Dariush نوشته: یک لحظه اجازه دهید پیرامونِ این موضوع قدری بیشتر تفکر کنیم. باکرگی هیچ سودی برای یک مرد ندارد. هتا لذتِ جنسیِ بیشتری هم نصیبِ مرد نمیشود (از من اگر میپرسید لذتِ سکس با یک باکره حداقل به یک سومِ سکس با یک غیرباکره میرسد). از سویی دیگر امروز همه میدانیم که باکرگی به هیچ رو به معنای ندادگی نیست، وقتی که راههای سکس به شکلهای دیگر وجود دارد، هنگامی که دوختنِ پردهی بکارت زیرِ یک میلیون تومان هم هزینه ندارد و هنگامی که بیش از بیست درصد از دختران یا پرده ندارند، یا پردهشان چندبار مصرف است. اگر نخواهیم برویم به اعصار تا دریابیم که چه کسی ازدواج با دخترِ باکره توصیه کرده و آن را به صورتِ یک فرهنگ نهادینه کرده، میرسیم به اینکه چرا چنین است؟ نخستین و بهترین توضیحاش همین است که در جهتِ «مریمِ مقدس و باکره» نمایاندنِ هر زن است که در آن هر دختری یک مادرِ مقدس تصویر میشود. پس از این، باکرگی راهیست ایدهایست در خدمتِ گرسنگیِ جنسیِ مردان و البته در گذشته که قرار بود چنین ایدهای پرداخته شود، کسی فکرش را نمیکرد که روزی میشود پرده با 500 هزار تومان دوخت. دقیقا به همین خاطر است که بیش از همه زنان خودشان این سنت را پابرجا نگه میدارند؛ برادرِ من که عقد کرد، فردایش مادرم دستِ زنش را گرفت برد دکتر و ازش گواهی بکارت گرفت، بدونِ اینکه برادرم اصلا خبر داشته باشد (او مطمئنا پیش از آن به بکارتِ زناش پی برده بود)، پس از عروسی هم به ما گفتند امروز مردان خانه نباشند که جشنی زنانه برپاست به نامِ «پاتختی»؛ پیاش را گرفتیم دیدیم فلسفهی این جشن این است که مادرشوهر پس از شبِ زفاف دستمالی خونی را به زنانِ دیگر نشان میدهد که نشان از بکارتِ عروساش دارد...حالا فرمِ این جشن دیگر به این شکل نیست، ولی خب فلسفهی وجودیاش همین است و نشان از این دارد که روزگاری نه چندان دور این برنامه با همین جزئیات برقرار بوده. دقیقا به همین خاطر است که شما میبینید همیشه میگویند «ای مردانِ متجرِ کله خشک (یا سنگسر به قول تو)، کمتر به فکرِ باکرگیِ زنِ آیندهی خود باشید» اما آیا هرگز میشنوی که بگویند «ای خواهرانِ مقدس و ای مریمهای باکره، این باکرگیِ خود را رها کنید که بس احمقانه است»؟!
بله با بخش عمدهای موافقم داریوشجان و حرفی ندارم؛ من میفهمم چه چیز شما را اینچنین رادیکال و برآشفته میکند و به
شما حق میدهم. باکرگی همانطور که اشاره داشتی به فلسفهی حجاب و خویشتنداری زنان نزدیک است که گلادیاتورها
را حریص و گرسنهتر میکند و این باز به تشدید رقابتِ مردان ختم میشود. زنی که در سیستم و چینش نیمهمدرن جنسیتی
پرده میدوزد، بخوبی به این نکته واقف است یک «دوشیزه» نرخ بالاتری دارد، و تنها شانس او هم برای دستیابی به مردان مِـهتر
همان دوشیزهنماییست...
