دفترچه

نسخه‌ی کامل: فیلمهایی که دیده ایم و برایمان جالب بوده
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33
The Sea Inside (2004) - IMDb

نقل قول:the sea inside - دریای درون

[عکس: 23.jpg]موضوع فیلم به چالش كشیدن حق انسان در پایان دادن به زندگی خویش است. فیلم مفاهیمی چون عشق ،مرگ و زندگی را به طرز شاعرانه ای مورد كنكاش قرار می دهد. فیلم با بازی هنرمندانه و تاثیرگذار خاویر باردم با روح و روان بیننده بازی می كند و او را تحت تاثیر قرار می دهد. شخصا پس از دیدن فیلم تا مدتی مبهوت این فیلم و فضای به شدت شاعرانه آن بودم. فیلم داستان واقعی «رامون سمپدرو» مكانیك سابق كشتی است كه در یك حادثه در دریا از گردن به پایین فلج می شودو به مدت نزدیك به سی سال عدم تحرك رنج آور ، برای به دست آوردن حق مرگ مبارزه می كند
رامون همراه برادر و همسر برادر و برادر زاده و پدر خود در یك روستا زندگی می كند و در حقیقت اعضای خانواده زندگی خود را وقف زنده نگه داشتن او كرده اند و با مرگ وی به شدت مخالفت می كنند. مانویلا همسر برادرش ، زن مهربانی است كه او را بسان یك كودك ترو خشك می كند.
علاوه بر خانواده رامون دو شخصیت اصلی نیز در فیلم وجود دارند. یكی خولیا، زنی كه خود نیز مبتلا به یك بیماری لاعلاج است. خولیا دلایل او را برای مرگ درك می كند ، شریك روحی وی می شود و به او كمك می كند تا شعر هایش را منتشر كند. شخصیت دیگر روسا است كه یك مادر مجرد با دو فرزند است و پس از دیدن رامون در تلویزیون به سراغ او می رود و پس از دیدار های مكرر عاشق او می شود وی بر خلاف خولیا سعی در امیدوار كردن وی به زندگی است. [عکس: 26333untitled-ss.JPG]تمام صحنه ها و دقایق فیلم زیبا و شاعرانه است ولی صحنه زیبا در فیلم جایی است كه رامون در بستر خوابیده است ناگهان پاها و دست های خود را به حركت در می آورد ، به سمت پنجره می دود و سپس بر فراز دریا به پرواز در می آید. برای یك لحظه بیننده فكر می كند كه تمام این قضایا فریبی بیش نبوده است یا اینكه فكر می كند كه معجزه ای روی داده است ولی در حقیقت رویای رامون را به تصویر می كشد. این صحنه از فیلم آدم را یاد صحنه پرواز «بردی» در فیلمی به همین نام از آلن پاركر می اندازد.
رامون عاشق دریاست دریایی كه در آن خاطره های زیادی داشته است. دریایی كه لحظات خاطره انگیزی را در آن گذرانده است و هم اكنون فقط عكس های آن را می بیند. و دریایی كه زندگی و آزادی را از وی گرفته است. فیلم با نوشتن قابل توصیف نیست و فقط باید با چشم صفحه را نگریست. به قول خود آمنابار از موقعی كه بر صندلی سینما می نشینید و چشم بر پرده می دوزید سفری را آغاز می كنید سفری احساسی و شاعرانه و در عین حال تفكر بر انگیز. سفری كه به دنیای درونی مردی كه در بستر بیماری خوابیده است و تنها از پنجره مناظر زیبای دهكده زیبا را می نگرد. مردی شوخ و بذله گو و دارای روحی شاعرانه كه اعتقاد دارد زندگی كه آزادی انسان را بگیرد زندگی نیست.
فیلم پارادوكس های آزار دهنده ای را مطرح می كند. آیا بشر اختیار قطع زندگی خویش را دارد؟! آیا زندگی ذلیلانه و بیماری های سهمگین، ترجیح به مرگی عزتمندانه دارد؟ آیا می توان چنین چیزی را قانونمند كرد؟!
در روز 12 ژانویه سال 1998 رامون 55 ساله با نوشیدن سیانید با آیینی خاص كه روی نوار ویدیویی هم ضبط شده بود به زندگی خود خاتمه داد. این نوار گویا از تلویزیون اسپانیا پخش شد و پس از مرگ وی 10 نفر در خودكشی وی شریك جرم شناخته شدند كه یكی از آنها فیلمبردار بود.
صحنه بازسازی مرگ وی با بازی فراموش نشدنی خاویر باردوم بسیار زیبا و در عین حال درد آور است
امروز دوتا فیلم دیدم. "بری لیندون" کوبریک و "رفقای خوب" اسکورسیزی رو. خیلی تلخ بودن. خیلی حالم خوب بود این دوتا رو هم دیدم. چقد پایان بد بده، البته پایان بد نبود پایان این دوتا، پایان نکبت بار برا شخصیت اصلیا بود. حالمو بد کردن. E40f
Mehrbod نوشته: ژیژک یک نقد زیبایی درباره I'm legend داشت که خواندنی است. I'm legend از همان داستان‌هایی است که
چندبار بازساخته‌اند و یکی از ترفندهایی که ژیژک اشاره میکند همین بازسازی فیلم‌هاست که در هر بازه زمانی،
نگارش فیلم بر پایه‌ی مقتضیات زمان خودش اندکی می‌دگرد.

من هم پس از دیدن فیلم کتاب آنرا خواندم و بسیار بامزه است زمانیکه میبینیم داستان و فیلم‌نامه چه اندازه دگریده‌اند!
در کتاب همه فرهشت (theme) بر سر این است که زامبی‌های جهش یافته‌ای پیدا میشوند که با بیماری کنار آمده و زندگی
میکنند و تنها آدم زنده دیروز، میشود تنها بیمار یا هیولای زنده امروز که همان I am legend‌ باشد.

در بازسازی دوم، داستان کمابیش یکسان است، ولی در پایان شخصیت مهادین داستان در جایگاه واپسین «آدم» زنده و نه یک هیولا کشته میشود.

در بازسازی چهارم که همین فیلم خودمان باشد، داستان سرتاپا وارونه شده! اینبار دیگر ویل اسمیت واپسین آدم
زنده نیست (تنها می‌اندیشد که هست) و بجای آن مسیحیت پا به‌ درون گذاشته و ویل اسمیت در جایگاه واپسین رهاننده بشریت میشود I am legend!

The Last Psychiatrist: The Legend Of Steven Colbert
البته من میدونستم فیلنامه و کتاب فرق کردند ولی نه تا این حد :))
البته نسخه دی وی دی چند انیمیشن هم ضمیمه فیلم داشت که در نوع خودش جالب بود :)
[video=youtube;4Zbod97nW90]http://www.youtube.com/watch?v=4Zbod97nW90[/video]
این یکی رو بیشتر دوست داشتم :)
من " پیانیست" رو دیدم یه مدت پیش , خوب بود ولی یه کم به نظر من خشک بود
در کل این احساس رو داشتم که یکی مشت می زنه تو صورتم و تا میخوام خودم رو جمع و جور کنم یکی دیگه می زنه!
"The Help" رو هم دیدم که دوست داشتم E056 از تلاش زنهای خیلی عادی برای تغییر و مبارزه با ساختاری که اون رو درست نمی دونستند لذت می بردم
فیلم "مالنا" اثر جوزپه تورناتوره رو دیدم. محشر بود، عشق پسری نوجوان به زنی زیبا ...
همین ده دقیقه پیش فیلم burning man 2011
رو دیدم

[عکس: 34.jpg]

قشنگ دو سه جاش بغض گلومو گرفت
اشکمم چند جاش در اومد

سابقه نداشت با فیلم من همچین حالتی پیدا کنم
[عکس: 36.jpg]
اینجاست که باید گفت fucking humanity
قشنگ احساسات ضد اجتماعی رو این فیلم بیدار میکنه :))
توی دو روز فصل 2 اسپارتاکوسو دیدم

تا چند ساعت هر کی هر چی بهم میگه بهش میگم من برده نیستم i am a free man

must be done


جیگرم حال اومد با دیدن این سریال
فیلم "آخرین تانگو در پاریس" به کارگردانی برناردو برتولوچی و بازی مارلون براندو و ماریا اشنایدر.

حال منو بد کرد، دلیل بی رحمانه رفتار کردن کارگردان با شخصیت "پاول" رو متوجه نمیشم. خوردش کرد. پاول در ابتدای فیلم ضدقهرمانی جذاب بود و در پایان فیلم به مردی حقیر و فرومایه تبدیل شد که کسی برای کشته شدنش به دست معشوقه جوان سوگواری نخواهد کرد.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33