05-09-2014, 08:54 PM
کوشا نوشته: لطفا آرامش اطاق انتظار مرگ را به هم نزنید بگذارید همگان راحت بمیرند!
من این جوری میگم : لطفا بگذارید تا فرصت هست و به اتاق انتظار مرگ نرفتیم ، از زندگی و زنده بودن لدت ببریم !
کوشا نوشته: لطفا آرامش اطاق انتظار مرگ را به هم نزنید بگذارید همگان راحت بمیرند!
Anarchy نوشته: من این جوری میگم : لطفا بگذارید تا فرصت هست و به اتاق انتظار مرگ نرفتیم ، از زندگی و زنده بودن لدت ببریم !
کوشا نوشته: در زندگی بدون حضور خدای ما آخرین تخمه حتما و قطعا تلخ است و ما چاره ای جز خوردن آن نداریم !
کوشا نوشته: این نظر شما هیچ تغییری در اصل واقعیت ایجاد نمی کنه
مرگ عاقبت حتمی همه ماست با لذت یا بدون لذت؛ برای زهرمار شدن کاسه آجیلی که خورده ای کافی است آخرین تخمه کدو تلخ باشد و
در زندگی بدون حضور خدای ما آخرین تخمه حتما و قطعا تلخ است و ما چاره ای جز خوردن آن نداریم !
نقل قول:بعد از همدلی و همدلی و مغز که من آنها را از پایه های اخلاق در انسان (و بسیاری از جانداران) میدانم قرار شد راجع به منفعت که از دیگر پایه ها (و بلکه پایه اصلی) اخلاق هست هم کمی صحبت کنم. البته اخلاق موضوع بسیار پیچیده ای هست و منم هدفم فقط اینه که شما رو یک مقدار با بینش خودم نسبت به اخلاق آشنا کنم.
اگر شما خوب به رفتارهاتون نگاه کنید و به این فکر کنید که چگونه رفتارهاتون رو انتخاب میکنید (و احیاناً اگر لجاجت رو بگذارید کنار) بدون توجه به اینکه زن هستید یا مرد، بچه اید یا بالغ، مذهبی هستید یا غیر مذهبی، در نهایت کارها رو بخاطر منفعت انجام میدهید، یعنی اگر منفعتی در کاری نبینید اونکار رو انجام نمیدید.
برای من قابل تصور هست که با همین خواندن پاراگراف بالا خیلی هاتون خواهید گفت نه خیر من زیاد دنبال منفعت نیستم، من برای دلایل دیگری دست به کارهای خوب و یا بد میزنم. و اینجاست که شما اشتباه میکنید :)
بگذارید براتون یک مثال بزنم، فرض کنیم حضرت عالی بچه پیغمبر هستید و از آن آدمهای مذهبی هستید که با خدا هم خیلی زیاد از حد نزدیکی میکنید و هفت هشت مرحله سلوک رو طی کردی و طی الارض میکنید و چه میدونم خلاصه از دنیا بریده اید و به جایی رسیده اید که غیر از خدا رو نمیبینید و خلاصه آخر عرفان و حکمت هستید و خدا نشسته که شما بمیرید تا شما رو مستقیم ببره در منطقه سعد آباد بهشت قرار بده :) و شما اینقدر آدم وارسته ای هستید که حتی به فکر حوری و غلمان و اینها هم نیستید قراره برید اون دنیا در کنار نور الهی بشینید همینجوری بدون سکس و خوردن شراب و غذاهای بهشتی و اینها فقط حالش رو ببرید :)
در زندگی کوتاه شما روی این کره خاکی هم نه ماشین بی ام و دیده میشه نه مازارتی دیده میشه، نه میرید مثل بقیه آدمها سر کار، فقط نشستید از بچگی در سر درس بزرگان علوم عرفانی و دینی و اینها و غیر از کتاب خوندن و کتاب نوشتن و سخنرانی شنیدن و سخنرانی کردن و پاسخ به پرسشهای شاگردان و غیره کار دیگری نمیکنید، خلاصه خیلی آدم به قول مذهبی ها پاک هستید و کلی برای خودتون سالک و اینها هستید، البته این بدن خاکی رو داشتن باعث میشه که شما مجبور بشید بالاخره غذا هم بخورید و از دستشویی هم استفاده بکنید. ایکاش پروردگار یک کاری میکرد از شما مدفوع و ادرار خارج نمیشید که دیگه یک انسان کامل بشوید :)
همچنین فرض کنید یکی از کارهای مورد علاقه شما که براتون از نون شب هم واجب تره، مسئله نماز شب هست، همون موقع که ما آدمهای گناهکار بخاطر خستگی از کار روزانه روی تختمون در کنار یا زیر و بر دوست دخترمون خوابیده ایم، یا اینکه آخر هفته ای چیزی هست و با بر و بچ داریم یک ابسولوت ودکایی چیزی میزنیم و آهنگ ترنس گوش میدیم، و برخی از دوستان ناباب ما اکس ترکونده اند و دارن مجلس رو گرم میکنند، حضرت عالی سجاده پهن کرده اید و دارید با خدا راز و نیاز میکنید و اشک میریزید و حالی عرفانی و الهی دارید، ما در آن لحظه داریم به میگن فاکس و ساندرا بالاک فکر میکنیم و حضرت عالی به صدیقه کبرا و فاطمه زهرا و علی اصغر و علی اکبر و جعفر صادق و مظلومیت علی و حسین و باقر و نقی فکر میکنید، و خلاصه آدمی هستید نه از این دنیا بلکه از سماوات!
خوب حالا سوال اینه که، اون نماز شب رو برای چی دارید میخونید؟! یا به عبارت دیگه واقعیت اینه که شما میتوانسته اید به دلیل اختیاری که دارید یا آن نماز شب را بخوانید و یا نخوانید. چی شد که تصمیم گرفتید بخوانید؟ دلیلش چیست؟ نام این پرسش را میگذاریم Q1:
Q1= چرا نماز شب میخوانید؟
کسانی که نماز شب میخوانند برای این پرسش قطعاً پاسخهایی دارند، و کسانی که واقعاً این کارها رو میکنند قطعاً میتونن برای تشریح این پاسخها کتابها بنویسند! جالب اینجاست که این اشخاص فکر میکنند ما خیلی سطحی بین هستیم و اون جوابها رو نمیفهمیم! در حالی که نفهمیدن یک بحث هست، قبول نداشتن یک بحث دیگه! ما میفهمیم و قبول نداریم! فهم این چیزها اونقدر ها که طرفدارانشون فکر میکنند سخت نیست… بگذریم!
فرض کنیم شما آن آدم مذکور هستید و در جواب به این پرسش، پاسخ R1 رو ارائه میکنید، پاسخ R1 میتونه هر چیزی باشه و برای این بحث فعلی هم مهم این نیست که پاسخ R1 چی هست، ما فقط متغییر R1 را برابر با آن پاسخ قرار میدهیم یعنی:
R1 = دلیلی که در پاسخ به Q1 آورده میشه.
تاحالای قضیه رو گرفتید؟ اگر نگرفتید یکبار دیگه بخونید این قضیه زیاد پیچیده نیست… حالا پس از تشریح R1 یک پرسش دیگه مطرح میشه! و آن این هست که به نظر شما R1 به نفع شماست یا نه؟ نام این پرسش رو میگذاریم Q2:
Q2= آیا فکر میکنید R1 به نفع شماست؟
شمای نماز شب خون به این پرسش Q2 چه پاسخی میدهید؟ اگر بگویید آری که مسئله حل هست، اینجا اثبات میشه که شما از روی منافعت نماز شب خوندی! و ادعای من هم اینه که آدمها همه کارها رو از روی منفعت انجام میدن… ولی خوب اگر بگویید نه چه؟
اگر بگویید نه به نظر من اشتباه کرده اید :) به همین سادگی!
مثلاً ممکنه بگید نماز شب خوندن به نفع من نیست چون من میتونم بجای نماز شب خوندن بیام پیش شما باهم اکس بزنیم بترکونیم :) اینجاست که لازم هست منفعت بیشتر تشریح بشه، منافع رو میشه به دو دسته تقسیم کرد، منافع کوتاه مدت و منافع دراز مدت.
آدمها همواره برای رسیدن به منافع دراز مدت مجبورند منافع کوتاه مدت رو فدا کنند، مثلاً شما دوازده سیزده سال درس میخونی که دیپلم بگیری، خوب درس نخوندن به مراتب راحت تره، یا یک دونده المپیک هر روز پا میشه و ساعت ها تمرین میکنه که بتونه هر چهارسال یکبار توی المپیک شرکت کنه تا شاید برنده بشه، خوب هر روز ندویدن و بجاش چلوکباب و کله پاچه خوردن خیلی لذت بخش تره!
اینه که شما هم حتماً در نماز شب خواندن منفعتی دیدی، منفعتی دراز مدت که ارزش فدا کردن منافع کوتاه مدت مثل خوابیدن رو داشته. شاید داری برای خودت ثواب جمع میکنی، شاید داری از روی عشق به خالق و این حرفها یا دلایل عجیب و غریب دیگه نماز شب میخونی هر دلیلی که داری بدون شک از روی منفعت هست، حالا یا منافع دراز مدت یا منافع کوتاه مدت! این درحالیست که تربیت دینی به شما یاد داده که منفعت چیز بدی است و منفعت طلبی کاری خطاست! که این خیلی فاجعه آمیز است به دو دلیل یک اینکه شما رو دروغگو و دو رو و ریاکار بار میاره چون شما هرچقدر هم آسمان و ریسمان بکنی مجبوری اعتراف کنی که از روی منفعت همه کارها رو میکنی، دو به این دلیل که این باعث میشه در شناخت منفعت حقیقی خود دچار خطاهای فاحش شوی، بهتر بود تربیت دینی به شما کمک میکرد منافع حقیقیتون رو پیدا کنید. و خواهیم گفت که عدم تشخیص صحیح منافع شخصی به اجتماع هم صدمه میزنه.
اگر براتون سخته این رو بپذیرید که برای منفعت دارید عبادت میکنید یادتون بیاد که در ادبیات اسلامی نیز از معامله با خدا خیلی رایج هست، معامله رو آدم برای چی میکنه؟ غیر از منفعت میشه پاسخی به این داد؟ اینه که زیاد به خودتون فشار هم نیارید منفعت طلبی بعنوان یک دلیل موجه در اسلام برای عبادت پذیرفته شده :) بپذیرید حرف حق رو :)
اما بازهم نکات دیگری در مورد منفعت شایان توجه هستند، مثلاً یک آدمی که دچار مازوخیسم هست یعنی از خود آزاری لذت میبره چی؟ من توی زندگیم کسانی رو دیدم که روی پوستشون در خلوت به دلایل عجیبی با چاقو خط می انداختند، آیا اونها هم از روی منافعشون اینکار رو میکنن؟ بله!
مسئله دیگری که باید به اون توجه کرد اینه که طرف «فکر میکنه» که با چاغو خود را زخمی کردن در اون لحظه به نفعش هست! یا به عبارت دیگر انسانها در هنگام یک انجام برای خودشون یک دو دو تا چهارتا میکنن و نگاه میکنند که آیا این عمل به نفعشون هست یا نه، و بدون استثنا وقتی دست به کاری میزنند تنها و تنها به این دلیل هست که فکر کرده اند آن فعل به نفعشان است! اما این بدان معنی نیست که آن عمل در حقیقت به نعفشان بوده! به عبارت دیگر طبیعتاً انسانها در این محاسبه و دو دوتا چهارتا دچار خطا هم میشن، حالا یا به غلط منافع کوتاه مدت رو بر منافع دراز مدت ترجیح میدن، یا اینکه زوایای پنهان تصمیمهاشون رو نمیبینن و بعداً چوبش رو میخورن، درست مثل اینکه شما یک ملک رو بخرید به این دلیل که فکر میکنید دو سال دیگه گرون میشه، بعد از دوسال اما ضرر میکنید! شما فکر کرده بودید منفعت در خرید آن ملک است ولی اشتباه فکر کرده بودید، اما همچنان از روی منفعت رفتار کرده بودید!
اینه که وقتی یک کسی کاری میکنه که در حقیقت به نفعش نیست، نمیشه گفت که اون شخص بدون در نظر گرفتن منفعتش اونکار رو کرده، بلکه میشه گفت در تشخیص منافعش اشتباه کرده! مثلاً یک کسی که معتاد هروئین هست هم از روی منفعت هروئین مصرف میکنه، ولی عقلش به اونجا نمیرسه که تاثیر مصرف هروئین در دراز مدت و کوتاه مدت رو روی خودش بررسی کنه و تصمیمی بگیره که در حقیقت به نفعش باشه! بلکه منفعت کوتاه هروئین (نشئه شدن) رو به منفعت دراز مدت (سلامتی و درست زندگی کردن) ترجیح داده.
نکته دیگری که در مورد منفعت دارای اهمیت هست اینه که منفعت یک فرد در بیشینه موارد در گرو منفعت اجتماع نیز هست، چون انسان موجودیست اجتماعی، و به نظر من همه آدمها اینرو به خوبی میفهمند. حتی خلافکارها…
مثلاً یک دزد رو در نظر بگیرید، شخصی که شبها میرود خانه دیگران دزدی. یک دزد هم منفعت خودش رو در این دیده که برود اموال دیگران رو بدزده و بیاره خونه خودش یا ببره و بفروشه. به نظر شما حالا این شخص با «دزدی» موافقه یا نه؟ یعنی آیا موافقه که «هرکسی باید بتونه اموال دیگران رو ببره برای خودش»؟ مسلماً موافق نیست چون اگر موافق باشه با این موافقت کرده که یک نفر دیگه هم باید بتونه بیاد خودش و اموال دزدیش رو بدزده! مطمئناً شما هم میدونید که حتی دزدها هم از اموالشون مواظبت میکنن که کسی نیاد و ببرشون.
همون دزد هم به احتمال زیاد تمایل نداره توی جامعه ای فرضی زندگی کنه که دزدی توش قانونی هست، اون دزد هم اینرو قبول داره که منفعت اجتماعی در امنیت هست. مگر اینکه دیگه واقعاً دیوانه باشه که این بر میگرده به ویژگیهای فیزیولوژیکیش و تربیت و تاثیری که از اجتماع گرفته.
مثال بسیار روشن دیگه ای که نشون میده همه آدمها میفهمند منفعت فقط شخصی نیست بلکه منافع فردی با منافع دیگران گره خورده شیوه برخورد آدمها و حتی حیوانات با فرزندانشونه. در اکثریت موارد آدمهای سالم که اکثریت آدمها رو هم تشکیل میدهند دوست ندارند بچه هاشون مثلاً فحش خواهر و مادر بدهند و یا بچه هاشون سر بچه های دیگران رو ببرند! چرا؟ چون آدمها در خلاء زندگی نمیکنند، اینکه ما در کنار یکدیگر زندگی میکنیم و موجوداتی اجتماعی هستیم در چیستی و چگونگی ما تاثیر بسیاری داره. به همین دلیل چیزهایی مثل امنیت و آسایش و رفاه از منافع اجتماعی ماها هستند.
برای همینه که توی تمام جوامع، چه مدرن و چه بدوی منفعت اجتماعی به رسمیت شناخته میشه. من کسی رو از راه دور میشناسم که کارش شناخت و مطالعه یک سری از اقوام بدوی استرالیایی بود. سالها رفت و در بینشون زندگی کرد، اقوام بدوی استرالیایی و سرخپوستهای آمریکایی دو دسته هستند، یک سریشون شیوه مدرن زندگی رو پذیرفته اند و مثل بقیه در شهرها و کنار هم زندگی میکنند و یک سریشون هم ترجیح داده اند که سنت ها و شیوه زندگی سنتی اجدادیشون رو حفظ کنند و همچنان همانگونه زندگی میکنند که اجدادشون صدها و هزاران سال پیش زندگی میکرده اند. این شخص که سالها با اون قبیله زندگی کرده بود و حتی دینشون رو پذیرفته بود تا بتونه از نزدیک اونها رو از درون درک کنه دارای درجه دکترا هم بود. بعد از اینکه مطالعاتش تموم شده بود به غرب بر میگرده و یکروز رئیس اون قبیله میره در یکی از شهرهای استرالیا که باهاش تماس تلفنی بگیره. توی تلفن به این شخص میگه که ما میخواهیم که تو یک لطفی به ما بکنی. دکتر هم میگه چه لطفی؟ طرف میگه ما میخواهیم یکی از افراد قبیله رو بکشیم… از نظر قانونی هم کشتن یکی از افراد قبیله توی استرالیا در عین حالی که قبایل بومی حق دارند تا حدود زیادی قوانین خودشون رو داشته باشند یک مسئله فدرال حساب میشه یعنی قاتل ممکنه توسط دادگاه فدرال دادگاهی و تنبیه بشه.
جالب اینجاست که دکتر ازش پرسید چرا میخواهید بکشیدش و رئیس قبیله هم گفته بود چون اون شخص کودک آزاری کرده، یعنی مثل پیامبر اسلام به بچه ای تجاوز کرده! دکتر حالا بقیه اش رو بعنوان یک راز نگه داشت که آیا کمکی به این قتل کرده یا نکرده، اما چیزی که در اینجا باید آنرا درک کرد اینه که توی اون قبیله هم منفعت اجتماعی به رسمیت شناخته میشه و مسئله عجیبی هم نیست! هروقت چهارتا آدم دور هم جمع بشوند باید یک سری باید و نباید ها و قوانین و قواعد برای زندگی کنار هم داشته باشند! به همین دلیله که توی جوامع بشری از دیرباز مسئله قانون وجود داشته و حتی وقتی هم قانون وجود نداشته بازهم مجازات و خوبی و بدی وجود داشته!
بازهم به همین دلیل است که نیرویی مثل نیروی پلیس همه جای دنیا وجود داره چون بشر فهمیده که توی اجتماع افرادی ممکنه منفعت اجتماعی رو به خطر بیاندازند و این منفعت اجتماعی ممکنه گاهی با منفعت فردی ما هم ارتباط پیدا کنه. مثلاً توی آمریکای عزیز الان این بحث مطرحه که آیا حمل اسلحه باید آزاد باشه یا نه؟ هم کسانی هستند که منافع شخصیشون در این مسئله آسیب دیده مثلاً عزیزانشون رو از دست داده اند در این موضوع سمت و سویی دارند و براشون مهمه و هم دیگران.
منافع جمعی و منفعت دیگران گاهی برای آدمها بر منافع شخصی خودشون هم ارجحیت پیدا میکنه، مثلاً کافیه بروید در یک اداره دولتی و آدمهای بدبخت و افسرده رو ببینید که از کارشون متنفر هستند و فقط میان سر کار که بتوانند غذا روی میز خانوادشون بگذارند که بچه هاشون از گرسنگی نمیرند. یا افرادی رو مثل اینجانب پیدا میکنید که برای منافع اجتماعی از منافع خودشون میگذرند و وقتشون رو میگذارند روی اینکه چیزهایی که فکر میکنند ارزش داره و به اجتماع کمک میکنه رو بدون منت و مفت و مجانی به دیگران میدهند، یا افرادی هستند که برای منافع اجتماعی زندگی خودشون رو با علم به اینکه ممکنه کشته شوند به خطر می اندازند. لذا این افراد هم باز از روی منفعت رفتار میکنند و اتفاقاً از روی منفعت شخصی! که در گرو منفعت اجتماعیست!
فکر میکنم تا همینجا به اندازه کافی راجع به منفعت صحبت کردم البته جای بحث بسیار زیاده، ولی همین چند موضوع که راجع به منفعت مطرح هست به خوبی میتونه نقش منفعت رو در اخلاق نشون بده. قبل از اینکه پرسشی رو مطرح کنید یا الکی مخالفت و لجاجت کنید بد نیست به چیزهایی که اینجا بحث شد یکبار دیگر توجه کنید و بهشون خوب فکر کنید:
همه آدمها بدون استثنا بر اساس آن چیزی که فکر میکنند به نفعشان است رفتار میکنند
آدمها ممکنه در تشخیص منافعشون دچار خطا بشوند
منفعت رو میشه به دراز مدت و کوتاه مدت تقسیم کرد، گاهی آدمها برای رسیدن به منافع دراز مدت منافع کوتاه مدت رو فدا میکنند
به دلیل اینکه انسان موجودی اجتماعی است، منفعت یک شخص در گرو منفعت اجتماع و منافع دیگران است
اگر خواستید مخالفت کنید سعی کنید یک مثال نقض بزنید از یک آدم و یک رفتار که با این سه چهارتا مسئله نشه توضیحش داد.
گفتار بعدی راجع به منفعت رو احتمالاً به ریشه های بیولوژیکی منفعت طلبی اختصاص میدم… و یا شاید پاسخ به این پرسش که «خوب حالا که چی؟» و از این دو بحث منفعت و همدلی چه نتایج عملی رو میشه گرفت؟
kourosh_bikhoda نوشته: در راستای فرمایشات جناب کوشا:برای من هم بسیار جالب است که جناب کوشا قبول دارد که معتقد به خودخواهی اخلاقی هستند.
منفعت | وبلاگ رسمی آرش بیخدا
کوشا نوشته: این نظر شما هیچ تغییری در اصل واقعیت ایجاد نمی کنه
مرگ عاقبت حتمی همه ماست با لذت یا بدون لذت؛ برای زهرمار شدن کاسه آجیلی که خورده ای کافی است آخرین تخمه کدو تلخ باشد و
در زندگی بدون حضور خدای ما آخرین تخمه حتما و قطعا تلخ است و ما چاره ای جز خوردن آن نداریم !
Anarchy نوشته: اصل واقعیت ؟ اینکه مرگ به سراغ همه میاد ؟ ایرادش چیه ؟
نقل قول:اما خداباوری آن هم از نوع اسلامی-شیعی هم دشواری های منطقی زیادی ایجاد میکن که به کرات دوستان در جستار های دیگه به اون اشاره کردن ...با منطق چه کسی؟
نقل قول:خب ما منتظریم که شما ثابت کنید برگزیدن دین اسلام و مذهب شیعه ، تنها راه نجات انسان از همون آخرین تخمه کدوی تلخ شماست ...
kourosh_bikhoda نوشته: در راستای فرمایشات جناب کوشا:
منفعت | وبلاگ رسمی آرش بیخدا