دفترچه

نسخه‌ی کامل: خویشتنداری (خودآگاهی، انگیزش‌ها، ...)
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4
مهربد جان اینرو دیدم،دقیقا موضوعش همین هست فقط برای سال 85 هست یمقدار بروزتر نداری منبع
Russell نوشته: مهربد جان اینرو دیدم،دقیقا موضوعش همین هست فقط برای سال 85 هست یمقدار بروزتر نداری منبع


گمان نمیکنم ساختار مغز آدم از 30 سال پیش دگرسانی‌ای پیدا کرده باشد 4 3
Mehrbod نوشته: گمان نمیکنم ساختار مغز آدم از 30 سال پیش دگرسانی‌ای پیدا کرده باشد
ابراز شناخت آن ولی انقلابی دگرگون شده،خودت میدانی که 4
Mehrbod نوشته: گمان نمیکنم ساختار مغز آدم از 30 سال پیش دگرسانی‌ای پیدا کرده باشد
نه اما nlp مورد هجمه‌ی علمی شدیدی قرار گرفته. E414
Russell نوشته: ابراز شناخت آن ولی انقلابی دگرگون شده،خودت میدانی که 4

نه، ابزار شناخت درونی دگرگشتی نداشته‌اند، ابزار واکاوی و شناخت بیرونی آن (پِی‌دانش neuroscience) آری، ولی دریافت و شناخت خود ما از خودآگاهی‌ خودمان نه.



Ouroboros نوشته: نه اما nlp مورد هجمه‌ی علمی شدیدی قرار گرفته. E414

NLP چیزی بیشتر از خودآگاهانیدن به چیزهایی که در ذهنمان میگذرد نیست. پی‌دانشمندان امروزی هم بیراهه کم نمیروند، برای نمونه من چندی پیش
داشتم بررسی میکردم نوشتارهای پژوهشیکی که در آنها نامی از «inner speech - گفتگوی درونی» برده شده بریخت شگفت‌انگیزی کم است، هنگامیکه همه ما
بیگمان از یک سدایی درونی و سخن گفتن با خودمان آگاهیم.

در حقیقت «گفتگوی درونی» یک نمونه از همان چیزهایی است که درست پیش روی چشمان ما جای گرفته‌اند،
ولی ما نمیبینیم و نمیشنویم و نمی‌آروینیمشان، درست به همین فرنود که این اندازه به ما نزدیک و بدیهی هستند.


[ATTACH=CONFIG]999[/ATTACH]

سه سرچشمه خودآگاهی (+ کارکرد گفتگوی درونی در ساماندهیِ خودآگاهی)
این را امیر گفت من یک سرچ کردم،در ویکیپدیا که آنرا مصداق شبه علم جهت آموزش دانسته و نوشته شدیدا از ارزش علمی ساقط شده !
البته بنگر من حتی با وجود درستی این سخنان هم مورد جالبیست که ارزش مطالعه دارد:

Neuro-linguistic programming (NLP) is a largely discredited approach to communication, personal development, and psychotherapy created in the 1970s. The title refers to a stated connection between the neurological processes ("neuro"), language ("linguistic"), and behavioral patterns that have been learned through experience ("programming") and can be organized to achieve specific goals in life.[SUP][1][/SUP][SUP][2][/SUP] According to certain neuroscientists,[SUP][3][/SUP] psychologists,[SUP][4][/SUP][SUP][5][/SUP] and linguists,[SUP][6][/SUP][SUP][7][/SUP] NLP is unsupported by current scientific evidence, and uses incorrect and misleading terms and concepts.

The founders of NLP, Richard Bandler and John Grinder, say that NLP is capable of addressing problems such as phobias, depression, habit disorder, psychosomatic illnesses, and learning disorders.[SUP][citation needed][/SUP] Their stated aim was in "finding ways to help people have better, fuller and richer lives."[SUP][8][/SUP][SUP][9][/SUP] Bandler and Grinder claimed that if the effective patterns of behaviour of exceptional people could be modeled then these patterns could be acquired by others. NLP has been adopted by private therapists, including hypnotherapists, and in management workshops and seminars marketed to business and government.[SUP][10][/SUP][SUP][11][/SUP]
Reviews of empirical research on NLP indicate that NLP contains numerous factual errors,[SUP][10][/SUP][SUP][12][/SUP] and has failed to produce reliable results for the claims for effectiveness made by NLP's originators and proponents.[SUP][5][/SUP][SUP][13][/SUP] According to Devilly,[SUP][14][/SUP] NLP is no longer as prevalent as it was in the 1970s and 1980s. Criticisms go beyond the lack of empirical evidence for effectiveness; critics say that NLP exhibits pseudoscientific characteristics,[SUP][14][/SUP] title,[SUP][3][/SUP] concepts and terminology.[SUP][6][/SUP][SUP][15][/SUP] NLP is used as an example of pseudoscience for facilitating the teaching of scientific literacy at the professional and university level.[SUP][7][/SUP][SUP][16][/SUP][SUP][17][/SUP] NLP also appears on peer reviewed expert-consensus based lists of discredited interventions.[SUP][5][/SUP] In research designed to identify the "quack factor" in modern mental health practice, Norcross et al. (2006) [SUP][15][/SUP] list NLP as possibly or probably discredited, and in papers reviewing discredited interventions for substance and alcohol abuse, Norcross et al. (2010)[SUP][18][/SUP] list NLP in the top ten most discredited, and Glasner-Edwards and Rawson (2010) list NLP as "certainly discredited".[SUP][19][/SUP]

Neuro-linguistic programming - WiKi
Russell نوشته: این را امیر گفت من یک سرچ کردم،در ویکیپدیا که آنرا مصداق شبه علم جهت آموزش دانسته و نوشته شدیدا از ارزش علمی ساقط شده !
البته بنگر من حتی با وجود درستی این سخنان هم مورد جالبیست که ارزش مطالعه دارد:

کتاب نامبرده بالا از این دسته شارلاتان بازی ها ندارد، تنها میگوید برای نمونه چگونه نگاره‌هایی که با آنها "می‌اندیشیم" را باز کنیم، یا
چگونه فرایندهای اندیشوی را که بریخت نگاره، سدا و .. در ذهنمان میایند را دسته‌بندی کنیم: رنگ، دورا، ژرفا، کهنگی، جنبش، سهش، ...

برای نمونه شما به سایت دفترچه که میاندیشید خواه ناخواه یک نگاره‌ی درونی در ذهنتان دارید، در اینجا می‌آموزید که این نگاره‌ها را زلال‌تر و بهتر ببینید
و بتوانید با بازی با آنها، نگرش‌تان را نیز بدگرانید.

کارکرد ذهن بر مغز هم چیزی نیست که نیاز به تایید "دانشمندان" داشته باشد، هر کس با یک آزمایش ساده میتوان درستی آنرا دریابد:
به یک لیمو ترش زرد آبدار بیاندیشید، میبینید که دهانتان برای پیشگیری از دُژهنودهای (اثرهای تخریبی) سیتریک‌اسید آب میافتد!
به نظر شما وضعیت خودآگاهی یک موجود، صفر و یک (هست و نیست) است، یا طیف پیوسته‌ای میان ایندو؟ من احساس میکنم در شرایطی، مانند مستی، خواب دیدن، یا در میان خواب و بیداری، کمتر خودآگاه هستم تا مواقع دیگر. از اینرو شاید شدت خودآگاهی در میان انسانها هم متفاوت است، و همچنین مرگ هم می‌تواند یک حرکت پیوسته از یک به صفر باشد. کسی منظورم را می‌فهمد یا زیادی چرند است؟E415

من چندوقت پیش یک تجربه مستی داشتم، برای اولین بار (چکار کنیم، بچه مثبتیم دیگه)! یکی دوتا تست فکری از خودم گرفتم، به نظرم می‌آمد که تغییر خاصی در توانایی‌های فکری‌ام ندارم، حتی توانایی سخنوری‌ام شاید کمی بهتر شده بود. اما احساس می‌کردم که کارها خودش دارد انجام می‌شود و به نوعی رفته‌ام روی حالت اتوماتیک! یعنی شدت احساسات و خودآگاهی‌ام پایین‌تر آمده بود. آیا تجربه دوستان هم همینگونه است؟
نقل قول:به نظر شما وضعیت خودآگاهی یک موجود، صفر و یک (هست و نیست) است، یا طیف پیوسته‌ای میان ایندو؟ من احساس میکنم در شرایطی، مانند مستی، خواب دیدن، یا در میان خواب و بیداری، کمتر خودآگاه هستم تا مواقع دیگر. از اینرو شاید شدت خودآگاهی در میان انسانها هم متفاوت است، و همچنین مرگ هم می‌تواند یک حرکت پیوسته از یک به صفر باشد. کسی منظورم را می‌فهمد یا زیادی چرند است؟E415
فکر میکنم اصلا برای این یک درصد پزشکی هم داریم:) (باید برم دنبال منبعش) که مقایسه یک انسان هست(البته مربوط به هشیاری هست ولی خب همین هشیاری هم با خودآگاهی پیوند داره)
نه اونقدرا هم چرند نیست.در مورد تفاوت انسان ها که من شخصا حسش میکنم:))

نقل قول:من چندوقت پیش یک تجربه مستی داشتم، برای اولین بار (چکار کنیم، بچه مثبتیم دیگه)! یکی دوتا تست فکری از خودم گرفتم، به نظرم می‌آمد که تغییر خاصی در توانایی‌های فکری‌ام ندارم، حتی توانایی سخنوری‌ام شاید کمی بهتر شده بود. اما احساس می‌کردم که کارها خودش دارد انجام می‌شود و به نوعی رفته‌ام روی حالت اتوماتیک! یعنی شدت احساسات و خودآگاهی‌ام پایین‌تر آمده بود. آیا تجربه دوستان هم همینگونه است؟
در این مورد من تجربه ای ندارم:))))
Unknown نوشته: به نظر شما وضعیت خودآگاهی یک موجود، صفر و یک (هست و نیست) است، یا طیف پیوسته‌ای میان ایندو؟ من احساس میکنم در شرایطی، مانند مستی، خواب دیدن، یا در میان خواب و بیداری، کمتر خودآگاه هستم تا مواقع دیگر. از اینرو شاید شدت خودآگاهی در میان انسانها هم متفاوت است، و همچنین مرگ هم می‌تواند یک حرکت پیوسته از یک به صفر باشد. کسی منظورم را می‌فهمد یا زیادی چرند است؟E415

خودآگاهی سددرسد زینه‌بندی (=degrees) دارد.



Unknown نوشته: من چندوقت پیش یک تجربه مستی داشتم، برای اولین بار (چکار کنیم، بچه مثبتیم دیگه)! یکی دوتا تست فکری از خودم گرفتم، به نظرم می‌آمد که تغییر خاصی در توانایی‌های فکری‌ام ندارم، حتی توانایی سخنوری‌ام شاید کمی بهتر شده بود. اما احساس می‌کردم که کارها خودش دارد انجام می‌شود و به نوعی رفته‌ام روی حالت اتوماتیک! یعنی شدت احساسات و خودآگاهی‌ام پایین‌تر آمده بود. آیا تجربه دوستان هم همینگونه است؟

خود مستی هم زینه‌بندی دارد، بگوییم:

خوشی
سرخوشی
شنگولی
مستی
سرمستی
سیاه‌مستی
...
مرگ (:

من در تراز سیاه‌مستی هرگز نرفته‌ام، ولی سرمستی و از خود بیخودی را چرا.
در این تراز خودآگاهی من کمابیش بهتر و بالاتر از همیشه بوده، ولی جنبش و راه رفتن از کنترلم کم کم بیرون میروند.

جدای همه اینها بدید من ناخودآگاه بیشتر کارها را می‌انجامد، کارکرد خودآگاه نه در برنامه‌ریزی که بیشتر در بازنگری
می‌کوتاهد. یک همانندی زیبایی سرور مزدک میکردند که خودآگاهی مانند وزیر خردمندی است که گاهی هم نگرش را میپرسند (:
صفحات: 1 2 3 4