09-29-2012, 11:21 PM
09-29-2012, 11:23 PM
sonixax نوشته: ؟؟؟؟؟
الکل یکیش؟ :e405:
09-30-2012, 01:06 AM
به به عجب بحث شیرینی،صحبت الکل و قلیون.چه شود! برادران قلیونی حتما کاپوچینو احمد با شیر را امتحان کنند.با کاپو فطعا توانایی سبقت گرفتن از "عفیر"را بدست می آورید.
09-30-2012, 09:42 AM
Russell نوشته: نعنا زیادی سبکه
من هر قلیونی جز نعنا بکشم سر درد میگیرم
همون سبکیش خوبه
ملایمه
خنکه
طعمش ادمو نمیزنه
09-30-2012, 09:47 AM
Alice نوشته: مگه شما چی میکشی که طعم کاغذ سوخته میدهـــ... ؟
به هر حال من دیدی که شما به سیگار دارین رو اصلن ندارم
این
[ATTACH=CONFIG]852[/ATTACH]
سیگار برای من کلا طعم کاغذ سوخته و تلخ داره
و این برام خوشایند نیست
البته همه اینطور نیستن
چه بسا خیلیا طعم یه نخود تریاک تلخ رو از طعم صدا تا پیتزا و کباب کوبیده و چه چه بیشتر دوست دارن
09-30-2012, 09:57 AM
ملت معتاد اینجا را کردند شیرکشخانه!
چیزی در این جهان عجیبتر از سیگار نیست. هوشمندانهترین دامیست که بشر تاکنون آفریده، هیچکس متوجه نمیشود در آنست تا وقتی که خیلی دیر شده. من نخستین باری که سیگار کشیدم با خود گفتم ممکن نیست به چیزی اینچنین بدطعم و بو «معتاد» بشوم، و سیگاریها باید که دیوانه باشند. کمتر از سه ماه بعد نمیتوانستم بدون سیگار زندگی بکنم، و ده سالی با روزی دو بسته از ریههایم پذیرایی میکردم. چیزی که سرانجام باعث شد دست از آن بردارم تماشای ضعف اراده و فلاکتی بود که همراه آن در من پدیدار شده بود، چنانکه از سه بسته مانده به ته جعبه خوف تمام شدن و بیسیگار ماندن در آخر هفته مرا برمیداشت، میترسیدم بدون یک جعبه سیگار به مسافرت بروم، با پاکت نیمهخالی از خانه خارج نمیشدم، در رستوران پس از غذا بجای آنکه مثل همه آسوده و آرام و بیحال بشوم مظطرب و دستپاچه و هراسان میشدم که زودتر بیرون رفته نخی سیگار بیافروزم. در میهمانیها با شرمندگی و فلاکت باید در برابر چشمهای منزجر صاحبخانه سیگار بیرون میکشیدم و خود را حقیر میکردم. از آدمهایی پیرامون سیگار کشیدن و نکشیدن نصیحت میشنیدم که در حالت عادی آنها را شایستهی عبور کردن از کنارشان در خیابان ِ شلوغ نمیدانستم و .. ترس از سلامتی برای من معیار نبود و اصلا اهمیتی نداشت. تازه مدتی پس از ترک سیگار بود که عمق منافع مالی، جسمی و روانی دیگری که از نکشیدن سیگار بوجود میآید را بخاطر آوردم.
به گمانم ترسی موهوم از زیبا نبودن زندگی بدون سیگار است که خیلیها را حتی از تلاش برای ترک آن باز میدارد. دلیل دیگر میتواند افسانههایی باشد که پیرامون سیگار زبانزد مردم شدهاند، افسانههایی از قبیل «سیگاریها ارادهی ضعیفی دارند»، حال آنکه یکی از دشوارترین کارهای جهان سیگاری شدن است، زیرا شما میباید برخلاف تمام دستگاههای بازدارندهی بدن خود در مدتی طولانی دودی مصموم را به ریههایتان وارد بکنید و تهوع، سرگیجه، سردرد، سرفه و گرفتگی مجاری تنفسی ناشی از آن را چند ماهی تحمل بکنید تا «سیگاری» بشوید.
در کشور ما متاسفانه سیگار بدل به ابژهی تمایل نسل ما شده و گریختن از کمند آن کمی دشوارتر از باقی جاهای دنیاست. در هر محفل نیمه فرهیختهای در ایران بیشینهی حضار سیگاری هستند و نه فقط این، با سیگار ارتباطی روحانی-عرفانی برقرار کردهاند! آدمهایی که در شرایط عادی پیرامون کمترین جفا در حق کارگران رنگ عوض میکنند، وقتی کار به ابرشرکتهای تولید سیگار و تجاوز آنها به تمام موازین حقوق کارگر در کشورهای آفریقایی میرسد(یا اساسا کل صنعت دخانیات که چیزی بجز پول درآوردن از کشتن آرامآرام مردم نیست)خودشان را به راه دیگر میزنند. خیلی مایلم نظر همینها را پیرامون شرکتهای اسلحهسازی در آمریکا مطلع بشوید و پنهانی مقایسهای بکنید.
قدرت و نفوذی که سیگار بر شخص سیگاری دارد را، هیچ چیز دیگری بر او ندارد!
چیزی در این جهان عجیبتر از سیگار نیست. هوشمندانهترین دامیست که بشر تاکنون آفریده، هیچکس متوجه نمیشود در آنست تا وقتی که خیلی دیر شده. من نخستین باری که سیگار کشیدم با خود گفتم ممکن نیست به چیزی اینچنین بدطعم و بو «معتاد» بشوم، و سیگاریها باید که دیوانه باشند. کمتر از سه ماه بعد نمیتوانستم بدون سیگار زندگی بکنم، و ده سالی با روزی دو بسته از ریههایم پذیرایی میکردم. چیزی که سرانجام باعث شد دست از آن بردارم تماشای ضعف اراده و فلاکتی بود که همراه آن در من پدیدار شده بود، چنانکه از سه بسته مانده به ته جعبه خوف تمام شدن و بیسیگار ماندن در آخر هفته مرا برمیداشت، میترسیدم بدون یک جعبه سیگار به مسافرت بروم، با پاکت نیمهخالی از خانه خارج نمیشدم، در رستوران پس از غذا بجای آنکه مثل همه آسوده و آرام و بیحال بشوم مظطرب و دستپاچه و هراسان میشدم که زودتر بیرون رفته نخی سیگار بیافروزم. در میهمانیها با شرمندگی و فلاکت باید در برابر چشمهای منزجر صاحبخانه سیگار بیرون میکشیدم و خود را حقیر میکردم. از آدمهایی پیرامون سیگار کشیدن و نکشیدن نصیحت میشنیدم که در حالت عادی آنها را شایستهی عبور کردن از کنارشان در خیابان ِ شلوغ نمیدانستم و .. ترس از سلامتی برای من معیار نبود و اصلا اهمیتی نداشت. تازه مدتی پس از ترک سیگار بود که عمق منافع مالی، جسمی و روانی دیگری که از نکشیدن سیگار بوجود میآید را بخاطر آوردم.
به گمانم ترسی موهوم از زیبا نبودن زندگی بدون سیگار است که خیلیها را حتی از تلاش برای ترک آن باز میدارد. دلیل دیگر میتواند افسانههایی باشد که پیرامون سیگار زبانزد مردم شدهاند، افسانههایی از قبیل «سیگاریها ارادهی ضعیفی دارند»، حال آنکه یکی از دشوارترین کارهای جهان سیگاری شدن است، زیرا شما میباید برخلاف تمام دستگاههای بازدارندهی بدن خود در مدتی طولانی دودی مصموم را به ریههایتان وارد بکنید و تهوع، سرگیجه، سردرد، سرفه و گرفتگی مجاری تنفسی ناشی از آن را چند ماهی تحمل بکنید تا «سیگاری» بشوید.
در کشور ما متاسفانه سیگار بدل به ابژهی تمایل نسل ما شده و گریختن از کمند آن کمی دشوارتر از باقی جاهای دنیاست. در هر محفل نیمه فرهیختهای در ایران بیشینهی حضار سیگاری هستند و نه فقط این، با سیگار ارتباطی روحانی-عرفانی برقرار کردهاند! آدمهایی که در شرایط عادی پیرامون کمترین جفا در حق کارگران رنگ عوض میکنند، وقتی کار به ابرشرکتهای تولید سیگار و تجاوز آنها به تمام موازین حقوق کارگر در کشورهای آفریقایی میرسد(یا اساسا کل صنعت دخانیات که چیزی بجز پول درآوردن از کشتن آرامآرام مردم نیست)خودشان را به راه دیگر میزنند. خیلی مایلم نظر همینها را پیرامون شرکتهای اسلحهسازی در آمریکا مطلع بشوید و پنهانی مقایسهای بکنید.
قدرت و نفوذی که سیگار بر شخص سیگاری دارد را، هیچ چیز دیگری بر او ندارد!
09-30-2012, 10:31 AM
من معتادم یعنی ؟
09-30-2012, 11:21 AM
Ouroboros نوشته: ملت معتاد اینجا را کردند شیرکشخانه!
چیزی در این جهان عجیبتر از سیگار نیست. هوشمندانهترین دامیست که بشر تاکنون آفریده، هیچکس متوجه نمیشود در آنست تا وقتی که خیلی دیر شده. من نخستین باری که سیگار کشیدم با خود گفتم ممکن نیست به چیزی اینچنین بدطعم و بو «معتاد» بشوم، و سیگاریها باید که دیوانه باشند. کمتر از سه ماه بعد نمیتوانستم بدون سیگار زندگی بکنم، و ده سالی با روزی دو بسته از ریههایم پذیرایی میکردم. چیزی که سرانجام باعث شد دست از آن بردارم تماشای ضعف اراده و فلاکتی بود که همراه آن در من پدیدار شده بود، چنانکه از سه بسته مانده به ته جعبه خوف تمام شدن و بیسیگار ماندن در آخر هفته مرا برمیداشت، میترسیدم بدون یک جعبه سیگار به مسافرت بروم، با پاکت نیمهخالی از خانه خارج نمیشدم، در رستوران پس از غذا بجای آنکه مثل همه آسوده و آرام و بیحال بشوم مظطرب و دستپاچه و هراسان میشدم که زودتر بیرون رفته نخی سیگار بیافروزم. در میهمانیها با شرمندگی و فلاکت باید در برابر چشمهای منزجر صاحبخانه سیگار بیرون میکشیدم و خود را حقیر میکردم. از آدمهایی پیرامون سیگار کشیدن و نکشیدن نصیحت میشنیدم که در حالت عادی آنها را شایستهی عبور کردن از کنارشان در خیابان ِ شلوغ نمیدانستم و .. ترس از سلامتی برای من معیار نبود و اصلا اهمیتی نداشت. تازه مدتی پس از ترک سیگار بود که عمق منافع مالی، جسمی و روانی دیگری که از نکشیدن سیگار بوجود میآید را بخاطر آوردم.
به گمانم ترسی موهوم از زیبا نبودن زندگی بدون سیگار است که خیلیها را حتی از تلاش برای ترک آن باز میدارد. دلیل دیگر میتواند افسانههایی باشد که پیرامون سیگار زبانزد مردم شدهاند، افسانههایی از قبیل «سیگاریها ارادهی ضعیفی دارند»، حال آنکه یکی از دشوارترین کارهای جهان سیگاری شدن است، زیرا شما میباید برخلاف تمام دستگاههای بازدارندهی بدن خود در مدتی طولانی دودی مصموم را به ریههایتان وارد بکنید و تهوع، سرگیجه، سردرد، سرفه و گرفتگی مجاری تنفسی ناشی از آن را چند ماهی تحمل بکنید تا «سیگاری» بشوید.
در کشور ما متاسفانه سیگار بدل به ابژهی تمایل نسل ما شده و گریختن از کمند آن کمی دشوارتر از باقی جاهای دنیاست. در هر محفل نیمه فرهیختهای در ایران بیشینهی حضار سیگاری هستند و نه فقط این، با سیگار ارتباطی روحانی-عرفانی برقرار کردهاند! آدمهایی که در شرایط عادی پیرامون کمترین جفا در حق کارگران رنگ عوض میکنند، وقتی کار به ابرشرکتهای تولید سیگار و تجاوز آنها به تمام موازین حقوق کارگر در کشورهای آفریقایی میرسد(یا اساسا کل صنعت دخانیات که چیزی بجز پول درآوردن از کشتن آرامآرام مردم نیست)خودشان را به راه دیگر میزنند. خیلی مایلم نظر همینها را پیرامون شرکتهای اسلحهسازی در آمریکا مطلع بشوید و پنهانی مقایسهای بکنید.
قدرت و نفوذی که سیگار بر شخص سیگاری دارد را، هیچ چیز دیگری بر او ندارد!
همه اینها به فرهنگ هم بستگی بسیاری دارد.
من برخی جاها که بودهام سیگار کشیدن را یکی از بایستگیها دیدهام اگر بخواهید در جمع پذیرفته شوید.
یا اینکه اگر نکشید بسیاری از موقعیتها را از دست میدهید. برای همین بهترین راهکار را در همان وانمود کردن و همراهی سرسری دیدم.
Ouroboros نوشته: به گمانم ترسی موهوم از زیبا نبودن زندگی بدون سیگار است که خیلیها را حتی از تلاش برای ترک آن باز میدارد. دلیل دیگر میتواند افسانههایی باشد که پیرامون سیگار زبانزد مردم شدهاند، افسانههایی از قبیل «سیگاریها ارادهی ضعیفی دارند»، حال آنکه یکی از دشوارترین کارهای جهان سیگاری شدن است، زیرا شما میباید برخلاف تمام دستگاههای بازدارندهی بدن خود در مدتی طولانی دودی مصموم را به ریههایتان وارد بکنید و تهوع، سرگیجه، سردرد، سرفه و گرفتگی مجاری تنفسی ناشی از آن را چند ماهی تحمل بکنید تا «سیگاری» بشوید.
این درست نیست!
سیگار کشیدن بخودی خودش که هیچ دردی ندارد، یک آسایش و آرامش کوتاهی هم میدهد.
راز کامیابی سیگار در معتاد کردن در چند چیز نهفته است تا آنجاییکه من میدانم:
1. دسترسی فراوان و آزاد به آن
2. سرخوشی اندکی که هر نخ سیگار میدهد
3. نیروهای همبودین (اجتماعی) پشت آن
2. سرخوشی اندکی که هر نخ سیگار میدهد
3. نیروهای همبودین (اجتماعی) پشت آن
این نشانههای که گفتی من فکر کنم تنها چند سال پس از سیگار کشیدن یکنواخت و معتادگونه
است که پدیدار میشود، اگر نه تا چند سال آغازین هیچ اثر محسوسی روی سازوکار تن آدم نمیگذارد.
جدای از این، چگونه ترس از سلامتی هیچ معیاری نبود امیر جان؟ :e405:
09-30-2012, 11:41 AM
mamad1 نوشته: من معتادم یعنی ؟فطیر
09-30-2012, 11:52 AM
Ouroboros نوشته: ملت معتاد اینجا را کردند شیرکشخانه!
چیزی در این جهان عجیبتر از سیگار نیست. هوشمندانهترین دامیست که بشر تاکنون آفریده، هیچکس متوجه نمیشود در آنست تا وقتی که خیلی دیر شده. من نخستین باری که سیگار کشیدم با خود گفتم ممکن نیست به چیزی اینچنین بدطعم و بو «معتاد» بشوم، و سیگاریها باید که دیوانه باشند. کمتر از سه ماه بعد نمیتوانستم بدون سیگار زندگی بکنم، و ده سالی با روزی دو بسته از ریههایم پذیرایی میکردم. چیزی که سرانجام باعث شد دست از آن بردارم تماشای ضعف اراده و فلاکتی بود که همراه آن در من پدیدار شده بود، چنانکه از سه بسته مانده به ته جعبه خوف تمام شدن و بیسیگار ماندن در آخر هفته مرا برمیداشت، میترسیدم بدون یک جعبه سیگار به مسافرت بروم، با پاکت نیمهخالی از خانه خارج نمیشدم، در رستوران پس از غذا بجای آنکه مثل همه آسوده و آرام و بیحال بشوم مظطرب و دستپاچه و هراسان میشدم که زودتر بیرون رفته نخی سیگار بیافروزم. در میهمانیها با شرمندگی و فلاکت باید در برابر چشمهای منزجر صاحبخانه سیگار بیرون میکشیدم و خود را حقیر میکردم. از آدمهایی پیرامون سیگار کشیدن و نکشیدن نصیحت میشنیدم که در حالت عادی آنها را شایستهی عبور کردن از کنارشان در خیابان ِ شلوغ نمیدانستم و .. ترس از سلامتی برای من معیار نبود و اصلا اهمیتی نداشت. تازه مدتی پس از ترک سیگار بود که عمق منافع مالی، جسمی و روانی دیگری که از نکشیدن سیگار بوجود میآید را بخاطر آوردم.
به گمانم ترسی موهوم از زیبا نبودن زندگی بدون سیگار است که خیلیها را حتی از تلاش برای ترک آن باز میدارد. دلیل دیگر میتواند افسانههایی باشد که پیرامون سیگار زبانزد مردم شدهاند، افسانههایی از قبیل «سیگاریها ارادهی ضعیفی دارند»، حال آنکه یکی از دشوارترین کارهای جهان سیگاری شدن است، زیرا شما میباید برخلاف تمام دستگاههای بازدارندهی بدن خود در مدتی طولانی دودی مصموم را به ریههایتان وارد بکنید و تهوع، سرگیجه، سردرد، سرفه و گرفتگی مجاری تنفسی ناشی از آن را چند ماهی تحمل بکنید تا «سیگاری» بشوید.
در کشور ما متاسفانه سیگار بدل به ابژهی تمایل نسل ما شده و گریختن از کمند آن کمی دشوارتر از باقی جاهای دنیاست. در هر محفل نیمه فرهیختهای در ایران بیشینهی حضار سیگاری هستند و نه فقط این، با سیگار ارتباطی روحانی-عرفانی برقرار کردهاند! آدمهایی که در شرایط عادی پیرامون کمترین جفا در حق کارگران رنگ عوض میکنند، وقتی کار به ابرشرکتهای تولید سیگار و تجاوز آنها به تمام موازین حقوق کارگر در کشورهای آفریقایی میرسد(یا اساسا کل صنعت دخانیات که چیزی بجز پول درآوردن از کشتن آرامآرام مردم نیست)خودشان را به راه دیگر میزنند. خیلی مایلم نظر همینها را پیرامون شرکتهای اسلحهسازی در آمریکا مطلع بشوید و پنهانی مقایسهای بکنید.
قدرت و نفوذی که سیگار بر شخص سیگاری دارد را، هیچ چیز دیگری بر او ندارد!
سیگار چیزی به شدت مزخرف است . در اروپا سیگار کشیدن نشانه ی بلوغ است . چون در اینجا سیگار را با کارت شناسایی به کسانی که مشخص نیست سنشان بیش از ۱۸ سال است میفروشند . شخص به محض اینکه ۱۸ سالش میشود یک نخ سیگار دود میکند . بنده بارها و بارها دیده ام کسانی که ۵ دقیقه عقب تر ۱۸ سالشان شده و نخستین کاری که کرده اند سیگار خریدن بوده .
هنوز هم درک درستی از کسانی که سیگاری میشوند ندارم ، یکی دو بار امتحان کردم ببینم چه پخی است و هر بار بیش از پیش از آن بدم آمد . بوی بد ، سوزش ریه و سوزاندن پول بیزبان تنها آسیبهای ظاهریش هستند .
Mehrbod نوشته: 1. دسترسی فراوان و آزاد به آنمهربد جان من این دسترسی فراوان و آزاد رو عاملی در علاقه زیاد به سیگار نمیدونم . به عکس وقتی دسترسی آزاد و فراوان برای همه وجود دارد تنفر از آن بیشتر هم میشود .
دلیل اصلی به نظر من فراوانی و عدم دسترسی آزاد تا مقطعی مشخص هستش .
نخستین باری که سیگار را امتحان کردم شاید ۶ سالم بود و خود پدر و مادرم آن را به من دادند ، اولین جرقه ایجاد تنفر همانجا بود .
ولی وقتی دایمن جلوی افراد گرفته میشود که تو بچه ای ، بچه ها نباید سیگار بکشند ، زیر ۱۸ سال سیگار ممنوع نتیجه این میشود که شخص در آینده به احتمال زیاد سیگاری میشود . و بنده فکر میکنم این ممنوعیت ها بخشی از سیاستهای دولتیست به خاطر اینکه دولتها نفع بسیار زیادی در سیگار و فروختنش دارند .
چیزی که در عین حال که دست یافتنیست ، دست نیافتنیست بیشتر حس کنجکاوی رو بر مینگیزد و کشش به سمت آن بیشتر میشود . فرض کنید از فردا بگویند زیر ۱۸ سال حق نوشیدن کوکاکولا ندارد . فروشش بیشتر میشود که کمتر نمیشود .