نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پرسش و پاسخ‌های فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد
#91

undead_knight نوشته: البته گفتم "تقریبا"، هرچند من با نتیجه گیری مثال هات موافقم چون کار علم اصولا استقرایی هست ولی از دید فلسفی برای همین هایی هم که گفتی مثال نقض هست.
دلیلش هم اینه که در ریاضیات ما مدل سازی داریم(البته باز سر ماهیت ریاضیات اختلافات فلسفی هست من دیدگاه خودم رو میگم) طبیعتا وقتی میگیم هر چهارگوشی چهارگوشه داره با دیدن یک چهارگوش هم میشه استقرا کرد چون داشتن چهارگوش جز تعریفش هست.
ولی مشاهدات علوم تجربی تعریف شدنی نیستند بنابراین همیشه احتمال این هست که جایی مثال نقض وجود داشته باشه.ما خاصیت اتم های هیدروژن رو تعریف نکردیمف مشاهده کردیم.
همانگونه که نماره (اشاره) کردید، خود مزدائیک هم اگر بررسی بشود میبینیم که
فراورده ی اروین ماست. ما هیچ شناختی را بی آروین ( تجربه و مشاهده) بدست
نیاوردیم و نمی آوریم. بدیگر سخن، مزدائیک زبان طبیعت است که ما کم کم در پی
آورین و در روند فرگشت ، رازگشایی نمودیم. دانش ها هم ,از اینروست که هرگز
سراسر پوچ نمیشوند، بساکه فرگشته و هی فرزام تر (کامل تر) میشوند، همچنانکه
انشتین نیوتون را پوچ نکرد، فرزام کرد و قانون های نیوتون هنوز در جایگاه خودش بکار میرود.
اگر ما برای نمونه، فرمول جنبش پرتابه در فیزیک را از آروین و مزدائیک بدست آوردیم،
میتوانیم "در کـُنش و گـُزیر" بر آن استوار باشیم و برای نمونه، پیش بینی کنیم که
کیهان نورد "وایاجر" از کنار کدام گویال و در چه زمانی خواهد گذشت، چرا که پیش انگاشت
آروینی و بازکاویده ی ما این است که این فورمول ، همانگونه که در زمین کار میکند،
در اورانوس هم کار خواهد کرد.
پس از آنجا که ما هیچ ابزار دیگری جز آروین برای شناخت نداریم، هرچه آروین ما
انبوه تر میشود، ارزش آن هم در گـُزیر ( تصمیم) و کنش (عمل) بیشتر میشود.
خداباوران و هرکس دیگر هم هیچ جایگزینی (آلترناتیوی) برای شناخت، جز این راه
نمیتوانند نشان دهند چون آلترناتیو های انان هم جز از راه آروین شناخت پذیر نیست!


فرنودسار ( منطق و اصول آن) هم یک راهنما برای کنش و گــُزیر است که باآن، میکوشیم که
دست به کارهایی بزنیم که برای ما کمترین زیان و بیشترین سود را در فرازیست داشته باشند.


[SIZE=3][/SIZE]

پیش‌انگاشت = پیش فرض
کنش و گــُزیر = action & decision

پارسیگر

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#92

undead_knight نوشته: خاصیت اتم های هیدروژن رو تعریف نکردیمف مشاهده کردیم

E00e
فرایافت "هیدروژن" یک کران‌نمایی است = اتمی که یک پروتون و یک الکترون داشته
و طیف ویژه ای را از خود بیرون بدهد و خود فرایافت های "اتم" والکترون و پروتون
هم باز کران‌نمایی بوده و برای همین میتوانیم بگوییم که اگر ما در روی زمین
نام این ویژگیها را هیدروژن نهاده ایم، اگر در هرجای دیگر هم چنین ویژگی هایی
دیده شد، همان هیدروژن است که مادر روی زمین داریم و ما میتوانیم کار هایمان
را بر آن پایه انجام دهیم.

درست مانند اینکه خورشید هر روز از خاور بر می آید و ما میتوانیم کارهای خود
را به این پایه سامان دهی کنیم که فردا هم چنین است، گرچه شاید فردا اینگونه
هم نباشد، ولی کنش و گـُزیر ماست که مهند است و آنهم با پذیرفتن این است
که فردا هم خورشید مانند امروز برخواهد آمد.


پارسیگر

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#93

مزدك بامداد نوشته: همانگونه که نماره (اشاره) کردید، خود مزدائیک هم اگر بررسی بشود میبینیم که
فراورده ی اروین ماست. ما هیچ شناختی را بی آروین ( تجربه و مشاهده) بدست
نیاوردیم و نمی آوریم. بدیگر سخن، مزدائیک زبان طبیعت است که ما کم کم در پی
آورین و در روند فرگشت ، رازگشایی نمودیم. دانش ها هم ,از اینروست که هرگز
سراسر پوچ نمیشوند، بساکه فرگشته و هی فرزام تر (کامل تر) میشوند، همچنانکه
انشتین نیوتون را پوچ نکرد، فرزام کرد و قانون های نیوتون هنوز در جایگاه خودش بکار میرود.
اگر ما برای نمونه، فرمول جنبش پرتابه در فیزیک را از آروین و مزدائیک بدست آوردیم،
میتوانیم "در کـُنش و گـُزیر" بر آن استوار باشیم و برای نمونه، پیش بینی کنیم که
کیهان نورد "وایاجر" از کنار کدام گویال و در چه زمانی خواهد گذشت، چرا که پیش انگاشت
آروینی و بازکاویده ی ما این است که این فورمول ، همانگونه که در زمین کار میکند،
در اورانوس هم کار خواهد کرد.
پس از آنجا که ما هیچ ابزار دیگری جز آروین برای شناخت نداریم، هرچه آروین ما
انبوه تر میشود، ارزش آن هم در گـُزیر ( تصمیم) و کنش (عمل) بیشتر میشود.
خداباوران و هرکس دیگر هم هیچ جایگزینی (آلترناتیوی) برای شناخت، جز این راه
نمیتوانند نشان دهند چون آلترناتیو های انان هم جز از راه آروین شاخت پذیر نیست!


فرنودسار ( منطق و اصول آن) هم یک راهنما برای کنش و گــُزیر است که باآن، میکوشیم که
دست به کارهایی بزنیم که برای ما کمترین زیان و بیشترین سود را در فرازیست داشته باشند.

[SIZE=3][/SIZE]
[SIZE=3][/SIZE][SIZE=3][/SIZE]
پیش‌انگاشت = پیش فرض
البته چون اینجا داری چیزهایی رو رو میگی که من خودم ازش سرسختانه دفاع میکنم به سختی میتونم مخالفت بکنم ولی خب هنوز هم تفاوت هایی در دیدگاهمون موجوده:
1-من میپذیریم که تمامی آگاهی و دانش ما ناشی از چیزی جز تجربه نیست، حتی ریاضیات و منطق که به قول انگلیسی ها hardcore ترین ها هستند:))

2-با اینکه من میگم همه دانش ما استقراییه ولی خب استنتاج رو میشه قوی ترین استقرا از این دید تعریف کرد، بنابراین استقراهای ریاضی(و بعضی استقراهای منطقی) تقریبا بی مانند هستند چون ما میبینیم که دانش هایی مثل فیزیک، شیمی، زیست شناسی و... دچار تغییرات بی وقفه(از دید تو کامل شدن) هستند ولی ریاضیات با وجود گسترده شدن استحکامی دارند که بی نظیره.دلیل اصلیش هم اینه که ریاضیات به سختی نیاز به مشاهده داره ولی علوم تجربی بدون مشاهدات و استقراهای زیاد کاری از پیش نمیبرند و تازه باز هم همین استقراها مشکلاتی دارند که باعث میشه به تئوری های و مشاهدات بیشتر نیاز باشه.

3-مسئله ازرش عملی رو هم تائید میکنم، قضیه باور داشتن هست ممکنه یک نفر بگه نمیدونه خدا هست یا نیست ولی در عمل نیمتونه بگه نمیدونم به خدا باور دارم یا نه:))
در مورد تجربه استقرایی هم من میگم اصولا موجودات مادی هرگز نمیتونند ماورا رو(در صورت وجود) درک کنند چون ماورا بنا به تعریف مادی نیست.

