Aria Farbud نوشته: سپاس مزدگ گرامی
درشت بینانه اگر بنگیریم از چینش کنونی مادی ام یک "من" پدید آمده، که با نابودی این چینش مادی، این "من" به نیستی می پیوندد هتا چیزی که از گذشته یمان دریاد داریم همسو با آن چیزی است که اکنون سازگاریده ایم و هستیم. دمان میگذرند و زندگی روان است بی آنکه ما که هستیم و چه می اندیشیم، اکنون پرسش این است برای "بهره ی بهینه" از زندگی چه باید کرد؟
از آنجا که زندگی شما تنها در دست خود شما نیست،
و زیستبوم، بویژه هومن های دیگر در ساختن سرنوشت
شما دست اندر کار هستند، نمیتوانید پـُرگاه کاری کارستان
انجام دهید. اگر باهوش باشید میتوانید بکوشید که خود را
با یافتن سازوکار هر همبود و هر زیستبوم، اندکی بالا بکشید
و همزمان، ، از آنجاییکه دیگران نیز ، همچنان که گفتم، در
خوشبختی و بدبختی شما خواه ناخواه دست دارند، در بهسازی
همبود خود هم بکوشید.
نمونه:
شما شاید در جایی که مردمش مانند دیوانه ها رانندگی میکنند
بتوانید خانه و زندگی و خانواده ی خوبی درست کنید ولی همواره
این بیم هست که یک الدنگی با ماشینش بزند بچه ی شمارا بکشد.
پس شما چاره ای جز این ندارید که یا بجای دو بچه، دوازده تا بچه
پدید بیاورید که شاید دو تایش زنده بمانند و همواره سوگوار و نگران
بهزیستی آنها باشید یا اینکه بکوشید دیگران را هم به این اندیشه
بیاورید که بیایید قانونی درست کنیم و پلیسی بگذرایم که رانندگی
بدخیم را پیشگیری و گوشمالی نماید. خب، هردوی این راه ها هزینه
دارد ولی راه دوم، بازده بیشتر و دیرنده تری داشته و بسود آیندگان
و دیگر مردم هم هست، گرچه برای همبود سخت باشد که دست از
رانندگی تند وناجور دست بردارند و هتّا گروهی ( که بیگمان ماشین
های کت و کلفت و زره پوش دارند) بگویند که "آزادی" ما را در رانندگی
از ما میخواهید بگیرید؟
----
نمونه دوم اینکه کسی که در بورکینا فاسو به جهان میاید، بدشانسی
آورده است و هرچند باهوش و باخرد هم باشد شاید یک کارمند ترازبالا
بشود ولی نمیتواند آنجور که برای نمونه یک بچه سوئدی از آغاز
از آن بهره مند است، از بهزیستی و خوشی و هومنی بهره مند باشد.
----
پس چکیده ی سخن اینکه تا جاییکه جایگاه همبودین و هوش شما به
شما پروانه میدهد، در دگرگونی همبود خود ۵۰% و در بالا کشیدن خود
۵۰% دیگر سرمایه گذاری کنید، چون یکی بی دیگری سرانجام به جایی
نمیرسد.
•
پارسیگر