دفترچه

نسخه‌ی کامل: هیچ‌گرایی - Nihilism
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6
Nâxodâ نوشته: ولی انگار بخشی از پی‌یاختگان[SUP][aname="rpa5f537d844a98486ca85b2670231d4e86"][[/aname][anchor="pa5f537d844a98486ca85b2670231d4e86"]1][/anchor][/SUP] توانایی باززایش را دارند که به آن پی‌زایش[SUP][aname="rpa9c751f08e6e24e50b190efd68cdc84f7"][[/aname][anchor="pa9c751f08e6e24e50b190efd68cdc84f7"]2][/anchor][/SUP] میگویند.





----
[aname="pa5f537d844a98486ca85b2670231d4e86"]1[/aname]. [anchor=rpa5f537d844a98486ca85b2670231d4e86]^[/anchor] pey+yâxt+e::Peyyâxte || پییاخته: یاخته‌یِ پی; یاخته‌یِ عصبی Ϣiki-En Neuron
[aname="pa9c751f08e6e24e50b190efd68cdc84f7"]2[/aname]. [anchor=rpa9c751f08e6e24e50b190efd68cdc84f7]^[/anchor] pey+zây+eš{pasvand}::Peyzâyeš || پیزایش: فرایند بازسازیِ پی‌یاختگان Dehxodâ, Ϣiki-En Neurogenesis

سلول های عصبی بالغ توانایی تقسیم و ترمیم ندارند....رشته های عصبی محیطی شاید تا حدودی ترمیم پذیر باشند ولی سلول های عصبی بخش مركزی(مغز و نخاع)پس از بلوغ قادر به تقسیم نیستند مگر اینكه آن ها را تمایز زدایی كرده و به صورت سلول های جنینی درآورد (روشی كه تا حدودی برای درمان ضایعات نخاعی جواب داده تا الان)
باز اگر من اشتباه میكنم ممنون میشم منبع بذارید
undead_knight نوشته: شاید نگاه آبزورد به زندگی انسان رو بشه اینجور نشون داد:
نمونه خوبش سسیفس هست،سسیفس انسانی بود که خدایان براش یک مجازات وحشتناک تعیین کردند(به خاطر توهینی که بهشون کرده بود)و اونم این بود که تا ابدیت یک سنگ رو بالا ببره و وقتی به قله رسید دوباره سنگ بیاد پایین.چون خدایان فکر میکردند بدترین مجازات کار بدون هدف هست:)

UP
آیا سیزیف برای اینکه امیدی به زندگی بهتر نداشت و به سرنوشت مفت خود پی برده بود از دید کامو قهرمان پوچی و خوشبخت است؟!
نامُـرده:
نهلیسیسم یعنی "روا بودن هرچیز"، چون اساساً هیچ چیزی در زندگی ارزش ندارد و اعتبار
هر جنبش و حرکتی برابر با «هیچ» است. یک فرد هچگرای چپ هیچ معنایی برای هیچ چیز
قائل نیست و در زندگی هیچ خود برای رهایی باید در دم خودکشی کند.
انسان معناگرا در تقابل با طبیعت بی‌معنی منتج به وضعیت آبزورد می‌شود؛ نهیلیسم در این
باب "خودکشی" را روا می‌دارد، ولی آبزوردیسم طغیان و سرکشی را. به عبارتی آبزوردیسم
سرنوشت هرچند درداور و سراسر پوچ انسان را به رسمیت می‌شناسد، ولی نهیلیسم بهیچ‌روی
هیچ چیزی را به رسمیت نمی‌شناسد، یعنی هیچ چیزی آنقدر ارزش و معتبر نیست که «اهمیت»
داشته باشد. (نهیلیسم چپگرا) در شرایط پرفشار باید خودکشی کرد. (=صادق هدایت)
اکنون آبزوردیسم این را چطور توجیه می‌کند؟! و چرا خودکشی را بهترین راه برای مقابله با
پوچی نمی‌داند و باید راه طغیان را پیشه کرد؟! آیا این خودفریبی نیست؟!
چرا سیزیف خودکشی نمی‌کند؟! باید خیلی خر باشد که تا ابد تخته سنگ را بالا ببرد و برگردد و
دوباره بالا ببرد و برگردد و ...
نامُرده :
سزیف باید خودکشی کند. این برای من قابل درک نیست! :e416:
به ویژه در لحظه‌ی پایین آمدن از کوه که کامو می‌گوید سیزیف "خودآگاه" می‌شود. اتفاقا در همین لحظه باید در دم خودکشی کند. :e416:
Alice نوشته: نامُرده :
سزیف باید خودکشی کند. این برای من قابل درک نیست! :e416:
به ویژه در لحظه‌ی پایین آمدن از کوه که کامو می‌گوید سیزیف "خودآگاه" می‌شود. اتفاقا در همین لحظه باید در دم خودکشی کند. :e416:
خب این تیکه رو جواب میدم چون کوتاه ترینه و الان میتونم بدون اینکه مغزم شات دان بشه یه چیزی بنویسم:))

سسیفس(من تلفظ انگلیسیش رو بیشتر دوست دارم) اولا نمیتونه خودکشی بکنه چون خدایان دوباره زنده میکنندش،دوما خدایان فکر میکردند بدترین مجازات برای انسان کار بی نتیجه ابدی هست و سسیفس با ادامه دادن ارادی این کار در اصل باز هم داره اونها رو نفی میکنه.

همونطور که کامو مثال میزنه زندگی ما ادم ها بی شباهت به سسیفس نیست،دست رنج ما نابود میشه،چیزهای مورد علاقمون از بین میرند،ادم های مورد علاقمون میمیرند،حتی در نهایت همه نسل بشر نابود میشه(دیر و زود داره، ولی سوخت و سوز نداره)چرا ما به زندگی ادامه میدیم،آیا وضعیت سسیفس معنا دار تر از وضعیت ما نیست؟حداقل سسیفس عمر جاودان داره:))
undead_knight نوشته: همونطور که کامو مثال میزنه زندگی ما ادم ها بی شباهت به سسیفس نیست،دست رنج ما نابود میشه،چیزهای مورد علاقمون از بین میرند،ادم های مورد علاقمون میمیرند،حتی در نهایت همه نسل بشر نابود میشه(دیر و زود داره، ولی سوخت و سوز نداره)چرا ما به زندگی ادامه میدیم،آیا وضعیت سسیفس معنا دار تر از وضعیت ما نیست؟حداقل سسیفس عمر جاودان داره:))

