دفترچه

نسخه‌ی کامل: صندلی داغ - Dariush
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11
Dariush نوشته: سندیکاهای کارگری عامل واسط هستند؛ نه هدف.
بسیار خوب، اکنون اگر در آن همبود آرمانی شما،
بخواهند از رشت تا بندرعباس، بزرگراه درست کنند،
از کی باید پروانه و بودجه گرفت و چه کسی ، چگونه
توانسته است که این پروژه را به چه کسانی بپذیراند؟!


( اگر جای این گفتمان اینجا نیست به جای دیگر بجا کنید)
Mehrbod نوشته: مانیکه با نمونه‌هایِ زیر روبرو می‌شوی چه جاوری[١] بهت دست می‌دهد؟

اذان
راست‌اش اذان را دوست می‌دارم... معجزه‌ی الله است یا هرچه، نمی‌دانم ولی از شنیدن صدای اذان، مخصوصا اگر موذن‌زاده، موذن‌اش باشد، خوشم می‌آید.

Mehrbod نوشته: دانشجوی روشنویر[٢] پیروی شریعتی
ترحم! این مجموعه، بخشی قابل توجه از روشنفکران را در بر میگیرد و اینان وقتی حس ترحم و دلسوزی مرا نسبت به خود می‌بینند بسیار برافروخته می‌شوند! راست‌اش من همچین دوست‌دختری هم داشته‌ام. اتفاقات بسیار جالبی میان ما افتاد که در یک مورد من شریعتی را خری باهوش تشبیه کردم که حرف زدن و خواندن و نوشتن آموخته!


Mehrbod نوشته: گشت ارشاد
خشم شدید! اینها چندبار به من به سبب همراهی با دختری گیر داده‌اند و هربار به شکلی لفظی و یکبار فیزیکی با من درگیر شده‌اند.

Mehrbod نوشته: گدای مترو
از آدمهای درون مترو بیزارم، از گدایش گرفته تا تاجرش. اما گدای مترو از یک لحاظ به نظرم اشتباه می‌کند و از دو لحاظ کارش هوشمندانه است. کسانی که در مترو می‌نشینند موضع دفاعی محکمی در حضور ازدحام جمعیت می‌گیرند و بیشترین تلاش را می‌کنند که کار احمقانه ازشان سر نزد، یعنی کاری نکردن و ساکت و بی‌حرکت در جای خود نشستن را به کاری کردن ترجیح می‌دهند. از یک جهت درست به این خاطر که جمعیت معمولا رفتار گوسفندوار دارند، یعنی اگر یکی از افراد حاضر، کمکی به گدا بکند، بقیه هم ناخودآگاه از او الگو می‌گیرند و مثل او عمل می‌کنند. از یک جهت دیگر هم هوشمندانه است به این خاطر که سرمایه‌گزاری خوبی روی حس خیرخواهی و نوع‌دوستی و سعی برای نشان دادنِ اینها درون آدمها است و هر چه تعداد افرادی که این سرمایه‌گزاری رویشان انجام می‌شود بیشتر باشد، بازخورد و سود بیشتر خواهد بود.

Mehrbod نوشته: پافشاریِ[٣] دوستی برای رفتن به کنسرتِ حمید عسگری
او را به شکلی وحستناک تحقیر می‌کنم تا دست از سرم بردارد!

Mehrbod نوشته: قهرمانِیِ[٤] جهان تیم[٥] فوتبالِ ایران در جام جهانی
امممم، راست‌اش این اتفاق چیزی‌ست شبیه به برخورد ماه به زمین! اول شگفتی‌ای در همان حد خواهم داشت، بعد با خوشحالی‌ای آمیخته به همان شگفتی اولیه می‌کوشم با واقعیت کنار بیایمE10c


Mehrbod نوشته: مسلمانانی که دین خویش را به ترسایی[٦] یا زرتشتی‌ دگرانده‌اند[٧] و وارونه
راست‌اش تغییر دین را من خیلی احمقانه میبینم.. همه‌ی ادیان تا 90 درصد با هم تشابه دارند و اینکه کسی علنا و رسما اعلام کند دین خویش را تغییر داده، نشان می‌دهد که نه دین را به خوبی می‌شناسد، نه دین پیشین خود را شناخته و نه دین جدید را!

Mehrbod نوشته: کابوس دیدن
من از کابوس بسیار می‌ترسم! چرا که خوابهایم بسیار زیاد شبیه به واقعیت هستند و گاهی چنان واقعی که پس از بیداری تا نیم ساعت طول می‌کشد که باور کنم همه‌ی آنچه بوده، رویایی بیش نبوده! به همین خاطر کابوس‌هایم معمولا بسیار دردناک هستند. یک ترس دیگر هم این است که اسپاگتی را چه دیدی، شاید ما در جهانی شبیه به ماتریکس هستیم و با نابودی ذهن‌مان درون کابوس خودمان هم واقعا مردیم!!!

Mehrbod نوشته: احمدی‌نژاد
بگذار دهانم را نصفه شبی کثیف نکنم!

Mehrbod نوشته: فروشنده‌هایی که میکوشند تا دسته بیاندازند؟
من از این جماعت به راستی بسیار بیزار هستم. اینان در ایران بسیار زیادند و تقریبا نود درصد فروشنده‌ها را شامل می‌شوند که برای انداختن مرزی نمی‌شناسند و تا آنجا که راه داشته باشد، می‌اندازند. اگر به شما انداختند، کسی هرگز آنها را سرزنش نمی‌کند به خاطر کلاهبرداری‌شان، بلکه شما را به پپه و نازرنگ بودن سرزنش می‌کنند!


Mehrbod نوشته: اعدام همگانی
مخالف اعدام هستم در همه‌ی اشکالش! اعدام همگانی یک راهکار برای ایجاد رعب و وحشت است و علاوه بر خشونتی که با خود به همراه دارد، یک ابزار سیاسی نیز هست.

Mehrbod نوشته: پیرمرد بارکش
مرا به شدت تحت تاثیر قرار خواهد دادSad

Mehrbod نوشته: سربازِ سر چهارراه
حس همدردی

Mehrbod نوشته: کتک خوردن کودکی از زادآوران[٨]
از این پدیده بسیار بیزار هستم و به نظرم باید در همان روز نخست کودک را از والدین برای مدتی موقتی جدا کرد و اگر پس از سه بار این اتفاق افتاد باید آنها را برای همیشه از هم جدا نگه داشت.
درود بر داریوش عزیز،
1-تا به حال مواد مخدر را امتحان کرده ای؟اگر آری کدام ها؟کدام فاز بهتری داشته است؟
2-رابطه ات با بازی های کامپیوتری چگونه است؟
3-اهل قمار هستی؟در کدام بازی با پاسور تبحر داری؟
3-حاضری اگر دختری به واقع جذاب دیدی برای سکس با او پول بپردازی؟
4-نگرت درباره ی War on Drugs چیست و یا آیا با آزاد بودن مصرف و خرید و فروش مواد مخدر موافقی یا خیر؟
5-سخت ترین شغلی که تا به حال داشته ای چه بوده؟
6-سخت ترین دوران زندگی ات چه موقع بوده؟
Mehrbod نوشته: به نگر ات در ایران چرا تا این اندازه صوفی‌گری و عرفان رواگ دارد؟
به چند دلیل. یک دلیلِ آن، کارکردِ تاریخیِ آن در ضدیتی که با اسلامِ خشک و خشن داشت است؛ عرفان در واقع راهی بوده برای دوری از آن اسلام و رنگی نو به آن زدن. اسلام به خودی خود مستعد برای سخیف‌ترین و بی‌مایه‌ترین مضامین عرفانی هم نیست و سراسر جمود است و تحجر و وحشی‌گری(اسلام در قرون نخستین‌اش)، ایرانیان با عرفان به آن زدن، سعی در نفوذ دادنِ فرهنگِ خویش، از جمله موسیقی و شراب‌خواری و شاعری و عشق‌بازی به آن بقول نیچه جمود سراسر ضدفرهنگ را داشتند.

دلیلِ دیگر، سرشکستگی تاریخی‌ست. عرفان و صوفی‌گری در واقع یک مقاومتِ ذهنی و روانی‌ بود در برابر شکستی که ایرانیان از اعراب خورده بودند : اگر شما سرزمین‌های ما را فتح کردید، اگر مالها ستاندید، برادرها و پسرها را کشته، خواهران و مادران را به کنیزی گرفتید، ما همچنان چیزهایی داریم در دلِ خویش که شما هرگز به آن دست نخواهید یافت(خودارضایی روانی)

دلیلِ دیگر، مجاورتِ جغرافیایی و مراوداتِ فرهنگیِ با هند بوده که این هم بسیار تاثیرگذار بوده.

و در نهایت، عقب‌ماندگی! یکی از راهها برای توجیه عقب‌ماندگی خود، این است که خود را به عنصری دلبسته نشان دهید که باعث شده پیشرفت‌ها در دیگر حوزه‌ها برایتان غیرجذاب و بی‌اهمیت درنظر آید! ایرانیان با «عرفانی بازی» و «صوفی‌گری» عقب‌ماندگی علمی و تکنولوژیک خویش را توجیه شده می‌بینند؛ خاصه آنکه عرفان را آنچنان پیچیده و غامض جلوه می‌دهند که غربیان هنوز در درکِ آن گیج می‌زنند!

Mehrbod نوشته: بیانگار یکی از دوستانِ نزدیک‌ اتکه دچار افسدگی فلسفیک شده به این فرجامرسیده که بهتر است خودکشد و این راز را تنها با تو در میان می‌گذارد. چه می‌کنی؟ میکوشی نگر اش را بدگرانی[٩]؟
راستش بستگی به میزانِ جدیتِ او، کیفیت توجیه فلسفی‌اش و اهمیت وجودیِ خود آن شخص دارد! اگر آدم با ارزشی باشد و اگر بفهمم که این احساس او موقتی‌ست و در پی مشکلاتِ گذرای زندگی‌ست، آنگاه خواهم کوشید او را منصرف کنم؛ هتا شده اجبارا! اگر بدانم او به چنان بن‌بستی دچار است که خود را هرگز از آن رها نمی‌بیند و هیچ افقی برای رستگاری خویش نمی‌یابد و تمامِ روزنه‌ها را کور می‌یابد، مثلِ یک دوست، به او کمک خواهم کرد بهترین و کم درد ترین راه برای خودکشی را برگزیند. اگر از این آدمهای جلف باشد که می‌خواهد باجگیری عاطفی کند یا کسی باشد که قصد جلب توجه و بازی احساسی دارد، چنان تحقیرش می‌کنم که واقعا متقاعد شود خودکشی کند!

Mehrbod نوشته: به نگر ات چند درسد از مردمِ ایران همچنان به بود جمهوری اسلامی خرسند هستند؟
اینها اواع مختلفی دارند. کل کسانی که با رژیم مخالف هستند به نظرم بیش از 70 درصد از مردم را شامل می‌شود. از میان این هفتاد درصد اما به نظرم تنها 20 درصد هستند که راضی به انقلابی مردمی و براندازی حکومت و فعالیت سیاسی علیه او دارند.از آن 50 درصدِ باقی‌مانده عده‌ای هستند که ترجیح می‌دهند یک حمله‌ی نظامی خارجی این رژیم را ساقط کند، عده‌ای دگر بودنِ آن را به تغییری غیرقابل پیش‌بینی با این توجیه که «شاید یکی اومد بدتر از اینا» تریجه می‌دهند، گروهی دگر هم هستند که خودشان هم نمی‌دانند چرا معترض‌اند، فقط معترض‌اند!


Mehrbod نوشته: چه پیشه‌ای[١٠] را بیش از همه میدوسی[١١]؟
بیکاری:))
کار در دانشگاه را بیش از همه می‌پسندم، سپس نویسندگی، سپس ویراستاری، سپس کتاب‌داری.

Mehrbod نوشته: هنگام گرفتاری‌های روانیک و بن‌بست‌های سُهشیک[١٢], چگونه خود را میآرامی؟
راست‌اش هیچی!در این مواقع بهترین راهکار همان راهکار شترمرغ است؛ یعنی سر به درون بوته‌ها کردن و گریز از مهلکه...
راهکاری که من برمی‌گزینم متفاوت است اما در بیشتر مواقع ، از آنجا که اندوه در شرایط نبودِ امید متولد می‌شود و نبود امید هم یعنی اتفاقی که نمی‌توان کاری در مورد پیامدهای رویدادِ پیش‌آمده کاری کرد و باید با آن کنار آمد، به بیهودگیِ غم و ناله کردن می‌اندیشم...

