10-31-2012, 07:04 PM
shirin نوشته: راسل تو معتقدی اخلاقیات مطلق هستن. یعنی دزدی همیشه بده و یا آدمکشی همیشه و در هر حال بد هست. و هیچ استثنا و تبصره ای هم نداره. و من میگم نسبی هستند حتی آدمکشی و دزدی. فرضا آدمکشی تو جنگ فضیلت هست.
شما میگویید اخلاق نسبیست ولی من نمیگویم که حکم اخلاقی مطلق و بی تبصره است (هر چند که حکم بدون تبصره هم داریم) من میگویم اخلاق عینیست.
برای فهمیدن فرق ایندو در همین مثال رئیس قبیله و قتل:
حکم مطلق "قتل بد است" نتیجه میدهد که جنگ بد است و جنگی نباید انجام شود حالا شرایط هرچه میخواهد باشد.
ولی اینکه اخلاق عینیست نتیجه میدهد که در جنگیدن یا نجنگیدن خوب و بد هست و سلیقه نیست،یعنی من را رئیس قبیله بکنند بگم نجنگید و شما را بگزارند بگویید بجنگید مساله سلیقه من و شما نیست اخلاقی شدن جنگ.
shirin نوشته: تو فکر میکنی حق داری و پدر مادرت اشتباه میکنن تو هیچ کار غیر اخلاقی نکردی ولی پدر مادرت فکر میکنن تو آبروی اونها رو به خطر انداختی و همچنین خلاف شرع هم عمل کردی و هیچ ملاحظه اخلاقی نداری. تو میگی ربطی به اخلاقیات نداره ولی پدر مادرت مثل تو فکر نمیکنن. تو ادعا میکنی خودت داری درست میگی ولی عده ی زیادی مثل پدر مادرت کاملا مطمئن هستن که تو یه کار غیراخلاقی و زشت انجام دادی. خب تو این وسط در مورد نظر خودت مطمئن هستی همونقدر که مخالفان تو مطمئن هستند. معیار کدوم هست؟خوب من هم میگویم زمین مسطح است شما میگویی نیست من میگویم آقا محمدخان قاجار بنیانگزار سلسله هخامنشیان بود شما میگویی نبود،معیار کدام است؟
نقل قول:از نظر من اخلاقیات چند مرحله داره. اخلاقیات فردی یعنی اخلاقیاتی که فرد بر اساس منافع خودش اونو تعریف میکنه. (منافع از نظر من به معنی رفتارهایی هست که یه شخص با انجامش حس خوبی بهش دست میده) اخلاقیات اجتماعی یعنی رفتارهایی که بر اساس منافع جمع تعریف میشن و اخلاقیات انسانی که فراتر از مرزها و جوامع تعریف میشه. هر شخصی در وهله اول اخلاقیات و باید و نبایدهای تعریف شده خودش براش اهمیت داره و بر اساس اون زندگی میکنه. مثلا من ممکنه از بذل بخشش و ایثار حس خوبی بهم دست بده و با انجام این کارها حس آرامش داشته باشم در نتیجه زندگیم بر این اساس میگذره. یا ممکنه یه شخص مذهبی باشم و تنها رفتارهایی که مذهبم اجازه داده رو مجاز بدونم برای خودم و تنها وقتی حس آرامش داشته باشم که طبق رفتارهای اخلاقی مذهبم عمل کرده باشم. یا یه شخص بی قید و بند باشم و اصولا رفتارهای اخلاقی تعریف شده جامعه رو کاملا بی معنی بدونم. و باید و نبایدهای خاص خودم رو داشته باشم. به نظرم هر کسی طبق اصول اخلاقی خودش زندگی میکنه ولی حواسش به اخلاقیات اجتماعی و قوانین هم هست تا حدودی. یعنی مواظب هست. چون کسی که بسیار بیملاحظه و بیپروا فقط اصول خودش رو ادامه بده ممکنه یا توسط اجتماع یا توسط قانون مشکلاتی براش پیش بیاد.کل سخن ما هم اینبود که این طرز فکر همان کشک گرفتن اخلاق است و هر چه حس خوبی بما بدهد اگر بتوانیم از عواقب آن جان خود را در ببریم نیکوست،یعنی خوب بودن و بد بودنپرورش و سربریدن حیوانات برای گوشتشان سلیقه است که شما دوست دارید اشکال ندارد مثلا کسی حق ندارد بشما بگوید چرا اینکار را میکنید،یا مثلا مرد حق نظر درباره جنین را ندارد چون سلیقه زن است.چنین رویکردی در عمل یعنی هر کسی گردن کلفتر و زور بیشتری داشت حرفش را بکرسی نشاند کار درستی هم کرده و من تمام این سخنان را گفتم که بشما بگویم این چیز وحشتناکیست که اینطور شما خونسردانه میگویید.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound