Alice نوشته: * نگر شما درباب پارسینویسی کاربران چیست ؛ آیا آن را بیخود و مایه رنجش
خوانندگان میدانید ؟
به سبب اینکه از قرارِ معلوم شما از پارسیگویی خود را بازنشسته کردهاید، این پرسش را بار دیگر پاسخ خواهم داد. نگر من در این بسیار مثبت است، یکی از سرگرمیهایی که در اینجا از آن بسیار خوشی میبرم یافتن برابرهای واژگانیست که دوستان بکار میبرند؛ هرگاه که واژهای نو روبرو میشوم میکوشم آن را به خاطرم بسپارم، وقتی که در نوشتهای دیگر همان واژه را دوباره ببینم، به خاطر آوردنِ سریعِ برابرش به من خوشی وصفناشدنیای میدهد. جدا از این، من از طریق همین پارسینویسیهای دوستان توانستم به نثرخود شمایی بهتر و منسجمتر بدهم؛ چرا که ریزهکاریهایی را در زبان پارسی یافتم که تا پیش از این نمیدانستم.
* درود
* ایدئولوژی نوپای شما حول زنان و مردان چه میزان در روابط و نوع نگاهتان به جنس مخالف تاثیرگذار بوده است؟
* آیا مایلید بهمراه دوست دخترتان به نود بیچ (ساحل لختیها) بروید؟ توضیح بدهید.
* خوب و بد از چشمانداز شما چطور تبیین میشود؟ چه معیارهایی برای قضاوت اخلاقی/غیراخلاقی بودن امور خود دارید؟
* برپایی نظام آنارشیستی چطور ممکن خواهد بود در شرایطی که کاپیتالیسم نظم «طبیعی» جوامع است، و سامانهی سرمایهداری با خمیرمایهی بشری درآمیخته است؟
* در حوزهی ادبیات فارسی آثار چه سبک و کسانی را میپسندید؟
* معمولا چه تیپی دارید؟ شلوار جین یا پارچهای؟ سادهپوش هستید یا کج و معوج و...؟
* آخرین قلیانی که دود کردهاید چه طعمی بوده است؟ میتوانید حلقه بدهید؟
* یک خاطرهی بانمک و مضحک که بذهنتان میاید را تعریف کنید.
* پرفشارترین دوران زندگیتان کی و چگونه بوده است؟
* به زعم شما «فلسفه» میتواند دلیل یا توجیه مناسبی برای خودکشی باشد؟
* آیا معتقدید که با ظهور ادبیات نماشی بالاخص صنعت سینما، ادبیات داستانی و بطور کلی نثر ادبی منقرض شد؟ یا به فرض مثال بنیان ادبیات شعری که بر اساس اوزان و آهنگ بود بدست موسیقی برکنار شد؟!
* تاکنون به افسردگی و انزوای شدید دچار شدهاید؟ چرا و چطور؟ اندکی توضیح بفرمائید.
* تکامل نهایی و سرانجام بشریت را چطور متصور میشوید؟
* دوست دارید تشکیل خانواده دهید و پدر بشوید؟
* اگر ببینید دوست دخترتان بدون مقدمه و ناگهانی به شما خیانت کرده است چکار میکنید؟
* هماکنون بهشت برین و رویایی را در کدام نقطه از کرهی پهناور زمین موجود میدانید؟
[ATTACH=CONFIG]3415[/ATTACH]
Alice نوشته: * درود
درود...
Alice نوشته: * آیا مایلید بهمراه دوست دخترتان به نود بیچ (ساحل لختیها) بروید؟ توضیح بدهید.
بله؛ توضیح در مورد چه بدهم؟
نود بیچ خودش نمادی از مالکیت اشتراکیست:))
Alice نوشته: * خوب و بد از چشمانداز شما چطور تبیین میشود؟ چه معیارهایی برای قضاوت اخلاقی/غیراخلاقی بودن امور خود دارید؟
درستی و نادرستی، عنصری ذاتی از هیچ پدیدهای نیست و چینش رویدادها و پدیدهها در کنار هم و همچنین زاویهی نگاهِ ما به هر چیز درستی و نادرستیِ آن را تعیین میکند؛پس خوبی یا بدیِ هر پدیدهای جزئی از ماهیتاش نیست. از این منظر درستی خاصیتیست کاملا مرتبط با تاثیرِ هر پدیدهای بر پیراموناش؛ ما با استفاده از میزان هماهنگی پیامدهای هر پدیدهای با خواستههایمان میزان خوبی/بدی آن را اندازهگیری میکنیم. اما مساله همینجاست که ما چگونه میتوانیم خواستههایمان را طوری هدفمند کنیم که سودِ همگان در آنها باشد. در اینجا ما در روند داریم: Generalization و Specialization. در اولی کوشیده میشود از تا آنجا که میشود از فردیت خویش به نفع جمع گذشت کنیم؛ در دومی اما سعی میشود که منافع جمعی به شکلی انتخاب شوند که هماهنگی بیشتری با فردیت افراد داشته باشند. در اینجا ما ناچاریم به یک Trade off رضایت دهیم چرا که ایندو با هم تضاد داشته و ما نمیتوانیم همزمان فردیت و جمعگرایی را در حد کمال داشته باشیم.
اخلاق نیز چیزی نیست جز کوشش برای یافتن ارزشهایی که هم بیشترین نفع را برای همگان داشته باشند و هم اینکه بیشینگان در موردشان توافق داشته و بدانها گردن نهند. فارغ از اینکه به ارزشهای اخلاقی جاریمان انتقادهای زیادی دارم اما به خودِ اخلاق باور دارم و میاندیشم که اخلاق، همان قوانین و پروتکلها نانوشتهای که هیچ تضمین اجرایی ندارند در 99 درصد اوقات کارشان را به خوبی انجام میدهند چنانکه تنها در مواقعی بس ناچیز کتاب قانون و جریمههای انضباطی دستاویز ما میشوند. ما تنها نیاز داریم که کمی بنیانهای اخلاقی خویش را هدفمندتر از گذشته تنظیم کنیم چنانکه با نیازها و ارزشهای انسانِ نوین خوانایی و مطابقت داشته باشد. بسیاری از اینهایی که امروز به عنوانِ اخلاق میانِ ما شناخته میشوند، بازماندههای زندگی قبیلهای و نظام طبقاتی هستند: احترام به اشخاص بر حسب سنشان، عفت و حیا، مردانگی و غیرت و... تمامِ اینها بارهایی هستند که باید از دوش مردمان به کلی برداشته شوند. اینها البته هرگز با سیاستها دولتی و راهکارهای بالا به پائین شدنی نیست؛ تمامِ مسئولیت بر عهدهی پیشروان و روشنفکرانِ جوامع است.
پس من اخلاق را راهکاری برای زیست متعالی همگان در کنار هم میبینم و آن را تا بدانجا معتبر میدانم که فردیت افراد به طور جدی فدای منافع جمع نشود و بالعکس. ارزشهای اخلاقی هم به دستههای مختلفی تقسیم میشوند. برخی از آنها بیشتر جنبهی توصیهای دارند تا آنکه انسانهای ناتوانتر زیر حمایت بخشهای تواناتر بتوانند فرصتهای مناسبی برای زندگی داشته باشند؛ برخی دیگر اما برای اینکه از ضررهای مستقیم به اطرافیان جلوگیری شود برپا شدهاند. در هر دوی اینها لازم است که بنیانهای فلسفی اخلاق به درستی تبیین شده باشند. این بنیانهای فلسفی خود در دستههای مختلفی تقسیم میشوند از جمله اومانیسم، اگزیستانسیالیسم، فایدهگرایی، جمعگرایی و... .
در نتیجه برای من دو فاکتور ِ مهم برای ارزشگزاریها یکی فردیت است و دیگری نفع جمعی (یا عدم تضاد با نفع جمعی).
Alice نوشته: * در حوزهی ادبیات فارسی آثار چه سبک و کسانی را میپسندید؟
از ادبیات کلاسیک :
فردوسی- نثر عصر سامانی- حافظ - خیام - عراقی- باباطاهر - سعدی- معیری- عبید زاکانی- کلیله و دمنه-ایرجمیرزا و چندتایی دیگر...
از ادبیات نوین:
شاملو - اسماعیل خوئی- سیمین بهبهانی - نادر نادرپور- هوشنگ گلشیری - اخوان ثالث- سایه و چندتایی دیگر
از ادبیات داستانی:
با داستاننویسهای معاصر و نوین ایرانی که ماشاالاسباغتی رشد کیفی و کمی خوبی داشتهاند آشنایی زیادی ندارم، اما بیشک صادق هدایت، صادق چوبک، سیمین دانشور، بزرگ علوی، احمد محمود، جمالزاده در لیست مورد علاقههای من هستند.
Alice نوشته: * معمولا چه تیپی دارید؟ شلوار جین یا پارچهای؟ سادهپوش هستید یا کج و معوج و...؟
تیپم معمولا عادیست، شلوار هم جین میپوشم و زیاد عجقوجقپوش نیستم!!! به آراستگی اما اهمیت زیادی میدهم.
Alice نوشته: * آخرین قلیانی که دود کردهاید چه طعمی بوده است؟ میتوانید حلقه بدهید؟
یادم نیست حقیقتاش، چون من از قلیان شدیدا متنفر هستم و آخرین قلیانی که کشیدم فکر کنم به حداقل یکسال پیش باز میگردد که در جمع دوستان بودم. اما از آنجا که دوستان بیشتر دوسیب میکشند، منم احتمالا همان را کشیده باشم. حلقه هم نمیتوانم بدهم، تازه یک برادر دارم که او هم نمیتواند حلقه بدهد!
Alice نوشته: * پرفشارترین دوران زندگیتان کی و چگونه بوده است؟
15 تا 20 سالگی: بلوغ، سرگشتگی، بدبختی، مثل سگ کار کردن، آوارگی و ....
Alice نوشته: * به زعم شما «فلسفه» میتواند دلیل یا توجیه مناسبی برای خودکشی باشد؟
چرا که نه؟ بله میتواند باشد. به نظر من یک مرگ انتخابی و از روی آگاهی به شرطی که کاملا در موردش تعقل شده باشد خیلی جالبتر از این است که مثلا از بلندی بیوفتید یا در پیادهرو مصالح ساختمانی بریزد روی سرتان و ...
Alice نوشته: * تاکنون به افسردگی و انزوای شدید دچار شدهاید؟ چرا و چطور؟ اندکی توضیح بفرمائید.
بله؛ همین الان هم آدمی نسبتا منزوی هستم و کمتر در جمع ظاهر میشوم. من زمانی استهالهای طولانی را تجربه کردم و در مرزی بس باریک میانِ مرگ و زندگی گام برمیداشتم. آن زمانی بود که در ژرفای فقدانِ فلسفی دست و پا میزدم. مدتها بود که در دین و ایدهئولوژی خود احساس تناقض با خویشتنِ خویش را داشتم اما چون شهامت نداشتم آنها را نادیده میگرفتم، تا اینکه در نهایت به تاریکی فرصت دادم که خود را به من نشان دهد؛ در تاریکی بلعیده شدم اما میدانستم که تاریکی راستین بسیار اصیلتر از روشنایی دروغین است. پس از این تا سالها من یک سوپرنیهیلیست بودم و این کاملا طبیعی و منطقی بود؛ این سیریست که باید از آن میگذشتم. در این چندسال گاه میشد خود را در جایی میافتم که هیچ نمیدانستم کجاست، گاه میشد چند روز بیغذا بودم، بیخوابیهای طولانیمدت داشتم و...؛ من هیچ نمیدانستم کیستم و چرا چنین و چنان میکنم، شدیدا منزوی بودم. کم کم اما دانستم که من نمیخواهم همیشه اینطور باشم و این روندی نیست که قرار باشد تا آخر بر آن ثابتقدم باشم. این بود که شروع کردم به مطالعه پیرامون خردگرایی و فلسفه. اینبار اما میاندیشم که نوری راستین را یافتهام که اگرچه نوسان دارد اما همیشه هست و واقعیست.
Alice نوشته: * دوست دارید تشکیل خانواده دهید و پدر بشوید؟
راستاش اکنون بلی! الان دوست دارم خانوادهای داشته باشم، به ویژه دلم میخواهد فرزندانی داشته باشم :دو پسر و دو دختر! راستش برای خودم هم باورش عجیب است که دقیقا چه شده که احساسم کاملا متضاد شده، اما دیدنِ این افق برایم بسیار جذاب است. گویا این هورمونهای لعنتی به دقت سر ساعت خویش بکار میافتند چنانکه هرچه بیشتر به میانسالی نزدیک میشوم بیشتر به فکر خانواده و فرزند میافتم...
Alice نوشته: * اگر ببینید دوست دخترتان بدون مقدمه و ناگهانی به شما خیانت کرده است چکار میکنید؟
واقعا نمیدانم. بستگی به میزان وابستگی عاطفی میان ما دارد. احتمال دارد واکنشی غیرقابلپیشبینی داشته باشم اما در نهایت با موضوع کنار میآیم. اما تکلیف دختر مربوطه کاملا روشن است، جایی که من باشم او نباید باشد و جایی که او باشد من نباید باشم. . .میدانم رفتارم چندان منطقی نخواهد بود و متحجرانه است، اما هر آدمی یکسری از این گرفتاریها دارد دیگر... شما هم با این پرسشتان آبروی ما را در جمع بردید:e058:
===========
باقی پرسشهایتان بمانند یکی دو روز دیگر پاسخ خواهم داد. سپاس از شما.
Alice نوشته: * برپایی نظام آنارشیستی چطور ممکن خواهد بود در شرایطی که کاپیتالیسم نظم «طبیعی» جوامع است، و سامانهی سرمایهداری با خمیرمایهی بشری درآمیخته است؟
آنارشیسم یک نظام نیست، یک ایدهئولوژیست.
آنچه در مورد طبیعی بودنِ کاپیتالیسم گفته و نوشته میشود، سراسر چرند است. سوسیالیستی بهنام دروغ بودنِ این اندیشه را اینطور نشان میدهد: وقتی ما با دوستانِ خویش و دوستانِ دوستانِ خویش به پیکنیک میرویم، همگی سخاوتمندانه هرآنچه داریم را با هم به اشتراک میگذاریم هتا با آنانکه اولین باریست که میبینیمشان. اما هیچ معلوم نیست چرا نمیتوانیم باور کنیم که چنین رفتاری را میتوانیم با تمامِ همنوعانِ خویش داشته باشیم؟! انسانِ کاپیتالیست حقیقینماست چرا که از کودکی ما را با این ایدهئولوژی بار میآورند. از روزهای نخست کودکی ما را در برابر پرسش «سرمایه بهتر است یا دانش؟» قرار میدهند و وقتی ما هنوز نمیدانیم هرکدام از اینها واقعا چه معنا و کارکردی دارند باور میکنیم که سرمایه بهتر است.
آنارشیسم ایدهآلی دارد که مهمتر از بیسروریست :Cummon Individualism! در این عبارت معانیِ مستتر فراوان است که مهمتریناش همانا مسئولیت اجتماعیاست که افراد جامعهی آنارشیست نسبت به ارزشهای اخلاقیِ جمعی، همزمان که تکریم فردیتشان تضمین میشود، احساس میکنند. جامعهای که خود را رها از بند قانونهای درونِ کتاب و لوحه مییابد اما خود بر خود قانون است؛ قانونی که نانوشته و فارغ از ضمانتِ اجرایی بودناش هرگز از کارآییاش نمیکاهد.
سازوکارِ اقتصادی در جامعهی آنارشیک از پلِ آنارکو سندیکالیسم میگذرد. در اینجا سندیکاهای کارگری مالکیتِ ابزارهای تولید را بر عهده خواهند داشت و نه دولت.
Dariush نوشته: سندیکاهای کارگری
سندیکاهای کارگری = دولت های کوچولو؟
("government" comes from "to govern")
I'm here to grant your wish :)
زمانیکه با نمونههایِ زیر روبرو میشوی چه جاوری بهت دست میدهد؟
اذان
دانشجوی روشنویر پیروی شریعتی
گشت ارشاد
گدای مترو
پافشاریِ دوستی برای رفتن به کنسرتِ حمید عسگری
قهرمانِیِ جهان تیم فوتبالِ ایران در جام جهانی
مسلمانانی که دین خویش را به ترسایی یا زرتشتی دگراندهاند و وارونه
کابوس دیدن
احمدینژاد
فروشندههایی که میکوشند تا دسته بیاندازند؟
اعدام همگانی
پیرمرد بارکش
سربازِ سر چهارراه
کتک خوردن کودکی از زادآوران
حسن عباسی
به نگر ات در ایران چرا تا این اندازه صوفیگری و عرفان رواگ دارد؟
بیانگار یکی از دوستانِ نزدیک اتکه دچار افسدگی فلسفیک شده به این فرجامرسیده که بهتر است خودکشد و این راز را تنها با تو در میان میگذارد. چه میکنی؟ میکوشی نگر اش را بدگرانی؟
یاری اش میکنی راه خوبی برای خودکشی بیابید؟ یا اینکه هیچ پادرمیانیای نمیکنی؟
به نگر ات چند درسد از مردمِ ایران همچنان به بود جمهوری اسلامی خرسند هستند؟
چه پیشهای را بیش از همه میدوسی؟
هنگام گرفتاریهای روانیک و بنبستهای سُهشیک, چگونه خود را میآرامی؟
از چه گونه فیلمهایی بیشتر خوش ات میآید؟ دو سه فیلمی که بیش از همه پسندیدهای را هم گر بگویی میبسندد.
میاندیشی چند درسد از کژرویهایِ اخلاقی ایرانیان برآمده از ج.ا است؟
و یک پرسش ذرّین: ایران را دوست داری؟
پارسیگر
Alice نوشته: * ایدئولوژی نوپای شما حول زنان و مردان چه میزان در روابط و نوع نگاهتان به جنس مخالف تاثیرگذار بوده است؟
در نگرش بسیار، در رفتار اما اندک!
راستش من در رفتارم با خانمها تابع هیچ برنامهی از پیش تعیین شدهای نیستم و روشهای تعاملاتِ اجتماعی من با زنان و مردان در درجهای بالا از مشابهت هستند جز در مواردی چون مظلومنمایی ویژه زنان، بیگانگی آنها با بحثهای جدی، قضاوتهای عجیب و غریبشان و... .
من اهلِ دختربازی هرگز نبودهام و هرگاه خواستهام به کسی در این مرود راهنمایی بکنم سوتیهای خفنی دادهام! نمونهاش در جستار روشهای مخ زنی موجود است. این بحثهای ما پیرامون زنان و مردان هم به نظرم تاثیری روی رفتار هیچکدام از زنخوارگان این انجمن نخواهد داشت، حداقل من به این باور دارم که زنان تقریبا همه چیز را میدانند و از روی آگاهی چنین و چنان میکنند. من یکبار مستقیما به دوست دخترم گفتم که چرا با نازک کردن صدا و ادا درآوردن سعی میکنی مظلومنمایی کنی، او هم خیلی رک به من گفت که: تازه داری منو میشناسی! بله، رفتار من در قبال زنان تغییری نکرده و بیش از همه در مورد مردان است که عوض شده؛ آنها هستند که نادانسته خود را جایگاهی که نیستند میبینند.
راستش من پیرامون جستار نو تاسیسِ امیر گرامی (بازی:آموزش) و اصلا کل سیستم دختربازی و این چیزها هنوز توجیه نیستم و نمیدانم اینها چه لزومی دارند؟ چون برای من بطور خاص بدون بازی کردن از روی قواعد و با خودم بودن، هرگز چیزی در این زمینه(دوست دختر، سکس و... ) کم نداشتهام و در نهایت هم اگر مدتی تنها بودهام یا دوستدخترم به من خیانت کرده، تمام اینها را نه ناشی از عدم توانایی در روشهای بازی کردن، که به سبب شرایط و... میدیدم.
Alice نوشته: * یک خاطرهی بانمک و مضحک که بذهنتان میاید را تعریف کنید.
یکبار در زمان نوجوانی(16 سالگی) و در اوج تحریک جنسی و فعالیت هورمونها و این چیزها، از فرط بیمکانی دختری را بردم به کافینتی که دو طبقه بود؛ رفتیم طبقهی دوم و من دخترک را روی پایم نشاندم و با ولعی شگرف مشغول مالش و مولش بودیم. تقریبا دو ساعت بود که در این وضع بودیم که ناگهان متوجه شدم صاحب کافینت و و منشی و یکی دو نفر از کاربران آمدهاند بالا و دارند ما را تماشا میکنند! چشمتان روز بد نبیند، چنان کتکی آن روز از آن مرد سبیلکلفت خوردم که هنوز دردش را حس میکنم!
Alice نوشته: * آیا معتقدید که با ظهور ادبیات نماشی بالاخص صنعت سینما، ادبیات داستانی و بطور کلی نثر ادبی منقرض شد؟ یا به فرض مثال بنیان ادبیات شعری که بر اساس اوزان و آهنگ بود بدست موسیقی برکنار شد؟!
من رشد، نمو و گسترشِ
هنر سینما و نمایش را نه باعث عفول، زوال یا به حاشیه رفتن ادبیات داستانی، که موید دگرش یا انقلابی در این حوزه میبینم. هماکنون ما داستانهایی داریم که تبدیل به فیلم یا تئاتر و نمایش میشوند، و این راهیست نیک برای تعامل و همزیستی تعالیبخش برای هر دوسوی رابطه. صنعت سینما، اما داستانی دیگر دارد! صنعت سینما، خوراک بازارپسند میطلبد و این نقض غرضیست برای هنر، بالاخص ادبیات داستانی که قرار است چشمهی جوشانی برای جریان فرهنگی جامعه در غالبی هنری باشد.
در مورد نثر اما، بله، نثر زیر سیل توجهات به شاخههای دیگر هنر، از قبیل سینما، موسیقی و نقاشی تقریبا به گور رفته و اکنون نثر زیبا چیزی بیش از یک ابزار نیست!
در کل اما من گمان نمیکنم که شاخههایی از هر بتوانند شاخههایی دیگر را مدفون کنند یا به حاشیه برانند.
Alice نوشته: * تکامل نهایی و سرانجام بشریت را چطور متصور میشوید؟
راستش منظور شما از تکامل را متوجه نشدم و نمیدانم تکامل در چه منظورتان است؟ اما اگر تکامل فرهنگی منظورتان باشد، من جامعهای در نهایت آزادی، بدون اقتدار مرکزی، همراه با مسئولیتپذیری اخلاقی تکتکِ اعضای جامعه میپسندم. این البته مستلزم نوعی خویشکاریست (بقول دوستان). خویشکاریای که در آن اعضای جامعه خویش را اگرچه خود را به خاطر اعمال خویش به جایی پاسخگو نمیبینند، اما به مرزهای اخلاقی تعرض نکرده و کرامت انسانی دیگران را محترم میشمارند.
Alice نوشته: * هماکنون بهشت برین و رویایی را در کدام نقطه از کرهی پهناور زمین موجود میدانید؟
راستاش من زندگی در روستایی کوچک، در دامنهی کوه و به دور از قیل و قالِ زندگی را همراه با سر و کله زدن با حیواناتِ خانگی چون مرغ و غاز و اردک چند راس گوسفند و یکی دو راس گاو و یک سگ و کار در باغ و باغچه و هفتهای یکبار ماهیگیری و این چیزها همراه با کتابها و مجلهها و روزنامههایم بسیار میپسندم. مایهی سرشکستگیست؛ مردِ جوانی چونان نرهبزها باید پر از شور زندگی و هیجان جوانی باشد و همه جا به دنبال مادههایی برای تخمگذاری، نه اینکه همچون پیرمردها به دنبال کنج عافیت باشد... البته من هم چنین چیزی را برای پس از 50 سالگی میخواهم تقریبا...
[ATTACH=CONFIG]3542[/ATTACH]
مزدك بامداد نوشته: سندیکاهای کارگری = دولت های کوچولو؟
Dariush نوشته: سازوکارِ اقتصادی در جامعهی آنارشیک از پلِ آنارکو سندیکالیسم میگذرد
سندیکاهای کارگری عامل واسط هستند؛ نه هدف.