نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زنان و فلسفه
#21

اینجا هم گویا شد صحنه ی مبارزه ی مرد و زن سالاران....!!
گرچه قصد این بود که نوع نگاه زن و اندیشه و شیوه ی فلسفیدن ان را بررسی کنیم.
فکر نمی کنم که زیاد لازم باشد که بازگو کنیم که تاریخ فلسفه فاقد حضور زنان و اندیشه ی انان بوده.به هر دلیل:نمی خواستند و نتوانستند, نگذاشتند, نشد و.....
اما به هر سو فکر میکنم مبنا و معیار مدرنیته در اصل وجودی انسان بنا نهاده شده.خصوصا فلسفه ی جدید بعد از دکارت عمیقا انسان شناسانه است .گرچه به حد اعلای خود نرسیده اما آغاز خوبی داشته است.
دست کم اینکه این باور غلط که زن را فاقد نهاد خردورزی میدانست(که در آثار بسیاری از فلاسفه میبینیم) کنار گذاشته شده و روی آورده شده به اینکه زنان در طول تاریخ نخواستند خرد ورزی کنند!در حد خود جای خرسندی دارد!
البته در این راستا تلاش فمینیسم برای رسیدن به تعریفی جدید از انسانیت انسان را نمیتوان انکار کرد(گرچه که این تعبیر سوژه ی مبارزه ی جدید خواهد شد!!)
به هرسو تا چندی فلسفه و آزادی خواهی و اندیشه ورزی مردانه بوده و در تعاریف انسان =مرد بوده است. و کمتر فلسفه دانی ورود زنان به این حوزه را ممکن میدانسته .
مدرنیته هم نتوانست انطور که در خور است انسان را برابر با زن= مرد تعریف کند و فکر میکنم در این میان تنها سارتر بود که در ورودی فلسفه را به روی زنان گشود و به دنبال آن سیمون دوبوار بود که توانست با فلسفه ی اگزیستانسیالیستی سارتر ,زن را وارد دستگاه اندیشه کند!
بعد از این است که زنان وارد کارزار آزادی خواهی شده اند و البته نسبت به مردان (حریف قدر خود!!) مسلما عقب ترند.
اما دلایل اینکه زنان در حوزه ی فلسفه و اندیشه کمی متفاوت( و شاید نا هنجار) جلوه میکنند چیست؟مگر نه اینکه نوع اندیشه و دیدگاه زن در مقایسه با مرد متفاوت است؟ و آیا این تفاوت خواهد توانست که به فلسفه کمکی کند؟
باز میگردم به اراجیف فمینیستی ای (!)که در آغاز نقل قول کرده بودم (که هر نوع برداشتی از آن شد الا آنکه منظور نظر نگارنده بود):
iranbanoo نوشته: به نظر می رسد كه زنان همواره با استفاده از تفكری دیالكتیكی كه معتقد به جمع اضداد و تلفیق چندگانگی هاست، توانسته اند زیستی خرمندانه داشته باشند، حال آنكه اغلب مردان بیش تر در عرصه ی تفكری علمی و استنتاجی باقی مانده اند. شاید بتوان این امر را با تفاوتی كه كانت و هگل میان «فاهمه» و «خرد» می گذارند و روشی را كه به ترتیب برای هر یك برمی شمرند، یعنی روش «تحلیلی» و «تركیبی» یا «دیالكتیكی»، نشان داد. موضوع فاهمه، همچنان كه كانت می گوید «گوناگونی نگرش های حسی» است، حال آنكه موضوع خرد «یگانگی و هدایت فهم به سوی وحدت بیشتر» است. فاهمه امور متكثر را شناسایی می كند اما نمی تواند وحدت و انسجامی را میان آنها قائل شود و این كار خرد است كه می تواند این تكثرات را نظم و وحدت بخشد و منسجم سازد. بدین ترتیب، اگر بپذیریم كه زنان همواره خواسته یا ناخواسته دیالكتیكی و در نتیجه خردمندانه اندیشیده اند، می توانیم گفت كه آنان به روش درست در تفكر فلسفی دست یافته و همواره فیلسوفانه اندیشیده اند. افزون بر این، به نظر می رسد كه روش دیالكتیكی هگل می تواند به حل دوآلیسم و تفكر ثنویت گرای آن منجر شود، ویژگی یی كه می توان گفت زنان بیشتر دارای آن اند. در واقع، پدیدارشناسی روح هگل، سعی در به چالش كشاندن جفت های متناقض دارد؛ یعنی همان دوآلیسمی كه بین ذهن و ماده، كلی و جزئی، تاریخ و طبیعت، سوژه و ابژه، خود و دیگری، و بالاخره مرد و زن وجود دارد. روش درست اندیشیدن فلسفی یعنی تفكر دیالكتیكی می تواند به رفع دوآلیسمی بیانجامد كه اساس فلسفه ی سنتی را شكل داده است. از همین رو است كه برخی بر این باورند كه برخورد مرد و زن نه همچون نبردی است كه بین خدایگان و بنده صورت می گیرد كه در آنجا خدایگان و بنده هر یك موجودیتی متفاوت و نابرابرند، بلكه ازدواج و وصلتی است میان مرد و زن و این وحدت و یكپارچگی بسیار دور است از جنگ میان جنس ها. این بدان معنا است كه وحدت مرد و زن در این مرحله می تواند سبب پیشرفت و توسعه ی هر چه بیشتر انسان و جامعه ی انسانی شود.
پاسخ
#22

iranbanoo نوشته: به نظر می رسد كه زنان همواره با استفاده از تفكری دیالكتیكی كه معتقد به جمع اضداد و تلفیق چندگانگی هاست، توانسته اند زیستی خرمندانه داشته باشند،

شباروز کیف و کفش خریدن و وراجی کردن پشت تلفن هم شدند "زیست خردمندانه"؟ :دی




iranbanoo نوشته: دست کم اینکه این باور غلط که زن را فاقد نهاد خردورزی میدانست(که در آثار بسیاری از فلاسفه میبینیم) کنار گذاشته شده و روی آورده شده به اینکه زنان در طول تاریخ نخواستند خرد ورزی کنند!در حد خود جای خرسندی دارد!

من یکی که هنوز متقاعد نشده ام زنان میتوانند همترازِ مردان خردورزند (چیزیکه ندیده‌ایم را چرا بپذیریم؟), ولی فرجام[sup][aname=rpaf030][[/aname][anchor=paf030]1][/anchor][/sup] هم نگرفته ام که نمیتوانند (چرا نتوانند؟).

تنها راهِ این است که زنان به میدان آمده و از توان اشان (اگر) رونمایاناند, اگرنه که این داستان‌هایِ "ما خردمند زیسته‌ایم, شما ولی درگیر فروهازش[sup][aname=rpa7f8b][[/aname][anchor=pa7f8b]2][/anchor][/sup] و فراهازش[sup][aname=rpacd51][[/aname][anchor=pacd51]3][/anchor][/sup] و آناهازش[sup][aname=rpa38e4][[/aname][anchor=pa38e4]4][/anchor][/sup]" بوده‌اید تنها مایه‌یِ سرگرمی هستند (:


جدا از شوخی و اندکی ترول[sup][aname=rpafa7c][[/aname][anchor=pafa7c]5][/anchor][/sup], به نگر من نگرشی که یک زن بتنهایی فلسفیده باشد مایه‌یِ بسی
کنجکاوی میتواند باشد, اسپاگتی را چه دیدیم, شاید یک چیز درخوری هم درآمد, بگوییم یک نسیم طالبِ زن هم دیدیم!





----
[aname=paf030]1[/aname]. [anchor=rpaf030]^[/anchor] Farjâm || فرجام: پایان; خاتمه Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org conclusion; ending
[aname=pa7f8b]2[/aname]. [anchor=rpa7f8b]^[/anchor] foruhâz+eš{pasvand}::Foruhâzeš || فروهازش: Ϣiki-En deduction
[aname=pacd51]3[/aname]. [anchor=rpacd51]^[/anchor] farâhâz+eš{pasvand}::Farâhâzeš || فراهازش: Ϣiki-En induction
[aname=pa38e4]4[/aname]. [anchor=rpa38e4]^[/anchor] ânâhâz+eš{pasvand}::Ânâhâzeš || آناهازش: Ϣiki-En abduction
[aname=pafa7c]5[/aname]. [anchor=rpafa7c]^[/anchor] Trollidan || ترولیدن: ترول کردن Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ to troll

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#23

خب من دوست دارم از آخر شروع کنم.یعنی از زمان شروع شدن جنبش های حقوق زنان و بعد هم جنبش های فمنیستی.
فارق از اینکه عوامل سیاسی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی گسترش و عمیق شدن آگاهی زنان(که مرتبط با آموزش و درگیری بیشتر با جامعه و محیط بیرون بود) چی بوده،زنان تا حدی با دنیای غریبه ای رو به رو شدند،شاید یک بحران هویت.
دانش و فلسفه که مردان مهمترین نقش در گسترش و پیشرفتش رو داشتند به زنان آگاهی داد و همین آگاهی باعث شد تردیدهایی به ماهیت و کارکردش پیدا کنند.(که البته در مواردی از دید من درسته)از سیاست و قانون گذاری گرفته تا زبان و فلسفه حوزه هایی تلقی شدند که بعضی زنان تلاش کردند جایگاه دیدگاه زنانه در این قلمرو ساخته مردان پیدا کنند.پرسش هایی شناخت شناسانه مثل "آیا راه شناختی زنانه وجود داره" شاید ابتدایی به نظر برسه ولی ناشی از تلاش های صادقانه هست(خب البته من مدافع خوبی برای این یکی نیستم)
زنان به دنبال جایگاه اخلاقی و فلسفی و اجتماعی جدیدی بودند و من واکنش هاشون رو چندان بی شباهت به وضعیت سیاه پوستان بعد از الغای بردگی نمیبینم.

در هر حال از دید من بیش از اینکه فیلسوفان زن مهم باشند(که در دوران مدرن حتما در موردشون صحبت میکنیم)میشه از زنانه تر شدن فلسفه یا جریان های فلسفی حرف زد.زنانه نه لزوما به معنای بیولوژیک بلکه به معنای نرم های اجتماعی و فرهنگی که زنانگی رو تعریف میکنند.

حداقل در فلسفه غرب میشه نوعی دوگانگی پیش از عصر روشنگری و تا حدی در دوران روشنگری بین ذهن و بدن دید و اینکه مرد بیشتر با روح،روان و ذهن تصور میشه و زن به صورت بدن و حس.
به نظر میاد نقش های فرهنگی-اجتماعی به همراه ویژگی های فرگشتیک در ایجاد این تصویر موثر باشند
در این دیدگاه زمانی که بدنی بودن، زمینی بودن، حسی بودن مثبت انگاشته شده دیدگاه های فلسفی به سمت زنانگی رفته و حتی وضع زنان هم در اجتماع بهتر شده ولی زمانی که این زمینی بودن منفی به نظر رسیده زنان هم جایگاه پایین تری پیدا کردند.
منفی انگاشته شدن زنانگی رو به نوعی میشه منفی دیدن بدن تفسیر کرد که به خوبی در مسیحیت و فلاسفه مسیحی دیده میشه.

جنگجو بودن و مسئولیت های اجتماعی بیشتر در عوض جایگاه مردان رو به عنوان عامل اخلاقی، هوش و خرد تثبیت کرده و امنیت بیشت رو انفعال زنان رو به سمت شی انگاری سوق داده.

در این مود در آینده بیشتر توضیح میدم.

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#24

Nâxodâ Mehrbod نوشته: شباروز کیف و کفش خریدن و وراجی کردن پشت تلفن هم شدند "زیست خردمندانه"؟
سوژه ی جدید یافتید؟
رفتارهای نابخردانه ی آقایان را اگر بگوییم که سیبیل های نیچه به باد میرودE402

Nâxodâ Mehrbod نوشته: من یکی که هنوز متقاعد نشده ام زنان میتوانند همترازِ مردان خردورزند (چیزیکه ندیده‌ایم را چرا بپذیریم؟), ولی فرجام[1] هم نگرفته ام که نمیتوانند (چرا نتوانند؟).
ها!همین است که تفکر و خردورزی زنانه را با مردان همتراز میکنید یعنی ملاک و معیار اندیشه هم اندیشه مردانه است!


undead_knight نوشته: در این دیدگاه زمانی که بدنی بودن، زمینی بودن، حسی بودن مثبت انگاشته شده دیدگاه های فلسفی به سمت زنانگی رفته و حتی وضع زنان هم در اجتماع بهتر شده ولی زمانی که این زمینی بودن منفی به نظر رسیده زنان هم جایگاه پایین تری پیدا کردند.
منفی انگاشته شدن زنانگی رو به نوعی میشه منفی دیدن بدن تفسیر کرد که به خوبی در مسیحیت و فلاسفه مسیحی دیده میشه.
متوچه نشدم آندد جان....
شما فارغ از بد و خوب بودن شی انگاری زنان این خصیصه را در زنان طبیعی می انگارید؟
پاسخ
#25

undead_knight نوشته: قطعا اینکه بعضی فلاسفه یا جریان های فلسفی زن ستیز بودند جزئی از دیدگاهم بود ولی خب همونطور که گفتم اینکه چرا زنان در فلسفه جایگاهی نداشتند و ریشه هاش چیه باید بحث کنیم.
جریان فلسفی مردانه هیچ معنایی ندارد.همانطور که پیش از این در مورد علم کامپیوتر مثال زدم و شما به آن توجه نکردید، جریان‌های فلسفی رنگ و بوی مردانه دارند تنها و تنها به این دلیل که مردان آن را پیش برده‌اند.


undead_knight نوشته: همچنان میگم برای بررسی تاریخی در زمان همون فلاسفه باید به عرف و قوانین توجه کرد.اساسا بحث در مورد آموزش هست نه حتما یک آکادمیک رسمی و معتبر!
شما چه هزار سال پیش و چه هزار سال بعد بخواهید چیزی بیاموزید، معملی را می‌یابید و به او پول میدهید تا به شما در موردِ آنچه مطلوبتان است اموزش دهد. فرقی هم بین زن و مرد نیست.اسپینوزا هیچ دانشگاهی نرفت و هیچ تحصیلِ آکادمیکی نداشت و تنها نزدِ یک شخصِ هلندی زبانِ لاتین را آموخت.این تنها تحصیلِ آکادمیکِ (!) او بود . و اتفاقا داستانِ عشقیِ اسپینوزا و دختر همان معلمِ زبانِ لاتین نیز جالبِ توجه است : (از تاریخ فلسفه ویل دورانت، صفحه 138)
نقل قول:وی (معلم) دختری ماه رخسار داشت که عشقِ او در دلِ اسپینوزا با عشقِ اسپینوزا برای فراگرفتنِ زبانِ لاتین رقابت میکرد.حتی یک دانشجوی امروزی نیز میتواند به همین علت به فراگرفتنِ زبانِ لاتین مبادرت ورزد.ولی دختر چندانایبندِ امور معنوی نبود که به خاطرِ آن از امور دنیوی چشم بپوشد و همینکه خواستگاری دیگر با سرمایه بیشتر پا به میدان نهاد، اسپینوزا در نظر او حقیر آمد؛ شکی نیست که قهرمان ما در همین هنگام فیلسوف شد (هه هه)

تحلیلِ اشتباهِ شما از اینجا ناشی میشود که میپندارید زنان را در گذشته از فلسفه و دانش محروم کرده‌اند یا اینکه راهِ آنها را همیشه سد کردند.طوری که زنان اصلا نمیدانستند چیزی به نامِ فلسفه و علوم نیز در گیتی هست.مگر فلسفه چیست؟ جز اندیشیدن در باره‌ی گیتی‌ است؟ این تفکر و اندیشه از جایی آغاز گشته و چندان وابسته به آموزش‌های آکادمیک یا حتا کتابها و نوشته‌ها نیست.نگاهِ فلسفی و عمیق به دنیا داشتن و به سوی ژرفنای پدیده‌ها رفتن و به ظواهر اتکا نکردن چیزی نیست که بشود از دانشگاه‌ها آنرا آموخت و احتمالا از همان روزهای کودکی با انسان هست. مشکل اینجاست که نگاهِ زنان به زندگی و دنیا سطحی و روزمره بوده و چیزی در آن نبوده که بخواهد برای کسی جز خودشان جذاب باشد.

دلیلِ اینکه زنان نتوانستند کاری در حوزه‌ی فلسفه و دانش بکنند این است که اساسا انگیزه‌اش را نداشتند.چرا که جنگیدن و رقابت میانِ مردان برقرار بوده و زنان چرا باید به چیزی که برای بقا و پیشرفت نیازی بدان ندارند خطراتِ بسیارش را به جان بخرند؟ فعالیت داشتن در عرصه‌های علوم و دانش که به مثابه شغل میمانده، یکی از عرصه‌های اصلی رقابت و کسب جایگاه‌های اجتماعی بوده تا زنانِ بهتری نصیب‌شان شود، تا بتوانند از زنانِ خود محافظت کنند، تا بتوانند کیفیت زندگی زنِ خود را ارتقا دهند و.... زنان تنها کافی بود از میان برترینها انتخاب کنند و بروند در خانه و کاشانه‌ای که مرد فراهم آورده بنشینند و ادامه‌ی زندگی ... . اکنون چه میشود که میبینم در عصرِ حاضر نیز زنان نیز گاها همپای مردان در دانش دستی میبرند؟ به این سبب که اکنون دیگر آن خطراتِ جانکاه را ندارد.

در واقع کاری که زنان کردند این است: آنها ماندند تا مردان تمامِ عرصه‌های علم، فن، فلسفه و سیاست را به جایی برسانند که دیگر خطری نداشته باشد و آنگاه واردِ بازی شوند! چنانکه میبینیم از یونانِ باستان تا جنگِ سرد، مردها همیشه در عرصه‌های سیاسی میلیونها کشته دادند،سرکوب شدند، در سیاه‌چاله‌ها پوسیدند، در اردوگاه‌ها و تبعیدگاه‌ها فوج فوج نابود شدند و... و اندیشه‌های سیاسی‌ای چون دموکراسی، لیبرالیسم، سوسیالیسم، آنارشیسم و... را پدید آوردند تا به امروز رسیدیم که جهان به تعادل بالایی از آرامش و آزادی رسید، بدونِ آنکه کارِ زنان در برابرِ مردها به اندازه‌ی یک اپسیلون به نظر آید(جز اینکه بفرمایید زنان را از سیاست نیز آگاهی نبوده و خبر نداشتند). اکنون که به اینجا رسیده‌ایم و آزادی و امنیت فراهم شده، زنان نیز به یادِ حقوق خود افتاده‌اند و میخواهند از این خانِ آماده، بهری برگیرند و چنین است که میبینید مثلا فمنیسم راه می‌افتد.


undead_knight نوشته: اتفاقا اینکه اگر زنان بخواند به عنوان نیمی از جمعیت جامعه حتما پتانسیل های زیادی دارند.ولی آگاهی نقش مهمی در این خواستن داره،من اگر از چیزی آگاه نباشم چندان نمیشه انتظار داشت بخوامش
اینها بی‌معنی است.همانطور که گفتم زنان انگیزه‌اش را نداشتند و به علم و دانش نیازی نداشتند. وگرنه مگر میشود آگاهی نداشته باشند؟ مثلِ همان دخترِ معلمِ لاتینی که مثال زدم که پدرش فیلسوف و ملحد نیز بوده و بعدا اعدام شده ، زنان نیز بخشی از جامعه بوده‌اند و در میانِ انسانها زندگی میکردند.در کمترین حالت دانشمندان و فیلسوف‌ها نیز در خانواده‌ی خود زن و دختر داشته‌اند اما ....

حال شما از ما میخواهید برویم بررسی کنیم که هر زنی خواسته برود دنبال فلسفه یا علم، مرد یا مردانی ، یکجوری جلویش را گفته‌اند.یا اینکه عرفهای اجتماعی علیه زنان بوده و نمیگذاشته زنان به آنچه که میلشان را دارند دست یابند. همانطور که در پست ِ پیشین نشان دادم تنها در ایران و آنهم در یک دوره‌ی خاص، زنان توانستند بر خلافِ تمام عرف‌ها و استانداردهای اجتماعی و هتا سیاسی حرکت کرده و مثلا خواننده شوند .میشد همین کار را در عرصه‌های علم و دانش نیز انجام دهند.
[SIZE=2]پ.ن:برایم جالب است که در مورد انفعالِ زنان در عرصه‌های علم دانش ، آمارِ اندکِ آنها را با عرف و سنت‌های اجتماعی توجیه میکنید، اما عرف‌های ضدمردی که به مردانِ مجرد کمتر از زنانِ مجرد برای سرپرستی بچه‌ها در آمریکا اهمیت میدهد را با آمارِ کمِ مردانِ خواستار توجیه میکنید! اینها نیاز به اندکی روحیه انصاف و عدالت دارند.


[/SIZE]
undead_knight نوشته: read history more
چه کسی گفته زنان لزوما از حقوق زنان دفاع میکنند؟!(به هر حال بخش هایی از حقوق از دست رفته زنان به خودشون هم ربط داره)

--------->

undead_knight نوشته: خب حماقت و ناآگاهی اونها به من ربطی نداره:))

زنان بارها و بارها فرصت اینرا داشته‌اند که از نقش‌های سنتی خود خارج شوند، اما نخواستند.بارها به جایگاه‌های رفیعِ سیاسی و اجتماعی رسیدند اما برای خودشان نیز کاری نکردند.


undead_knight نوشته: این دوره روشنگری و رنسانس در زمینه حقوق زنان بسیار کند بود(هرچند نسبت به کل تاریخ جهش هاش زیاد بوده) تا همین صد سال پیش در بعضی کشورهای غربی زنان در حقوق ابتدایی هنوز درگیری داشتند،
بله، اما به این دلیل که زنان همچنان نخواستند نقشی در آنها داشته باشند و میخواستند در خانه‌های خود گیسوهای خود را شانه کنند تا پس از اینکه شوهرشان در انقلابِ فرانسه سرش زیر گیوتین رفت ، جوانی خوش قد و بالاتر از او تور کنند.





undead_knight نوشته: شواهد تاریخی!؟آیا منظورت این هست که در عمل قوانین عرف ناگهانی تغییر کرد؟!خب تغییر تدریجی که اتفاق افتاد.
البته یکی از نکات مورد نظر من رو گفتی که برای جدی گرفته شدن حقوق زنان باید مردان در موردش نظر بدند:)
نتیجه :
1- مردان باید برای حقوق خودشان بجنگند.
2- مردان باید برای حقوق زنان نیز بجنگند.
3- زنان حقوقِ مردان را به پشم خود نباید حساب کنند.
4- زنان برای حقوقِ خودشان نیز نباید کاری کنند و اگر مردان نیز در این عرصه کاری نکرده‌اند، باید آنها را محاکمه کنند.
5- مردان برای حقوق خود باید با مردان بجنگند.
6-مردان برای حقوقِ زنان نیز باید با مردان بجنگند!
7-زنان هم برای حقوق خودشان باید با مردان بجنگند!!!



undead_knight نوشته: من مدعی نیستم که زنان خیلی مشتاق بودند بلکه مدعی هستم قبل از بررسی نظر قطعی نمیشه داد.
داریم بررسی میکنیم.



undead_knight نوشته: البته باید اعتراف کنم چندباری خودم ازش استفاده کردم ولی مدتی هست حواسم هست ازش استفاده نکنم:)
من کجا از این استفاده کردم؟همینطور برای خودتان به من اتهام میزنید.شما گفتید معمولا نژادپرستان زن ستیز هستند و من نیز گفتم مثلِ هیتلر و موسولینی که بزرگترین نژادپرستها هستند و اصلا رابطه‌ای با زنان نداشتند.


undead_knight نوشته: در مورد این اسید! حتما بیشتر مینویسم:)
استقبال میشود دوستِ من!

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#26

iranbanoo نوشته: سوژه ی جدید یافتید؟
رفتارهای نابخردانه ی آقایان را اگر بگوییم که سیبیل های نیچه به باد میرودE402

همینکه در نوشتاری که درباره‌یِ چراییِ بی‌انگیزگی زنان به فلسفه پرداخته از "خردمندانه زیستن زنان" میخوانیم به شما نمیگوید که یک جای کار میلنگد؟
فلسفه چه پیوندی به خردمندی دارد آخر؟ شما میتوانید ناخردمندترین آدم روی زمین باشید و همه‌یِ زندگی اتان را نابخردانه به قمار و بیهوده[sup][aname=rpa42ca][[/aname][anchor=pa42ca]1][/anchor][/sup] بگذرانید و همچنان فیلسوفی بزرگ باشید.

گزاره‌یِ "زنان خردمندانه زیسته‌اند" تنها از کوشش ناکامانه‌ای میگوید که میکوشد توجیهی بر سستی زنان در چیزی بیابد که پیوندی بایسته از بیخ به فرزانگی[sup][aname=rpacd19][[/aname][anchor=pacd19]2][/anchor][/sup] و خردمندی ندارد.



iranbanoo نوشته: ها!همین است که تفکر و خردورزی زنانه را با مردان همتراز میکنید یعنی ملاک و معیار اندیشه هم اندیشه مردانه است!

همتراز = همسطح!

اندیشه و فلسفه هم جنسیت ندارند. این هم لغزش دوم نویسنده که مزخرفاتی زیر نام "زنانه فلسفیدن" و "زنانه اندیشیدن" آورده, مانند این میماند که رایانه‌یِ من رایانش‌هایش را زنانه یا مردانه بکند! (:






----
[aname=pa42ca]1[/aname]. [anchor=rpa42ca]^[/anchor] Bihudan || بیهودن: باطل گفتن; یاوه خواندن Ϣiki-En, Dehxodâ to refute
[aname=pacd19]2[/aname]. [anchor=rpacd19]^[/anchor] far+zân+eg+i{pasvand}::Farzânegi || فرزانگی: خردمندی fa.wiktionary.org, Dehxodâ wiseness

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#27

بزرگترین خدمتِ زنان به فلسفه همین بوده که واردش نشدند.

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#28

Dariush نوشته: بزرگترین خدمتِ زنان به فلسفه همین بوده که واردش نشدند.
[عکس: 83.jpg]
یا امثال این جز مسائل فلسفی نیست
[ATTACH=CONFIG]2321[/ATTACH]
یا اینکه اینطور اشخاص زن نیستند:)))
Philippa Foot - WiKi


فایل‌های پیوست
.jpg OBIT-FOOT-articleInline.jpg اندازه 19.54 KB  تعداد دانلود: 59

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#29

undead_knight نوشته: ادعا این هست که شمار فلاسفه و اندیشمدان مرد بیشتر هست. خب پذیرفته میشه،سند و مدرک هم زیاد داره.
چند ماه بعد ... !!
Dariush نوشته: بزرگترین خدمتِ زنان به فلسفه همین بوده که واردش نشدند.


undead_knight نوشته: یا اینکه اینطور اشخاص زن نیستند:)))
Derpina

البته همه میدانیم که ابداع آزمایش فکری واگن نقطه‌یِ عطفی در تاریخ فلسفه بوده بطوری که ویتگنشتاین در برابرش باید برود بوق بزند !!

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ
#30

Russell نوشته: چند ماه بعد ... !!
البته همه میدانیم که ابداع آزمایش فکری واگن نقطه‌یِ عطفی در تاریخ فلسفه بوده بطوری که ویتگنشتاین در برابرش باید برود بوق بزند !!
من نمیدونم موقع اظهار نظر های آنتی فمنیستی-زن ستیزانه در ذهن دوستان چه اتفاقی میافته که کلا مدار منطقی ذهنشون خاموش میشه! :))
داریوش عزیز گزاره ای رو بیان کردند که قسمت دومش کذب محضه!پاسخ من هم با پاسخ های قبلیم تناقضی نداشت:)
در واقع اینقدر این مسئله آشکار بود که تردید داشتم نیازی هست برای شفاف سازیش این پست رو بزنم! :))

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان