
IBM - Smarter Planet - United States
Machine to machine
و ...

این چند گفتگو برای شکستن جو خشک اینجا بود تا با گرفتن
انرژی‌ای دوباره, یکبار و برای همیشه رفت این گفتمان را بدهیم.

بویژه نوشته‌یِ شما و میلاد که بیشتر شوخی بود تا چیز دیگر, برای امیر من
کمی داستان ریسمان سرگرم کننده بافتم که ببینم چه اندازه درست حدس زده‌ام.




Dariush نوشته: با او سخن گفته بودم. من اینجا نیاز است که پیش‌درآمدی به آنچه که چند روز دیگر سعی میکنم اینجا قرار بدهم بگویم. تمام ِ
این چیزهایی که شما دوستان در این لینکها می‌خوانید، براستی همان Iceburg ی‌ست که شما تنها نوک ِ از آب بیرون‌زده‌اش را می‌بینید.
کارهایی که در این حوزه در حال ِ انجام گرفتن است انچنان به سرعت می‌روند و آنچنان سرمایه‌های عظیمی در این مورد خرج
می‌شود که باور کردنی نیست؛ این بدین معناست که پرتگاه اصلا فاصله‌ی دوری با ما ندارد. زیرساختها (اعم از Cloud، Machine2
Machine middleware، RealTime internet و... ) که به سرانجام برسند، من به شما می‌گویم که کمتر از یک یا نهایتا دو سال
برای رسیدن ِ ماشین‌ها به آستانه‌ی ابرهوشمندی فرصت هست. در حال ِ حاضر چند سرعت‌گیر باعث شده که کارها
کند پیش بروند. مهمترین‌اش حجم عظیم داده‌هاست. ما هنوز آنقدر از لحاظ تکنولوژی پیشرفت نکرده‌ایم که بتوانیم داده‌های خیلی خیلی
عظیم را پردازش بکنیم. تئوری‌اش را داریم (امثال ِ map-reduce و... ) اما ساختار تکنولوژیکالی که بتوانیم آن را عملی بکنیم
را نداریم هنوز. اما در حوزه‌ی Big Data آزمایشگاه‌ها، دانشگاه‌ها و شرکت‌های زیادی در سرتاسر جهان در حال ِ کار کردن هستند
و من به شما اطمینان می‌دهم که ما فاصله‌ی چندانی با تبدیل ِ نتایج آزمایشگاهی به نتایج واقعی نداریم!

مزرعه‌ای از سوپرکامپیوترها را تصور بکنید که هرکدام از آنها داده‌های پیش‌پردازش‌شده را صدها ابررایانه‌های دیگری که هر کدام از آنها در
نواحی مختلف جهان هستند دریافت می‌کنند، که این ماشین‌های ثانویه نیز خود داده‌های پیش‌پردازش‌شده‌ای را هزاران مین‌فریم و سرور دیگر
دریافت می‌کنند و خود این مین فریم‌ها و سرورها داده‌هایی را از میلیون‌ها سنسور، ریزرایانه، موبایل و ... دریافت می‌کنند. داده‌های پردازش‌شده‌ای
که در نقطه‌ی نهایی (یعنی مزرعه‌‌ی سوپررایانه‌ها) حاصل می‌شود، داده‌هایی‌ست بسیار بسیار ناب وحساس که می‌تواند مثلا پیش‌بینی آینده با
تقریب‌هایبالایی از اطمینان در موضوعاتِ گوناگون باشد. در حال ِ حاضر ما هنوز هتا توانایی تکنولوژیکال برای هتا تجمیع این حجم عظیم از داده‌ها را
نداریم چه برسد به پردازش، اما تمام ِ اینهایی که من گفتم به طور دقیق در حال ِ شبیه‌سازی و محاسبه هستند و همانطور که گفتم از لحاظ ِ تئوری
همه چیز کامل است!

من بوارون شما هیچ باوری به این برآورد‌ها ندارم. پژوهشگران رایانه از نزدیک ٥٠ سال پیش همواره درآمده‌اند
که در کمتر از یک دهه رایانه‌ها از آستانه‌یِ هوش آدمی فرا خواهند گذشت و بهمان و بیسار خواهند کرد و ...

هر آینه, این ولی درست است که یک روزی سرانجام با پیشرفت کنونی, رایانه‌های ساخت هومن از
خود هومنی هوشمندتر خواهند شد. اینکه این بباریکی چه پیامد‌ها یا دُژآمد‌هایی برای هومنی دربر خواهد داشت چندان
روشن نیست, ولی آنچه روشن است, در کمابیش همه‌یِ چهره‌ها پیامد‌هایِ آن مهیب و ناخواستنی خواهند بود.





Dariush نوشته: حالا این مقدمه برای این بود که اول بگویم من به شخصه به بحرانی بودن ِ وضعیت واقفم. چندی پیش در جستار «داعش؛ پدیده‌ای در خور تعمق»
نیز یک اشاره‌ای بین پیشرفت ِ تکنولوژی و داعش داشتم. من می‌خواستم بگویم که نخست آنکه پدید آمدن گروه‌هایی آنچنان دیوانه و البته هوشمند
اصلا دور از انتظار نیستند( چنانکه می‌بینیم)، دوم آنکه افتادن ِ تکنولوژی‌های حساس به دست ِ آنها نیز باز اصلا دور از انتظار نیست، چنانکه
گزارشهای متعدد حاکی از این است که آنها سه جنگنده به دست آورده‌اند که در حال ِ تمرین برای یادگیری پرواز و جنگیدن با آنها هستند،
سلاح‌های شیمیایی به دست‌شان افتاده و انواع سلاح‌های سنگین (تانک، ضدهوایی، موشک و ... ) در اختیارشان است. در حال ِ حاضر
داعش یک خطر منطقه‌ایست و ما هنوز آنقدر می‌توانیم اطمینان داشته باشیم که او نمی‌تواند کاری با جهان بکند. اما اینجا نیاز است
کمی بیشتر بیاندیشیم: داعش حاصل فرگشت ِ القاعده، القاعده حاصل فرگشت ِ حزب‌التحریر و ... اکنون با چند سوال مواجهیم:
1- آیا با حذف ِ گروه‌هایی چون داعش ما گروهی گروهی مشابه را پدیدار نخواهیم دید؟
خواهیم دید. همین الان نسبت به ده سال ِ گذشته گروه‌های تندروی اسلامی چند برابر شده‌اند. (گفته می‌شود تنها داعش نزدیک
به 50 هزار عضو دارد).

2- آیا ما همیشه می‌توانیم تکنولوژی‌های حساس را از دست آنها دور نگاه داریم؟
رویای خامی‌ست اگر چنین می‌پندارید. هم‌اکنون کشورهایی چون پاکستان، هند، کره‌ی شمالی، اسرائیل، روسیه و ... دارای سلاح‌های
هسته‌ای هستند. نگاهی کنید به وضع جهان ِ امروز، ناتو و روسیه هم‌اکنون تا مرز جنگ پیش رفته‌اند و بطور جدی و عینی برای هم خط و
نشان می‌کشند چنانکه برای من هیچ بعید نیست که تا چندی دیگر جنگی رخ دهد. از آنسو، پکستان و هند همچون آتشفشان‌هایی
در شُزُف ِ انفجار هستند و بارها و بارها درگیرهای جدی در مرزهایشان رخ داده. کره شمالی و ژاپن و چین هم که وضع‌اشان روشن است.
شعله‌ور شدن ِ جنگ در یکی از این نقاط ِ پرتنش همانا و فرورفتن در دره‌ی ناکجاآبادی همانا! اگر برای شما بعید است که در آن بلبشویی
که ابرقدرت‌هایی چون آمریکا تضعیف شده‌اند، کسی چون ایل، رهبر کره‌ی شمالی، چند کلاهک ِ هسته‌ای به بغدادی به بهای چند میلیون دلار
بفروشد، برای من ولی اصلا غیرقابل تصور نیست!
(این البته مثالی بسیار ابتدایی‌ست)

من خوشنود ام که شما درباره‌یِ همه اینها چنین خوب اندیشیده‌اید و از دیدگاهی دیگر به تکنولوژی مینگرید.

اگرچه, نمونه‌یِ آورده شده و اینکه فندآوری در چنگ آدمهایی بد همچون داعش بیافتد
چه دژآمد‌هایی ببار خواهد آمد ولی درست از همان نمونه‌هاییست که کمتر از همه مایه‌یِ نگرانی‌ست.

من در شوخی‌نوشت پیشین در همان آغاز چیزی جدی ولی درباره‌یِ شُما گفتم و آنهم در پیوند با نگاه اتان به
پویایی/ایستایی فندآوری بود. فندآوری از دیدگاه یک ابزار که میتواند در دست برخی بدسِگال به
دُژآمد بیانجامد, نگاهی بسیار ایستا به آن دارد و آنرا چیزی نمیبیند بجز یک ابزار که میتواند کژبهره‌برداری بشود.

ما در این جُستار به نمونه‌هایِ بساویدنی و ملموسی مانند بمب اتم, چاپگر‌هایِ 3D و اکنون داعش پرداخته‌ایم, ولی بایست
دریافت که اینها نمونه‌هایی هستند که از روی همین ملموس بودن آسانتر و زودتر دریافت میشوند, ولی باز درست از همینرو
کمترین بخت به واقعیت پیوستن را دارند, زیرا دانشمندان, فندسالاران و فندآورانی که در این زمینه‌ها روزاروز می‌پژوهند و نومیآورند,
خود به اندازه‌یِ ما و چه بسا بیشتر به این پیامدها آگاه‌اند و این دسته هیچ کودن نمیباشند, بساکه بوارون بسیار هوشمند بوده و هیچ دور
از باور نیست که راهکارهایی نوآورانه و بس هوشمندانه برای رویارویی با این دُژآمد‌ها, همچون بمب اتم و داعش و ... فرابیاورند.

آنچه من در این بازگشت دوم و پایانین میخواهم به آن بپردازم بخش‌هایِ نرم, پویا و پنهان فندآوری میباشند که این دسته
از همه‌یِ بیمناکتر میباشند و هر روزی که میگذرد, بآهستگی در زندگی ما بیشتر و بیشتر رخنه مینمایند و چیزهایی که
ما برای میلیون‌ها سال ارزش یافته‌ایم, هتّا در چیزی بسیار پیش پاافتاده مانند گرایش به زیستن و فرازیستن را به زیر پرسش میبرند و آنها را وامی‌ارزشند (devalue).


در همین جُستار نمونه‌وار چندین و چند بار میبینید که کسانی یافت میشوند همچون [MENTION=307]undead_knight[/MENTION] که بسادگی
نه زنده بودن را ارزش میبینند و نه کوچکترین گرفتاری‌ای در نابودی میبینند.

این یکی از نمونه‌هاییست که ما تا اینجا به آن هیچ نپرداخته‌ایم, هنگامیکه نمونه‌وار, این apatheticness/یکسان‌انگاری
دربرابر آینده‌یِ بشریت یکی از دستآورد‌هایِ همان پروپاگاندایی‌ست که فندسالاران دیرزمانی‌ست با کامیابی
بفراخور بالایی به آن دست یافته‌اند, جوریکه در هیچ زمانه‌ای از تاریخ هومنی شما نمیبینید کسانی پیدا
شده باشند که درباره‌یِ سرنوشت نزدیکان و آیندگان (و هتّا آینده‌یِ نزدیک خودشان) این اندازه یکسان‌انگار بوده باشند.

پروپاگاندا‌یِ گسترده‌یِ رسانه‌ها خود یکی از آن چیزهایی‌ست که امروز در دست فندسالاران به ابزاری بدل شده که
راه را برای اینگونه پیشرفت‌هایِ بروشنی بیمآور, همچون آوردن هومن‌واره‌ و هوش‌واره‌هایِ هوشمندتر از هومنی نرم و هموار میسازد.





Dariush نوشته: من اما چند راه ِ حل می‌شناسم که یکی از آنها را اینجا ذکر می‌کنم:
من به زمان امید دارم. اگر ما ده تا پانزده سال با آن درگاه ِ جهنمی فاصله داشته باشیم، شانس ِ اینکه بتوانیم خودمان را نجات بدهیم تقریبا
زیاد است. روند به نظرم اینگونه خواهد بود که در پی گسترش ِ تکنولوژی، اکنون که در حال ِ وارد شدن به مراحلی هستیم که نتایج
مستقیم تباهی‌هایی که الان تنها می‌توانیم آنها را تصور بکنیم ذره ذره وارد ِ زندگی افراد می‌شود و آنها را به طور عینی در جریان ِ زندگی خویش
می‌بینند و لمس می‌کنند، می‌توان امید داشت که واکنش‌ها به این موضوع زور ِ بیشتری پیدا بکنند.


در برابر فندآوری, بجز در نگر گرفتن راه‌هایِ جادویی و افسانه‌ای, تنها یک راه پیش رو
میباشد و آنهم نابودی یکباره‌یِ همه‌یِ فندآوری‌هایِ نوین و به پس انداختن تاریخ شهرمندی است.

این بیگمان گزینه‌ای است بسیار جدی با پیامد‌هایِ بسیار جدی و شوخی‌نابردار, ولی یکزمان شدنی.





بیرنگ
پارسیگر

.Unexpected places give you unexpected returns

sonixax نوشته:
Mehrbod نوشته: ازینرو امروز در غرب و کشورها‌یِ پیشرفته ما از این دسته آلودگی‌ها نداریم و نمیبینم, چون آنها را بجاهای پرت و
دوردست برده‌اند که جلوی چشم نیستند

مثلن کجا ؟!


چنانکه گفتیم, روانشناسی هومن در این است که آن چیزی را میبیند که درست روبروی چشمان او باشند.

ازینرو, آلودگی آب و هوا و ابرهای سیاه و چرکآلود نخستین چیزهایی‌ هستند که سیستم آنها را درست میکند, ولی خوب
این درست کردن در واقعیت چیزی بیشتر از "پینه‌زنی" نیست و همه‌یِ اینها درکنُش, به آینده و آیندگان دارند واگذار میشوند.

اینکه مثلن چه نمونه‌هایی هست, شما میتوانید نیم نگاهی به افزایش بیابان‌ها, آلودگی دریاها و ابردریاها, از میان
رفتن جنگل‌ها, گرمایش زمین, زباله‌هایِ اتمی و بسیاری دیگر داشته باشید که اینها همگی, در جایی پرت و دور از
چشم
ما رخ میدهند و در روانشناسی هومن, هنوز چیزی بجز "آمار" به شمار نمیروند.

پس سدای این دسته همچون دُهلی که گفتیم,
نقل قول:بمانند آن جوک یارو میماند که داشت قفل دکانی را با ارّه شبانه میبرید رهگذری ازش پرسید
چه میکنی, گفت دارم دُهل میزنم, پرسید پس چرا سدا نمیدهد گفت که سدای این فردا در میاید ..!

فردا درمیاید, ولی این فردا بسیار دیر خواهد بود.





بیرنگ
پارسیگر

.Unexpected places give you unexpected returns

Mehrbod نوشته: بویژه نوشته‌یِ شما و میلاد که بیشتر شوخی بود تا چیز دیگر, برای امیر من
کمی داستان ریسمان سرگرم کننده بافتم که ببینم چه اندازه درست حدس زده‌ام.

نه چندان زیاد. :e108:

درباره‌ی تکنولوژی:

من هیچ گمان نمی‌کنم که وضع بشر الزاماً در گذر زمان بهتر شده. نخست آنکه «بهتر» گواهی از سنجشی با معیارهای بیرونی می‌دهد، در گزاره‌ی «X بهتر شده» پرسش «در قیاس با چه چیز» به طور تلویحی پاسخ داده می‌شود. اگر ما ارزش‌های انقلاب فرانسه را بپذیریم، آنگاه ناگزیر هستیم که بگوییم بله، تاریخ روایت حرکت پله‌پله‌ی بشر به سمت قله‌های تعالی‌ست، وضع انسان‌ها دائم بهتر شده و از این به بعد نیز تنها بهتر خواهد شد. من ولی به آن ارزش‌ها پایبند نیستم، برای من دسترسی همگانی به منابع آموزشی برای مثال یک ارزش محسوب نمی‌شود، بلکه خواستار محدود کردن دسترسی به این منابع برای کسانی که استعداد، علاقه و اشتیاق به آنرا دارند و این ویژگی‌ها را به طور مداوم از طریق آزمایش و خطای مداوم اثبات می‌کنند هستم، و «آموزش اجباری عمومی» را ظلمی بزرگ در حق کسانی می‌دانم که فاقد ضریب هوشی بسنده برای موفقیت در سیستمی دانش‌محور هستند. این صرفاً یک مثال است، اما منظور اینکه پیشرفت و پسرفت در قیاس با ارزش‌هایی بیرونی و میزان نزدیکی پدیده‌ی مورد برسی با آن ارزش‌ها سنجیده می‌شود، طبق معیارهای فمینیستی ایران کشوری‌ست پیشرفته‌تر از افغانستان و اسلوواکی پیشرفته‌تر از ایران و فرانسه پیشرفته‌تر از اسلوواکی، برای مثال. طبق معیارهای من افزون بر برابری جنسیتی، ارزش‌های دیگری همچون رضایت جنسی، آمار زاد و ولد، میزان افسردگی، انگیزه برای پیشرفت و ... معیارهایی هستند باید در نظر بیاوریم.

در میان این معیارها والاترین ارزش جمعی نوع بشر، تمدن، در معنی حکومت سازمان‌یافته بر رانه‌ها و گرایشات طبیعی برای هدفمند کردنشان در جهت توسعه و تثبیت منافع گروهی باشد. پس لیبرال‌دموکراسی که برای مثال با انکار وجوهی از طبیعت بشر آغاز می‌شود که در تعارض با معیارهای سیاسی-اجتماعی آن قرار می‌گیرند، ظاهرا متمدن‌تر است از اسلامی که آن رانه‌ها را می‌پذیرد اما می‌کوشد نظام‌مند و قاعده‌مند بکند. بر این مبنی بدویت رها کردن غرایز است، تمدن کنترل آنهاست، مدرنیته انکار و تلاش برای فائق آمدن به ایشان. این انحراف که بشر طبع ثابت ندارد و تخته‌ی سفیدی‌ست که می‌توان هرآنچه برازنده بود و آخرین توافق جمعی ِ برابری‌طلبان آکسفوردنشین طلبید برآن نوشت، از این منظر، یک‌سره مفهومی‌ست در ضدیت با تمدن، و هرچه بیشتر گسترش بیاید، بیشتر تمدن‌زدایی می‌کند. این یک سقوط و دو قدم به عقب است، اما تکنولوژی این امکان را فراهم کرده که عواقب و عوارض این سقوط در جوانب زندگی شخصی و اجتماعی انسان مدرن چنان که باید احساس و بازشناخته نشود. بهترین مثال برای درک این اثر، برسی پزشکی مدرن و این حقیقت است که ما امروز هرچند غذایی بسیار بی‌کیفیت‌تر، به مقداری بسیار بیشتر از پدرانمان مصرف می‌کنیم، اما عواقب این تغذیه و انتخاب ناسالم را از طریق پیشرفت پزشکی پنهان کرده‌ایم. این عواقب مهار نشده، شما هنوز دچار به حمله‌ی قلبی می‌شوید، اما از بابت آن جانتان را از دست نمی‌دهید.

پیرو اصل لاپوشانی ِ مصائب، نقش عمده‌ای که در جوامع تمدن‌زدایی‌ شده‌ی مدرن بر عهده‌ی تکنولوژی گذاشته شده، و من اکنون دیدم که مزدک به غلط آنرا نادیده گرفته و شما به درستی آنرا یادآوری کرده‌اید، بازتولید و گسترش میم‌های فرهنگی بیماری‌ست که توانایی تولید مثل طبیعی(از طریق والدین به فرزندان، از نسلی به نسل بعدی)را ندارند و جوامعی که به آن‌ها بیمار می‌شوند را بلادرنگ اخته می‌کنند. برای مثال میم ازدواج با بیش از یک دهه فاصله پس از بلوغ جنسی، با وجود تکنولوژی موجود، پروسه‌ی بچه‌دار شدن را بسیار دشوار می‌کند. ما می‌دانیم که زنان پس از ۲۸ سالگی نیمی از توان باروری خود را از دست می‌دهند و تا ۳۵ سالگی این توان به یک پنجم سقوط می‌کند، نیز می‌دانیم که برای حفظ آنچه جامعه‌شناسان «سطح بازسازی» نامیده‌اند هر زن باید ۲/۴ بچه بیاورد، همینطور می‌دانیم که زنان بدون برخورداری از چشم‌اندازی محکم از طریق بدست آوردن تعهد مردی مطمئن اشتیاقی به بچه‌دار شدن نشان نمی‌دهند. ما همه‌ی این‌ها را از طریق یکی دو تحقیقی که انجام گرفته با قطعیتی علمی می‌دانیم، و می‌توانیم نتیجه بگیریم که میم فرهنگی که زنان را به ازدواج و بچه‌دار شدن در سنین بلوغ تشویق می‌کند در بلندمدت بسیار موفق‌تر خواهد بود از میمی که زنان را به درس خواندن و کار کردن و پشتک زدن و … هر کاری بجز این‌ها تشویق می‌کند. اما می‌بینیم که این میم بیمار، ناتوان از پیروزی در رقابتی داروینی، از طریق تکنولوژی خود را نسبت به دیگر آلترناتیوهای موفقی که قادر به تثبیت خود هستند در موقعیتی برتر قرار داده و امروز جهان‌گشایی می‌کند.

یک مثال احتمالاً بسیار مناقشه برانگیز دیگر «بی‌خدایی»ست، با مشاهده‌ی اینکه هیچ تمدن به راستی بی‌خدایی وجود نداشته نمی‌توان نتیجه‌ی خاصی گرفت، اما می‌توان این فرضیه را مطرح کرد که تمدن‌های بی‌خدا آنقدر پیوندهای اجتماعی قدرتمندی نداشته‌اند که در رقابت با تمدن‌های خداباور چنان ظفرمند باشند که آثارشان به ما برسد. تماشای سقوط دموگرافیک جوامع سکولار، بلافاصله پس از سکولاریزاسیون کمی سندیت به این ایده می‌دهد. اما آنچه به راستی اثباتش می‌کند این حقیقت است که در سرتاسر کشورهای جهان، خانواده‌های مذهبی، به مراتب درجات بیشتر از خانواده‌های غیرمذهبی بچه‌دار می‌شوند! نتیجه‌ی طبیعی آنست که در بلندمدت، خانواده‌های مذهبی جایگزین خانواده‌های غیرمذهبی می‌شوند که خود را با غوطه‌وری در عیش و نوش منقرض کرده‌اند. اما با اینحال هنوز بی‌خدایی در حال رشد است. چرا این میم بیمار و ناتوان از پیروزی در نبردی داروینی همچنان جوامع بشری را بیمار می‌کند؟ تکنولوژی! هرچند میم بیمار خدازدایی نمی‌تواند خود را به طور طبیعی بازتولید کرده رقبا را در رقابتی برابر و عادلانه از پا دربیاورد، اما می‌تواند فرزندان خانواده‌های مذهبی را از طریق مس‌مدیا و سیستم آموزشی همگانی به راه دیگری دعوت بکند.

مشکل بزرگ زمانی آشکارتر می‌شود که ما درک می‌کنیم تکنولوژی در این مثال‌ها مشکل میم‌های مذکور را حل نکرده، آن‌ها هنوز اخته‌ساز هستند، هنوز اثر دیسژنیک درند، هنوز جامعه و تمدن بشری را تحلیل می‌برند، تنها تفاوت آنست که در برابر زوال و نابودی طبیعی خود مقاومت نشان می‌دهند. این یعنی سقوط در مقیاس و شکلی که پیش از این، در غیاب وجود تکنولوژی میسر نبوده. سقوط تا سرحد خودویرانگری، سقوط تا مرز انقراض کامل.