همه نوشته: مردسالاری
پدرسالاری
زنستیزی
نقل قول:مردسالاری
پدرسالاری
نقل قول:مردسالاری
پدرسالاری
نقل قول:مردسالاری
نقل قول:مردسالاری
پدرسالاری
زنستیزی
نقل قول:مردسالاری
پدرسالاری
زنستیزی
نقل قول:مردسالاری
پدرسالاری
زنستیزی
نقل قول:مردسالاری
همهمهی «مردسالاری» چیزی نیست جز یک فرافکنیِ زیرکانه و البته وقیحانه برای ابطالناپذیر کردنِ شعارهای فمنیستی، چنانکه اگر مردان به مشکلی در فرمِ عمومیاش دچارند، از خودشان است، اگر زنی به مشکلی در جامعه دچار است، بازهم مشکل از مردان است و خلاصه در این محکمه بیبرو برگرد یگانه محکومان مردان هستند، این همه در حالیست که به چشمانِ حقیقتجو، زنان هرگز در نهادهای اجتماعی همچون خانواده کمتر از مردان نقش نداشته و ندارند(و شاید بیشتر هم داشته باشند، به گونهای که همچنان زنان مهمترین نقشِ تربیتی را در خانواده دارند) و آنها همانقدر در شکلگیری فرهنگها و سنتها سهیماند که مردان. در واقع اگر قرار باشد یک آسیبشناسی ساده، اما بدور از پیشداوریهای روزمره و شعارهای فمنیستی ِ جاافتاده ، از مشکلاتِ جامعهی زنامرد و سنتها و فرهنگهای شکل گرفته در آن داشته باشیم، میبینیم که مردی که در کودکی رفتارِ خشونتآمیز را از خانواده میآموزد، مردی که خود قربانی رفتارِ تحقیرآمیز میشود و با آن بزرگ میشود، مردی که در اسارتِ سنتهای ضدانسانیِ جامعه پرورانده میشود، مردی که در گرسنگیِ جنسی کنشِ ناهنجار به او آموخته میشود، مردی که به او گفته میشود برای مرد شدن باید درندگی بیاموزد، وقتی همین مرد واردِ جامعه میشود و ناهنجاریهایی که از محیطِ پرورشِ خود آموخته و اکنون برایش هنجار و راهِ طبیعیِ تعاملِ انسانی شده را به کار میبرد، میشود نمودی از جامعهی مردسالارِ زنستیز که از آن باید برای سرزنشِ جامعهی مردان بهرهبرداری کرد. یعنی تئوریِ مردسالاری در واقع محوریتِ بحث را از آسیب شناسیِ ناهنجاریهای اجتماعی و فردی به آسیبشناسیِ مردان میگرداند که در آن خشونت تبدیل به خشونتِ مردان علیه زنان میشود، تجاوز به تجاوزِ مردان علیه زنان تبدیل میشود و ... و اینطور میشود که کسی از خود نمیپرسد که چه شده که پسرِ دبیرستانی در خیابان به آن دختر متلک میگوید، تنها چیزی گفته میشود این است که پسرانِ ایرانی هنوز فرهنگِ احترام به زنان را نیاموختهاند و دچار شئیانگاری زنان هستند و در واقع این همان رَجِ دومینویی را به سقوط وامی دارد که در آن مردان هرچه بیشتر تحقیر، دیونمایی و سرزنش خواهند شد، بدونِ اینکه یک لحظه کسی با خود به این همه شک کند و بیاندیشد که شاید ورای اینها حقیقت به شکلی دیگر باشد.
اما این شعار به کارهای دیگری هم میآید. چطور؟ توضیح میدهم. وقتی قرار باشد همه چیز به نفع مردان در جامعه نشان داده شود. اگر مرد وظیفه دارد که کار کند و خرجِ خانه را در بیاورد و سر برج هم پولاش را زناش برایش خرج کند، اما خب این مرد است که برای پسر اسم انتخاب میکند، پس پدرسالاریِ برقرار را میبینید؟ اگر مرد هزار هزار میرود در میدانِ جنگ تکه تکه میشود، خب از آنسو مردان میتوانند رئیسِ جمهور شوند و زنان نمیتوانند (راستی آمارِ تعدادِ روسای جمهورِ ایران پس از انقلاب {35 سال}چندتاست؟4 تا یا 5 تا؟) تازه، اسمِ میدانها و خیابانهای شهر به نامِ آنها میشود، پس می بینید مردسالاری را؟ اگر مردان فوج فوج در زندانها و اسارتخانهها و اردوگاههای کار اجباری میپوسند، اما خب مردِ خانه به زناش توصیه میکند مانتویی بپوشد که خیلی کوتاه نباشد و ساعتِ دهِ شب برای در خیابان گشت زدن خطر دارد، پس میبینید مزیتِ مردی را؟ اگر مرد در ایران دو سال از بهترین سالهای عمر را به بدترین شکل ممکن میگذارند، اما در عوض مردان خودشان انتخاب میکند سبیل بگذارد یا نه، پس می بینید مرد بودن چقدر خوب است؟ اگرچه مردان 80 درصد از مشاغل را در ایران در اختیار دارند اما 98 درصد از سوانحِ محلِ کار شاملِ آنها میشود، اما در عوض مردان در محلِ کار میتوانند شلوار بپوشند و دامن نپوشند، پس کیف کنید مردان؛ اوممممم، راستش به قول ِ آندد در یافتنِ سوژههای بیشتر مشکل پیدا کردم، آهان اجازه دهید، اگر چه مردان برای ازدواج باید زیربار مهریه و نفقه و این چیزها بروند که عملا در ایران موجب فاجعه شده، اما 1 دهمِ درصد از مردانِ ایران میتوانند بیش از یک زن داشته باشند، میبینید حرمسرای مردان را در ایران؟
یعنی اینکه همهی شرایط در ایران به گونهای زیرِ عنوانِ مردسالاری و دیگرِ مشتقهایش تعریف شدهاند که از هر سو بخواهید بنگرید، همه چیز به نفعِ مردان یا حداقل در موردِ آنهاست.
