نقل قول:اگر بخواهیم اینجوری بنگریم reactor جان همهیِ آدمها تکراری اند
so called lesser minds
کلا مشکل من با این روش ها اینه که در عین سادگی کل خودشیفتگی من رو زیر سوال میبرند و سودگراییم در مقابل خوشیفتگیم همیشه به شکست محکومه:))
حتی روش های مطرح شده inletectual elite :)) هم به نطر من از این سطح فراتر نمیره:))
اگر بنا بود تنها یک اصل را برای ارتباط با
تمام زنان به هر مردی، همواره بیاموزم، آن اصل بیتردید «قانون بریفولت» میبود:
نقل قول:The female, not the male, determines all the conditions of the animal family. Where the female can derive no benefit from association with the male, no such association takes place
زن، و نه مرد، تمامی شرایط خانوادهی حیوانی را تعیین میکند. هنگامی که زن قادر به سود بردن از معاشرت با مرد نیست، معاشرتی در کار نخواهد بود
تمام زنان، بدون استثنا، تنها زمانی با شما هستند که به نحوی به او نفع برسانید. این نفع میتوانید اقتصادی هم نباشد، میتواند خوراندن میل او به جلب توجه باشد، میتواند منحصربفردی شما در رابطهای خاص باشد، میتواند ..... (هرچه میخواهید در جای خالی بنویسید)باشد، اما همواره «منفعت» خواهد بود. به محض آنکه این منفعت قطع بشود، یا تصویر حضور مردی که قادر به برآوردن آن نیازها به صورتی بهتر(یا توام با دیگر نیازهای احتمالی)در چشمانداز پدیدار بشود، شما در دم رها خواهید شد. سودهایی که پیشتر به او رساندهاید هرگز اهمیتی نخواهند داشت، تنها سودهایی که در حال حاضر میرسانید یا در آینده قادر خواهید بود برسانید اهمییت دارند.
دربارهی این اصل چند نکته را همواره به خاطر داشته باشید:
1. هرگز، هیچ استثنایی در هیچ کجای دنیا/تاریخ وجود نداشته، و وجود نخواهد داشت. ممکن است نیاز یک زن با دیگری متفاوت باشد، ممکن است شدت وجود این اصل در یک زن ده باشد، در دیگری نود، ممکن است نیازی که دارد خود مایهی پیشرفت شما بشود و این نفع متقابل دو سویه بودن معامله را در ذهنتان تداعی بکند(مثل هنگامی که یک زن همسرش را تشویق به پیشرفت در شغل خود میکند)، ممکن است آشکارا و بیرودربایستی و آگاهانه به دنبال منفعت خود باشد یا پنهانی و توام با شرمساری و ناخودآگاه، ممکن است حتی از این ویژگی خود بیزار یا منکر آن باشد و ... آنچه هرگز ممکن نیست، وجود نداشتن این ویژگی در زنان است.
2. وفاداری ارزشیست مردانه که ما بر زنان فرافکنی میکنیم. شما اگر کوچکترین نفعی به من برسانید، من خودم را تا جبران آن نفع به نحوی بدهکار احساس میکنم. زنان خیلی ساده چنین نیستند. اگر چهل سال هم با او زندگی کردهاید، به محض آنکه گزینهای را بهتر تشخیص بدهد، بیهیچ پشیمانی به سراغ آن گزینه میرود. جالب آنست که این اتفاق حتی تدریجی و آرامآرام هم رخ نمیدهد، یک شب ماه آسمان او هستید، فردا کیسه زبالهی زیاد در خانه مانده که پر از آشغالهای تاریخ مصرف گذشته است.
3. هرگز به دروغ وقیحانهای که زنان/زنپرستان به هنگام مواجهه با این اصل به شما میگویند (که این عملیست متقابل، مرد هم برای رفع نیازهای خودش با زن ارتباط دارد) گوش ندهید و آنرا با پوزخندی از سر ترحم پاسخ بدهید. مرد همواره، حتی در بهترین شرایط قابل تصور، بازندهی مطلق این بده بستان است.
4, این اصل را به خاطر داشته باشید و همواره در روابط عاطفی خود بکار ببرید تا زندگی آرام و بیمشکلی داشته باشید. من هرگز دوست دختر سابق عصبانی نداشتهام، هیچگاه زنی آغوش مرا با نفرت و بیزاری ترک نکرده، زیرا از همان ساعت اول منتظر روز جدایی بودهام و هرگز اجازه ندادهام طرف احساس خیانت کردن بکند(و یا خودم احساس مورد خیانت قرار گرفتن بکنم). هیچگاه بیش از آنچه باید در یک رابطه هزینه نکردهام، و لحظهای توقع قدرشناسی بابت آنچه هزینه کردهام را نداشتهام. این یک قرارداد ناعادلانه است که در آن شما همه چیز را میدهید، و یک چیز را میگیرید. با چشمانی گشوده پای آنرا امضا بکنید.
آه خداااای من......
اگر این مرد ها نبودند این نیاز زنان از چه راهی تامین میشد:))
Ouroboros نوشته: گر بنا بود تنها یک اصل را برای ارتباط با تمام زنان به هر مردی، همواره بیاموزم، آن اصل بیتردید «قانون بریفولت» میبود:
The female, not the male, determines all the conditions of the animal family. Where the female can derive no benefit from association with the male, no such association takes place
زن، و نه مرد، تمامی شرایط خانوادهی حیوانی را تعیین میکند. هنگامی که زن قادر به سود بردن از معاشرت با مرد نیست، معاشرتی در کار نخواهد بود
تمام زنان، بدون استثنا، تنها زمانی با شما هستند که به نحوی به او نفع برسانید. این نفع میتوانید اقتصادی هم نباشد، میتواند خوراندن میل او به جلب توجه باشد، میتواند منحصربفردی شما در رابطهای خاص باشد، میتواند ..... (هرچه میخواهید در جای خالی بنویسید)باشد، اما همواره «منفعت» خواهد بود. به محض آنکه این منفعت قطع بشود، یا تصویر حضور مردی که قادر به برآوردن آن نیازها به صورتی بهتر(یا توام با دیگر نیازهای احتمالی)در چشمانداز پدیدار بشود، شما در دم رها خواهید شد. سودهایی که پیشتر به او رساندهاید هرگز اهمیتی نخواهند داشت، تنها سودهایی که در حال حاضر میرسانید یا در آینده قادر خواهید بود برسانید اهمییت دارند.
البته این خیلی کلی است و بیشک تمام روابط انسانی بر پایه بدهبستان شکل میگیرند و روابط عاشقانه زن و مرد بخشی از آن است . به نظرم انچه اینجا مهمتر این است که بتوانید بطور نامحسوس و جنتلمن نشان دهید که او به شما نیاز دارد و در عوض خودتان را هم به شکلی خیلی خفیف نیازمند او جلوه دهید تا او فکر کند رابطهای دوطرفه است! البته خیلی اوقات همین که نشان دهید او به شما نیاز دارد کافیست، اما برای اینکه گارانتی پشتش باشد بد نیست خود را هم به صورت جزئی نیازمند او جلوه دهید. پس از این باید در نظر داشته باشید تمایل به برقراری رابطه عاشقانه صرفا از یک یا چند نیاز بیرونی یا عینی نشات نمیگیرد بلکه میتواند از ضعف شخصیتی مقطعی و یک روح و روان آزرده آغاز شوند ؛ به خصوص به خاطر رهایی از شکست عشقی پیشین (نمونهاش را دیشب در پاتوق شبنشینی دیدیم!) . تمام ادعاهایی چون "من پشت دستم را داغ کردم که عاشق نشوم " ، "عشق اصلا توهم است " ، " فقط میخواهم عاقل باشم " و چیزهایی از این دست را به عنوان مقدمهچنینی برای رابطهای جدید در نظر داشته و بهترین کار این است که با اهدای شانههایتان برای گریستن و قدری لعنت و فحش به شخص قبلی و هرچه مردِ نافهمی که او را درک نمیکند، خود را در موضعِ نامزدِ بیرقیب تصاحبِ او قرار دهید ؛ البته باید مدتی را با او همدردی کنید.
Ouroboros نوشته: 4, این اصل را به خاطر داشته باشید و همواره در روابط عاطفی خود بکار ببرید تا زندگی آرام و بیمشکلی داشته باشید. من هرگز دوست دختر سابق عصبانی نداشتهام، هیچگاه زنی آغوش مرا با نفرت و بیزاری ترک نکرده، زیرا از همان ساعت اول منتظر روز جدایی بودهام و هرگز اجازه ندادهام طرف احساس خیانت کردن بکند(و یا خودم احساس مورد خیانت قرار گرفتن بکنم). هیچگاه بیش از آنچه باید در یک رابطه هزینه نکردهام، و لحظهای توقع قدرشناسی بابت آنچه هزینه کردهام را نداشتهام. این یک قرارداد ناعادلانه است که در آن شما همه چیز را میدهید، و یک چیز را میگیرید. با چشمانی گشوده پای آنرا امضا بکنید.
امیر جان ؛ شرمنده اما حین خواندنِ این بند( به خصوص بخش انتهایاش) به طور ناخودآگاه به وضعیت شما توجه میکردم (عاشق) و قدری نگرانتان شدم
Ouroboros نوشته: وفاداری ارزشیست مردانه که ما بر زنان فرافکنی میکنیم. شما اگر کوچکترین نفعی به من برسانید، من خودم را تا جبران آن نفع به نحوی بدهکار احساس میکنم. زنان خیلی ساده چنین نیستند.
امیر جان یعنی میگویی ارزشهایِ اخلاقی جنسی هستند؟مثلا عدالت و و توقع پاسداشت خدمت داده شده را داشتن؟یا وفاداری؟
اخلاق فمینیستی (نگرانی برای اطرافیان و دوربری ها) بجای دنبال عدالت بودن(؟) گویا موافق نیمه آخر آن هستید؟!
البته اینکه مثلا در رابطه جنسی و خانوادگی چنین باشد یکچیز است،اینکه زنان نسبت به همدیگر هم چنین ارزشی نداشته باشند چیز دیگر؟اینطور نیست؟
Russell نوشته: امیر جان یعنی میگویی ارزشهایِ اخلاقی جنسی هستند؟مثلا عدالت و و توقع پاسداشت خدمت داده شده را داشتن؟یا وفاداری؟
اخلاق فمینیستی (نگرانی برای اطرافیان و دوربری ها) بجای دنبال عدالت بودن(؟) گویا موافق نیمه آخر آن هستید؟!
البته اینکه مثلا در رابطه جنسی و خانوادگی چنین باشد یکچیز است،اینکه زنان نسبت به همدیگر هم چنین ارزشی نداشته باشند چیز دیگر؟اینطور نیست؟
ارزشهای اخلاقی مفاهیم فلسفی هستند نه عینی. رفتار انسان را «ارزشهای اخلاقی» نگهبانی نمیکنند، و ما اینجا دربارهی آنچه هست صحبت میکنیم نه آنچه میباید باشد.
شما میتوانید «بخواهید»، میتوانید «خیلی» بخواهید، اما در نهایت قادر نخواهید بود یکسری چیزها را دگرگون بکنید. برای مثال شما میتوانید مدافع حقوق حیوانات باشید، از رنج و عذابی که بشر به خود اجازه داده تا بر جانداران زنده تحمیل بکند بنالید، کشتن حیوانات را با کشتن انسانها یکسان بشمرید و تا میتوانید به ستایش جایگاه جانوران زنده بپردازید.. اما هنگامی یک عنکبوت بپرد روی سینهتان، تنها فکر/رفتاری که خواهید داشت، اینست که «چگونه او را بکشم».
زنان نیز میتوانند بخواهند پایبند باشند(و همهی آنها هم به راستی و صادقانه گمان میکنند که هستند)، اما در آخر راهی برای توجیه(Rationalization) رفتار خود پیدا میکنند. یک کلیشهای در فیلمهای رمانتیک غربی هست، نمیدانم دیدهاید یا نه؟ مرد فاجعهی اقتصادی که در زندگیشان رخ داده(ورشکست شده، کارش را از دست داده یا هرچه)را از زن پنهان نگاه داشته، هنگامی که زن پی میبرد او را رها میکند و استدلال هم اینست که «به من دروغ گفته بودی». خیلی شسته و رفته، حتی به نوعی «استادانه». حال اگر شما برنده شدن در لاتاری را مدتی از او پنهان کرده بودید هم واکنش «یکسان» میبود؟ اینست که زن فقط برای ارضای نیازهای عینی خودش با شماست، هیچ «بسوز و بسازی» در تاریخ بشر وجود نداشته، زنی که مانده و سوخته گزینهی بهتری نداشته.
Ouroboros نوشته: بهترین کار برای رفتن به Friendzone ؟
این که فاجعه است:e407: و باید همه تلاش خود را بکنیم که این اتفاق رخ ندهد مثلا پس از چند روز به او بیمحلی شود و یا اینکه به محض دیدن شواهد چنین چیزی رابطه را قطع کنیم؛ به هرحال باید جلوی این اتفاق خانمانبرانداز(!) گرفته شود
در واقع باید از یک جایی رابطه شروع کرد دیگر و روی هرچیزی میشود حساب کرد و سرمایهگذاری نمود، اما روی یک چیز بیشتر فکر کنید و آن اینکه سعی کنید بخشی از رابطه را غیرقابل پیشبینی رها کنید تا از سورپرایز شدن بیشتر لذت ببرید.
Ouroboros نوشته: ارزشهای اخلاقی مفاهیم فلسفی هستند نه عینی. رفتار انسان را «ارزشهای اخلاقی» نگهبانی نمیکنند، و ما اینجا دربارهی آنچه هست صحبت میکنیم نه آنچه میباید باشد.
شما میتوانید «بخواهید»، میتوانید «خیلی» بخواهید، اما در نهایت قادر نخواهید بود یکسری چیزها را دگرگون بکنید. برای مثال شما میتوانید مدافع حقوق حیوانات باشید، از رنج و عذابی که بشر به خود اجازه داده تا بر جانداران زنده تحمیل بکند بنالید، کشتن حیوانات را با کشتن انسانها یکسان بشمرید و تا میتوانید به ستایش جایگاه جانوران زنده بپردازید.. اما هنگامی یک عنکبوت بپرد روی سینهتان، تنها فکر/رفتاری که خواهید داشت، اینست که «چگونه او را بکشم».
زنان نیز میتوانند بخواهند پایبند باشند(و همهی آنها هم به راستی و صادقانه گمان میکنند که هستند)، اما در آخر راهی برای توجیه(Rationalization) رفتار خود پیدا میکنند. یک کلیشهای در فیلمهای رمانتیک غربی هست، نمیدانم دیدهاید یا نه؟ مرد فاجعهی اقتصادی که در زندگیشان رخ داده(ورشکست شده، کارش را از دست داده یا هرچه)را از زن پنهان نگاه داشته، هنگامی که زن پی میبرد او را رها میکند و استدلال هم اینست که «به من دروغ گفته بودی». خیلی شسته و رفته، حتی به نوعی «استادانه». حال اگر شما برنده شدن در لاتاری را مدتی از او پنهان کرده بودید هم واکنش «یکسان» میبود؟ اینست که زن فقط برای ارضای نیازهای عینی خودش با شماست، هیچ «بسوز و بسازی» در تاریخ بشر وجود نداشته، زنی که مانده و سوخته گزینهی بهتری نداشته.
امیر جان سخن من هم درباره "روانشناسی اخلاقی" در فلسفه اخلاق بود که بدیهیست با آنچه در جهان هست ارتباط دارد.
من از این نظر میگویم که مثلا مردی اگر شکار خود را به دیگری داد انتظار بازگشت لطف را دارد،همین باید باشد برای زنی که میوهاش را به زن دیگر میدهد.(اگر تحلیل فرگشتی ما از بوجود آمدن اخلاق درست باشد).برای همین میگویم اینکه زنان با مردان چه میکنند (بر اساس روابط بین دو جنس که حاکم شده) نباید قاعدتا به رفتارشان با بقیه زنان هم برود.بعبارت دیگر زنان مفهوم تعهد را بین خودشان حداقل باید داشته باشند،حالا حتی اگر با شریک جنسیشان بنا بر دلایلی چنین رفتاری ندارند و با خود فریبی تنها خودشان را توجیه میکنند که دارند.