Mehrbod نوشته: از چه گونه فیلم‌هایی بیشتر خوش ات می‌آید؟ دو سه فیلمی که بیش از همه پسندیده‌ای را هم گر بگویی میبسندد[١٣].
تاریخی-جنایی- رمزآلود - معناگرا
روزی روزگاری در آمریکا
پالپ فیکشن
دار و دسته‌های نیویورکی


Mehrbod نوشته: میاندیشی[١٤] چند درسد از کژروی‌هایِ اخلاقی ایرانیان برآمده از ج.ا است؟
فکر میکنم 40 تا 50 درصد.


Mehrbod نوشته: و یک پرسش ذرّین: ایران را دوست داری؟
ایران را بسیار زیاد، مردم‌اش را بسیار اندک یا هیچ!
ایران سرزمینی تاریخی، افسانه‌ای و از لحاظ جغرافیای زیباست. سرزمینی بوده فرهنگ‌ساز که اوج و حضیض‌ها بر خود بسیار دیده؛ سرزمینی که زمانی مردمان‌اش اهل تساهل و تمدن و آبادسازی جهان بوده‌اند. ایران از نظرم گنجینه‌ایست ارزشمند در تاریخ حیات بشر که ارزش دوست داشتن را دارد. البته با هرگونه نگاه حزبی از قبیل ایرانی‌گرایی و پان‌ایرانیسم و این چیزها کاملا بیگانه‌ام.
مردمِ ایران اما شوریختانه مردمی ابله بار امده‌اند که من اگر روزی از ایران خارج شوم، هویتِ ایرانی‌ام را انکار خواهم کرد!
مزدك بامداد نوشته: بسیار خوب، اکنون اگر در آن همبود آرمانی شما،
بخواهند از رشت تا بندرعباس، بزرگراه درست کنند،
از کی باید پروانه و بودجه گرفت و چه کسی ، چگونه
توانسته است که این پروژه را به چه کسانی بپذیراند؟!


( اگر جای این گفتمان اینجا نیست به جای دیگر بجا کنید)
مزدک گرامی، گفتگو در این مورد را از آنجا که هم جایش اینجا نیست و هم اینکه می‌دانیم شما گفتگویی دنباله‌دار در این مورد را در سر دارید، اجازه دهید پس از به سرانجام رسیدنِ صندلی داغم در جستار مربوطش پی بگیریم و من فعلا از مفری که پیدا کرده‌ام برای پاسخ به پرسشهای صندلی داغ استفاده کنم.E032
Nevermore نوشته: درود بر داریوش عزیز،
درود بر تو شهریار جانE032

Nevermore نوشته: 1-تا به حال مواد مخدر را امتحان کرده ای؟اگر آری کدام ها؟کدام فاز بهتری داشته است؟
تریاک
شیره
حشیش
ماری‌جوانا
کوکائین
هروئین
(دوتای آخری را همین اواخر یکی دو بار تست کردم!)
کلا زیاد با مواد مخدر حال نمی‌کنم، جز با ماری‌جوانا و تریاک ؛ تریاک، ماهی حداکثر یکبار خیلی حال می‌دهد!

Nevermore نوشته: 2-رابطه ات با بازی های کامپیوتری چگونه است؟
رابطه‌ای نه چندان صمیمی!
تنها Pes را با دوستان دست جمعی بازی می‌کنم.گاهی هم دسته‌ی پلی استیشن را وسط بازی کردن از پسربچه‌های فامیل به زور میدزدم و سادیست‌وار از داد و جیغ و دادهایشان سرشار در لذت می‌شوم.

Nevermore نوشته: 3-اهل قمار هستی؟در کدام بازی با پاسور تبحر داری؟
بله، زیاد!
حکم
21
پوکر آماتورم
چند بازی دیگر هم بلدم اما در حکم استادم:)

Nevermore نوشته: 3-حاضری اگر دختری به واقع جذاب دیدی برای سکس با او پول بپردازی؟
سکس پولی را دوست نمی‌دارم، چرا که کلا از کس حراج‌شده نمی‌توانم لذت ببرم. کلا در این مورد وسواسِ بیمارگونه‌‌ای دارم، چنانکه یکی از دلایلم برای دوری از زنان متاهل، تصور شراکت کس او با کیر من و کیری غیر از کیر من است! اما در مورد دختری که خیلی از او خوشم آمده باشد، چرا، خواهم پرداخت... اما خیلی چنین چیزی بعید به نظر می رسد چرا که تقریبا هرگز جاذبه‌های جنسی دختری مرا وادار به واکنشی در این سطح نکرده.

Nevermore نوشته: 4-نگرت درباره ی War on Drugs چیست و یا آیا با آزاد بودن مصرف و خرید و فروش مواد مخدر موافقی یا خیر؟
شدیدا موافقم. جز مواد خطرناک و صنعتی و کنترل دسترسی کودکان به مواد مخدر موافق آزادی هرگونه ماده‌ی مخدر هستم. در این مورد به خاطر دارم قبلا جایی(کافه بود فکر کنم) با راسل گرامی گفتگو کرده بودیم. بطور خلاصه من بخشی بزرگ از این جنگ را ناشی از سودجویی باندهای مافیایی سیاسی مثل سپاه پاسداران میدانم.

Nevermore نوشته: 5-سخت ترین شغلی که تا به حال داشته ای چه بوده؟
کارگری برای سیم‌کش‌های ساختمان(سه ماه)، دست‌فروشی در بازار روز(سه ماه)، بازاریابی(چهار ماه) و یکی دو مورد دیگر...از خاطرات‌شان نگو که دلم خون است:e108:


Nevermore نوشته: 6-سخت ترین دوران زندگی ات چه موقع بوده؟
-------->
Dariush نوشته: 15 تا 20 سالگی: بلوغ، سرگشتگی، بدبختی، مثل سگ کار کردن، آوارگی و ....
Dariush نوشته: بله، زیاد!
حکم
21
پوکر آماتورم
چند بازی دیگر هم بلدم اما در حکم استادم:)
به به ،پس لازم شد یک حکمی با دوستان بزنیم تا یک دولویی به شما بزنم.:e057:
داریوش گرامی هم که اهل حال است؟ E056
داریوش جان سوال: اگر قرار به انتخاب باشد، شما باسن را ترجیح می‌دهید یا سینه را؟
Nevermore نوشته: به به ،پس لازم شد یک حکمی با دوستان بزنیم تا یک دولویی به شما بزنم.
باور کنید یکی از خواستنی‌ترین تفریحاتِ من، حکم بازی کردن با دوستان صمیمی‌ام است. لم دادن به متکا، چایی دبش و تخمه‌ای ترد همراه با گفتگویی دلپزیر و آبکی در مورد سیاست و اقتصاد یا خاطرات سکسی دوستان با صدای زمزمه‌وار موسیقی در پس‌زمینه... .آدم را از دنیا فارغ می‌کند لعنتی... من هم از کسانی هستم که دوستان همیشه بر سرم دعوا دارند که یارشان شوم... یاری خوب و حریفی قدر خواهم بود در این بازی...
Ouroboros نوشته: داریوش گرامی هم که اهل حال است؟
منظورتان اهل منقل و وافور است؟!


Ouroboros نوشته: داریوش جان سوال: اگر قرار به انتخاب باشد، شما باسن را ترجیح می‌دهید یا سینه را؟
در من بیشترین انگیزش جنسی را سینه و لب ایجاد می‌کنند.
در سکس هم بیشترین زمان را مشغول فرج هستم. پس به ترتیب:
سینه
لب(من نوعی خاص از لبها را بسیار دوست می‌دارم؛ این هم یک نوع فتیش است، نه؟)
کون

من زیاد اهل سکس مقعدی نیستم و از آن لذتی نمی برم. تنها یکبار دختری با من همخواب شد و خودش راسا از من در این مورد خواهش و تمنا می‌کرد منهم کردم، اشک او درآمد، به ما هم هیچ حالی نداد، دیگر هم امتحان نکردیم... وقتی جلو هست، عقب به چه کار می‌آید؟! بهترین آلترناتیو در مقابل مهبل هم به نظرم دهان است و دیگر هیچ...
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11