به همین ترتیب، هر زمان به روشنگران یادآوری می‌کنید که تمدن، اخلاقیات، فرهنگ، هنر و سلامت روانی مردم در دویست سال اخیر با سرعت نور به قهقرا رفته، پیشرفت‌ها و دستاوردهای تکنولوژیک یا اثرات این پیشرفتها را برای تطهیر جامعه‌ی درخودمانده‌ی ما فهرست می‌کنند. جای دیگری گفتم هرچه می‌گذرد بیشتر و بیشتر به نظر می‌رسد که انتخاب حقیقی میان آنست که آیا می‌خواهیم جامعه‌ای پی بریزیم که در آن همه لپ‌تاپ، آی‌فون و فراری دارند، یا جامعه‌ای که در آن همه پدر دارند؟ به نظر من تکنولوژی آب کر نیست که نجاست ورشکستگی اخلاقی و بن‌بست روحانی بشر مدرن را بشوید.

پس من ۱. مخالف نظریه‌ی سقوط نیستم، به شدت موافق آن هستم، اما دلیلش را آزادی‌خواهی، برابری‌طلبی و علم‌دوستی می‌دانم، نه تکنولوژی ۲. با اینحال تکنولوژی را فاقد نقشی مثبت تلقی می‌کنم ۳. برای تکنولوژی نقشی منفی قائل هستم و آنرا بخشی از مشکل می‌دانم، نه راه‌حل. اما با اینهمه هرگز نمی‌پذیرم که مشکل از بنیاد مشکل تکنولوژی‌ست. ورشستگی ما نه سیاسی‌اقتصادی‌ست و نه برآمده از تکنولوژی، بلکه یک ورشکستگی اخلاقی‌ست. ما دیگر خیلی ساده آنچه را به سودمان در مقام گروه است نمی‌پذیریم زیرا به سودمان در مقام افراد نیست. میان نفع فرد و جمع هیچ‌گاه بیش از امروز تضاد نبوده و میان منافع بلندمدت و کوتاه‌مدت هرگز چنین جنگی رخ نداده. میان عناصری که باید در جامعه هماهنگ باشند همچون کارگر و سرمایه‌دار، دولت و ملت، زن و مرد و … تضاد منافع پدید آمده و این‌ها چه ربطی به تکنولوژی دارد؟ ما خیلی پیش از برآمدن خدا-کامپیوتر، یا طبقه‌ی جدید ابر-انسان‌های دستکاری شده به بردگی افتاده‌ایم. بردگی عناصری بدوی که پدران ما دویست، پانصد و هزار سال پیش خیلی آسان از عهده‌ی مهارشان برآمده بودند.

درباره‌ی خلق خدا و مرگ انسان:

من هیچ توهمی در اینباره ندارم، خدای مخلوق تکنولوژی قهار و شریر و … خواهد بود، شاید همه‌ی حیات بر زمین را نابود یا جایگزین بکند، شاید همه ابنای بشر را به بندگی بکشد، و شاید اصلاً به جای خدا، شیطان باشد! همانطورکه خدای تورات برای ما غیریهودیان و خدای اسلام برای ما نامسلمانان چنان است. اما من مروج این بشارت نیستم، بلکه پیام‌آور آن هستم. می‌گویم ببینید ما در این مسیر حرکت می‌کنیم و به زودی اگر در همین مسیر گام بر داریم به جایی می‌رسیم که یک ماشین، یا یک برنامه، همه‌ی آنچه روزگاری متعلق به خدا تلقی می‌شد را در خود خواهد داشت و چه بسی بیشتر. سرعت پردازش داده‌ها چنان می‌شود که زمان و مکان چنانکه ما آن‌ها را درک می‌کنیم بی‌معنی می‌شود، و دخالتی کوچک در سیستم باعث پدید آمدن تغییراتی بسیار بزرگ در نتیجه می‌شود و اثری بر زندگی‌های ما خواهد گذاشت که با همان معجزات الهی قابل قیاس است.

آن ابرماشین موعود برداشتی از زمان و وقایع ِ واقع آن خواهد داشت که برای ما تنها حکم پدیده‌ای الهی را خواهد داشت. تکرار می‌کنم که من هیچ توهمی در اینباره ندارم، نیک می‌دانم که وقتی همه‌ی کارهای دستی ماشینیزه بشوند تنها کارهای ذهنی برای انسان باقی می‌مانند و وقتی همه‌ی کارهای فکری هم ماشینیزه بشوند انسان هیچ جایی در جهان نخواهد داشت. ولی برخلاف شما اولا اینرا پیشداوری‌های بیولوژیکی به سود انسان‌ها ندارم، و می‌بینم که تکنولوژی ما، جدا از ما، دستاوردی‌ست بزرگ‌تر برای این جهان تا خود ما. ثانیا، برخلاف شما، یک مانع بزرگ در چشم‌انداز می‌بینم: سقوط تمدن آیا سریع‌تر است یا پیشرفت تکنولوژی؟ اگر آنچه من در بالا گفتم حقیقت داشته باشد، و تکنولوژی در مقام نقابی برای سقوط ایفای نقش کرده باشد، این طبیعتاً به معنی سریعتر بودن پیشرفت تکنولوژی در قیاس با حرکت معکوس و دیسژنیک جامعه است. اما آیا این روند ادامه پیدا خواهد کرد؟ نمی‌دانم. آنچه می‌دانم آنست که نیاز انسان به مرجعیت اخلاقی و عقیدتی نهادینه است و همه‌ی تلاش‌ها تا امروز برای فراتر رفتن از آن شکست خورده‌اند. من بعید می‌دانم وضع موجود خیلی بیش از یکی دو دهه‌ی دیگر قابل ادامه باشد. بازگشت بزرگ به ارزش‌های پیشین در چشم‌انداز است، پس من نه به تکنولوژی، که به آینده خوش‌بینم. ولی در عین حال می‌پذیرم که شاید خوش‌بینی من بی‌مورد باشد. که خود بهترین دلیل است برای عیش و نوش هرچه بیشتر. اما احتمال قوی‌تر آنست که من بر خطا نیستم، شما عنصر سقوط تمدن را در نظر نگرفته‌اید زیرا هنوز پیرو ارزش‌های مدرنیته-روشنگری هستید، حق انتخاب، آزادی، برابری، آگاهی، عقلانیت و ... به نظرتان ذاتا خیر هستند فارغ از نتایجی که طی سیصد سال اخیر با فرکانسی یکسان به بار آورده‌اند.

درباره‌ی نژادپرستی و مذهب:

هر دوی این‌ها به باور امروز من میم‌هایی هستند که برای موفقیت یک جمعیت بسته و در رقابت با جوامع بسته‌ی دیگر بسیار مفید محسوب می‌شده‌اند، و چنان وجودشان حیاتی بوده که بخشی از آن «طبیعت» بشری که پیشتر از آن صحبت کردم شده‌اند. یک تحقیقی چند ماه پیش نشان داد که نوزادان پس از چند ماه تفاوت‌های نژادی را تشخیص می‌دهند! و ما بدون هیچ تردیدی می‌دانیم که در جامعه‌ای که از منظر جمعیتی بزرگ‌تر از آن می‌شود که پیوندهای خونی درجه اول میان اعضایش وجود نداشته باشد و همه با هم پسرعمو و دخترخاله نباشند، برای فایق آمدن بر بدبینی ذاتی مذکور به عنصری وحدت‌بخش همچون مذهب نیاز است. من هر دوی این‌ها را در الگوهایی از هم مستقل برای یک جامعه‌ی متمدن ضروری و مفید تلقی می‌کنم، و مخالفت ایدئولوژیک با آن‌ها را در راستای تلاش برای بازگشت به بدویت و تمدن‌زدایی. هرچند خودم نه نژادپرست هستم و نه مذهبی، ولی یک نیم نگاه به وضع جوامع اروپا و دیدن نمازگزاران زیر برج ایفل، کافی‌ست تا بفهمید میزانی مشخص از ترجیح درون‌گروهی محکم شده از طریق مذهب یا ملی‌گرایی برای بستن دروازه‌های سرزمین‌های متمدن به روی مهاجمان بدوی واجب است.

درباره‌ی سلسله‌مراتب و سرکوب:

من آنارشیست بودم بیش از هرچیز چون از همان نوجوانی هیچ برتری در اربابانم نمی‌دیدم، و مثلاً مشاهده می‌کردم که «استاد» سوادش از من کمتر است، اما به غلط این بی‌عدالتی را، که او باید استاد من باشد نه بالعکس، ربط می‌دادم به نهادی سلسله‌مراتبی که او را به رغم ناتوانی‌اش در موقعیتی برتر از من قرار داده و مرا واداشته تحت او باشم. برابری‌طلبی روشی بود برای بیان «راحتم بگذار» به آن سیستم. امروز می‌دانم که آن نهاد یادمانی ارزشمند است از گذشته و این بی‌عدالتی نتیجه‌ی تضعیف مکانیزمی بوده که در آن بهتر، بیشتر پاداش می‌گیرد و ضعیف کمتر. پس نهاد سلسله‌مراتبی تنها نهاد به راستی عادلانه است، و نهاد برابری‌طلب توصیف لغتنامه‌ای ِ ظلم. سلسله‌مراتب تثبیت این نظم ِ «به بهتر بیشتر، به کهتر کمتر» است که پیشفرض می‌گیرد همه کهتر هستند مگر آنکه خلافش اثبات بشود. این قطعاً در حق اقلیتی بسیار کوچک(مثل من از استاد داناتر)ناعادلانه است، اما آلترناتیو آن، یعنی معکوس کردن این سناریو، در حق عده‌ی بسیار بیشتری، به نحو بسیار شدیدتر و بنیادی‌تری ناعادلانه می‌بود.

درباره‌ی سرکوب باید بگویم که همه روابط بشری به نظر می‌رسد به نحوی در ارتباط و با میزانی از سرکوب همراه هستند، والدینی که فرزند خود را از پریدن به وسط خیابان منع می‌کنند دارند او را سرکوب می‌کنند، و همه بجز دیوانگان توافق می‌کنند که این سرکوبی‌ست نیک. پس سرکوب هم، مثل تکنولوژی، ابزار است و پرسش اصلی جایگاه، کارکرد و نوع آنست. افزون بر این، ما می‌دانیم و می‌بینیم که تمدن در برابر مهاجمان به شدت آسیب‌پذیر است و پادشکنندگی بسیار ناچیزی دارند، در نتیجه جامعه/فرهنگی موفق است که نهادهایی با پادشکنندگی بالا برای مراقبت از آن پدید بیاورد که از آن مراقبت می‌کنند. پس بحث سرکوب چه کسی و چه چیزی‌ست، نه اصل سرکوب. من معتقدم همه‌ی نیروهایی که یک کنش خاص را از خارج از زنجیره‌ی طبیعی آن تبلیغ و تشدید می‌کنند باید سرکوب کرد.

درباره‌ی هدانیسم:

همانطورکه پیشتر هم گفته‌ام تفاوتی هست میان فلسفه و روش زندگی، من هدانیست نیستم چون از منظری مستدل به صحت آن پی برده‌ام، بلکه خیلی ساده دلیلی برای پرهیزگاری نمی‌بینم. انگیزه‌ی اصلی پرهیزگاران، فارغ از «علت رسمی» که عنوان می‌کنند، فیدبکی عاطفی‌ست، پرهیزگار با غلبه بر نفس خود لذتی مشابه همان ِ هرزگی ِ من می‌برد بعلاوه‌ی ژست ِ برتری اخلاقی که قادر است اتخاذ بکند. کسی از همخوابی با زن شوهردار پرهیز نمی‌کند چون پایبندی اخلاقی دارد، امروز هیچ‌کس به هیچ چیز پایبندی اخلاقی ندارد، چنان می‌کنند چون تظاهر به نیکی و نوع‌دوستی برایشان امتیاز اجتماعی می‌آورد، احساس خوبی راجع به خودشان می‌کنند و … من خیلی ساده این احساس لذت روانی را از فعالیت خودم در انجمن دفترچه می‌گیرم، و می‌گویم هرچند در زندگی مالی انگل یک انگل هستم و بدون انجام هیچ کار مفیدی پول در می‌آورم، هرچند در زندگی جنسی فاسد و هرزه هستم و هرچند در زندگی شخصی درپی بهره‌برداری از هرکس و هرچیز که به زندگی‌ام وارد می‌شود، دارم در دفترچه همه‌ی این‌ها را جبران می‌کنم! که به اندازه‌ی هر نوع پرهیزگاری و والامنشی دیگر ریاکارانه و متوهم و از همه مهمتر، در التیام روانی فاعل آن مؤثر است.

زنده باد زندگی!

Mehrbod نوشته: هر آینه, این ولی درست است که یک روزی سرانجام با پیشرفت کنونی, رایانه‌های ساخت هومن[١] از
خود هومنی[٢] هوشمندتر خواهند شد.

چیزی که به نظر من بیشتر میتونه رنگ واقعیت داشته باشه اینه که انسان با استفاده از همین رایانه های دست ساز خودش توان هوشمندی خودش را بالا ببرد (اشاره به Cyborg ها) که اتفاقن خیلی زیاد داره روش مطالعه و تحقیق میشه برای تولید ابر انسانها.
احتمالن در صورت وجود تمدنهایی پیشرفته تر از انسان در سایر نقاط هستی! آنها هم به چنین نتیجه ای رسیده باشند و چه بسا عملی اش هم کرده باشند.
به نظر من ترکیب انسان با ماشین نه تنها رویای جاودانگی رو میتونه رنگ واقعیت ببخشه بلکه خیلی مزایای دیگه هم درش وجود داره که میشه در مورد تک تکشون رویا پردازی کرد و با مطابقت دادن رویاها با واقعیت های علمی که ما آنها را اکنون میشناسیم یک دید نسبی از آینده ی این تکنولوژی در صورت عملی شدن داشت.

پ.ن : من بیشتر از آنکه به خیالپردازی در مورد هشدارهای ترمیناتور و ماتریکس و ... علاقه داشته باشم به خیال پردازی در مورد آواتار علاقه دارم :دی

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  

منکه فکر نمیکنم شبکهء آسمانی (اشاره به ابرهوش مصنوعی در فیلم نابودگر) به این زودیها محقق بشه!
اون مال فیلمه آقا جان. صرف جمع آوری و پردازش و تمرکز داده های عظیم و داشتن سنسورهای حسی و حرکتی هم چنان هوش و خودآگاهی ایجاد نمیکنه. فکر نمیکنم بشر هنوز به هوش و خودآگاهی واقعی مصنوعی حتی نزدیک هم شده باشه. الگوریتم های هوشمند خودش رو میخواد که فوق العاده پیشرفته و پیچیده هستند قاعدتا. همینطوری که نمیشه، مگر فکر کنیم مثل فرگشت بذاری به حال خودش شاید بعد از میلیون ها سال با جهش و شانسی یه چیزایی شد E105

sonixax نوشته: چیزی که به نظر من بیشتر میتونه رنگ واقعیت داشته باشه اینه که انسان با استفاده از همین رایانه های دست ساز خودش توان هوشمندی خودش را بالا ببرد (اشاره به Cyborg ها) که اتفاقن خیلی زیاد داره روش مطالعه و تحقیق میشه برای تولید ابر انسانها.
احتمالن در صورت وجود تمدنهایی پیشرفته تر از انسان در سایر نقاط هستی! آنها هم به چنین نتیجه ای رسیده باشند و چه بسا عملی اش هم کرده باشند.
به نظر من ترکیب انسان با ماشین نه تنها رویای جاودانگی رو میتونه رنگ واقعیت ببخشه بلکه خیلی مزایای دیگه هم درش وجود داره که میشه در مورد تک تکشون رویا پردازی کرد و با مطابقت دادن رویاها با واقعیت های علمی که ما آنها را اکنون میشناسیم یک دید نسبی از آینده ی این تکنولوژی در صورت عملی شدن داشت.

پ.ن : من بیشتر از آنکه به خیالپردازی در مورد هشدارهای ترمیناتور و ماتریکس و ... علاقه داشته باشم به خیال پردازی در مورد آواتار علاقه دارم :دی

اینها در چهره‌ایه که فندآوری یک سامانه‌یِ خودآماج نباشد, یعنی راهِ خودش را
نرود و دنباله‌روی آرزوها و خواسته‌های آدمی (هر چه که این را بنامیم) باشد, که میبینیم اینجور نیست.

در حقیقت, همینکه چیزی به نام آرزوها و خواسته‌های هومنی را نمیتوان تعریف نمود بخشی از گرفتاری است,
بخش بزرگ دیگر همان است که فندآوری در همه‌یِ زمینه‌ها پیش‌میرود, نه در یک زمینه‌یِ ویژه و خواستنی.

امیر گفت‌آورد خوبی در اینباره از خودش داشت:


پراکنده‌نویسی - برگ 10
Ouroboros نوشته: «پیشرفت» حرکت مستمر یا منقطع به سوی هدفی والاتر یا جلوتر است، انبساط بی‌سرانجام در هر سو «پیشرفت» نیست، گسترش است.علم طی سیصد گذشته ذره‌ای پیشرفت نکرده، فقط در همه جهت منبسط شده.


بیرنگ
پارسیگر

.Unexpected places give you unexpected returns

kourosh_iran نوشته: منکه فکر نمیکنم شبکهء آسمانی (اشاره به ابرهوش مصنوعی در فیلم نابودگر) به این زودیها محقق بشه!
اون مال فیلمه آقا جان. صرف جمع آوری و پردازش و تمرکز داده های عظیم و داشتن سنسورهای حسی و حرکتی هم چنان هوش و خودآگاهی ایجاد نمیکنه. فکر نمیکنم بشر هنوز به هوش و خودآگاهی واقعی مصنوعی حتی نزدیک هم شده باشه. الگوریتم های هوشمند خودش رو میخواد که فوق العاده پیشرفته و پیچیده هستند قاعدتا. همینطوری که نمیشه، مگر فکر کنیم مثل فرگشت بذاری به حال خودش شاید بعد از میلیون ها سال با جهش و شانسی یه چیزایی شد E105

درست است که ساخت هوشواره‌ها کاری بسیار دشوار و شگرف است, ولی در این تراز دشوار نیست که میلیون‌ها سال نیاز به
پژوهش داشته باشد. این هتّا زمانیکه ما روند پیشرفت را رژگین (linear) بگیریم هم درست نیست, هنگامیکه در واقعیت روند
پیشرفت دانش نارژگین میباشد, جوریکه نمونه‌وار گفته میشود دانش پزشکی هر یک دهه دوبرابر میشود (گرچه این را هم کمی بیش‌برآورده‌اند).


نکته‌یِ دیگر اینکه skynet یک نمونه‌یِ گزافه‌گویی شده/exaggerated میباشد که برای سرگرمی و فروش فیلم نابودگر پیرنگ آبکی آنرا ریخته‌اند,
در واقعیت ولی ساخت نخستین هوشواره که بتواند خود خودش را به یک اندازه ‌یِ ناچیزی هم بهتر و پیشرفته‌تر کند, درجا به «تکینگی فندین» یا Technological singularity - WiKi خواهد انجامید.



بیرنگ
پارسیگر

.Unexpected places give you unexpected returns

جنبه مثبت پیشرفت دانش و تکنولوژی ارمغان راحتی و سلامتی و آرامش هست.

متاسفانه جنبه های منفی روزافزون هم دارد.

مثلا افزایش قدرت حکومت نسبت به زمان باستان. یکی افزایش قدرت حکومت یک کشور نسبت به مردمش و دیگری افزایش قدرت یک کشور پیشرفته نسبت به کشورهای عقب مانده و همچنین افزایش قدرت باندهای تبهکاری و مافیایی.

مثلا در زمان باستان شمشیر و نیزه و سپر و زره تهیه اش سخت نبود ولی اکنون انواع اسلحه و لوازم جاسوسی در دست حکومت ها است که نمیتوان براحتی با حکومت مبارزه مسلحانه کرد و اگر حکومتی دیکتاتوری باشد مثل داعش و حکومت ایران و این حکومت پا بگیرد اگر ابرقدرتی از خارج کمک نکند این حکومت ماندگار می شود.

عمل به دستورات و قوانین اسلام ترویج فحشا و قباحت و زشتی واقعی است. رقص و آواز و سکس و برهنگی و پورنوگرافی و اختیار زن به تعدد شریک جنسی نه فساد است و نه فحشا بلکه از حقوق مسلم زنان و مردان جامعه میباشد.

Agnostic نوشته: متاسفانه جنبه های منفی روزافزون هم دارد
توان فندی رسانه ای و ناچاری فرمانروایان از پیروی از اندیشه های همگانی و
پیدایش پدیده های مانند "اسنودن"، کار فرمانگران را سخت میکنند. پس نمیشود
سویه های زیانبخش فندآوری را بیشتر از سویه های سودبخش دانست.

پارسیگر

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد

kourosh_iran نوشته: منکه فکر نمیکنم شبکهء آسمانی (اشاره به ابرهوش مصنوعی در فیلم نابودگر) به این زودیها محقق بشه!
اون مال فیلمه آقا جان. صرف جمع آوری و پردازش و تمرکز داده های عظیم و داشتن سنسورهای حسی و حرکتی هم چنان هوش و خودآگاهی ایجاد نمیکنه. فکر نمیکنم بشر هنوز به هوش و خودآگاهی واقعی مصنوعی حتی نزدیک هم شده باشه. الگوریتم های هوشمند خودش رو میخواد که فوق العاده پیشرفته و پیچیده هستند قاعدتا. همینطوری که نمیشه، مگر فکر کنیم مثل فرگشت بذاری به حال خودش شاید بعد از میلیون ها سال با جهش و شانسی یه چیزایی شد

یواش یواش! امروز را مقایسه کنید با 25 سال پیش! درصد تغییرات را ضرب در سرعت پیشرفت تکنولوژی بکنید در مقیاس 25 سال آینده بسنجید!
بعد ببینید 25 سال آینده ممکن است به چه دنیایی روبرو باشیم. شاید به خودآگاهی در کامپیوترها رسیده باشیم شاید هم نه ولی قطعن خیلی به آن نزدیک شده ایم در آن زمان.

Mehrbod نوشته: امیر گفت‌آورد خوبی در اینباره از خودش داشت:

خوب این نظر امیره! اگر رسیدن از چرتکه به کامپیوتر های مدرن نامش پیشرفت نیست و انبساط است! من به شدت پیشنهاد میکنم یک بازنگری جدی در اعتقادات خود داشته باشید.

Agnostic نوشته: مثلا افزایش قدرت حکومت نسبت به زمان باستان. یکی افزایش قدرت حکومت یک کشور نسبت به مردمش و دیگری افزایش قدرت یک کشور پیشرفته نسبت به کشورهای عقب مانده و همچنین افزایش قدرت باندهای تبهکاری و مافیایی.

البته رفته رفته همین قدرت گیری حکومتها هم کم میشه، شاید در جایی مثل ایران این روند آهسته تر و در جایی مثل آمریکا این روند سریع تر اتفاق بیوفته.

مزدك بامداد نوشته: توان فندی رسانه[١] ای و ناچاری فرمانروایان از پیروی از اندیشه های همگانی و
پیدایش پدیده های مانند "اسنودن"، کار فرمانگران[٢] را سخت میکنند. پس نمیشود
سویه های زیانبخش فندآوری[٣] را بیشتر از سویه های سودبخش دانست.

دقیقن همین طور است، با پیشرفت روز افزون تکنولوژی دسترسی عمومی هم به تکنولوژیهای مختلف بیشتر میشه! (و با اینکه من مخالف جدی همگانی کردن هر تکنولوژی ای هستم) ولی چه من خوشم بیاید چه نیاید این اتفاق افتاده و خواهد افتاد. نتیجه این میشه که مبارزه حکومت با مردم همواره سخت تر از قبل میشه.
مگر اینکه سیستم به قدری پیچیده و عجیب و فضایی شود که اوباما یک برنامه کامپیوتری جلویش باز کند درست مثل بازی کردن به سبک RTS به یک سری روبات هیچ چیز نفهم دستور کشتار بدهد!!!

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
موضوع بسته شده


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
آخرین ارسال توسط
کمتر‌از 1 دقیقه قبل

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 17 مهمان