12-15-2010, 03:45 PM
من مخالف ِ اعدام هستم، به چند دلیل:
1. گزاره ی ِ اخلاقی که از طریق ِ آن، قتل را تخطئه می کنیم عبارتست از «هیچ انسانی، حق گرفتن جان انسان دیگری را ندارد». قائل بودن به حکم ِ اعدام نوعی خودابطال گری و خارج شدن از سرحدات ِ این گزاره است.
2. هر نوع دولتی، منتخب یا غیرمنتخب، صلاحیت دارا بودن اختیار بر جان ِ شهروندان ِ خود را ندارد. نوعی ابزار ِ بسیار خطرناک است که باید همواره و تحت هر شرایطی، از اختیار هر دولتی خارج باشد.
3. مدرکی وجود ندارد که ارتباط ِ مثبت میان ِ اعدام و امنیت اجتماعی را تشریح بکند. امتداد ِ وجود ِ قتل، تجاوز، سرقت و غیره در جوامعی که در آنها احکامی چون اعدام به اجرا در می آیند گواه این مدعاست.
4. تحمیل ِ وظیفه ی ِ قتل ِ یک انسان دیگر به مجری یا کارمند ِ قانون، عملی وحشیانه و غیرقابل ِ توجیه است. مامور ِ اعدام در بهترین شرایط شخصی ضربه خورده و ضدجامعه خواهد شد، و در بدترین شرایط سادیستی بسیار خطرناک.
پ.ن: از جمله استدلالات که نه، استحماراتی که برخی ایرانیان هنگام مواجه با مخالفین حکم ِ اعدام می کنند اینست که «اگر عزیز ِ خودت را هم کشته بودند همین موضع را می داشتی؟». در پاسخ به این گزاره باید گفت که «قطعا نه». و باید اضافه کرد که اصلا فلسفه ی ِ وجودی دستگاه ِ عدالت نیز همین است که کاملا «بی طرف» عمل کرده، امنیت و مصالح ِ بلندمدت اجتماعی را در اولویت قرار بدهد. و مصلحتِ هرجامعه ی انسانی ِ سالمی در بستن ِ دایره ی ِ تکرار خشونت خواهد بود. قرار نیست عدالت طرف ِ قربانی را بگیرد و امیال ِ «انتقام جویانه»ی او را ارضا بکند. مثلا در مواردی مثل قاتلین سریالی، اینها بهترین متریال ِ مطالعاتی ِ جامعه برای جلوگیری از رشد و بازتولید چنان هیولاهایی هستند. و یا جنایتکاران جنگی، اسنادی زنده و متحرک برای یادآوری ِ فاجعه و جلوگیری از تکرار تاریخ هستند..
1. گزاره ی ِ اخلاقی که از طریق ِ آن، قتل را تخطئه می کنیم عبارتست از «هیچ انسانی، حق گرفتن جان انسان دیگری را ندارد». قائل بودن به حکم ِ اعدام نوعی خودابطال گری و خارج شدن از سرحدات ِ این گزاره است.
2. هر نوع دولتی، منتخب یا غیرمنتخب، صلاحیت دارا بودن اختیار بر جان ِ شهروندان ِ خود را ندارد. نوعی ابزار ِ بسیار خطرناک است که باید همواره و تحت هر شرایطی، از اختیار هر دولتی خارج باشد.
3. مدرکی وجود ندارد که ارتباط ِ مثبت میان ِ اعدام و امنیت اجتماعی را تشریح بکند. امتداد ِ وجود ِ قتل، تجاوز، سرقت و غیره در جوامعی که در آنها احکامی چون اعدام به اجرا در می آیند گواه این مدعاست.
4. تحمیل ِ وظیفه ی ِ قتل ِ یک انسان دیگر به مجری یا کارمند ِ قانون، عملی وحشیانه و غیرقابل ِ توجیه است. مامور ِ اعدام در بهترین شرایط شخصی ضربه خورده و ضدجامعه خواهد شد، و در بدترین شرایط سادیستی بسیار خطرناک.
پ.ن: از جمله استدلالات که نه، استحماراتی که برخی ایرانیان هنگام مواجه با مخالفین حکم ِ اعدام می کنند اینست که «اگر عزیز ِ خودت را هم کشته بودند همین موضع را می داشتی؟». در پاسخ به این گزاره باید گفت که «قطعا نه». و باید اضافه کرد که اصلا فلسفه ی ِ وجودی دستگاه ِ عدالت نیز همین است که کاملا «بی طرف» عمل کرده، امنیت و مصالح ِ بلندمدت اجتماعی را در اولویت قرار بدهد. و مصلحتِ هرجامعه ی انسانی ِ سالمی در بستن ِ دایره ی ِ تکرار خشونت خواهد بود. قرار نیست عدالت طرف ِ قربانی را بگیرد و امیال ِ «انتقام جویانه»ی او را ارضا بکند. مثلا در مواردی مثل قاتلین سریالی، اینها بهترین متریال ِ مطالعاتی ِ جامعه برای جلوگیری از رشد و بازتولید چنان هیولاهایی هستند. و یا جنایتکاران جنگی، اسنادی زنده و متحرک برای یادآوری ِ فاجعه و جلوگیری از تکرار تاریخ هستند..