کامو می‌گوید هنگامیکه سسیفوس صخره را بالا می‌برد، درست مثل زندگی آدمهاست که بیهوده
جان می‌کنند؛ ولی وقتیکه صخره از دست سسیفوس می‌لغزد و سقوط می‌کند، سسیفوس دوباره
به دامنه‌ی کوه پایین می‌رود، در این لحظه که دست از تقلا برمی‌دارد سسیفوس «آگاه» می‌شود و
به سرنوشت حزن‌انگیز خود پی می‌برد. انسان‌ها هم زمانی به پوچی زندگی خود پی می‌برند که
لحظه‌ای از جان کندن دست بشویند و به خود بیندیشند. این لحظه، لحظه‌ی بدبختی انسان خواهد
بود. سپس استدلال می‌کند که آری مثل سسیفوس باید مبارزه کرد و قهرمان پوچی بود!! کامو دلیل
نمیاورد. فقط شرایط را توصیف می‌کند.
ولی از دیدگاه نهیلیسم چپگرای: نباید مبارزه کرد؛ چون زندگی ارزش مبارزه ندارد. نباید تسلیم بیهودگی
و پوچی انسانی بشویم. بهترین راه برای فرار خودکشی است!
[MENTION=307]undead_knight[/MENTION] :
در جای دیگری بحثی پیرامون «Stranger» از آلبر کامو شکل گرفت که آن را در این جا ادامه می‌دهم.
بیگانه تنها بُـرشی از زندگی یک فرد "پوچ" می‌باشد که کامو به شدت ایشان را رادیکالیزه درآورده‌اند.
کامو هیچ توضیحی نمی‌دهد، فقط توصیف می‌کند. داستان با انبوهی از علامت سوال به اتمام می‌رسد
و کامو باید مورسو را "توجیه" کند. در رساله‌ی افسانه سیسیفوس کامو قهرمان اخلاقی/ضداخلاق خود
را توجیه می‌کند:
مورسو "نهیلیست" نیست؛ (پیشترها گفته بودی که مورسو وجهی از کاراکتر کامو است که اگر نهیلیست
بود) هیچ چیزی نیست جز یک «قهرمان پوچی» و Psychopath دوران مدرنیته. مورسو نماینده‌ی انسان
سرگردان مدرنیته که بارها در داستان‌های کافکا، سارتر و .. به نمایش درآمده به فرگشته‌ترین وجه ممکن
است، توصیفی ندارد و استدلالی هم در آن نیست. مورسوی همین است که هست! همانطور که در افسانه
سیسیفوس استدلالی نیست؛ کامو "توصیف" می‌کند.
کامو از راه نهیلیسم وارد مسیر آبزوردیسم می‌شود و نتایج آن را تحلیل می‌کند. به نظر من نهیلیسم خط قرمز
اندیشه‌های و آرای فلسفی است و نباید انقدر کودکانه با سیسفوس و انسان طاغی و ... مقایسه بشود!
یعنی چی که باید به مرگ و بی‌معنایی طغیان کرد؟! مگر ما کودک هستیم که با واژگان قهرمان و یاغی و امثالهم
گول بخوریم؟!
---

[ATTACH=CONFIG]3023[/ATTACH]
مردم در جایگاه باشندگانی خودآگاه و هوشیار, از مرگ و نیستی بدرستی و بژرفی میترسند.

اگر از چیزی بترسید دو راه بیشتر برای رویارویی ندارید:
A- عامل ترس‌آور را بزدایید: مرگ را ناکار کنید.
B- سُهش ترس را بزدایید: با خودِ ترس سر و کله بزنید.

از جاییکه A شدنی نبوده و مرگ پیش‌گرفتنی نیست, پس راه‌ها به B میکوتاهند:
١- خودفریبید: بهشت و حوری و ...
٢- زندگی را دردناک و بیهوده و بی‌فرجام و *blah blah ببینید تا بتوانید از آن آسانتر دل‌بکنید.
٣- ...

هیچ‌گرایی میشود B2 و هیچ چیز ویژه یا فراهنجاری درباره‌یِ آن نیست:

2B or !2B? neither but B2!




* B2 (;

پارسیگر
Mehrbod نوشته: هیچ‌گرایی[٧] میشود B2 و هیچ چیز ویژه یا فراهنجاری درباره‌یِ آن نیست.

آلبر کامو می‌گوید دوران پسانوین دیگر جای کودکان بی‌پناهی که به بهانه‌های "عشقی" کشتار می‌کنند نیست؛
به وارونه، امروزه آدم‌های بُـرنایی هستند که برای فرنودهای سرتـاسر پذیرفتنی دست به خودویرانگری می‌زنند:
فلسفه.
دستکم من گمان نمی‌کنم ایستار Absurd که کامو شالوده‌ی فلسفه‌ی خود را بر آن پایه‌ریزی می‌کند به این
سادگی‌ها هم باشد، این ایستار بارها و بارها بدست کافکا و سارتر هدایت و ... به نمایش درآمده و برای نمونه
هدایت تنها راه و یگانه پاسخ شایند را «خودکشی» می‌داند و بارها هم می‌گوید که برای این درد به جز مرگ
دارویی نیست!
هرآینه در این میان کسان دیگری هم بودند مانند خیام نیشاپوری که برای رهایی از این "هیچی" می و باده و
معشوقه‌نشینی را راهگشا می‌داند.
شما یا مانند سیسفوس هنوز به سرنوشت اندوهناک زندگی "خودآگاه" نشده‌اید و در پی پول و زندگی و ... بدو بدو
می‌زنید و یا براستی باید «قهرمان پوچی» باشید که با خودآگاهی اَوَست بسادگی و با لبخند تلخی از کنار این
پوچی می‌گذرید. شاید هم راه خیام نیشاپوری را پیشه کردید و هرشب بساط می‌گساری و معشوقه نشینی و
عشق و حال براه است و دیگر چه باک؟! گور بابای پوچی :)) ما که خیم و خوی اینکارها نداریم می‌مانیم و حوضمان.

پارسیگر
Alice نوشته: آلبر کامو می‌گوید دوران پسانوین دیگر جای کودکان بی‌پناهی که به بهانه‌های "عشقی" کشتار می‌کنند نیست؛
به وارونه، امروزه آدم‌های بُـرنایی هستند که برای فرنودهای سرتـاسر پذیرفتنی دست به خودویرانگری می‌زنند:
فلسفه.
دستکم من گمان نمی‌کنم ایستار Absurd که کامو شالوده‌ی فلسفه‌ی خود را بر آن پایه‌ریزی می‌کند به این
سادگی‌ها هم باشد، این ایستار بارها و بارها بدست کافکا و سارتر هدایت و ... به نمایش درآمده و برای نمونه
هدایت تنها راه و یگانه پاسخ شایند را «خودکشی» می‌داند و بارها هم می‌گوید که برای این درد به جز مرگ
دارویی نیست!

هیچگرایی درد فرهیختگان آسوده و بیدرد ئه, کسیکه آسوده از کار و گرفتاریه و زمان برای اندیشیدن به آینده و نیستی خود اش دارد.

سامه‌یِ بایسته‌یِ دیگر هیچگرایی را هم میشود هوش دانست, خنگ‌ترها و کودن‌ها به جهان پس از مرگ و همان بهشت و حوری میباورند,
ولی هیچ‌گرا کسیه که نمیتواند خود اش را با چنان دروغ‌هایِ آشکاری بفریبد, بجایش به بهترین راهکار دیگر دست‌میازد: دردناکاندن و پس دل‌کندن از زندگی.

راهکار خودکشی برای سروری یافتن بر سرنوشت خویش هم میتواند برای بسیاری شگفت‌انگیز باشد; من جایی درباره‌یِ هراسِ HIV خوانده
بودم که کسانی آن بیرون هستند که آن اندازه درباره‌یِ ایدز و HIV نگران و دلنگران هستند و پس از هر بار سکس چنان با خود
اشان کلنجار میروند که hiv گرفته‌اند یا نه, که سرانجام یک راهکار! تلایی میابند: خودخواسته HIV+ شوند: Bugchasing - WiKi

کودنانه است؟ بی هیچ گمانی, ولی کار میکند و بیشک از خویش‌کشی کودنانه‌تر نیست.



Alice نوشته: هرآینه در این میان کسان دیگری هم بودند مانند خیام نیشاپوری که برای رهایی از این "هیچی" می و باده و
معشوقه‌نشینی را راهگشا می‌داند.
شما یا مانند سیسفوس هنوز به سرنوشت اندوهناک زندگی "خودآگاه" نشده‌اید و در پی پول و زندگی و ... بدو بدو
می‌زنید و یا براستی باید «قهرمان پوچی» باشید که با خودآگاهی اَوَست بسادگی و با لبخند تلخی از کنار این
پوچی می‌گذرید. شاید هم راه خیام نیشاپوری را پیشه کردید و هرشب بساط می‌گساری و معشوقه نشینی و
عشق و حال براه است و دیگر چه باک؟! گور بابای پوچی :)) ما که خیم و خوی اینکارها نداریم می‌مانیم و حوضمان.

پارسیگر

هیچ‌گرایی راهکار خودآگاهانِ راستین نیست, اگر شما به تک تک آنچه در ویر و اندیشه اتان
روی‌میدهد بخوبی و بفرزامی آگاه باشید, میتوانید ترس اتان را بپذیرید بی اینکه ناچار از خودفریبی شوید.

پارسیگر
صفحات: 1 2 3 4 5 6