نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زنان و فلسفه
#1

از آنجایی که کار فلسفه اندیشه و وادار به اندیشیدن است و همینطور پیرو بحث هایی که پیرامون زنان و اندیشه ی زنان شده فکر کردم بد نباشد نوع اندیشه ی زنان را در فلسفه به بحث و بررسی بنشینیم.
در این جستار همزمان با اینکه به تاریخ فلسفه و روندی که اندیشه ی مردان به آن روح بخشیده را نگاهی بیندازیم جای خالی تفکرات زنانه و اندیشه ی انان را نیز بررسی خواهد شد.
برای مقدمه شایسته دانستم تحلیلی از خانم نوشین شاهنده که به تفکر ات زنانه در فلسفه کرده اند را آغاز گر این جستار کنم


نوشین شاهنده نوشته: به نظر می رسد كه ارتباط زنان با فلسفه ارتباطی دوگانه است. این دوگانگی را می توان از یك سو در ارتباط زنان با تاریخ و «سنت فلسفی» دانست و از سوی دیگر در ارتباط ایشان با «تفكر فلسفی». تردیدی نیست كه در فلسفه – دست كم فلسفه ی قانونی (canonical philosophy) – تعصبی مردانه وجود دارد، تعصبی كه همواره زنان را بر آن داشته است تا سنت فلسفی را همچون سنتی زن ستیز دریابند. این زن ستیزی گاه در آثار و آرای فیلسوفان بسیار صریح و آشكار است و گاه نیز اندیشه های این فیلسوفان چنان است كه دست كم می توان گفت قابلیت تفاسیر جنسیتی را داشته و بیانگر تبعیضی جنسیتی در سنت فلسفی اند. اما آنجا كه زنان را در ارتباط با تفكر فلسفی قرار می دهیم، می توانیم دریافت كه زنان همواره در سراسر عرصه ی تفكر فلسفی حضور داشته اند، آنچنان كه تكرار این پرسش كه چرا زنان اندكی در فلسفه وجود داشته اند، پرسشی درست نمی نماید. مگر تعداد مردان در این عرصه چقدر است؟ تاكنون و تا به امروز، فلسفه در نسبت با سایر علوم و معارف همواره در رده ی اقلیت قرار داشته است. بدیهی است كه زنان در سنت فلسفی از امتیازات كمتری نسبت به مردان برخوردار بوده و در ارتباطی نابرابر با آنها به سر برده اند؛ اما ویژگی «خردمندی» زنان در عرصه ی تفكر فلسفی، شاید بتواند جایگاه شایسته تری را بدانها بخشد. بخش نخست (تز)، یعنی «زنان و سنت فلسفی»، تبیین و گزارش تاریخی مختصری از مطرودسازی و حذف زنان از این كانون را به دست خواهد داد و بخش دوم (آنتی تز)، یعنی «زنان و تفكر فلسفی»، با استفاده از تفاوت بین مفاهیم «فهم» و «خرد» از دیدگاه كانت و هگل و نیز با استفاده از روش «دیالكتیك» هگلی به این استدلال می پردازد كه آیا تفكر زنانه می تواند تفكری بالذات فیلسوفانه باشد؟ تفكری كه شاید بتواند نویدبخش «یگانگی آرام و بی كم و كاستی» باشد – آنچنان كه هگل اذعان می داشت و آنگاه «جهانی بی دغدغه، بی كم و كاست و بی هیچ اختلاف درونی»، كه شاید بتواند نتیجه ی چنین تفكری باشد، حاصل شدنی؟ افزون بر این، این پرسش مطرح است كه آیا روش دیالكتیكی هگل می تواند راهی برای نفی دوآلیسم و سلسله مراتب ارزشی آن باشد كه تاكنون زنان را به حاشیه كشانده، نادیده انگاشته و حتی حذف كرده است؟ بخش پایانی (سنتز) نیز به بررسی این امر می پردازد كه چگونه شخصیت دوجنسیتی زنان و روش دیالكتیكی تفكر ایشان و در نتیجه خردمندی برآمده از آن می تواند دوپاره گی های معاصر جنسیتی را در عرصه ی اجتماع یگانه كرده و در فرایند توسعه ی پایدار جامعه عهده دار نقشی مهم باشد.
الف) زنان و سنت فلسفی
بی شك سنت فلسفی، از افلاطون گرفته تا كانت و حتی پیش از افلاطون (فیثاغورس) و پس از كانت (هگل)، سنتی زن ستیز بوده است؛ زن ستیزی یی مرسوم و متداول كه همچون میراثی از پیشینیان برای آیندگان به ودیعه نهاده شده است. اگر از فلسفه ی باستان آغاز و سراسر سنت و تاریخ فلسفه را نگاهی كنیم، به طور كلی درمی یابیم كه «مردان»، «فرهنگ»، «ذهن»، و «عقل» را بر «زنان»، «طبیعت»، «جسم»، و «احساس» برتری داده شده اند. از عصر پیش سقراطی تاكنون، تفكر سلسله مراتبی (hierarchy) ارزش ها، یعنی این فرض كه تفاوت و تضاد چنین سلسله مراتبی را تبدیل به میزان و معیاری (norm) در فلسفه كرده، اساس بسیاری از تحقیقات فلسفی بوده است. برای مثال. به تصور فیثاغوریان، جهان آمیزه یی بود از اصول مرتبط با صورت متعین كه از نظر آنها خوب بود و اصول دیگری كه آنها را با صورت نداشتن یا چیزهای نامحدود، نامنظم یا بی نظم، مرتبط می دانستند و بد یا پست می شمردند. فیثاغوریان جدولی را تنظیم كرده بودند كه اساس آن بر تفاوت بین اعداد فرد و زوج مبتنی بود و یك طرف این جدول بر طرف دیگر برتری داشت و علت آن برتری هم در رابطه یی بود كه با تضاد بین صورت و بی صورتی یا همان تمایز صورت و ماده نشان داده می شد كه از اصول اولیه ی تفكر فیثاغوریان بود. این جدول حاوی ده قسم اضداد بود: فرد/ زوج، محدود/ نامحدود، واحد/ كثیر، راست/ چپ، سكون/ حركت، مستقیم/ منحنی، روشن/ تاریك، خوب/ بد، مربع/ مستطیل، و بالاخره مرد/ زن. یعنی بدین ترتیب، هر چیز خوب، خیر، پسندیده و نیكو با مردان در یك طرف قرار می گرفت و هر آنچه بد، شر و ناپسند بود با زنان در سوی دیگر. همین نگاه سلسله مراتبی و عمودی (vertical) بعدها نیز در آرای سقراط، افلاطون، ارسطو، آكویناس و... تكرار شد و در دكارت به اوج خود رسید؛ آنچنانكه تبدیل به مقیاسی (criterion) در فلسفه و در عین حال منجر به اشتقاق و دوپاره گی یی (dichotomy) در آن و در نهایت رسوب كردن تفكری از بنیان دوآلیستی در سنت و تفكر فلسفی شد؛ دوگانگی یی كه هنوز هم فلسفه از آن رهایی كامل نیافته است. بدین سان، سنت ما – چه به طور صریح و چه از طریق تصاویر و استعارات – به ما می گوید كه فلسفه فی حد ذاته و ملاك ها و معیارهایش، همچون عقلانیت و ابژكتیویته، همیشه هر آن چیزی را كه همراه با زنان و زنانگی بوده، حذف كرده و كنار گذاشته و حتی برای آنها هویتی مردانه قائل شده؛ یا دست كم، «جنسیت» را با معیارهای اصلی خود همراه ساخته است. تاكنون سنت فلسفی با استفاده از دو ابزار «انحصارطلبی/ مطرودسازی» (exclusion) و «عینی نگری/ ابژه سازی» (objectification)، در طول تاریخ به این استدلال پرداخته است كه فلسفه و فلسفه ورزی قلمرویی به تمام معنی مردانه است، قلمرویی كه زنان به واسطه ی داشتن ویژگی ها و صفاتی فرومایه و حقیرانه – كه آن ویژگی ها را نیز خود فیلسوفان مرد تعریف كرده و خاص جنس زن دانسته اند – قادر به ورود و حضور در این عرصه نیستند. اما این نكته را نیز فراموش نكنیم كه اگر مردان در طول تاریخ فلسفه را محدود كرده اند، این امر به معنای محدود بودن خود فلسفه و تفكر فلسفی نیست.
ب) زنان و تفكر فلسفی
اگر همچون كانت فلسفه را «آموختن اندیشیدن و نه آموختن اندیشه ها» بدانیم و اگر همچون هگل روش درست در تفكر فلسفی را روشی بدانیم كه حقیقت و ضدحقیقت، درست و نادرست و خوب و بد همه را در نظر بگیرد، بدین معنا می توان گفت كه زنان همواره در متن فلسفه و تفكر فلسفی حضور داشته اند. دیالكتیك «خدایگان و بنده»ی هگل به ما می آموزد كه چگونه بنده به این دلیل كه باید هم به شناسایی خدایگان و هم به شناسایی خویش پردازد و در واقع هم چشم اندازهای خدایگان و هم چشم اندازهای خودش را داشته باشد، می تواند همواره دو حوزه ی مختلف را با یكدیگر تلفیق كند. سیمون دوبووار كه برای اولین بار در كتاب جنس دوم خود، برای نشان دادن رابطه ی بین مرد و زن از دیالكتیك خدایگان و بنده ی هگل استفاده كرد، اظهار داشت كه اگرچه زن به راستی بنده ی مرد نیست، با وجود این، حدود آگاهی و بصیرت و بینش اش همواره همچون یك برده قلمداد شده و در طول تاریخ، زن نه در راستای برابری با مرد زیسته و نه برابر با او تشخیص داده و به رسمیت شناخته شده است. هر چند كه برخی استفاده از چنین مدلی را برای نشان دادن رابطه ی بین مرد و زن درست نمی دانند و معتقدند كه دیالكتیك خدایگان و بنده ی هگل، دیالكتیكی است كه فقط بین «مردان» صورت می گیرد و اساساَ «زنان» و «بردگان» را نمی توان در یك ردیف قرار داد؛ چرا كه با این كار در عمل قول به بردگی زنان را پذیرفته ایم و حال آنكه در فلسفه ی هگل «زن» و «برده» هر یك ارتباطات بسیار متفاوتی را با «زندگی»، «مرگ»، و «كار» دارند؛ با وجود این، به نظر می رسد كه زنان همواره با استفاده از تفكری دیالكتیكی كه معتقد به جمع اضداد و تلفیق چندگانگی هاست، توانسته اند زیستی خرمندانه داشته باشند، حال آنكه اغلب مردان بیش تر در عرصه ی تفكری علمی و استنتاجی باقی مانده اند. شاید بتوان این امر را با تفاوتی كه كانت و هگل میان «فاهمه» و «خرد» می گذارند و روشی را كه به ترتیب برای هر یك برمی شمرند، یعنی روش «تحلیلی» و «تركیبی» یا «دیالكتیكی»، نشان داد. موضوع فاهمه، همچنان كه كانت می گوید «گوناگونی نگرش های حسی» است، حال آنكه موضوع خرد «یگانگی و هدایت فهم به سوی وحدت بیشتر» است. فاهمه امور متكثر را شناسایی می كند اما نمی تواند وحدت و انسجامی را میان آنها قائل شود و این كار خرد است كه می تواند این تكثرات را نظم و وحدت بخشد و منسجم سازد. بدین ترتیب، اگر بپذیریم كه زنان همواره خواسته یا ناخواسته دیالكتیكی و در نتیجه خردمندانه اندیشیده اند، می توانیم گفت كه آنان به روش درست در تفكر فلسفی دست یافته و همواره فیلسوفانه اندیشیده اند. افزون بر این، به نظر می رسد كه روش دیالكتیكی هگل می تواند به حل دوآلیسم و تفكر ثنویت گرای آن منجر شود، ویژگی یی كه می توان گفت زنان بیشتر دارای آن اند. در واقع، پدیدارشناسی روح هگل، سعی در به چالش كشاندن جفت های متناقض دارد؛ یعنی همان دوآلیسمی كه بین ذهن و ماده، كلی و جزئی، تاریخ و طبیعت، سوژه و ابژه، خود و دیگری، و بالاخره مرد و زن وجود دارد. روش درست اندیشیدن فلسفی یعنی تفكر دیالكتیكی می تواند به رفع دوآلیسمی بیانجامد كه اساس فلسفه ی سنتی را شكل داده است. از همین رو است كه برخی بر این باورند كه برخورد مرد و زن نه همچون نبردی است كه بین خدایگان و بنده صورت می گیرد كه در آنجا خدایگان و بنده هر یك موجودیتی متفاوت و نابرابرند، بلكه ازدواج و وصلتی است میان مرد و زن و این وحدت و یكپارچگی بسیار دور است از جنگ میان جنس ها. این بدان معنا است كه وحدت مرد و زن در این مرحله می تواند سبب پیشرفت و توسعه ی هر چه بیشتر انسان و جامعه ی انسانی شود.
ج) ضرورت فلسفی حضور و مشاركت زنان در جامعه
فلسفه باید در خدمت دگرگون ساختن آیین كار جامعه ی بشری باشد؛ دست كم این همان چیزی است كه فیلسوف – جامعه شناسان معاصر در پی آن اند. امروزه دیگر روشن اندیشان جوامع نمی توانند از كشاكش واقعیات اجتماعی به آرامش «برج عاج» فلسفه پناه برند. فلسفه ناگزیر به ورود در جریان زندگی است و نمی تواند در عرصه ی تأملات نظری صرف باقی بماند. از آنجا كه بخشی از زندگی اندیشیده ی اجتماعی زنان متأثر از آرای فلسفی است ... تدقیق در آنها می تواند راهگشای تكوین جامعه یی انسانی مركب از زنان و مردانی باشد كه با تمرین تعمیم تجربیات جهانی به شرایط زندگی خود تا رهایی از محدودیت های ناخواسته ی تاریخی – اجتماعی گام برمی دارند و طغیان های هیجانی را با جنبشی اندیشیده به سوی برابری و آزادی انسانی به پیش می رانند. برای مثال، برخورد دیالكتیكی با شرایط زندگی در این پرتو از یك سو زنان را از یوغ اندیشه های وحدت گرا و در نتیجه وابسته ساز به مردان و نظام مردسالاری می رهاند و از طرفی با تقویت خودشناسی زنانه حضور «جنس دوم» را در عرصه ی مناسبات اجتماعی تقویت می كند. از منظری فلسفی – همچنان كه گذشت – ذهن فهیم مردانه وحدت اضداد را ناممكن می انگارد و به چندگانگی یا دست كم دوگانگی آن معتقد است. در مقابل، ذهن خردمند زنانه معتقد به یگانگی و وحدت اضداد است و می تواند چندپاره گی و گسست ها را انسجام بخشیده و آنها را تحت مقوله یی كلی وحدت و نظم بخشد. از همین رو است كه حضور فلسفی – اجتماعی زنان در عرصه های متفاوت جامعه می تواند به حل چندگانگی ها و تناقضات برآمده از نگاه یكسویه ی فاهمه ی مردانه برآید. بنابراین، در حالی كه فهم به درك حقیقت كامل نمی رسد، خرد به درك پیوند و یكسانی جدایی ها و نایكسانی ها نائل می آید. فهم وظیفه ی مهمی دارد، ولی چنین می انگارد كه همه ی حقیقت را می یابد و لذا این خودفریبی او را شایسته ی اصلاح توسط خرد می سازد. ذهن خردمند اما در این میان نمودار بازگشت برابری جنسیتی به واسطه ی ضرورت مشاركت اجتماعی زنان و مردان در نظام اجتماعی است. وحدت ناشی از این جامعیت ضدین اما در كنار تفكیك پذیری ثغور شخصیتی زنان و مردان باقی می ماند و بنابراین وجود وابسته ی زن و مرد به طور مكمل، ولی در حدودی مشخصاً كاركردی، ساخت توسعه ی اجتماعی را رقم می زند. بدین سان، شاید بتوان دریافت كه تفكر خردمندانه ی زنانه، تفكری كل نگر است كه می تواند به چندگونگی های مختلف در عرصه ی اجتماع پایان دهد و در نتیجه نویدبخش جامعه یی یكپارچه و منسجم باشد(نوشین شاهنده)
پاسخ
#2

فعلا همان دو بخش اولش را خواندیم و بس مشعوف شدیم از این سخنان. بقیه را حوصله‌مان نکشید از بس که فمنیستی بود.تلاش برای اینکه نشان داده شود نگاهِ فلسفی و متدهای نقدِ فلسفی را مردان برای خودشان نگه داشته‌اند و گیت‌هایش را بر روی زنان بسته‌اند مضحک‌ترین چیزی بود که میشد در این مورد گفت.فلسفه اتفاقا از همگانی‌ترین نوع علوم است (چیزی شبیه به تاریخ) که وابسته به تحصیلاتِ آکادامیک نیست و هر کس را توانِ آن هست که ترفی از این توشه بربندد.این جملاتِ زیر براستی آدم را به یادِ مانیفستِ فمنیست‌ها می‌اندازد:

نقل قول: تردیدی نیست كه در فلسفه – دست كم فلسفه ی قانونی (canonical philosophy) – تعصبی مردانه وجود دارد، تعصبی كه همواره زنان را بر آن داشته است تا سنت فلسفی را همچون سنتی زن ستیز دریابند. این زن ستیزی گاه در آثار و آرای فیلسوفان بسیار صریح و آشكار است و گاه نیز اندیشه های این فیلسوفان چنان است كه دست كم می توان گفت قابلیت تفاسیر جنسیتی را داشته و بیانگر تبعیضی جنسیتی در سنت فلسفی اند.

iranbanoo نوشته: بدیهی است كه زنان در سنت فلسفی از امتیازات كمتری نسبت به مردان برخوردار بوده و در ارتباطی نابرابر با آنها به سر برده اند

با اجازه‌ی شما من آثارِ چندین فیلسوف را خوانده‌ام و هیچ گونه نگاهِ جنسیتی در آنها نیافته‌ام .در میانِ فیلسوفانی که اکنون به یاد دارم تنها نیچه، شوپنهاور، افلاطون ، ارسطو، روسو و بیکن قدری سخنانِ ناخوشایندِ زنانه گفته‌اند که بیشتر سخنانِ آنها هم درست است. حال من هرچه فکر میکنم مثلا در سنجشِ خردِ ناب از کانت چه چیزِ زن ستیزانه‌ای هست ، چیزی نمی‌یابم یا در پژوهشهای فلسفی ویتگنشتاین یا در پدیدارشناسی روح هگل که ایشان گفته‌اند. مثلا اگر زنی باشد که کتابِ تحقیق درباره‌ی فهم انسانی از هیوم را برمیداشت و شروع میکرد به خواندن چه چیزِ زن ستیزانه‌ای در آن میافت که او را از خواندنِ آن کتاب باز میداشت. یا چه میدانم کتابِ هستی و زمانِ هایدگر را(شما یکبار که رفتید کتابفروشی‌ای یا کتابخانه ‌ای این کتابها را باز کنید، ببینید اصلا حرفی از زن یا مرد یا چیزی شبیه به آن در اینها هست یا خیر)! در ثانی این سخنانی که ایشان گفته‌اند قابلِ تعمیم به علومی چون ریاضی و فیزیک هم میشود . یعنی پوچش پذیر نیست. پس بعتر است چنین سخنانی که مایه دلسردی ما میشوند را کنار بگذارید. اصلا فرض کنیم که سخنانِ زن‌ستیزانه گفته‌اند.فلسفه تلاشی‌ست برای شناختِ خود و جهانِ بیرون و یافتنِ روابطِ میان پدیده‌ها.حال برای دو کلمه سخنِ زن ستیزانه که در حاشیه‌ی دستگاه‌های فلسفی بیان میشوند زنان باید کلِ آن را بگذارند کنار؟ ما هم‌اکنون بخشِ زیادی از باورهای مولانا یا سعدی را چرندِ محض میدانیم اما به خاطرِ آنها خود را از همه‌ی چیزی که آنها ارائه کردند محروم نمیکنیم.
در مورد خود فلسفه، باید گفت که جنسیت در آن معنایی ندارد.یعنی اگرچه در یونانِ باستان بودند فلاسفه‌ای چون تالس و فیساقورس که جهان را دو قطبی کرده و زنان را در بخشِ منفی‌اش قرار میداده‌اند (که آنهم صرفا برای حفظِ روالی بوده که خود برگزیده بودند ) اما در جریانِ اصیل فلسفه هرگز نمیتوان ردپایی از نگاه‌های جنسیتی پیدا کرد.ترم‌های فلسفی هم همگان فراسوی جنسیت هستند.
کلا سخنانِ مهمل و بی‌پایه‌ای بودند که هیچ جور نمیشود سر و ته‌ش را به هم آورد یا با واقعیات آنها را انطباق داد.

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#3

اصولا نظرات فلاسفه در مورد زنان چیزهای جالبی هست(که به نظرم ناشی از همون آفتی هست که از سمت ارسطو و سقراط به جون فلسفه انداخته شد و با قدرت گرفتن تجربه گرایی وضع تغییر کرد) و وقتی فلاسفه و روشنفکران رو نیروی محرکه ذهنی جامعه بدونیم طبیعتا سمت و سوی حرکت جامعه در بلند مدت هم اینطور تعیین میشه.
البته من باور ندارم توطئه ای مخصوصا از جانب فلاسفه بر ضد زنان بوده باشه ولی سنت های فکری به این راحتیا شکسته نمیشند و با بررسی دیدگاه هاشون میشه به حقایق جالبی پی برد.
فقدان یا کمبود حضور زنان در این عرصه ها رو هم من تا حد قابل توجهی برخاسته از وضعیت اجتماعی و قانونی و... میبینم نه قهر کردن عمدی زنان با این عرصه ها :)
حالا فعلا چند نمونه رو مطرح میکنم امیدوارم فرصت بشه عمیق تر به این بحث بپردازیم:

Socrates:
My advice to you is get married: if you find a good wife you'll be happy; if not, you'll become a philosopher
یک جمله طنزآمیز از جناب سقراط;)فقط من موندم بدون زن ها نمیشه فیلسوف شد انگار:))

Aristotle:
So it is naturally with the male and the female; the one is superior, the other inferior; the one governs, the other is governed; and the same rule must necessarily hold good with respect to all mankind
در و گهر همینطور میریزه بیرون،مرد برتر است،فرمانرواست و... به کل بشریت هم تعمیم داده میشه:)


Rousseau :
"The education of women should always be relative to that of men. To please, to be useful to us, to make us love and esteem them, to educate us when young, to take care of us when grown up, to advise, to console us, to render our lives easy and agreeable; these are the duties of women at all times, and what they should be taught in their infancy."
دیدگاه روسو و وظایف و نقش زنان از اون جهت اهمیت داره که تاثیرش روی انقلاب فرانسه و اهیمت پیدا کردن نقش مردم و حقوق بنیادین انکار شدنی نیست و وقتی نقشه راه انقلاب از رو این ایده ها باشه وضعیت زنان هم بی تاثیر نمیونه:)
جالب نیست که چطور همه چیز در مورد رضایت مردان، مراقبت از مردان، آموزش به مردان و راحت کردن زندگی برای مردانه؟که وظیفه زنان نلقی میشه:))
در جایی دیگر هم میفرمایند:
by nature, because of their physical make-up: ‘emotional, credulous incapable of objective reasoning
یک چیزهایی در مایه های صغیر عقلی در سنت اسلامی:))
نقل قول: بیشتر سخنانِ آنها هم درست است.
دیدگاه های زن ستیزانه دیگه ای هم دارند که بیشترشون درست باشه یا نه؟!:))

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#4

اتفاقا این چهار خط سخن نیچه و روسو و... بسیار نزد فمینیست‌ها و فمینیست‌هایِ آکادمیک عزیز است چرا که اگر این‌ها هم نبود من نمیدانم قرار بود برای توجیه انقلاب فلسفی‌شان و کار فوق علمی و طاقت فرسای فمینیست‌هایِ آکادمیک در نجات آبژکتیویته علمی از سلطه و سرکوب مردان چه چیز را قرار بود دستاویز بگیرند !!

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ
#5

undead_knight نوشته: اصولا نظرات فلاسفه در مورد زنان چیزهای جالبی هست(که به نظرم ناشی از همون آفتی هست که از سمت ارسطو و سقراط به جون فلسفه انداخته شد و با قدرت گرفتن تجربه گرایی وضع تغییر کرد) و وقتی فلاسفه و روشنفکران رو نیروی محرکه ذهنی جامعه بدونیم طبیعتا سمت و سوی حرکت جامعه در بلند مدت هم اینطور تعیین میشه.
البته من باور ندارم توطئه ای مخصوصا از جانب فلاسفه بر ضد زنان بوده باشه ولی سنت های فکری به این راحتیا شکسته نمیشند و با بررسی دیدگاه هاشون میشه به حقایق جالبی پی برد.
فقدان یا کمبود حضور زنان در این عرصه ها رو هم من تا حد قابل توجهی برخاسته از وضعیت اجتماعی و قانونی و... میبینم نه قهر کردن عمدی زنان با این عرصه ها :)
حالا فعلا چند نمونه رو مطرح میکنم امیدوارم فرصت بشه عمیق تر به این بحث بپردازیم:
...

دیدگاه های زن ستیزانه دیگه ای هم دارند که بیشترشون درست باشه یا نه؟!:))


در سرتاسر گیتی زمین, از آن دوردست و جاییکه زنهای آمازونی پستان‌هایشان را میبریند که بهتر کمان اندازند
تا جاییکه زنانش شهبانویِ یک کشور میشدند و فرمانگری[sup][aname="rpa6523d335d98c4f8eb3add9f5299d3e9d"][[/aname][anchor="pa6523d335d98c4f8eb3add9f5299d3e9d"]1][/anchor][/sup] میکردند تا جاییکه جنگجویانِ زنِ [ایرانیِ] اینچنینی داشته‌ایم:
[عکس: 38.jpg]


آیا یعنی در هیچکدام این‌ها, نه در چین, نه در هند, نه در ایران, نه در عربستان, نه در افغانستان, نه در ازبکستان, نه آلمان, نه هلند, نه ایتالیا, نه آفریقا, نه استرالیا و نه هیچ
کجای دیگر این جهان پهناور ما و در سراسر تاریخ نبشته‌یِ هومنی[sup][aname="rpa3434b4ef77a84d73afeacdb8082f0488"][[/aname][anchor="pa3434b4ef77a84d73afeacdb8082f0488"]2][/anchor][/sup], آیا براستی یک جایی نبوده که این "مرد"سالاری پندارین[sup][aname="rpa854c8cf60b4b4ec9b06d104bfcf7f2d0"][[/aname][anchor="pa854c8cf60b4b4ec9b06d104bfcf7f2d0"]3][/anchor][/sup] شما در آن شکوفا نبوده (و مردان سرگرم سالاری
و عشق و حال {بخوان: عملگی, فعلگی, ...}) نبوده باشند که زنان بیچاره و مظلوم و سرخورده و سرکوفته‌یِ آن شانس پرداختن به فلسفه و دانش‌هایِ ناب را هم داشته باشند؟ 39

واپسین بار که اینجا را میخواندم فهرست سفسطه‌ها (مغالطات) به چیزیکه شما آوردید (یک نمونه‌یِ ارستو در برابر یک تاریخ بشریت) سفسته‌یِ گسترس خُرد به کلان میگفتند. نمیدانم چرا در گفتمانهای[sup][aname="rpa24ac311d2abf48d1b82c6157eae8dcf4"][[/aname][anchor="pa24ac311d2abf48d1b82c6157eae8dcf4"]4][/anchor][/sup] زنامرد که میرسد اینها را از یاد میبری undead جان!

صرف نمیکند؟ (:





----
[aname="pa6523d335d98c4f8eb3add9f5299d3e9d"]1[/aname]. [anchor=rpa6523d335d98c4f8eb3add9f5299d3e9d]^[/anchor] Farmângar || فرمانگر: حاکم Ϣiki-En governor
[aname="pa3434b4ef77a84d73afeacdb8082f0488"]2[/aname]. [anchor=rpa3434b4ef77a84d73afeacdb8082f0488]^[/anchor] human+i{pasvand}::Humani || هومنی: بشریت mankind || هومنی: یک هومن a human
[aname="pa854c8cf60b4b4ec9b06d104bfcf7f2d0"]3[/aname]. [anchor=rpa854c8cf60b4b4ec9b06d104bfcf7f2d0]^[/anchor] pendâr+in{pasvand}::Pendârin || پندارین: خیالی imaginary
[aname="pa24ac311d2abf48d1b82c6157eae8dcf4"]4[/aname]. [anchor=rpa24ac311d2abf48d1b82c6157eae8dcf4]^[/anchor] goft+mân+idan::Goftmânidan || گفتمانیدن: گفتمان کردن Ϣiki-En to discourse

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#6

undead_knight نوشته: اصولا نظرات فلاسفه در مورد زنان چیزهای جالبی هست(که به نظرم ناشی از همون آفتی هست که از سمت ارسطو و سقراط به جون فلسفه انداخته شد و با قدرت گرفتن تجربه گرایی وضع تغییر کرد) و وقتی فلاسفه و روشنفکران رو نیروی محرکه ذهنی جامعه بدونیم طبیعتا سمت و سوی حرکت جامعه در بلند مدت هم اینطور تعیین میشه.
البته من باور ندارم توطئه ای مخصوصا از جانب فلاسفه بر ضد زنان بوده باشه ولی سنت های فکری به این راحتیا شکسته نمیشند و با بررسی دیدگاه هاشون میشه به حقایق جالبی پی برد.
فقدان یا کمبود حضور زنان در این عرصه ها رو هم من تا حد قابل توجهی برخاسته از وضعیت اجتماعی و قانونی و... میبینم نه قهر کردن عمدی زنان با این عرصه ها :)
حالا فعلا چند نمونه رو مطرح میکنم امیدوارم فرصت بشه عمیق تر به این بحث بپردازیم:

Socrates:
My advice to you is get married: if you find a good wife you'll be happy; if not, you'll become a philosopher
یک جمله طنزآمیز از جناب سقراط;)فقط من موندم بدون زن ها نمیشه فیلسوف شد انگار:))

Aristotle:
So it is naturally with the male and the female; the one is superior, the other inferior; the one governs, the other is governed; and the same rule must necessarily hold good with respect to all mankind
در و گهر همینطور میریزه بیرون،مرد برتر است،فرمانرواست و... به کل بشریت هم تعمیم داده میشه:)


Rousseau :
"The education of women should always be relative to that of men. To please, to be useful to us, to make us love and esteem them, to educate us when young, to take care of us when grown up, to advise, to console us, to render our lives easy and agreeable; these are the duties of women at all times, and what they should be taught in their infancy."
دیدگاه روسو و وظایف و نقش زنان از اون جهت اهمیت داره که تاثیرش روی انقلاب فرانسه و اهیمت پیدا کردن نقش مردم و حقوق بنیادین انکار شدنی نیست و وقتی نقشه راه انقلاب از رو این ایده ها باشه وضعیت زنان هم بی تاثیر نمیونه:)
جالب نیست که چطور همه چیز در مورد رضایت مردان، مراقبت از مردان، آموزش به مردان و راحت کردن زندگی برای مردانه؟که وظیفه زنان نلقی میشه:))
در جایی دیگر هم میفرمایند:
by nature, because of their physical make-up: ‘emotional, credulous incapable of objective reasoning
یک چیزهایی در مایه های صغیر عقلی در سنت اسلامی:))

دیدگاه های زن ستیزانه دیگه ای هم دارند که بیشترشون درست باشه یا نه؟!:))
من نمیدانم دوستان فمنیست تا کی میخواهند ما را با چنین چیزهایی شرمگین کنند. شما در پی اثباتِ چه چیزی هستید؟ اینکه فلسفه ضدزن است یا اینکه فلاسفه‌ای بوده‌اند که گهگاه چیزهای بدی هم در موردِ زنان گفته‌اند؟ یافتنِ سنتِ اندیشیدنِ مردانه انصافا آخرین چرندی بود که فکر میکردم بتوانم از فمنیست‌ها بشنوم.همانطور که گفتم میتوان تمام این چیزهایی که در مورد فلسفه گفته میشود به سایر علوم نیز تعمیم داد.از جمله ریاضیات که اتفاقا بیشتر فیلسوف‌ها ریاضی‌دان هم بودند.مشکلِ شما این است که ریاضی یا فلسفه را از بس مردان پیش برده‌اند، آن را مردانه میبینید.یعنی ما وقتی به ریاضیدانانِ بزرگ می‌اندیشیم، هرچه به ذهنِ ما میرسد مرد است. اما آیا این برای اینکه اثبات شود ریاضی جنسیتِ مذکر دارد یا ضدزن است کافی است؟
بگذارید از زاویه‌ای دگر به این موضوع بنگریم: هم‌اکنون علم کامپیوتر عمرش به 100 سال هم نمیرسد. تقریبا میشود گفت همه‌ی این علم در آمریکا به وجود آمده و آنها علم کامپیوتر را پیش برده‌اند (از دانشگاه‌های آمریکایی همچون MIT و هاروارد گرفته تا دانشمندانی چون تورینگ و بابیج).مشخص است که آنها هر کاری در این عرصه میکنند مهرِ خود را روی آن میزنند و به هر حال همه‌ جای این علم ، از برنامه نویسی‌اش گرفته تا معماری پردازنده‌ها، از نام‌های تجاری‌اش گرفته تا الگوریتم‌ها، فرهنگِ آمریکایی و غربی دیده میشود.حال سوال این است : کشورهای خاورمیانه‌ای باید بر آمریکایی‌ها لعنتِ بفرستند که این همه مهرِ خود را بر این علم زده‌اند و فقط خودشان آن را پیش برده‌اند یا اینکه مشکل از خودشان است که سعی نکردند یا نمی‌توانستند یا نخواستند یا ن... که کاری در این حوزه بکنند و آن را از انحصارِ آمریکایی‌ها خارج کنند ؟ همین اتفاق برای فلسفه و دیگر علوم نیز ، بین زن و مرد افتاده است.

مشکل همین نگاهِ از انتها به ابتدایی است که دوستان دارند و اندک اندک مایه سر رفتن حوصله‌مان میشود.اساسا دوستان خودتان خنده‌تان نمیگیرد وقتی چنین چیزهایی میگویید؟اینکه زنان به علم و دانش بهایی نمیدادند و نمیدهند را ما با استدلال بیولوژیک، با استنادِ تاریخی و با آمارها بارها اثبات کرده‌ایم ، به ما گیر داده‌اند که چون فلان فیلسوف گفته است زنان اَخ هستند به همین خاطر آنها هم علم و فلسفه را به خایه‌های نداشته‌ی خود گرفتند.


undead_knight نوشته: دیدگاه های زن ستیزانه دیگه ای هم دارند که بیشترشون درست باشه یا نه؟!:))
خیر آندد جان.من خوب میدانم چه دارم میگویم و سوزن‌تان در پوستِ کلفتِ من فرو نتواند رفتن که کند شرمگینم. بله بیشتر آنهایی که خوانده‌ام درست هستند.مثلا نیچه در مورد زنان اینچنین میگوید(پاره‌ 412 از کتابِ انسانی ، بسیار انسانی، ترجمه‌ی فیروز‌ابادی):
نقل قول:یکی از نشانه‌های هوشمندی زنان آن است که همچون زنبورانِ ملکه در کندو بنشینند و از حاصلِ دسترنجِ دیگران تغذیه کنند.اما گاهی در این باب هم فکر میشود سرمنشا این امر چه بوده است و چرا مردان از دسترنجِ زنان زندگی نمیکنند.بی‌شک دلیل این امر آن است که خودپسندی و جاه‌طلبی مرد بیش از هوشمندی زن است، زیرا زنان دریافته‌اند که در عین تظاهر به زیردست بودن ، برتری و حاکمیتِ خویش را تضمین کنند . هتا نگهداری از کودکان را در اصل با هوشمندی بهانه‌ای ساخته‌اند تا در حد ممکن از کار دوری کنند.هتا اگرهم کار کار کنند، بازهم خوب میدانند که از کاری کوچک همچون خانه‌داری چمام سر وصدایی برپا کنند که مردان بنا بر عادت [فرگشتِ لعنتی] ارزشِ خدمتِ آنها را ده برابر در نظر آورند.

یا در پاره‌ای دگر از همین کتاب :
نقل قول:در حال نفرت، زنان خطرناک تر از مردان هستند، به خصوص اینکه هیچ توجهی به رعایت انصاف در آن احساس خصمانه نمیتواند مانع آنان شود و حس نفرت آنان تا بی نهایت بی هیچ مانعی برانگیخته خواهد شد و چون در این کار مهارت دارند ، زخم ها را (که هر انسانی دارد) می یابند و حمله به آنجا میکنند.اینچنین عقل بسیار برنده ی آنها بهترین خدمت را انجام میدهد، در حالی که مردان با مشاهده ی زخم ها پاپس میکشند و اغلب بزرگوار و آشتی پذیر هستند.

از این گذشته، فیلسوف‌هایی چون راسل ،کانت ، لایب نیتز و ولتر هم هستند که سخنانِ جالبی در مورد زنان دارند که ممکن است به مذاقِ دوستانِ فمنیستِ ما خوش نیاید. خلاصه ما باید ضدزن بودن را در فلسفه،در ریاضیات،در فیزیک،در طبیعت،در آسمان،در زمین، در ته‌آتشفشان‌ها،در درون سیاه‌چاله‌های فضایی،در E=MC^2 بگردیم و بیابیم، اما در خودِ زنان و گرایشها و تمایلاتِ آنها حق نداریم دنبالِ چیزی بگردیم.

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#7

Dariush نوشته: من نمیدانم دوستان فمنیست تا کی میخواهند ما را با چنین چیزهایی شرمگین کنند. شما در پی اثباتِ چه چیزی هستید؟ اینکه فلسفه ضدزن است یا اینکه فلاسفه‌ای بوده‌اند که گهگاه چیزهای بدی هم در موردِ زنان گفته‌اند؟ یافتنِ سنتِ اندیشیدنِ مردانه انصافا آخرین چرندی بود که فکر میکردم بتوانم از فمنیست‌ها بشنوم.همانطور که گفتم میتوان تمام این چیزهایی که در مورد فلسفه گفته میشود به سایر علوم نیز تعمیم داد.از جمله ریاضیات که اتفاقا بیشتر فیلسوف‌ها ریاضی‌دان هم بودند.مشکلِ شما این است که ریاضی یا فلسفه را از بس مردان پیش برده‌اند، آن را مردانه میبینید.یعنی ما وقتی به ریاضیدانانِ بزرگ می‌اندیشیم، هرچه به ذهنِ ما میرسد مرد است. اما آیا این برای اینکه اثبات شود ریاضی جنسیتِ مذکر دارد یا ضدزن است کافی است؟
[/COLOR][/align]
هیچ کدوم،مخصوصا اینکه با شفاف سازی من در این مورد عملا این پرسش ها سفسطه "دشواری دروغین" هست:)
نقل قول:البته من باور ندارم توطئه ای مخصوصا از جانب فلاسفه بر ضد زنان بوده باشه ولی سنت های فکری به این راحتیا شکسته نمیشند و با بررسی دیدگاه هاشون میشه به حقایق جالبی پی برد.
فقدان یا کمبود حضور زنان در این عرصه ها رو هم من تا حد قابل توجهی برخاسته از وضعیت اجتماعی و قانونی و... میبینم نه قهر کردن عمدی زنان با این عرصه ها
من در پی این هستم که اثبات کنم که فلاسفه و جریان های فکری تاثیر گذاری بودند که دیدگاه های ضد زن داشتند و باقی رو هم که در قسمت نقل قول توضیح دادم:)
سنت اندیشیدن مردانه هم دیدگاه من نیست و هیچ حرفی هم در موردش نزدم!یعنی نمیشه دوستان نسبت به ادعاهای من ایراد بگیرند نه چیزهایی که مطرح نکردم!؟:))

نقل قول:بگذارید از زاویه‌ای دگر به این موضوع بنگریم: هم‌اکنون علم کامپیوتر عمرش به 100 سال هم نمیرسد. تقریبا میشود گفت همه‌ی این علم در آمریکا به وجود آمده و آنها علم کامپیوتر را پیش برده‌اند (از دانشگاه‌های آمریکایی همچون MIT و هاروارد گرفته تا دانشمندانی چون تورینگ و بابیج).مشخص است که آنها هر کاری در این عرصه میکنند مهرِ خود را روی آن میزنند و به هر حال همه‌ جای این علم ، از برنامه نویسی‌اش گرفته تا معماری پردازنده‌ها، از نام‌های تجاری‌اش گرفته تا الگوریتم‌ها، فرهنگِ آمریکایی و غربی دیده میشود.حال سوال این است : کشورهای خاورمیانه‌ای باید بر آمریکایی‌ها لعنتِ بفرستند که این همه مهرِ خود را بر این علم زده‌اند و فقط خودشان آن را پیش برده‌اند یا اینکه مشکل از خودشان است که سعی نکردند یا نمی‌توانستند یا نخواستند یا ن... که کاری در این حوزه بکنند و آن را از انحصارِ آمریکایی‌ها خارج کنند ؟ همین اتفاق برای فلسفه و دیگر علوم نیز ، بین زن و مرد افتاده است.
اشتباه شما همینجاست،دانش کامپیوتری هیچ وقت منحصر به آمریکا نبوده مخصوصا اینکه آمریکا جلوی اموزشش به دیگران رو نگرفته(شاید محدودیت هایی برای موارد نظامی گذاشته باشه) در هر حال اگر آمریکا این تکنولوژی رو محصور میکرد(فرض کنیم ممکن باشه) وبرای آموزشش به غیر آمریکایی ها محدودیت میگذاشت و... آیا دیگران میتونستند در این راه پیشرفتی کنند یا نه؟! :)

نقل قول:مشکل همین نگاهِ از انتها به ابتدایی است که دوستان دارند و اندک اندک مایه سر رفتن حوصله‌مان میشود.اساسا دوستان خودتان خنده‌تان نمیگیرد وقتی چنین چیزهایی میگویید؟اینکه زنان به علم و دانش بهایی نمیدادند و نمیدهند را ما با استدلال بیولوژیک، با استنادِ تاریخی و با آمارها بارها اثبات کرده‌ایم ، به ما گیر داده‌اند که چون فلان فیلسوف گفته است زنان اَخ هستند به همین خاطر آنها هم علم و فلسفه را به خایه‌های نداشته‌ی خود گرفتند.
البته از زاویه حوصله سربر بودن ادعاهای دوستان قدمتش خیلی زیادتره و تکراری تر;)
من هم واقعا زبونم مو در آورد بسکه اشکالات این فرض های دانش نمایانه و تاریخ نمایی رو گفتم، پیشنهاد میکنم دوستان خودشون برند نمونه هایی از pseudohistory و pseudoscience ببینند و بعد یک مقایسه ساده بکنند;)
به هر حال ایراد من اتفاقا این هست که نه فسلفه و نه دانش مردانه نیست بلکه مشکل این هست که زنان راه داده نمیشدند،حتی اگر میخواستند.نمونه هم در زمانه اون ریاضی دان مورد علاقتون بود که اگر یک انسان در شرایط زنان اون موقع میتونست همون دستاوردها رو داشته باشه قطعا از معجزات ادیان ابراهیمی بیشتره! :)

نقل قول:خیر آندد جان.من خوب میدانم چه دارم میگویم و سوزن‌تان در پوستِ کلفتِ من فرو نتواند رفتن که کند شرمگینم. بله بیشتر آنهایی که خوانده‌ام درست هستند.مثلا نیچه در مورد زنان اینچنین میگوید(پاره‌ 412 از کتابِ انسانی ، بسیار انسانی، ترجمه‌ی فیروز‌ابادی):
یا در پاره‌ای دگر از همین کتاب :
[align=right][COLOR=#333333]
مخالف شرمگین به درد من نمیخوره در این مورد هدفم ریشخند کردن و نشون دادن وجوه خنده دار بود:)
با تشکر از نقل قول زن ستیزانه،کار من رو در مورد نیچه راحت کردید:))
در حال مهارت دوستان در ربط دادن فرض های فرگشتیک و فرگشتی که کور هست به ادعاهای ایدولوژیک نیچه تحسین برانگیزه:))

نقل قول:از این گذشته، فیلسوف‌هایی چون راسل ،کانت ، لایب نیتز و ولتر هم هستند که سخنانِ جالبی در مورد زنان دارند که ممکن است به مذاقِ دوستانِ فمنیستِ ما خوش نیاید. خلاصه ما باید ضدزن بودن را در فلسفه،در ریاضیات،در فیزیک،در طبیعت،در آسمان،در زمین، در ته‌آتشفشان‌ها،در درون سیاه‌چاله‌های فضایی،در E=MC^2 بگردیم و بیابیم، اما در خودِ زنان و گرایشها و تمایلاتِ آنها حق نداریم دنبالِ چیزی بگردیم.
خب من فکر میکنم راسل توی کمپ فمنیست ها راحتتر باشه و حداقل در چند کتابی که ازش خوندم چیز زن ستیزانه ندیدم،این نقل قولش هم جالبه:
Marriage is for woman the commonest mode of livelihood, and the total amount of undesired sex endured by women is probably greater in marriage than in prostitution.
سکس ناخواسته در ازدواج برای زنان از فاحشگی بیشتره:))

و اما بریم سراغ فلاسفه دیگه:
خب از کانت شخصا انتظار دیگه ای ندارم،وقتی کسی دیدگاه نژاد پرستانه داشته باشه معمولا دیدگاه زن ستیزانه هم داره:))
این برای تحلیل های فمنیستی خوب هست که چطور وقتی یک فیلسوف آزادی رو واگذار نکردنی میبینه"nobody can enter into a contract that makes them cease to be their own master" و انسان ها رو هم برابر حساب میکنه، دیدگاه نژاد پرستانه داره و اینکه در مورد ازدواج میگه "he the party to direct, she to obey" و زنان رو شهروند درجه دوم حساب میکنه و...
[Woman’s] philosophy is not to reason, but to sense
این هم که دیگه اخرشه:))
البته توضیح اینها به نظرم من پیش پا افتاده هست،هر اندیشمندی لزوما نمیتونه از بند همه سنت های فکری جامعه خلاص بشه:) (البته این نقل قول گرفتن ها رو اگر بخوایم ادامه بدیم به تنهایی فایده ای نداره،برای من ریشه ها خیلی مهم تر از پدیده ها هستند)

اتفاقا گشتن هیچ اشکالی نداره ولی باید با واقعیت های علمی و تاریخی همخوانی داشته باشه،البته نگرانم اون وقت این زن ستیزی لذت بخش محو بشه:))

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#8

[QUOTE][quote=Mehrbod]در سرتاسر گیتی زمین, از آن دوردست و جاییکه زنهای آمازونی پستان‌هایشان را میبریند که بهتر کمان اندازند
تا جاییکه زنانش شهبانویِ یک کشور میشدند و فرمانگری[sup][aname="rpa6523d335d98c4f8eb3add9f5299d3e9d"][[/aname][anchor="pa6523d335d98c4f8eb3add9f5299d3e9d"]1][/anchor][/sup] میکردند تا جاییکه جنگجویانِ زنِ [ایرانیِ] اینچنینی داشته‌ایم:
[عکس: 38.jpg]


آیا یعنی در هیچکدام این‌ها, نه در چین, نه در هند, نه در ایران, نه در عربستان, نه در افغانستان, نه در ازبکستان, نه آلمان, نه هلند, نه ایتالیا, نه آفریقا, نه استرالیا و نه هیچ
کجای دیگر این جهان پهناور ما و در سراسر تاریخ نبشته‌یِ هومنی[sup][aname="rpa3434b4ef77a84d73afeacdb8082f0488"][[/aname][anchor="pa3434b4ef77a84d73afeacdb8082f0488"]2][/anchor][/sup], آیا براستی یک جایی نبوده که این "مرد"سالاری پندارین[sup][aname="rpa854c8cf60b4b4ec9b06d104bfcf7f2d0"][[/aname][anchor="pa854c8cf60b4b4ec9b06d104bfcf7f2d0"]3][/anchor][/sup] شما در آن شکوفا نبوده (و مردان سرگرم سالاری
و عشق و حال {بخوان: عملگی, فعلگی, ...}) نبوده باشند که زنان بیچاره و مظلوم و سرخورده و سرکوفته‌یِ آن شانس پرداختن به فلسفه و دانش‌هایِ ناب را هم داشته باشند؟ :39: [/QUOTE]
شما میتونی کل Recorded history رو بگردی و بعد مواردی رو پیدا کنیم که وضعیت زنان،حداقل برای یادگیری دانش و فسلفه و... یک سان بوده و اون وقت میشه نتایج رو مقایسه کرد مگر اینکه دوستان باور داشته باشند این همه اندیشمند و فیلسوف مرد امی! بودند و بدون آموزش به این سطح رسیدند:))


[QUOTE]
واپسین بار که اینجا را میخواندم فهرست سفسطه‌ها (مغالطات) به چیزیکه شما آوردید (یک نمونه‌یِ ارستو در برابر یک تاریخ بشریت) سفسته‌یِ گسترس خُرد به کلان میگفتند. نمیدانم چرا در گفتمانهای[sup][aname="rpa24ac311d2abf48d1b82c6157eae8dcf4"][[/aname][anchor="pa24ac311d2abf48d1b82c6157eae8dcf4"]4][/anchor][/sup] زنامرد که میرسد اینها را از یاد میبری undead جان!

صرف نمیکند؟ (:
[/QUOTE]
دستگاه مغلظه یابت خراب شده عزیز دل:))
من نمونه آوردم و هدفم هم نشون نمونه های اندیشه های زن ستیزانه و بررسیشون در محتوی تاریخی-اجتماعیشونه که البته که خیلی بیشتر از مورد ارسطو! هست و شما هم گویا چشمانتون باقی موارد رو ساسنور میکنه:))

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#9

undead_knight نوشته: شما میتونی کل Recorded history رو بگردی و بعد مواردی رو پیدا کنیم که وضعیت زنان،حداقل برای یادگیری دانش و فسلفه و... یک سان بوده و اون وقت میشه نتایج رو مقایسه کرد مگر اینکه دوستان باور داشته باشند این همه اندیشمند و فیلسوف مرد امی! بودند و بدون آموزش به این سطح رسیدند:))

دستگاه مغلظه یابت خراب شده عزیز دل:))
من نمونه آوردم و هدفم هم نشون نمونه های اندیشه های زن ستیزانه و بررسیشون در محتوی تاریخی-اجتماعیشونه که البته که خیلی بیشتر از مورد ارسطو! هست و شما هم گویا چشمانتون باقی موارد رو ساسنور میکنه:))

آها, پس برویم ثابت کنیم «خدا نیست»؟

نه undead جان, دستگاهِ سفسته‌یاب من بخوبی همیشه کار میکند, یافتن نام این یکی هم را در جایگاه مشخِ شب به شما واگذار میکنیم: «بار اثباتِ ادعا بر دوش مدعی».

شما باید ثابت کنید در همه‌یِ زمانه‌ها[sup][aname="rpa2eb9a63dbbba47f4b22d3b09606fea17"][[/aname][anchor="pa2eb9a63dbbba47f4b22d3b09606fea17"]1][/anchor][/sup] و در همه‌یِ شهرمندی‌ها[sup][aname="rpa43569337a37c48668b9249bca3d29507"][[/aname][anchor="pa43569337a37c48668b9249bca3d29507"]2][/anchor][/sup] و در جای جایِ این جهانِ پهناور
همه‌یِ زنان در بندِ اسارت و بردگی و بیچارگی بوده‌اند و بیچاره‌ها هتا زمانیکه شهبانویِ (ملکه)
یک کشور بوده‌اند و فرمانگری[sup][aname="rpaaf75da4824574b45b31c2cf26dfdb87e"][[/aname][anchor="paaf75da4824574b45b31c2cf26dfdb87e"]3][/anchor][/sup] میکرده‌اند هم زمان پرداختن به فلسفه نداشته‌اند, نه وارونه!!



از ملانصرالدین هم پرسیدند آژگاهِ[sup][aname="rpa58a912cbfaed4b53be099d4c3933db14"][[/aname][anchor="pa58a912cbfaed4b53be099d4c3933db14"]4][/anchor][/sup] زمین کجاست؟
گفت همینجاییکه وایسدام.
گفتند اینکه آخر نمیشود, ثابت کن!
گفت شما ثابت کنید نیست.

این هم داستان ما و شماست! (:





----
[aname="pa2eb9a63dbbba47f4b22d3b09606fea17"]1[/aname]. [anchor=rpa2eb9a63dbbba47f4b22d3b09606fea17]^[/anchor] Zamâne || زمانه: دوران Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ era; times
[aname="pa43569337a37c48668b9249bca3d29507"]2[/aname]. [anchor=rpa43569337a37c48668b9249bca3d29507]^[/anchor] Šahrmandi || شهرمندی: تمدن ( سیویلیزه) ، بر پاد بربر و بیابانی Ϣiki-En civilization
[aname="paaf75da4824574b45b31c2cf26dfdb87e"]3[/aname]. [anchor=rpaaf75da4824574b45b31c2cf26dfdb87e]^[/anchor] Farmângar || فرمانگر: حاکم Ϣiki-En governor
[aname="pa58a912cbfaed4b53be099d4c3933db14"]4[/aname]. [anchor=rpa58a912cbfaed4b53be099d4c3933db14]^[/anchor] žgâh || آژگاه: مرکز Ϣiki-En center

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#10

Mehrbod نوشته: آها, پس برویم ثابت کنیم «خدا نیست»؟

نه undead جان, دستگاهِ سفسته‌یاب من بخوبی همیشه کار میکند, یافتن نام این یکی هم را در جایگاه مشخِ شب به شما واگذار میکنیم: «بار ادعا بر دوش مدعی».

شما باید ثابت کنید در همه‌یِ زمانه‌ها[sup][aname="rpa2eb9a63dbbba47f4b22d3b09606fea17"][[/aname][anchor="pa2eb9a63dbbba47f4b22d3b09606fea17"]1][/anchor][/sup] و در همه‌یِ شهرمندی‌ها[sup][aname="rpa43569337a37c48668b9249bca3d29507"][[/aname][anchor="pa43569337a37c48668b9249bca3d29507"]2][/anchor][/sup] و در جای جایِ این جهانِ پهناور
همه‌یِ زنان در بندِ اسارت و بردگی و بیچارگی بوده‌اند و بیچاره‌ها هتا زمانیکه شهبانویِ (ملکه)
یک کشور بوده‌اند و فرمانگری[sup][aname="rpaaf75da4824574b45b31c2cf26dfdb87e"][[/aname][anchor="paaf75da4824574b45b31c2cf26dfdb87e"]3][/anchor][/sup] میکرده‌اند هم زمان پرداختن به فلسفه نداشته‌اند, نه وارونه!!

از ملانصرالدین هم پرسیدند آژگاهِ[sup][aname="rpa58a912cbfaed4b53be099d4c3933db14"][[/aname][anchor="pa58a912cbfaed4b53be099d4c3933db14"]4][/anchor][/sup] زمین کجاست؟
گفت همینجاییکه وایسدام.
گفتند اینکه آخر نمیشود, ثابت کن!
گفت اشما ثابت کنید نیست.

این هم داستان ما و شماست! (:
نخیر اول شما تمرین کنید حرف در دهان من نزارید و بعد هم اینکه مسئله رو تغییر ندید! :))
ادعای اولیه این نیست که
نقل قول:"یک کشور بوده‌اند و فرمانگری[sup][aname="rpaaf75da4824574b45b31c2cf26dfdb87e"][[/aname][anchor="paaf75da4824574b45b31c2cf26dfdb87e"]3][/anchor][/sup] میکرده‌اند هم زمان پرداختن به فلسفه نداشته‌اند, نه وارونه!!"
بلکه
ادعا این هست که شمار فلاسفه و اندیشمدان مرد بیشتر هست. خب پذیرفته میشه،سند و مدرک هم زیاد داره.
بعد پرسش من این هست که آیا در زمانه اینها وضعیت مرد و زن یکسان بوده یا نه!؟

بنابراین هدف واکاوی شرایطی هست که در اون فلاسفه و دانشمندان نامدار زندگی میکردند و بعد مقایسه وضعیت زنان،درخواست زیادیه!؟ :)

در ضمن یادم نمیاد که پادشاه و جنگجوی فیلسوف هم داشته باشیم!:))اگر کمی هم در مورد ویژگی های تاریخی اون دوره و اینکه آیا زنان حق تحصیل و حقوق مساوی با مردان داشتند توضیح بدی خوب میشه و اینکه در همون زمان آیا دانشمند یا فیلسوف مشهوری هست!؟

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: