گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Mehrbod - 10-22-2013
Ouroboros نوشته: کل تلاش من از یادآوری جنایات کمونیسم در قرن بیستم آنست که نشان بدهم سرکوب دولتی امتداد و برآمده از سرکوب سرمایهداری نیست، چیزیست تماما یا دستکم قسمتا مستقل که در نبود آن نیز امکان تداوم خواهد داشت. حتی در جامعهای بیطبقه، هنوز قانونگزار (!) بر سوژهی تحت قانون قدرتی دارد که ما میدانیم دارای ذاتی فسادآور است.
گرفتاری همینجاست که تنها شما میدانید که دارای ذاتی فسادآور است.
خوب چرا قدرت فساد میاورد؟ دو زاب فساد و قدرت چرا و چگونه به هم وابستهاند؟
در فرایند فرگشت چگونه ایندو به هم وابسته شدهاند و چرا نمیتوان از وابستگی اشان پیشگرفت؟
Ouroboros نوشته: اینهم حرف درستی نیست که چون من مرفهتر از فقرای بورکینافاسو هستم الزاما لایههای پنهان بهرهکشی را نادیده گرفتهام و تنها به وجوهی مطلعم که شخصا مرا تحت تاثیر قرار داده. ما قوهی تخیل داریم و میتوانیم بفهمیم رنج اعدام شدن بدست مزدوران جمهوری اسلامی کمتر از رنج از قحطی مردن نیست، اما شما به دلایلی دوست دارید مخالفت با دولت را به مخالفت با آزادی حشیش کشیدن ما تقلیل بدهید و سفسطهی آدم پوشالین بکنید. منهم بهرهکشی سرمایهداری را میبینم و از آن بیزارم، اما سوالی که میپرسم آنست که آیا با وجود دولت میتوانیم بدون پرداخت بهایی گرانتر از تحملش آنرا ساقط بکنیم یا نه، و در صورت پیروزی آیا نظام جدیدی که آفریدهایم قادر به حذف یا دستکم حداقلی کردن دیگر انواع سلطهورزی نیز خواهد بود یا خود به نوعی سلطهورز جدید مبدل میشود.
این همچنان از ترس و بیزارییِ بدبینانهیِ شما از دولت میاید. ما دسترسی به همهیِ تاریخ که نداریم, اگر در تاریخ یک دولتی خوب بوده هم سوگیرانه چیزی دربارهیِ آن نوشته نمیشود (availability bias),
چون چه نیازی است کسی بنویسد چه دولت خوبی داریم, به به؟
شما در روزنامه هم تنها از دژآمدها میخوانید, زیرا دانش به چیزهای بد و کارهای نادرست دولت کاربرد دارد, ولی اینکه یک سامانهای دارد سرخود کارش را درست دنبال میکند ارزشی ندارد و ما از این
دسته تنها میخوانیم که نمونهوار یک شهرمندی خوبی در بهمان سال بود و مردم به خوبی میزیستند و بس. دیگر نمیاید چرا خوب میزیستند, یا دولت چگونه کارش را خوب میانجامید. بجایش بسنده میکند دولتی بد میداشتیم
تا تک تک کارهای نادرست آن گزارش و آگاشته شود. آنچه درد و رنج دهد در مغز ما ارزش معنایی بسیار بالاتری از آنچه ندهد و درست باشد دارد.
Ouroboros نوشته: اگر ما را هم به لیبرال بودن و نازکدلی و ... متهم نمیکنید بد ندیدم یک اشارهای هم بکنم به اینکه برای بسیاری زندگی تحت سلطهی سرمایهداری و دولت هر دو، چشمانداز بسیار مطلوبتریست تا انقلاب برای رسیدن به شرایطی که چیزی درآن قابل پیشبینی نیست. سوژهی تحت سرمایهداری هزاران بار بیشتر ترجیح میدهد که شریک آن باشد تا نابودی کامل نظم اجتماعی که تمام زندگی برای پیدا کردن جایگاهی در آن زحمت کشیده. اینرا رفقا به سندروم توستر تعبیر کردهاند که کارگر غربی بورژوازی زده شده و خریدن توستر را به انقلاب پرولتری ترجیح میدهد و اینها فساد بازیچههای سرمایهداریست و ... شما هم لابد با این عقاید پر شور تازهیافته آنرا میگذارید پای بهرهکش شدن اینها و دلیل بیشتر برای تقبیحشان، ولی واقعیت قابل اندازهگیری آنست که این یک تعلق ایدئولوژیک بسیار عمیق است و دگرگونی آن مستلزم تغییر خود عینیتی که آنرا بوجود آورده.
شاید, ولی اینجا ما تنها دربارهیِ سرنوشت خودمان سخن نمیگوییم, دربارهیِ سرنوشت تک تکِ مردمان زنده سخن میگوییم.
برای من هم سودی ندارد زندگی آسودهیِ خودم را برای واژگشتی که ١٠٠% پیشدیدنی نیست دور بریزم, ولی کارِ درست و اخلاقی کدام است؟
سپس اینکه براستی ستیز با بهرهکشی کوچکترین عمقی ندارد, به همان اندازه که هر کس بآسانی میگیرید نباید دیگران
را به گاری بست (ولی یک زمانی میبستند), بهمان آسانی هم میتواند ببیند که نباید با گماشتن کسی پشت میز از وی بهرهکشید.
Ouroboros نوشته: این تکتک مردمی که آنرا ساختهاند تحت تاثیر محیطی که بر افراد خارج از آن قدرتی دارند غیرقابل کنترل یا به نحوی محدود قابل کنترل دچار تغییر و دگرگونی شخصیتی میشوند. همان آزمایشی که در جستار دیگر لینک کرده بودم، نشان داد که چطور آدمهای محجوب و مهربان و آرام وقتی بر همتایان خود قدرت و برتری یافتند تبدیل به سادیستهایی دگرآزار شدند. نهاد دولت فسادآور است، پیوند چندانی به عناصر سازندهی آن ندارد. مگر آنکه گمان بکنید پلیسها همگی ذاتا سادیستهای بیماری هستند که از تحقیر شما لذت میبرند.
سازوکار هر سامانهای همینگونه است. یاختههایِ پیکر ما ما را میسازند, خود ما هم همبودها را میسازیم.
همانجورکه یک یاخته بتنهایی توان بالایی در تن ندارد, یک هومن هم توان بالایی در یک همبود نخواهد داشت.
راهکار یا کارِ درست کدام است؟ ما در گفتمان
پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ - برگ 5 به این پرداختیم که میتوان با واژگشت به گذشته رفت و هر کس
سرور سرنوشت خود شود (تا یک مرزی), اکنون هم داریم درست از وارونه نگریسته و میگوییم هر کس میتواند با همبستگی با دیگران به ساخت ابرسازوارهای دست ورزد که
سود او را دربر داشته و تا جایِ شدنی آزادیهایِ کمتری از وی بگیرد.
Ouroboros نوشته: . شما هم لابد با این عقاید پر شور تازهیافته ...
من اینجا از سوی سراسر وارونه (ستیز با فندآوری) نگریستهام, از دیدگاه آنارشیستیک هم
نگریستهام, اکنون هم دارم از دیدگاه کمونیسم و راهکار آن مینگرم (همراه با خواندن Das Kapital).
این شور و انگیزه از روی وابستگیِ ناب من نیست, از روی دانشاندوزی است و اینکه سرانجام
با ژرف نگریستن در تک تکِ این ایدئولوژیها میتوان با آناکافتن و بررسی, بهترین/درستترین شان را برگزید.
پارسیگر
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Theodor Herzl - 10-22-2013
به گفته توماس پین یکی از بنیان گذاران انقلاب آمریکا و فرانسه ، دولت در بهترین حالت یک شر لازم و در بدترین حالت یک سیستم جنایت کار است. یکی از ایراداتی که سوسیالیستهای نسل جدید به مارکس و چپ سنتی میگیرند این هست که همه چیز در رابطه کارگر و کارفرما خلاصه نمیشود ، دنیا بسیار پیچیده تر از این حرفها هست ، سیستم سوسیالیسم دولتی و دیکتاتوری به اصطلاح کارگری در طول ۹۰ سال در ۳۰-۴۰ کشور امتحان شد و به غیر از خون و بدبختی هیچ سود دیگری نداشته است. خود لنین هم خواهان رسیدن به آنارشیسم بود ، ولی دیکتاتوری کارگری و در واقع همان سرمایه داری دولتی راه آن نیست ، حداقل آن این هست که اکنون سوسیال دموکراسی داشته باشیم و به قول خروشچف بعد میشود سوسیالیسم را ذره ذره به جامعه تزریق کرد.
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
مزدك بامداد - 10-22-2013
Ouroboros نوشته: همان میلادی که پیامشان را نقل قول کردهاید از وطن آواره شده نه به خاطر کاپیتالیسم، که بدلیل سرکوب دولتی دیکتاتوری و فاسد که حقوق او را به عنوان یک انسان دارای اختیار به رسمیت نمیشناسد،
نادرست است!
او هم برای همان بهره کشی بهره کشان نفتی آواره شده است و گرنه چرا یک دولت سرکوبگر پدید میاید،
برای چه سرکوب میکند، چه کسی را سرکوب میکند؟ اگر بی حجابی سرکوب میشود که برای اسلام نیست،
حجاب تنها یک نماد فرمانبرداری است، درست مانند کلاه گسلر در نمایشنامه ی "ویلهلم تل" که آنرا در
میدان بر سر چوب زده بودند و مردم بایستی بر آن نماز برده سرخم میکردند ! همه ی این بدبختی ها،
دوست گرامی، از بهره کشی و جنگ بیدادوند بر سر بنمایه هاست! Verteilungskampf همین که
گفتید: " بازشناختن سزامندی ها ی هومنی" ; ، بایسته میسازد که مافیای سرمایه دار اسلامی نتواند
آنچنان که میخواهد بچاپد. زینرو، کمترین خواهش کارگران و بهره دهان ... ، برابر با محاربه با الله میباشد !
•
پارسیگر
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
مزدك بامداد - 10-22-2013
Dariush نوشته: راستش نوشتههای مزدکِ گرامی بدجوری مرا قلقلک میدهند (بویژه آنجا که در دیالکتیک [خیالی] فردیت و همبود، طرف همبود را میگیرند)اما دریغ که زمانِ نوشتن نمییابم. یک چیز اما برایم شگفتآور است و آن گم شدنِ ایدهی جهانوطنیِ مارکسیستی پشتِ آرمانهای ناسیونالیستیِ جناب مزدک است. به گمانم تنها ایشان توانستهاند همزمان هر دو را پیوند دهند وگرنه ما از دیگر کمونیستها هرچه دیدیم غیر این بوده.
خب من در کلیشه ها نمیگنجم و ستیزی هم در سخن من نیست،
نپذیرفتن بهره کشی هیچ پیوندی با دوست داشتن فرهنگ یک
سرزمین ندارد. من فرهنگ کشور های دیگر مانند ژاپن و
انگلستان و فرانسه را هم دوست دارم، ولی فرهنگ و زبان
ایرانی /پارسی را بیشتر دوست دارم، هیج جای کمونیسم
هم نیست که در آینده جهان کمونیستی تنها به زبان انگلیسی
یا چینی باید سخن بگوید. دگرسانی ها همواره بوده و خواهند
بود، و اینکه شما مادر خود را دوست دارید، فرنودی بر
زشت بودن بایسته ی مادر دیگران هم نیست. کمونیست ها
همواره برای این از فرهنگ بومی سخن نمیگوند که ناسیونالیسم،
از سوی نیروهای راست، برای ایدئولوژی سازی بهره کشانه
به نادرست به گاری بسته شده بود و چهره خوبی نزد روشنویران
نداشت. برای نمونه کاپیتالیست هی زمان شاهنشاه اریامهر، از
شاهنامه ی فردوسی، به نادرست ، پیروی از شاه و ! را بیرون
میآوردند که گویا اکنون هم ما باید به حزب رستاخیز بپیوندیم ( چیزی
که شاملو را واداشت که به فردوسی بتازد که در فربود، تاخت به
این گروه های ایدئولوژی ساز بهره کش بود). هتا همین خدا باوری
و دین مسیحی هم برای نمونه، با نبود بهره کشی در بنیاد خود
ناسازگاری ندارد و جایی در آموزه هایش، چنین نگفته ، ولی از
بس آنرا به گاری سرمایه داری و چپاول و فئودالیسم و .. بستند
که هیچ کمونیستی نمیتواند بگوید که مسیحی یا خدا باور هم هست!
•
پارسیگر
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Ouroboros - 10-22-2013
Mehrbod نوشته: گرفتاری همینجاست که تنها شما میدانید که دارای ذاتی فسادآور است.
خوب چرا قدرت فساد میاورد؟ دو زاب[1] فساد و قدرت چرا و چگونه به هم وابستهاند؟
در فرایند فرگشت[2] چگونه ایندو به هم وابسته شدهاند و چرا نمیتوان از وابستگی اشان پیشگرفت؟
Stanford prison experiment - WiKi
شما اگر به روی دیگران قدرتی داشته باشید قطعا آنرا مورد سوء استفاده قرار خواهید داد، مگر آنکه عواقب آن سوء استفاده از لذتی که اعمال سلطه بر دیگران نسیب شما میکند بزرگتر باشد، تازه آن زمان هم تضمینی نیست و میبینید که چگونه پلیس آمریکا جلوی دوربینی که برای پیشگیری از همین خشونتهای افسارگسیخته نسب شده متهم سیاهپوستی که از دستشان فرار کرده را تا مرز مرگ کتک میزند.
تمام جانداران اجتماعی دارای هرم قدرت هستند و در آن اعضای زورمندتر اعضای کمزورتر را تحت سلطه قرار میدهند، در برخی جوامع مثل آن ِ بونوبوها و انسانها این سلطه نرم و غیرمستقیم و کمقربانیست، در برخی دیگر مثل همان گوریلها یا شیرها همواره خونبار و علنی و مستقیم. این به معنای ناتوانی ما از فراتر رفتن از ارتباط برده-اربابی نیست، به این معناست که بسیار مستعد آن هستیم و اگر احتمال آنرا نادیده بگیریم باید منتظر عواقب فاجعهآمیز بعدی باشیم، و این فقط مشکل دولت سوسیالیستی نیست، مشکل جامعهی آنارشیستی هم هست. ولی ما راهکارهایی برای آن داریم، مثل انتخابی کردن عضویت یا عدم عضویت در همبود، در حالی که شما به کلی منکر احتمال آن میشوید، زیرا «بهرهکشان سرمایهدار که نباشند همه چیز درست میشود».
Mehrbod نوشته: سپس اینکه براستی ستیز با بهرهکشی کوچکترین عمقی ندارد, به همان اندازه که هر کس بآسانی میگیرید نباید دیگران
را به گاری بست (ولی یک زمانی میبستند), بهمان آسانی هم میتواند ببیند که نباید با گماشتن[11] کسی پشت میز از وی بهرهکشید.
مسئلهی عمق و سطح نیست، مسئله اینست که چگونه سوژهی تحت لیبرالیسم خود را آزاد میپندارد در حالی که اگر یک نخ سیگار گوشهی پیادهرو بیافروزد جریمه میشود. چرا سوژهی کاپیتالیسم تمام تمرکز ذهنی خود را به روی آنچه دارد هدر میدهد وحتی لحظهای به آنچه ندارد نمیاندیشد. چرا فقیرترین اقشار جامعه به کاپیتالیستها رای میدهند و جوانان طبقهی متوسط به بالا که معنای دیکشنریوار «خردهبورژوا» هستند انقلابی میشوند و میروند به تسخیر والاستریت. مارکسیستهایی که جرئت پرسیدن این سوالات را داشتهاند(مثل لاکلائو یا بدیو)، پاسخشان اینست که اینها تعلقات نابجای ایدئولوژیک(در معنای مارکسیستی آن=آگاهی کاذب)است، من با این مخالفتی ندارم، اما به گمانم کار را نیمهتمام رها میکند و همهی نتایج و جوانب منطقی پیشفرضهای خود را دنبال نمیکند.
به نظر من دلیل اصلی پیدایش و تداوم این آگاهی کاذب، برآمده از تاکید وسواسگونهی مارکسیسم به تبعیض/سلطهی اقتصادی و نادیده گرفتن کامل، یا دست بالا زیرمجموعهی تکمیلی دیدن دیگر انواع آنست. مرد کارگر آمریکایی میبیند که دولت از او به زور المونی و نفقهی بچه میگیرد، و گزینهای را انتخاب میکند که این بازیگر نامشروع، قلدر و سلطهورز را از زندگی شخصی او بیرون میاندازد. کمونیستها عادت دارند به آنارشیستها بگویند «صبر بکنید، سلطهی دولت را هم از میان میبریم»، به فمینیستها بگویند «صبر بکنید، سلطهی مردسالاری را هم از میان میبریم»، به ناقدان نژادپرستی بگویند «صبر بکنید، نژادپرستی هم از عوارض تقسیم ناعادلانهی ثروت است» و ... بیآنکه خاستگاههای متعدد غیراقتصادی این نابرابریها را مد نظر قرار بدهند.
Mehrbod نوشته: من اینجا از سوی سراسر وارونه (ستیز با فندآوری) نگریستهام, از دیدگاه آنارشیستیک هم
نگریستهام, اکنون هم دارم از دیدگاه کمونیسم و راهکار آن مینگرم (همراه با خواندن Das Kapital).
این شور و انگیزه از روی وابستگیِ ناب من نیست, از روی دانشاندوزی است و اینکه سرانجام
با ژرف نگریستن در تک تکِ این ایدئولوژیها میتوان با آناکافتن[17] و بررسی, بهترین/درستترین شان را برگزید[18].
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Ouroboros - 10-22-2013
Mehrbod نوشته: راهکار یا کارِ درست کدام است؟ ما در گفتمان پیشرفت روزافزون فندآوری[15]: به کجا میرویم؟ - برگ 5 به این پرداختیم که میتوان با واژگشت[9] به گذشته رفت و هر کس
سرور سرنوشت خود شود (تا یک مرزی), اکنون هم داریم درست از وارونه نگریسته و میگوییم هر کس میتواند با همبستگی با دیگران به ساخت ابرسازوارهای[16] دست ورزد که
سود او را دربر داشته و تا جایِ شدنی آزادیهایِ کمتری از وی بگیرد.
آزادی شما جایی شروع میشود که اختیارات دولت به پایان میرسد = دولت بزرگتر، آزادی کمتر. اختیارات دولت را هم توانایی آن مشخص میکند نه فلسفهی وجودی آن و اخلاقیات و اینکه از کجا برآمده و به کجا قرار است برود و ... بنابراین دولتی که ابزار تولید را در اختیار دارد و شما برای نان شب محتاج انجام دادن «کار درست» بطور خودانگیخته از سوی آن هستید، توازن چانهزنی را به نحوی غیرقابل بازگشت به سود نهادی که پیشتر ارتش و پلیس و اهرم قانون و ... را برای سرکوب داشته برهم میزند.
شما هم مثل آنارشیستها و تروتسکی و ... در خیابان با موهای آشفته و پیراهن دریده فریاد میزنید : «پس چه شد، فقط بنا بود سرکوب به بهرهکشان و نوکران ایشان محدود بشود؟ این دیگر چیست؟ من...»، و پیش از آنکه بتوانید جملهی خود را تمام بکنید تبری که برای گردن زدن سرمایهداری تراشیده بودید میخورد به میان سرتان!
بنابراین راهحل هرچه باشد، سپردن اهرم جدیدی از قدرت و از میان برداشتن اهرمهای کنترلی که برای تضعیف آن تهیه شده بودند نیست. راهحلی که به ذهن من میرسد آنست که بیاییم با تقویت سندیکاهای کارگری و استقلال هرچه بیشتر آنها، با اشتراکی کردن مالکیت کارخانههایی که بر اثر تصمیمات نادرست سرمایهداری و برای حداکثری کردن سود ورشکست شدهاند از طریق واگذاری آنها به کارگرانشان، و از طریق استقلال جوامع برمبنی ویژگیهای عینی(همچون تعلقات فکری و عقیدتی)و کاستن از وابستگی انتزاعی آنها(همچون تعلقات قومی و ملی)به شرایطی برسیم که در آن از میزان قدرت و نفوذ سلطه بطور مداوم و خزنده کاسته میشود و الگوی جدیدی جایگزین میشود که امکان پیش رفتن بدون نیاز به «سرکوب» را دارد: سرمایه دار قبر خودش را میکند و موفقترین شرکت جهان را نیز ورشکسته میکند، دولت میزان نفوذ خود بر فرد و جمع هر دو را آرامآرام از دست میدهد و کسانی که میخواهند بردهی جنسی یک زن باشند و یا یک بردهی جنسی زن داشته باشند هم قادر به همزیستی بدون نابودی دیگری خواهند بود. اینها پیشرفتهاییست که ما تنها با گسترش آگاهی قادر به انجامشان هستیم، و اگر آگاهی در سطحی نباشد که قادر به برداشتن این قدمهای نخست نباشیم، قطعا در سطحی نیست که انقلاب بتواند کمکی به ما بکند.
و ...
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Ouroboros - 10-22-2013
مزدك بامداد نوشته: نادرست است!
او هم برای همان بهره کشی بهره کشان نفتی آواره شده است و گرنه چرا یک دولت سرکوبگر پدید میاید،
برای چه سرکوب میکند، چه کسی را سرکوب میکند؟ اگر بی حجابی سرکوب میشود که برای اسلام نیست،
حجاب تنها یک نماد فرمانبرداری است، درست مانند کلاه گسلر در نمایشنامه ی "ویلهلم تل" که آنرا در
میدان بر سر چوب زده بودند و مردم بایستی بر آن نماز برده سرخم میکردند ! همه ی این بدبختی ها،
دوست گرامی، از بهره کشی و جنگ بیدادوند بر سر بنمایه هاست! Verteilungskampf همین که
گفتید: " بازشناختن سزامندی ها ی هومنی" ; ، بایسته میسازد که مافیای سرمایه دار اسلامی نتواند
آنچنان که میخواهد بچاپد. زینرو، کمترین خواهش کارگران و بهره دهان ... ، برابر با محاربه با الله میباشد !
•
پارسیگر
مزدک گرامی باور بفرمایید که اشتباه میکنید،سود حداکثری سرمایهداری در کارگر راضیست، نه در کارگر مطیع. اینرا نسختین بار همان ژیژک نئو-استالینیست کشف کرد! به نفع دستگاه اقتصادی که در آن سود بیشتر نیازمند مشارکت حداکثری مردم در فستیوال مصرف است رضایت خاطر و خوشحالی و شادمانی سوژه است، این دستگاه اهمیتی نمیدهد که شما بدن خودتان را نقاشی بکنید یا لخت بگردید یا روی سقف ماشینها در آغوش چند گربهی سلاخی شده برقصید. سرمایهداری میل شما را شناسایی میکند و تا حداکثر ممکن، تمام تلاش خود را برای استفاده و سوء استفاده از آن به انجام میرساند، سرکوب میل یک بیزنس تماما متفاوت با هدفی تماما متفاوت است. برای این نظام مهم نیست که شما بکینی بپوشید یا چادر، هر دو را برایتان تولید میکند و سودش را میبرد. مشتری راضی، مشتری همیشگیست، و میل شما، سوخت تداوم کار این ماشین.
نهادی که وجود آن وابسته به محدود کردن زندگی فردی و اجتماعی سوژهی انسانیست دولت است نه سرمایهداری. دولت است که میزان اختیار و توانایی تاثیرگذاری آن در جامعه را توانایی شما برای محدود کردن این تاثیرگذاری مشخص میکند. خلاصه دولت است که خود کنترل فقط بخاطر کنترل را فیتیشیزه میکند و آنرا اعمال میکند، زیرا کنترل بیشتر به معنی قدرت بیشتر خواهد بود. در یک کلام، دولت کشیدن ماریجوآنا را محدود میکند، سرمایهداری یک جوینت برای به فروش رساندن آن باز میکند!
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
sonixax - 10-22-2013
Mehrbod نوشته: نه, ولی هر کس که دربرابر منطق سادهیِ "بهرهکشی هومن[1] از هومن بد است"
ساز مخالف میزند, بیگمان در ردهیِ[2] بهرهکشان یا دستکم هواداران بهرهکشی جای میگیرد!
همچنین از زابهایِ[3] بایستهیِ[4] آنارشیسم نبود بهرهکشی نیست و بساکه بوارونه, با بهرهکشی هیچ ستیز درونیای ندارد.
این که شد همان همگان یا با من هستند یا بر من !
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
مزدك بامداد - 10-22-2013
Ouroboros نوشته: مزدک گرامی باور بفرمایید که اشتباه میکنید،سود حداکثری سرمایهداری در کارگر راضیست، نه در کارگر مطیع. اینرا نسختین بار همان ژیژک نئو-استالینیست کشف کرد! به نفع دستگاه اقتصادی که در آن سود بیشتر نیازمند مشارکت حداکثری مردم در فستیوال مصرف است رضایت خاطر و خوشحالی و شادمانی سوژه است، این دستگاه اهمیتی نمیدهد که شما بدن خودتان را نقاشی بکنید یا لخت بگردید یا روی سقف ماشینها در آغوش چند گربهی سلاخی شده برقصید. سرمایهداری میل شما را شناسایی میکند و تا حداکثر ممکن، تمام تلاش خود را برای استفاده و سوء استفاده از آن به انجام میرساند، سرکوب میل یک بیزنس تماما متفاوت با هدفی تماما متفاوت است. برای این نظام مهم نیست که شما بکینی بپوشید یا چادر، هر دو را برایتان تولید میکند و سودش را میبرد. مشتری راضی، مشتری همیشگیست، و میل شما، سوخت تداوم کار این ماشین.
نهادی که وجود آن وابسته به محدود کردن زندگی فردی و اجتماعی سوژهی انسانیست دولت است نه سرمایهداری. دولت است که میزان اختیار و توانایی تاثیرگذاری آن در جامعه را توانایی شما برای محدود کردن این تاثیرگذاری مشخص میکند. خلاصه دولت است که خود کنترل فقط بخاطر کنترل را فیتیشیزه میکند و آنرا اعمال میکند، زیرا کنترل بیشتر به معنی قدرت بیشتر خواهد بود. در یک کلام، دولت کشیدن ماریجوآنا را محدود میکند، سرمایهداری یک جوینت برای به فروش رساندن آن باز میکند!
دولت در سامانه ی بهره کشی، خودش ابزار رده ی سرمایه دار/فئودال/ برده دار/ .. است.
درست است که پیدایش دولت نخست در راستای سازماندهی پدافند ارتشتاری و زینهاری
و قانون بوده، ولی از زمانی که سامانه ی بهره کشی آغازیده، و "بزرگان" در همبود ها پیدا
شدند، نهاد دولت را نیز همچو نهاد دین، که برای نیاز دیگری پدید امده بود، ابزار کنترل نمودند.
اکنون اینها با این دو ابزار کنترل فیزیکی(دولت) و کنترل روانی (دین)، مردم را می چاپند و از هومن،
گوسپند ساخته اند. روشن است که همه ی این بهره کشان به یک اندازه باهوش نیستند که
نیاز زمان را بازشناسند، برخی از پستو های هزار ساله ی بازار بیرون آمده اند و ابزار کنترل روانی
شان هم دینی بیابانی و قراضه است و مانند سرمایه داران دور اندیش پروتستانِ انگلو ساکسون
باهوش نمیباشند که پند شمارا بکار بسته و "نان و بازی"- باربیکیو و شوی تلویزیونی به مردم خویش
روا دارند! برای همین هم سامانه های کارآمد تر و ناکارآمد تر بهره کشی و ترازهای گوناگون آن هست!
برای نمونه برده داری برای همین فئودالیسم شد، چون برده هم کم میزیست و هم کارشکنی میکرد
و هم هی شورش می نمود!
•
پارسیگر
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Ouroboros - 10-22-2013
مزدك بامداد نوشته: دولت در سامانه[1] ی بهره کشی، خودش ابزار رده[2] ی سرمایه دار/فئودال/ برده دار/ .. است.
درست است که پیدایش دولت نخست در راستای سازماندهی پدافند[3] ارتشتاری[4] و زینهاری[5]
و قانون بوده، ولی از زمانی که سامانه ی بهره کشی آغازیده[6]، و "بزرگان" در همبود[7] ها پیدا
شدند، نهاد دولت را نیز همچو نهاد دین، که برای نیاز دیگری پدید امده بود، ابزار کنترل نمودند.
اکنون اینها با این دو ابزار کنترل فیزیکی(دولت) و کنترل روانی (دین)، مردم را می چاپند و از هومن[8]،
گوسپند ساخته اند. روشن است که همه ی این بهره کشان به یک اندازه باهوش نیستند که
نیاز زمان را بازشناسند، برخی از پستو های هزار ساله ی بازار بیرون آمده اند و ابزار کنترل روانی
شان هم دینی بیابانی و قراضه است و مانند سرمایه داران دور اندیش[9] پروتستانِ انگلو ساکسون
باهوش نمیباشند که پند شمارا بکار بسته و "نان و بازی"- باربیکیو و شوی تلویزیونی به مردم خویش
روا دارند! برای همین هم سامانه های کارآمد تر و ناکارآمد تر بهره کشی و ترازهای[10] گوناگون آن هست!
برای نمونه برده داری برای همین فئودالیسم شد، چون برده هم کم میزیست و هم کارشکنی میکرد
و هم هی شورش می نمود!
در کاپیتالیسم مهمترین رانهی موجود در اقتصاد تلاش سرمایهدار برای حداکثری کردن سود است، یک توطئهی عمومی برای کنترل تودهها وجود ندارد و اساساً نیازی به کنترل آنها نیست تا وقتی میتوانید به امید پژو کردن پراید به ایشان وام بدهید و همهی دسترنجشان را تا سالها بالا بکشید و … کلاً کنترل در ضدیت با سرمایه است مگر آنکه میل چیزی باشد که بازار قادر به برآوردنش نیست(تقریبا هیچ چیز). کنترل مد نظر شما از طریق کنترل بازار صورت میگیرد و بسیار غیرمستقیمتر از اینهاست. اما فرض هم بگیریم که تحلیل شما درست باشد، باز جایی از کار میلنگد.
زیرا از آنجاکه سیستم سرمایه متمایل به حداکثری کردن سود است، بهرهبرداری از میل الگوی رفتاری سیستم تولید کالا میشود نه محدود کردن آن. دولت در مقابل، متمایل به حفظ وضع موجود است، چنانکه اگر جایی تلاش سرمایهی جهانی یا بومی برای حداکثری کردن سود در تعارض با بقای ….. قرار بگیرد آنرا سرکوب خواهد کرد(چنانکه فروش و تولید بکینی در ایران ممنوع است، مثلا)، اگر هم میل بازار به جایی رسید که نظام اقتصادی موجود(سرمایهداری)قادر به برآوردن آن نبود(برای مثال، برابری فراتر از برابری در تناسب با قانون)باز به این دلیل که ممکن است سوژه را به جستجوی آلترناتیوهایی برای نظم موجود ترغیب بکند، باز دولت به سرکوب آن میپردازد. اما اینجا Correlation doesn't mean causation و این تنها یک اتفاق بوده که منفعت دولت و سرمایه در یک راستا قرار گرفته، زیرا در مقابل هر موردی که دولت به سود گسترش سرمایه وارد میدان شده، هزاران مورد هست که دولت برپاد آن عمل کرده.
سرمایه اگر به حال خود رها بشود میل را تا سرحد نابودی مطلق مورد بهرهبرداری قرار میدهد و تلاش میکند همهی انواع آنرا به یک اندازه و با رواداری کامل مورد نوازش پدرانهی خود قرار بدهد، و همچنانکه گفته شد چادر و بکینی را به یک اندازه بفروشد، و به حالش تفاوتی نمیکند که شما یک پاکت سیگار بخرید یا یک پاکت ماریجوآنا. قابلیت خارقالعادهای هم برای این بهرهبرداری دارد و توان به ابتذال کشیدن والاترین مفاهیم و والا نمایاندن مبتذلترین اندیشهها را در این مسیر دارد:
[ATTACH=CONFIG]2733[/ATTACH]
طبق یک قانون کلی، سرمایه به فکر بیشتر سود بلادرنگ ممکن تحت نظام مستقر است و دولت در خیال سود بلند مدت و حفظ نظام مستقر. بر این مبنی اگر سرمایه در عرصهی فرهنگ و جامعه چند استراتژی متضاد با دولت را اتخاذ میکند، بر مثال گسترش رواداری، که بر طبق آن هرچه رفتار/میل ابنرمال، نرمالیزهتر بشود توانایی بهرهبرداری اقتصادی از آن بالاتر میرود(Fat acceptance و...). در حالیکه دولت دائم مشتاق به سرکوب رواداری بیشتر است تا شرایط موجود مبادا به خطر بیافتد و تنها زمانی در برابر آن نرمش نشان میدهد که از بیآزاری آن برای تسلط خود اطمینان کسب کرده باشد. برای مثال سرمایهداری اگر میتوانست به نرمالیزه کردن Coprophilia میپرداخت و در سرتاسر جهان رستوران زنجیرهای مدفوعفروشی به راه میانداخت و از این طریق سود میبرد، اما دولت در برابر این تصمیم مقاومت میورزد چراکه ممکن است اکثر شهروندانش شاگس و دیگر امراض بگیرند بمیرند و ... مک دونالد کاری به مردن سریع مشتریانش درپی خوردن صدها هزار کالری در ماه ندارد، و گمان نمیکند که اگر اینها بمیرند من مشتری خود را از دست میدهم، دولت اما چنان اندیشهای میکند و ممکن است به همین دلیل مکدونالد را محدود بکند و...