4-اینکه ریاضیات زبان طبیعت باشه رو من باهاش مشکل دارم، من ریاضیات رو مدلی از طبیعت میدونم که به طور اتفاقی داره طبیعت رو توضیح میده مگرنه اگر ریاضیات رو نه مدل بلکه یک واقعیت بدونیم اون وقت این پرسش فلسفی پیش میاد که واقعیت ریاضی در کجا هستند؟!آیا جهانی جز جهان ماده دارند؟

5-اینکه منطق برای چی ایجاد شده ربطی به این نداره که الان چه استفاده هایی ازش میشه یا چه اهدافی داره، بنابراین بیشتر از اینکه من منطق رو راهنمایی برای بقا بدونم اون رو راهنمایی برای فهم تجربه های استقرایی میدونم.(البته عملا این فهم به بقا هم کمک میکنه ولی خود بقا رو نمیشه هدف منطق دونست)

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#94

undead_knight نوشته: البته چون اینجا داری چیزهایی رو رو میگی که من خودم ازش سرسختانه دفاع میکنم به سختی میتونم مخالفت بکنم ولی خب هنوز هم تفاوت هایی در دیدگاهمون موجوده:
1-من میپذیریم که تمامی آگاهی و دانش ما ناشی از چیزی جز تجربه نیست، حتی ریاضیات و منطق که به قول انگلیسی ها hardcore ترین ها هستند:))

2-با اینکه من میگم همه دانش ما استقراییه ولی خب استنتاج رو میشه قوی ترین استقرا از این دید تعریف کرد، بنابراین استقراهای ریاضی(و بعضی استقراهای منطقی) تقریبا بی مانند هستند چون ما میبینیم که دانش هایی مثل فیزیک، شیمی، زیست شناسی و... دچار تغییرات بی وقفه(از دید تو کامل شدن) هستند ولی ریاضیات با وجود گسترده شدن استحکامی دارند که بی نظیره.دلیل اصلیش هم اینه که ریاضیات به سختی نیاز به مشاهده داره ولی علوم تجربی بدون مشاهدات و استقراهای زیاد کاری از پیش نمیبرند و تازه باز هم همین استقراها مشکلاتی دارند که باعث میشه به تئوری های و مشاهدات بیشتر نیاز باشه.

3-مسئله ازرش عملی رو هم تائید میکنم، قضیه باور داشتن هست ممکنه یک نفر بگه نمیدونه خدا هست یا نیست ولی در عمل نیمتونه بگه نمیدونم به خدا باور دارم یا نه:))
در مورد تجربه استقرایی هم من میگم اصولا موجودات مادی هرگز نمیتونند ماورا رو(در صورت وجود) درک کنند چون ماورا بنا به تعریف مادی نیست.

4-اینکه ریاضیات زبان طبیعت باشه رو من باهاش مشکل دارم، من ریاضیات رو مدلی از طبیعت میدونم که به طور اتفاقی داره طبیعت رو توضیح میده مگرنه اگر ریاضیات رو نه مدل بلکه یک واقعیت بدونیم اون وقت این پرسش فلسفی پیش میاد که واقعیت ریاضی در کجا هستند؟!آیا جهانی جز جهان ماده دارند؟

5-اینکه منطق برای چی ایجاد شده ربطی به این نداره که الان چه استفاده هایی ازش میشه یا چه اهدافی داره، بنابراین بیشتر از اینکه من منطق رو راهنمایی برای بقا بدونم اون رو راهنمایی برای فهم تجربه های استقرایی میدونم.(البته عملا این فهم به بقا هم کمک میکنه ولی خود بقا رو نمیشه هدف منطق دونست)
سپاس و آفرین، ما در ۹۰% سخنان همرآی ( موافق ) هستیم .
ولی شور و شیرینی گفتگو در همان اندک جاهای ناسازگار است!
در باره ی آماج فرنودسار هم باید گفت که آماج هرکار ما هومن ها
در این جهان، همان بهزیستی و فرازیست ژن ماست. شما اگر به
ته زنجیر انگیزشی کردار های ما بروید جز این چیزی را نخواهید یافت.
اینکه گفتیم که مزدائیک زبان طبیعت می باشد، یک سخن نمادین است
که گالیله نخستین بار، اگر درست یادم باشد، گفته است. *
زبان برای چیست؟ برای داد و ستد آگاهی دو سامانه (سیستم) باهم.
پایه همه دانشها و فندآوری ها به مزدائیک بر میگرددد و این زبانی است
که ما با آن طبیعت را دریافته و با او سخن میگوییم، اگر درست سخن بگویم،
هواپیمای ما سرنگون نمیشود !


