Reactor نوشته: باید سعی کنید منطقی فکر کنید. البته بنا به ذات صفات هورمون استروژن این برای جنس شما فکر میکنم کمی سخت باشه ولی سر و کله زدن در محیط های کاری با مردها به نظرم خیلی به رشد منطق در خانم ها کمک میکنه.
باید سعی کنید در دنیای واقعی و رئال زندگی کنید.
دوستان داستان این هورمونهای استروژن چیه چند بار میشنویم؟
من گمان نمیکنم هورمونها روی احساساتی بودن بانوان آنچنان تاثیری داشته باشد! دوره کوتاه پریود شدن شاید، ولی روی هم رفته نه آن اندازه ..
Mehrbod نوشته: دوستان داستان این هورمونهای استروژن چیه چند بار میشنویم؟
من گمان نمیکنم هورمونها روی احساساتی بودن بانوان آنچنان تاثیری داشته باشد! دوره کوتاه پریود شدن شاید، ولی روی هم رفته نه آن اندازه ..
نه آنقدرکه خیلیها گمان میکنند،
اما این هورمنها تا اندازهای در سلامت روانی زنان نقش دارد:
نقل قول:
Women are at higher risk throughout their reproductive lives than are men for major depression. Numerous molecular and clinical studies have implicated estrogen in modulating brain function including that related to mood. In an attempt to present a conceptual model, the literature of the past 30 years on mood and well-being throughout reproductive life is reviewed as it relates to activity of endogenous, bio-identical, and synthetic estrogen in women. Results indicate that sudden estrogen withdrawal, fluctuating estrogen, and sustained estrogen deficit are correlated with significant mood disturbance. Clinical recovery from depression postpartum, perimenopause, and postmenopause through restoration of stable/optimal levels of estrogen has been noted
Estrogen-related mood disorders: re... [ANS Adv Nurs Sci. 2005 Oct-Dec] - PubMed - NCBI
و نیز :
نقل قول:
Lifetime prevalence rates of depression are higher in women than men. Because this gender disparity appears after the onset of puberty and declines after menopause, gonadal hormones may play a role in women's increased vulnerability to dysphoric states. Estrogens have powerful effects beyond their role in reproduction. Fluctuations in estrogen occur naturally throughout the reproductive years and can be associated with disruptions in mood. Treatment for depression with exogenous estrogen has produced equivocal results. To shed light on the complex interactions among estrogens, serotonin, and mood, we briefly examine (a) central serotonin systems and their relationship to mood and mood disorders, (b) nonreproductive effects of estrogens on those systems, © potential points of intersection between serotonin systems and estrogens, and (d) research into the use of exogenous estrogen in depression in women. In conclusion, we reiterate the call for carefully controlled research into the etiology and treatment of depression in women
The effects of estradiol on central serotonerg... [Biol Res Nurs. 2007] - PubMed - NCBI
Reactor نوشته: به نظر من احساس غرور یکی از مضر ترین و بی جا ترین و بدردنخور ترین احساساتی هست که در وجود تمام انسان ها به نحوی وجود دارد و انسانی که قصد پیشرفت دارد باید به هر نحوی غرور خود رو خفه کند!
من از واژه «غرور» خوشم نمیاید، چون نمیدانم راستش یعنی چه.
ولی سرافرازی و بالیدن به خود روشن هستند و در راستای همان نیروهای «خودباوری (اعتماد به نفس)» و «خودخواهی (خواستن خود)» کار میکنند.
در زندگی بدید من باید بخود بالید و به کُنشهای خود نازید. همانگونه که لغزیدن به ما احساس
بد میدهد، رفتار درست هم باید به ما احساس خوبی بدهد که در همان نازش و بالیدن به خود است.
پیشرفت هم چه سودی دارد زمانیکه ما از خودمان خرسند نباشیم؟
Mehrbod نوشته: من از واژه «غرور» خوشم نمیاید، چون نمیدانم راستش یعنی چه.
تا حالا ندیدم آدم موفقی که خودش رو بگیره. تمام کسانی که دیدم غرور داشتند آدم های پوچ و تهی بودند. به نظرم انسان اگر بخواد در رشته ای متخصص باشه و دائم پیشرفت کنه باید حس غرور رو زیر پاش لِه کنه. چون یک جایی زمین میزنتش. وقتی آدم به خودش مغرور باشه دیگه رشدش متوقف میشه. ضمیر ناخودآگاهش بهش میگه دیگه کافیه. از اونجا شروع میکنه به پسرفت.
انسان باید انتخاب کنه. بین مغرور بودن و فخر فروختن یا به هدف واقعی رسیدن.
من همه ی غرورها رو کاذب میبینم. تا بحال ندیدم مغروری واقعا موفق باشه. غرور مثل یک ماسک روی نقطه ضعف های شخصیتی انسان میشینه و نقص هارو از دید عوام پوشش میده. اما حرفه ای های راه میفهمن که کاذبه!
راه موفقیت راهیه که برای من خیلی مهمه و از ملزوماتش در همون ابتدای راه قربانی کردن غروره! غرور تنهایی میاره. آدم تنها هم هیچوقت موفق نمیشه.
Mehrbod نوشته: ولی سرافرازی و بالیدن به خود روشن هستند و در راستای همان نیروهای «خودباوری (اعتماد به نفس)» و «خودخواهی (خواستن خود)» کار میکنند.
در زندگی بدید من باید بخود بالید و به کُنشهای خود نازید. همانگونه که لغزیدن به ما احساس
بد میدهد، رفتار درست هم باید به ما احساس خوبی بدهد که در همان نازش و بالیدن به خود است.
پیشرفت هم چه سودی دارد زمانیکه ما از خودمان خرسند نباشیم؟
به نظرم داشتن غرور با داشتن یک حس خوب از انجام کاری درست فرق داره. هر چند من در این مورد هم ترجیح میدم اگر اون کار خوب در جهت برنامه هام بود و روش فکر علمی کرده بودم من رو خوشحال کنه وگرنه برام ارزشی نداره. یعنی کشوری که درش زندگی میکنم امنیتی ندارم و از اون طرف وقتی هم ندارم که بخوام با احساسات یا چیزهایی خارج از برنامه ام خوشحال بشم. یا باید برای رسیدن به یک ساحل امن سرسخت باشم و خودم رو اصلاح کنم یا مثل بعضی دوستانم که به نظرم شوت هم میزنن برم دنبال احساساتم و خودم رو راحت و سرگرم کنم با چیزهایی که باهاش راحتم و دوست دارم که اونطوری باشن...
اما این کنار گذاشتن بعضی احساسات خیلی به قویتر شدنم کمک کرده. هرچند به نظرم ماشینی ترین آدم ها هم نهایتا 20% شاید بی احساس باشن و هرکاری هم که بکنیم 80% رفتارهامون احساسیه.
ولی همون 20% هم فکر میکنم خودش خیلیه!
Anarchy نوشته: اول از همه بزرگترین ایراد من ایده آل گرایی بیش از حد من هست به شکلی که همیشه میخوام تمام کارها رو بدون کوچکترین کاستی و خطایی انجام بدم و چون عملا امکان پذیر نیست بعدش دچار یاس و سرخوردگی میشم...حتی گاهی این حالت من رو به وسواس میره!!!
گمان نمی برم تا به اینجای جستار بر دشواری خود رهایی یافته باشید! پس من نیز راهکاری را برایتان می نگارم به این امید که برایتان سودمند واقع شود.
در گذشته من هم دچار این مشکل بودم و چه بسا به خاطر آن در آزمون های دانشگاه و برخی فرگزینی هایم تعلل فراوان داشتم.
برای رهایی از آن باید در ابتدا به خودتان بقبولانید که ایده آل گرایی همواره ممکن نیست و چه بسا به خاطر توانایی ها و دانشِ محدود ما مضر هم می باشد. پس باید قبول کنید که اشتباه کردن گاهی بسیار عادی و اجتنای ناپذیر است و به این گونه پس از مدتی شاهد تاثیر این باور جدید، بر ناخودآگاهتان خواهید بود.
سپس برای اینکه شانستان در فرگزینی ها به بیشترین گرایند موفق بیانجامند (به پیشنهاد من) همواره بر اساسِ دومعیار
مهلت زمانی و
اهمیت آن موضوع ، ''
خردورزی'' کنید.
با سود بردن از این راهکار تعلل های من بسیار کاهش یافته و همین طور در زمان مناسب، بهترین تصمیم ها را می گیرم.
Mehrbod نوشته: پیشرفت هم چه سودی دارد زمانیکه ما از خودمان خرسند نباشیم؟
پیشرفت آیا ممکن است اگر از خودمان خرسند باشیم؟ انگیزه برای پیشرفت تقریبا همیشه نارضایتی از موقعیت موجود است، اگرنه سری را که درد نمیکند(باید یا نباید)هیچکس دستمال نمیبندد.
Ouroboros نوشته: پیشرفت آیا ممکن است اگر از خودمان خرسند باشیم؟ انگیزه برای پیشرفت تقریبا همیشه نارضایتی از موقعیت موجود است، اگرنه سری را که درد نمیکند(باید یا نباید)هیچکس دستمال نمیبندد.
ولی خرسندی از خود با خرسندی با از وضعیت کنونی میدگرد امیر جان.
من میتوانم از خودم خوشنود باشم، ولی تشنه هم باشم (وضعیت بد) بروم آب بنوشم!
Mehrbod نوشته: ولی خرسندی از خود با خرسندی با از وضعیت کنونی میدگرد امیر جان.
من میتوانم از خودم خوشنود باشم، ولی تشنه هم باشم (وضعیت بد) بروم آب بنوشم!
البته تفاوتی ندارد اگر ابژهی تغییر بشود خود شخص: شما تا از خودتان ناخشنود نباشید نمیتوانید تغییر بکنید. همه چیز باید به سمت خوشنودی حرکت بکند و تلاش برای رسیدن به آن باشد. چراکه به عنوان چیزی پیشفرض نمیتوان روی آن حسابی باز کرد، در برابر این تز که «تو احساس خوشبختی بکن، درهای جهان به رویت گشوده خواهد شد».
Ouroboros نوشته: البته تفاوتی ندارد اگر ابژهی تغییر بشود خود شخص: شما تا از خودتان ناخشنود نباشید نمیتوانید تغییر بکنید. همه چیز باید به سمت خوشنودی حرکت بکند و تلاش برای رسیدن به آن باشد. چراکه به عنوان چیزی پیشفرض نمیتوان روی آن حسابی باز کرد، در برابر این تز که «تو احساس خوشبختی بکن، درهای جهان به رویت گشوده خواهد شد».
آری اگر از خود خوشنود نباشید میتوانید آن را تغییر دهید، ولی پرسش این بود که
چرا راه پیشرفت بسته میشود اگر از خود خرسند باشیم؟
من یک هسته درونی برای «خویش» میبینم که در راستای گرایشها خواست (اراده) میکند و رفتارها و رویکردها را با نگرش به پیرامون و خود میدگراند.
این خویش یا خود درونی برای هر کدام از ما میشود چیزی که خودمان را میدانیم، خودآگاهیای که با آن رفتارهایمان را واکاوی میکنیم.
همه رفتارها در این ریخت (نمونه فرزامگرایی Anarchy) چیزی بیشتر از یک رفتار یا الگو نیستند که «خویش» میتواند (اگر توانا بود) بهنگام سودمند دیدن آنرا بگزیند یا بپوچاند (باطل کند).
در این ریخت من هیچ سودی از ناخرسندی از خویش نمیبینم، جز اینکه شما انگیزه خودتان را برای هرکاری از دست بدهید.
به وارونه، زمانیکه از خود و زنده بودن خود خرسندیم، آنگاه رویکردگزینی، دگرش رفتارهایمان و همه کارهایی که به بهزیستی ما بیانجامند خواستنی و خوب میشوند.
Mehrbod نوشته: آری اگر از خود خوشنود نباشید میتوانید آن را تغییر دهید، ولی پرسش این بود که چرا راه پیشرفت بسته میشود اگر از خود خرسند باشیم؟
من یک هسته درونی برای «خویش» میبینم که در راستای گرایشها خواست (اراده) میکند و رفتارها و رویکردها را با نگرش به پیرامون و خود میدگراند.
این خویش یا خود درونی برای هر کدام از ما میشود چیزی که خودمان را میدانیم، خودآگاهیای که با آن رفتارهایمان را واکاوی میکنیم.
همه رفتارها در این ریخت (نمونه فرزامگرایی Anarchy) چیزی بیشتر از یک رفتار یا الگو نیستند که «خویش» میتواند (اگر توانا بود) بهنگام سودمند دیدن آنرا بگزیند یا بپوچاند (باطل کند).
در این ریخت من هیچ سودی از ناخرسندی از خویش نمیبینم، جز اینکه شما انگیزه خودتان را برای هرکاری از دست بدهید.
به وارونه، زمانیکه از خود و زنده بودن خود خرسندیم، آنگاه رویکردگزینی، دگرش رفتارهایمان و همه کارهایی که به بهزیستی ما بیانجامند خواستنی و خوب میشوند.
شماری چشمگیر از رفتارها در فضایی یکسر متفاوت از «الگوهای گزینشی» وجود دارند، برخی از بعد ِ سطح و ژرفنای اثری که بر ما دارند، شماری در ثبات و پافشاری برای باقی ماندن در عین زیانآوری.
یک بالانس دیگر: احساس ناخشنودی ما از پدیدههاییست که ممکن است برایمان سودآور نباشند، (این) میتواند چنان تعبیر بشود که این احساس ویژگیای فرگشتیک است برای دگرش آنچه در نهایت برای ما سودآور نیست. پس ناخشنودی در آخر چیزی بجز محرک رانهای که از آن صحبت میکنید نخواهد بود.