اما اجازه دهید کاربردهای دیگرِ این عبارت را هم خواهم گفت که بس بسیار جالبتر از اینهاست؛ تا پستِ بعدی
دوستان حالا جدا از این بحثهای کلی زنامرد، یکمقدار در مورد همین ازدواج و طلاق در ایران دقیق بشیم بد نیست، آن لینکی که دیشب یکنفر گذاشت آمارهایِ جالبی داشت که من حداقل ندیده بودم برخی را، مثلا در ایران 85% احتمال دارد که ازدواج در 5 سال اول به طلاق بیانجامد.البته در آن تحلیل علت جداییها دور شدن از فرهنگ اسلامی-ایرانی ذکر شده بود، که البته از پس مهملات ایدئولوژیک ِ آن جناب کارشناس بخواهیم نگاه کنیم، درست است، یعنی همان گذار از ازدواج و زندگی سنتی و باز شدن بندهای سنت و عملکرد دگرگونهیِ هایپرگامی زنان در شرایط جدید.
Russell نوشته: دوستان حالا جدا از این بحثهای کلی زنامرد، یکمقدار در مورد همین ازدواج و طلاق در ایران دقیق بشیم بد نیست، آن لینکی که دیشب یکنفر گذاشت آمارهایِ جالبی داشت که من حداقل ندیده بودم برخی را، مثلا در ایران 85% احتمال دارد که ازدواج در 5 سال اول به طلاق بیانجامد.البته در آن تحلیل علت جداییها دور شدن از فرهنگ اسلامی-ایرانی ذکر شده بود، که البته از پس مهملات ایدئولوژیک ِ آن جناب کارشناس بخواهیم نگاه کنیم، درست است، یعنی همان گذار از ازدواج و زندگی سنتی و باز شدن بندهای سنت و عملکرد دگرگونهیِ هایپرگامی زنان در شرایط جدید.
البته راسل جان خیلی وقتها هم شخص به خصوص دختر برای اینکه از محیط خانواده خودش فرار کنه تن به ازدواج میده و از چاله در میاد میوفته توی چاه !
سوای فرهنگ اسلامی ، قوانین اسلامی رو هم باید بهش اضافه کرد .
راستی این هم جالبه ببینید به خصوص خانمها :
[video=youtube;zh7laV4I1TU]https://www.youtube.com/watch?v=zh7laV4I1TU[/video]
sonixax نوشته: البته راسل جان خیلی وقتها هم شخص به خصوص دختر برای اینکه از محیط خانواده خودش فرار کنه تن به ازدواج میده و از چاله در میاد میوفته توی چاه !
سوای فرهنگ اسلامی ، قوانین اسلامی رو هم باید بهش اضافه کرد .
ازدواجهایِ سنتی هم گل و بلبل نبوده، من دربارهیِ علت زیاد شدن طلاق میگم، ازدواجهایِ قدیمی که عروس و داماد همدیگر رو برای بار اوب سر سفرهیِ عقد میدیدند، ولی این نرخ طلاق نبود.
Russell نوشته: ازدواجهایِ سنتی هم گل و بلبل نبوده، من دربارهیِ علت زیاد شدن طلاق میگم، ازدواجهایِ قدیمی که عروس و داماد همدیگر رو برای بار اوب سر سفرهیِ عقد میدیدند، ولی این نرخ طلاق نبود.
نه نبوده ، منتها طلاق گرفتن اون زمان جرات میخواست به خصوص برای زن . جامعه به چشم یک موجود به درد نخور بهش نگاه میکرد . خوب الان این نگاه عوض شده تا حدودی و دیگه کسی نمیگه طرف بیوه هستش اه اه اه طرفش نریم .
من یادمه تا همین 20 سال پیش هم چنین نگاهی هنوز وجود داشت و اگر یک پسری با یک زن مطلقه ازدواج میکرد میگفتند پسره رفته با یه زن ازدواج کرده و یه طوری حرف میزدند انگار طرف رفته به عضویت القاعده در اومده تا حالا 10 تا عملیات تروریستی رو هم با موفقیت انجام داده !
گفتیم که چگونه از تزِ مردسالاری در جهتِ نشان دادنِ همه چیز به سودِ مردان بهره برده میشود. اما این تنها یک وجه این مثلث است، وجه دیگرِ این عبارت این است که «همه چیز علیه زنان است». در این جا مهم نیست که زنان از یک سو مردان را در گرسنگیِ شدیدِ جنسی نگه میدارند به گونهای که برجستگیهای زیرِ چادر هم دیگر برای آنها میتوانند تحریک کننده باشند، و از سویی دیگر زنی از همان جامعه با یک مَن آرایش، انواعِ جراحیهای زیبایی و لباسهای جذاب ، خرامان خیابانگردی و دلبری میکند، عملا تعاملِ دو جنس را به سطحِ متلکهای خیابانی میکشاند و بدان رسمیت میبخشد، بلکه مهم این است که تمامِ جنبههای رفتارِ پسری که از این گرسنگیِ جنسی در رنج است و به دختری در خیابان متلک انداخته، در تعریفِ زنستیزی میگنجد و نمودیست در نهایتِ وضوح و روشنی برای مطالعهی جامعهای منحط، زن ستیز و متحجر در لابراتوارهای فمنیستی و کلاسهای Women study! همین پسران و مردان آنقدر در پائینترین سطحِ جایگاهِ شخصیتی و اجتماعی به آنها نگاه میشود که اگر دخترِ روستاییِ دماغ عملکردهی ِ ما با شنیدنِ «سلام خوشگل خانوم، میشه چند دقیقه وقتتون رو بگیرم واسه صحبت؟» از پسرِ در خیابان، بدو چنین بگوید که « گمشو کثافتِ عوضی»، این نشانهی خوشایندی برای آن پسر میشود که یعنی گویا دختر خانم سیگنال داده که خوشش آمده و میشود ادامه داد. و البته سکوت و بیتوجهیِ خانم معلمِ دبستانِ غیرانتفاعی «حضرتِ زینب» که همزمان در حالِ تحصیل در مقطعِ کارشناسی ارشد در دانشگاهِ پیامِ نور در رشتهی کتابداری است ، در برابرِ همین متلکپرانِ خیابانی، نه از رویِ این است که نمیخواهد توهین یا بیادبی کند، بلکه او که اکنون شأنِ خود را کمتر از یک استادِ دانشگاه نمیبیند، چیزی شبیه به واق واقِ یک سگِ ولگردِ خیابانی میشنود که آنقدر بیارزش است که هتا ارزشِ سربرگرداندن را هم ندارد. زنی در منتهایِ استقلال و تَشَخُص که اکنون با باز شدنِ چشم و گوشاش در اجتماع، هرازگاهی که با پرایدِ نوخریدهاش مادرِ پیرِ خانهدارش را به گردش میبرد، گاهی به شوخی و گاهی جدی سرزنشاش میکند که چرا دل به این پدرِ کارمندی که همیشه هشتاش گروِ هفتاش بوده، باخته و زندگیاش را پایِ او تباه کرده؟ "آخه مامانــیِ خوشگلم، به خدا ارزشِ تو خیلی بیشتر از این بود؛ یه تارِ موی تو صدبار از سوسن خانوم خوشگلتر بود، ولی اونو ببین ، تو رو ببین؛ اون تو یه قصر زندگی میکنه، سه تا کلفت داره، یه زانتیا زیرِ پاشه و شوهرش نوکریش رو میکنه، دختراش هم دارن خدایی میکنن، تو چی؟ هم خودتو بدبخت کردی و هم دختراتو! آخرین باری که تو و بابا رفتین سفر کی بود؟ 5 سال پیش، والا اینم شد زندگی مامان؟" و نفسِ عمیقِ خود را با این جمله بیرون میدهد:" آرزو میکنم که ای کاش یه کم بیشتر ارزشِ خودتو میدونستی...".
در همین جا اگر قصد بر آن باشد که جامعهی ایران را در شکلِ نویناش توصیف کنیم، آن را «جامعهای در حالِ گذار» و پیش به سوی مدرنیسم میبینیم که در آن اگرچه مظاهرِ تحجر هنوز قدری به چشم میخورند، اما تمامِ اینها هرگز موجبِ گرسنگیِ جنسی نمیشوند و مردان براحتی میتوانند نیازهای جنسیِ خود را برآورده کنند، اما وقتی قرار باشد که همین جامعهی در حالِ گذار پیشفرض گرفته شود، نوحهسرایانِ فمنیست، جامعه را هنوز در حدِ روستایی 1000 نفره کوچک و متحجر می بینند که مردانِ سیبیلویِ روستا، غروبها در قهوهخانه جمع میشوند و همزمان که با سیگار و قلیان و چایی ِ پررنگ مشغولند، با برقی در چشمانِ هیز و تشنهشان از زنانِ مطلقه یا بیوهی محل آمارگیری میکنند و پیرامونِ سایزِ پستانبندشان سخن میگویند و همانطور که آلتِ نیمه برخاستهی خود را میخارانند، دندانهای زرد و جرمگرفتهی خود را با قهقههای بلند به هم نشان میدهند! در حالیکه اساسا امروز دیگر در شهرهای کوچک و کم جمعیت هم زندگی آنقدر پیچیده شده که کسی در بندِ همسایههایش نیست و سرش در کارِ خودش است و نه فقط برای یک زنِ بیوه یا مطلقه، بلکه هتا برای دخترانِ جوان هم تنها کافیست یک حلقهی دروغین به دست انداخته شود تا تقریبا از 90 درصد از «آزارهای خیابانی توسطِ اشرارِ شهر» در امان باشند و همهکس آنها را با یک زنِ شوهردار اشتباه بگیرند. در همین توصیف از جامعه میبینید که در مصائبِ یک زنِ مطلقه میتوان مرثیهنامهای نوشت که در آن یزیدیانِ زمانه با دندانهای تیز و آلتهای برآختهی خود همه جا به دنبالاش هستند تا او را بگایند؛ با همین مرثیهنامه، میتوان مراسمِ پرفیض و ربّانیِ شامِ غریبان و سینهزنی را در صحنِ حسینیهی «دفترچه» برگزار کرد. اما تنها قدری تامل نیاز است تا دریافته شود زنِ مطلقه، تنها سرآبیست برای رفعِ تشنگیِ جنسی مردی که حس میکند شریکِ بالقوهای یافته که احتمالا بهایش کمی از دیگران کمتر بوده و به بهای حقیقی نزدیکتر است. سرآبی که خیلی زود سرآب بودناش نمایان میشود و مردِ شرورِ داستان با سیلیِ زنی دست به خایه باز میگردد که اکنون اقساطِ مهریه او را بیش از پیش مستقل ساخته و همچنین مُهرِ طلاقِ درونِ شناسنامهاش او را بیش از همیشه بیپروا و افسارگسیخته ساخته که اکنون مردان در نگاهش فاصلهای اندک با یک اسباببازی دارند... بازهم دوستانِ فمنیست اینجا به وجودِ این قانون معترض نیستند، بلکه از نظر آنها همین که عدهای از مردان میتوانند با وکیل گرفتن و بازیهای اینچنینی از این قانونِ نادرست و غیرانسانی و همچنین میلههای زندان یا اقساط ماهانه فرار کنند، کافیست و اهمیتی ندارد آن تعدادِ پرشمارِ مردانی که در این سالها، روزهای عمرشان پشتِ میلههای زندان گذشته یا آنانکه موردِ سواستفاده و کلاهبرداری قرار گرفتهاند تنها بابتِ اینکه سرِ سفرهی عقد نتوانستهاند در برابر معاملهی 1360سکه به یمنِ سالِ تولدِ عروس ، در برابرِ کُسِ ظاهرا باکرهای که آنطرفِ سفرهی عقد چشمک میزند مقاومت کنند.
از همین تئوری به بهترین نحو استفاده میشود تا هربلایی که در هرجای کرهی خاکی بر سرِ یک زن میآید، مصیبتی از سوی سیستمِ مردسالاریِ غالب در جامعه و علیهِ زنان نمایانده شود و هتا در هر قانونِ نادرست و ناانسانی هم ، پیش از هر چیز دیگری و در اولین نگاه، جنبههای ضدزن و مرسالارانهاش دیده و بررسی شوند و اگر هم مشاهده نشد، به شکلی برایش ساخته شود. چنین میشود که اگرچه همه پذیرفتهاند که حجاب نادرست است، اما نادرستیاش تنها در موردِ زنان است و اینجا دیده نمیشود که در همین فلسفهی حجاب، اساسا مردان به عنوانِ آبجکتهای جنسیِ متحرکی دیده میشوند که زنان باید نقاطِ جنسیِ بدنِ خود را از سنسورهای بسیار حساسِ آنها دور بدارند تا مبادا به آنها حمله شود؛ همچنین دیده نمیشود که همین حجاب چگونه در راستای گرسنگی دادن به مردان بوده که قرار است از این طریق هر زنی برای همهی مردانِ جهان مناسب باشد. بر همین روال است که مثلا سنگسار، نه حکمی علیه بشریت، که علیه زنان تعریف میشود، چرا که اساسا مهم نیست که مردان هم سنگسار می شوند، مهم زنان هستند که سنگسار میشوند. مهم نیست که 36 درصد از مردان ختنه میشوند و 3.5 درصد از زنان، اما ختنه نه عملی نادرست در موردِ انسانها، که عملی نادرست علیه زنان تصویر میشود... و مواردِ پرشمارِ دیگری که در هر جستاری از تالارِ زنامرد، لیستی از آنها را به راحتی مییابید.
این دومین وجه از مثلثِ «مردسالاری» بود...
sonixax نوشته: نه نبوده ، منتها طلاق گرفتن اون زمان جرات میخواست به خصوص برای زن . جامعه به چشم یک موجود به درد نخور بهش نگاه میکرد . خوب الان این نگاه عوض شده تا حدودی و دیگه کسی نمیگه طرف بیوه هستش اه اه اه طرفش نریم .
من یادمه تا همین 20 سال پیش هم چنین نگاهی هنوز وجود داشت و اگر یک پسری با یک زن مطلقه ازدواج میکرد میگفتند پسره رفته با یه زن ازدواج کرده و یه طوری حرف میزدند انگار طرف رفته به عضویت القاعده در اومده تا حالا 10 تا عملیات تروریستی رو هم با موفقیت انجام داده !
آری، چنین بود، پسری که با یک زنِ مطلقه ازدواج میکرد، موردِ ریشخند بود، اما از آنسو آیا دختری حاضر میشد که با یک مردِ مطلقه ازدواج کند؟مشاهداتِ من میگویند در اینجا برابری برقرار است و همانقدر که پسران از ازدواج با یک زنِ مطلقه اکراه دارند، دختران هم برای ازدواج با یک مردِ مطلقه به همان نسبت اکراه میورزند.
Dariush نوشته: آری، چنین بود، پسری که با یک زنِ مطلقه ازدواج میکرد، موردِ ریشخند بود، اما از آنسو آیا دختری حاضر میشد که با یک مردِ مطلقه ازدواج کند؟مشاهداتِ من میگویند در اینجا برابری برقرار است و همانقدر که پسران از ازدواج با یک زنِ مطلقه اکراه دارند، دختران هم برای ازدواج با یک مردِ مطلقه به همان نسبت اکراه میورزند.
درسته داریوش جان همین طوره ، کلن در جامعه ایرانی به فرد مطلقه به عنوان یک دیو بی شاخ و دم نگاه میشود . ولی با همه اینها اگر آقا پولدار میبود زیاد مساله ای نبود چون ثروتش جنبه مطلقه بودنش رو پوشش میداد .
البته وای به حال مردانی که با یک زن بزرگتر یا همسن خودشان که مطلقه هم میبود ازواج میکردند/بکنند . بهتر است اصلن کنج عزلت نشین شوند یا آن جامعه را ترک کنند .
این مساله ازدواج به شکل فراقانونی و مذهبی یکی از مزخرف ترین چیزهایی هستش که من به عمرم دیدم .
sonixax نوشته: درسته داریوش جان همین طوره ، کلن در جامعه ایرانی به فرد مطلقه به عنوان یک دیو بی شاخ و دم نگاه میشود . ولی با همه اینها اگر آقا پولدار میبود زیاد مساله ای نبود چون ثروتش جنبه مطلقه بودنش رو پوشش میداد .
البته من همین الان شمارِ زیادی از پسرهای جوان را میشناسم که با کمالِ میل حاضرند با یک زنِ مطلقهی پولدار(یا هتا زنِ مطلقهای از یک دَدیِ پولدار) ازدواج کنند.
sonixax نوشته: این مساله ازدواج به شکل فراقانونی و مذهبی یکی از مزخرف ترین چیزهایی هستش که من به عمرم دیدم .
Absolutely...