 

*
[SIZE=3]The Book of Nature is written in the language of mathematics
[/SIZE]
[SIZE=3][/SIZE]
[SIZE=3][/SIZE][SIZE=3][/SIZE]

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#95

مزدك بامداد نوشته: بازکاوی (استقرا) برای گـُزیر ( تصمیم) در گاه نادانی است .
=> نه ما میدانیم که آیا جهان آغازی داشته یا نه خداباوران
میتوانند آغاز/آفرینش جهان را از هیچ راهی نشان بدهند. و
در اینجاست که: چون ما تا کنون آفرینشی ندیده ایم و هیچ
جای کیهان و زمان هم آفرینشی نبوده و نیست، پس
سنگینی ترازو در این جا، به سود سخن ماست*. اگر یک نمونه و
تنها یک نمونه آفرینش دیده میشد، این بازکاوی ما میشکست.
به نظر من این مسئله سودی به نفع شما نیست. بحث بر سر این نیست كه اگر یك مورد دیده میشد استقرای شما میشكست یا خیر. استقرای شما از یك مقدمه (فرض) و یك نتیجه گیری تشكیل شده است. مقدمه ی آن این است كه "ما تا كنون آفرینشی ندیده ایم".
از نظر یك معتقد به خلقت هم اصولا میبایست همینطور باشد. ما نباید شاهد خلقت بوده باشیم. بنابراین مقدمه ی شما را عینا معتقد به خلقت نیز میپذیرد و اگر به جز این باشد او هم احتمالا معترض خواهد شد.
لذا از این مقدمه همانقدر كه شما حق دارید نتیجه بگیرید آفرینش وجود نداشته، او هم محق است تا بگوید آفرینش یكبار و قبل از زمانی كه مشاهدات شما شروع شود، انجام شده است.
بنابراین، نتیجه ای كه شما از این مقدمه میگیرید میبایست بر اساس شواهد دیگری باشد.

مزدك بامداد نوشته: درست مانند سخن شما که گفته بودید که تا کنون میدیدیم که
جنبش، زابی است که چیزها بدان دچار میشوند و خودش چیز
نیست، ولی اکنون، نمونه ای دیده شد که جنبش، سوار بر
چیزی نبود، بساکه خود چیز بود. پس اینجا این بازکاوی شما
شکسته میشود و دیگر نمیتوانید بگویید که :
از مجموع آنچه كه درباره ی انرژی بحث كردیم، من اصلا به این نتیجه نرسیدم كه انرژی جنبش خالی است. برعكس با توجه به جرم داشتن انرژی و اینكه جنبش از نظر فلسفی نمیتواند خود به خود و بدون وابستگی به چیزی وجود داشته باشد، بیشتر به این نتیجه نزدیك شدم كه انرژی میبایست جنبش چیزی جرم دار باشد. استقرای من هم همین را تایید میكند.
در مقابل شما تنها تكرار كرده اید كه انرژی جنبش جرم دار است كه تازه این جرم داشتن را هم به دشواری قبول نموده اید و به جای نشان دادن اینكه چطور جنبش میتواند وجود مستقل از چیز داشته باشد، فرموده اید كه عقل من چون با مفاهیم قدیمی مشاهده شده بار آمده است، قادر به درك مفاهیم جدید فیزیكی نیست.

توضیحات شما مرا به این فكر رهنمون شده كه اصولا فیزیكی كه نتواند اصول خود را برای عوام قابل فهم سازد، چگونه فیزیكی است؟




مزدك بامداد نوشته: *گذشته از فرنود های دیگر که ازلی بودن ماده را پایور (ثابت ) میکنند.
به شدت مشتاقم این فرنودها را برایم بیان نمایید.
پاسخ
#96

سامان نوشته: از مجموع آنچه كه درباره ی انرژی بحث كردیم، من اصلا به این نتیجه نرسیدم كه انرژی جنبش خالی است. برعكس با توجه به جرم داشتن انرژی و اینكه جنبش از نظر فلسفی نمیتواند خود به خود و بدون وابستگی به چیزی وجود داشته باشد، بیشتر به این نتیجه نزدیك شدم كه انرژی میبایست جنبش چیزی جرم دار باشد. استقرای من هم همین را تایید میكند.
در فیزیک دو جور تنمایه داریم، یکی ماندمایه (جرم سکون rest mass )
و یکی تنمایه ی هم‌ارز انرژی (equivalent mass of Energy) .
الکترونی که با تُندا در جنبش است، هم ماندمایه دارد
( بی جنبش هم دارای ماندمایه است) و هم انرژی جنبشی که
هم‌ارز آن هم بروی ماندمایه ی ان افزوده میشود. الکترون اگر
به ایستد هم باز ماندمایه دارد، از میان نمیرود. فوتون، به وارونه
هیچ ماندمایه ای ندارد و تنمایه ی آن تنها همان هم‌ارز انرژی آن است.
به زبان دیگر، فوتون نمیتواند به ایستد چون نیست میشود !
( برای نمونه در هنگام برخورد با الکترون، فوتون از میان میرود
و جنبش و انرژی آن به الکترون میرسد) . پس میبینیم که میان ایندو ،
یک دگرسانی است و برای همین، این بازکاوی شما شکسته است.
( اینهم که میگویید فلسفه بهمان میگوید هم از "آروین" و همان
"بازکاوی" امده و از هوا نیامده، پس یک فرنود جداگانه نیست).


خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#97

سامان نوشته: به نظر من این مسئله سودی به نفع شما نیست. بحث بر سر این نیست كه اگر یك مورد دیده میشد استقرای شما میشكست یا خیر. استقرای شما از یك مقدمه (فرض) و یك نتیجه گیری تشكیل شده است. مقدمه ی آن این است كه "ما تا كنون آفرینشی ندیده ایم".
از نظر یك معتقد به خلقت هم اصولا میبایست همینطور باشد. ما نباید شاهد خلقت بوده باشیم. بنابراین مقدمه ی شما را عینا معتقد به خلقت نیز میپذیرد و اگر به جز این باشد او هم احتمالا معترض خواهد شد.
لذا از این مقدمه همانقدر كه شما حق دارید نتیجه بگیرید آفرینش وجود نداشته، او هم محق است تا بگوید آفرینش یكبار و قبل از زمانی كه مشاهدات شما شروع شود، انجام شده است.
بنابراین، نتیجه ای كه شما از این مقدمه میگیرید میبایست بر اساس شواهد دیگری باشد.
در باره ی هر چیزی هر کسی میتواند چیزی بگوید، ولی ارزش سخن های آنان یکسان نیست،
بساکه آن سخنی که در کنش و آروین پاسخ داده و دیده شده، دارای ارزش بالاتری است.
برای همین یک گفته، "داو" ( ادعا- claim) شمرده میشود و یک گفته ی دیگر نه. برای نمونه،
اگر شما بگویید که شلوار بهمان کس ، از آنِ شماست، یک داو کرده اید و باید خود شما پایور
کنید که بهمان کس شلوار شما را پوشیده است، چرا؟ چون هنجار آروینی ( نورم تجربی) این
است که بیشتر مردم شلوار خودشان را میپوشند. پس شاید شما درست بگویید ولی چون
بار پایوری (اثبات) (burden of proof) بدوش شماست، تا زمانی که سخن خود را استوار نکرده اید،
شلوار یارو را در نمی اورند به شما بدهند. به وارونه، اگر من بگویم که شلوار من از آنِ من است ،
همه میگن خب که چی؟ روشنه! پس یک "داو" بشمار نمیرود. در باره ی آفرینش هم همین است،
خدا باوران میتوانند هی بگویند که خدا جهان را در آغاز (؟) آفریده، ولی چون هنجار آروینی این است
که چیزی از هیچ پدید نمیآید ( نخستین مهاد فلسفی یونان: ex nihilo nihil fit) ، بار پایوری بر
دوش آنهاست و گـُزیر (decision) درست این است که بگوییم که جهان آفریده نشده است.

[SIZE=3][/SIZE]

پارسیگر

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#98

یه سوال از آقای مزدک.
برخی از نوشته ها و کامنت های بچه ها رو که میخوندم متوجه شدم که شما تاثیر زیادی روی چندتا از این بچه ها گذاشتید..
واقعا خودتون خداناباورید؟ بچه ها این تفکرشونو از شما یاد گرفته اند... !
چجور این همه سواد و تجربه میتونه به خداناباوری برسه؟؟!!
یادمه زیست شناسی دبیرستان رو که میخوندم بیشتر به وجود خدا معتقد میشدم..
شما که این همه ادبیات بلدید، قطعا هم باید مطالب عرفانی و اشعار خافظ و مولوی رو هم خونده باشید. معنای اونها رو هم فهمیده اید... چجور باز هم خداناباورید؟؟!
نمیگویم هرکی حافظ بخونه خدا باور میشه ها! منظورم اینه که این همه شعر در ستایش و اثبات خدا نوشته شده که همگی منطقی و اصولی هستند. شما با توجه به نوع علاقه تون، رشته اتون، بازهم خداناباورید؟!
پاسخ
#99

سامان نوشته: به شدت مشتاقم این فرنودها را برایم بیان نمایید.
ببینیم "ازلی" به کدام چم است؟ ازلی، برابر این است که چیزی پیشینه ی نیستی نداشته باشد،
به زبان دیگر در هر زمانی در گذشته بوده باشد، و یا به باز به زبانی دیگر، هیچ زمانی در گذشته ،
بی این چیز نبوده باشد. اگر کسی بگوید که ماده ازلی نیست، همانا میگوید که زمانی بوده که
هیچ چیز نبوده و آنچه بوده، تنها و یگانه زمان بوده است. ولی انشتین ، که نام اش جاودان
درخشان باد، نشان داد که زمان، به تنهایی و بی ماده و جنبش, چم و هستی نمیتواند
داشته باشد و وابسته ای از جنبش و تُـنداست. او نشان داد که هر چیزی که تندتر است،
گذر زمان کمتری را بخود میبیند و هر چیزی که با تندای نور در اسپاش به پیش میرود،
هیچگونه "گذر" زمان را دچار نمیشود. بر این پایه بود که زمان، آویزه ای از اسپاش شمرده
شده و اکنون بجای اسپاش، در جرگه ی فیزیکدانان، میگویند "اسپاش‌زمان" (spacetime*)
که نشانگر پیوستگی سرشتین این دو به هم و به ماده/انرژی است.
پس اکنون که میدانیم که زمان خود زاییده ی جنبش و ماده در اسپاش است، نمیتوان
زمانی را انگاشت که جهان و ماده نبوده باشند. از این روست که برخی ایدئولوگ های
خداباور، که باهوشتر بودند، سخن نوینی را پیش آورده و گفتند که خود زمان را نیز خدا
آفریده است ( مانند آنسلم یا توماس دو آکینو، اگر درست یادم مانده باشد) و بدینگونه،
خواستند ازلی بودن ماده را با آفرینش، آشتی دهند ، که خب، اینهم گرفتاری های دیگر
و بدتری را برای خداباوران پیش اورد که جایش اینجا نیست.
[ATTACH=CONFIG]2422[/ATTACH]


پارادوکس دو همزاد: یکی از برادران همزاد با موشکی با تندای نزدیک نور به کیهان میرود
و پس از اینکه در زمین دهه ها و سالها سپری شده، بر میگردد. او که تندرو بوده، جوان مانده
ولی برادرش که "ایستا" بوده، پیر گشته. زمانی که بر آنها "گذشته"، بستگی به جنبش / تندای
انها بوده و چیزی رها از جنبش و ماده نبوده و خوداستوار ( قائم به ذات) نیست!


*
Spacetime - Wikipedia, the free encyclopedia


آویزه= appendix

پارسیگر


فایل‌های پیوست
.jpg twinparadox-2.jpg اندازه 68.42 KB  تعداد دانلود: 128

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ

یه نفر نوشته:
یه سوال از آقای مزدک.
برخی از نوشته ها و کامنت های بچه ها رو که میخوندم متوجه شدم که شما تاثیر زیادی روی چندتا از این بچه ها گذاشتید..
واقعا خودتون خداناباورید؟ بچه ها این تفکرشونو از شما یاد گرفته اند... !
چجور این همه سواد و تجربه میتونه به خداناباوری برسه؟؟!!
یادمه زیست شناسی دبیرستان رو که میخوندم بیشتر به وجود خدا معتقد میشدم..
شما که این همه ادبیات بلدید، قطعا هم باید مطالب عرفانی و اشعار خافظ و مولوی رو هم خونده باشید. معنای اونها رو هم فهمیده اید... چجور باز هم خداناباورید؟؟!
نمیگویم هرکی حافظ بخونه خدا باور میشه ها! منظورم اینه که این همه شعر در ستایش و اثبات خدا نوشته شده که همگی منطقی و اصولی هستند. شما با توجه به نوع علاقه تون، رشته اتون، بازهم خداناباورید؟!

دوست گرامی، درست به وارونه، برای خداباور بودن و پول به امامزاده ها ریختن،
هیچگونه دانش و آگاهی نیاز نیست. بیشترین کودن ها و ناآگاهان، باور ژرف به
خدا و جهان پنهان دارند. گرچه گاهی نیز هوشمندانی از خداباوری پدافند کرده اند،
بیشترشان گماشته های زیرک بهره‌کشان بوده اند، چرا که خداباوری از بهترین
ابزار های خرسازی مردم و بهره‌کشی از آنان و سوار شدن بر گرده ی آنان است.
همچنان که بهره‌کشان، گروهی از مردم را میخرند تا از سودهای آنان پدافند کنند
و از آنها ارتش و پلیس درست میکنند، میتوانند گروهی از هوشمندان را هم به بهای
بزرگتری بخرند که برای آنان، جهان بینی درست کرده و از آن جهانی بینی پدافند نمایند.
بز زبان دیگر از دو روش پدافند فیزیکی و پدافند روانی و اندیشوی، در برابر آزادی خواهان پایداری میکنند.
فزون بر این بایستی گفت که آگاهی ، اگر فرزام و همه‌سویه نباشد، به برآورد درست نمیرسد.
نیمه ای از فرهود، با دروغ هیچ دگرسانی ندارد و به همان اندازه زیان بخش است.
در نسک های ج.ا. و کشور های دین زده، تنها نیمی از فرهود که به سود فرمانروایان است،
آورده میشود، آنهم تا اندازه ای که بتواند کودکی را خر کند، مانند " پیرزنی چرخ نخریسی را
میگردانید، گفت اگر من چرخ را نچرخانم، چرخ می ایستد، پس این جهان هم گرداننده ای دارد!"E01aE105
خب، آنها با این یاوه های کودن|فریب کارشان را پیش میبرند.
در باره ی حافظ و سعدی و اینها هم نباید اینهارا بیخودی گـُـنده کرد. اینها درست است که در ادبسار ما
جایگاه ویژه دارند، ولی جایگاه فلسفی و اندیشوی بزرگی ندارند، بویژه سعدی که از حافظ هم در این
زمینه کـِهتر است. فزون بر این، درستی بخشی از اندیشه های آنان، برابر این نیست که هر اندیشه ی
دیگرشان هم درست بوده باشد، گاهی یاوه هایی هم گفته اند. شوربختانه ما ایراینان یک خـوُی بد داریم
و آن اَوَست کردن و گـُـنده کردن برخی کاراکتر های تاریخی و دانشیک و ادبی و اینهاست و از بس گنده شان
میکنیم که خودمان هم نمیتوانیم دیرتر، هیچ نکوهشی در باره ی آنان انجام بدهیم ! نکته ی مـِهند دیگر اینکه،
در آنزمان، آگاهی ها و دانش امروزین نبوده و اکنون یک دیپلمه ی ما بیشتر از سعدی به دانش ها آگاه و چیره است.
[SIZE=3][/SIZE]

پارسیگر

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: