دفترچه

نسخه‌ی کامل: سوالی که ذهن من رو هنوز مشغول کرده
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11
خب بحث شیرین روح میشه من دوست دارم یکی از دلایلی که به شدت با فرگشت مخالف میشه رو بیارم:از چه زمانی انسان ها دارای روح شدند؟!:)))البته این سوال همزاد هایی مثل این که"از چه زمانی در بدن نوزاد روح بوجود میاد؟!" (که البته مسلمین به دومی پاسخ دادند!) ولی گیر همه این سوال ها این هست که فرق انسان/نوزادی که روح داره با اونی که روح نداره در چیه؟!:)))
من تونستم بر اساس یک فرضیه مسئله ای که داشتم رو حل کنم: پرواز ذهن در زمان! خب روح که وجود نداره که بخواد پرواز کنه اما شاید ذهن بتونه البته باز هم پیش نیاز این فرضیه من (مثل فرضیه دیگرم!) جبر هست!
یه نفر نوشته: نظریه حرکت جوهری از فیلسوف بزرگ ملاصدرای شیرازی رو شنیدی؟

کژفرنود ملاصدرا در پیش انگاشت او بود، در اینجا یادکرد چند نکته ی دانشیک بایسته است. مغز ما یک چینش
از سیناپس‌ها و نورون هایی‌ست که یک پدیده و فنومن ویری را پدید میاورد؛ «من» در مغز یک آبجکت فیزیکی
نیست که جانشینی یاخته های مغزی به چم دگرش آن باشد، به زبان ساده تر جانشینی هر یاخته در درازنای
زمان، شیوه ی چیدمان و "خودآگاهی" کلان مغزی را برهم نمی زند! پس نگارنده‌ی برهان گمان می کرد که "من"
یک آبجکت فیزیکی‌ست که لابد جایی لابلای مغز نهفته است و با جابجایی آن یاخته‌ی ویژه، "من" هم باید دگریسته
شود؛ ناآگاه از اینکه اینها همگی پدیده های "چیدمانی" مغز هستند که با همکاری میلیون ها نورون یک پدیده‌ی کلان
را میسازند. برای نمونه یک چینش ویژه در مغز شما یادمان (حافظه) را پدید میاورد که شاید در یک کوبش این چینش
دگریسته شود و یادمان شما فروبریزد!
این فرنودها دیر زمانی‌ست که ناکارآمد شده اند و شوربختانه هنوز در دانشگاه های ما از سر و کله‌ی آنها آویزان می‌شوند و
این عقاید پارینه سنگی را به مغز دانشجویان چکش می‌کنند.
نقل قول:
فرگشت یعنی بازگشت؟ خوب نمیدنم آخه :-(
قطعا از دیوار سودی به شما می رسد و از من نه :-))

فرگشت = فر+گشتن (پیشوند "فر" به چم رفتن به پیش و حرکت به جلوست، مانند فَرسایش)
فردید از "فرگشت" همان تکامل انواع داروینی می‌باشد. تکامل واژه‌ی نادرستی‌ست که خود
عرب زبان‌ها هم از آن بهره نمی‌برند، آنها میگویند "تطور"! :)
Alice نوشته: کژفرنود ملاصدرا در پیش انگاشت او بود، در اینجا یادکرد چند نکته ی دانشیک بایسته است. مغز ما یک چینش
از سیناپس‌ها و نورون هایی‌ست که یک پدیده و فنومن ویری را پدید میاورد؛ «من» در مغز یک آبجکت فیزیکی
نیست که جانشینی یاخته های مغزی به چم دگرش آن باشد، به زبان ساده تر جانشینی هر یاخته در درازنای
زمان، شیوه ی چیدمان و "خودآگاهی" کلان مغزی را برهم نمی زند! پس نگارنده‌ی برهان گمان می کرد که "من"
یک آبجکت فیزیکی‌ست که لابد جایی لابلای مغز نهفته است و با جابجایی آن یاخته‌ی ویژه، "من" هم باید دگریسته
شود؛ ناآگاه از اینکه اینها همگی پدیده های "چیدمانی" مغز هستند که با همکاری میلیون ها نورون یک پدیده‌ی کلان
را میسازند. برای نمونه یک چینش ویژه در مغز شما یادمان (حافظه) را پدید میاورد که شاید در یک کوبش این چینش
دگریسته شود و یادمان شما فروبریزد!
این فرنودها دیر زمانی‌ست که ناکارآمد شده اند و شوربختانه هنوز در دانشگاه های ما از سر و کله‌ی آنها آویزان می‌شوند و
این عقاید پارینه سنگی را به مغز دانشجویان چکش می‌کنند.

احساس میکنم زبان شما مثل هخامنشان است :-) واقعا دوست دارم اینجوری صحبت کنم. سخته؟
واسه هرکلمه ای، یک برابر پارسی وجود داره.. از بس پارسی شده ، من تمرکزم برای درک این جملات بهم میریزه و بیشتر سعی میکنم بتونم بخونم :-))
یه نفر نوشته: احساس میکنم زبان شما مثل هخامنشان است :-) واقعا دوست دارم اینجوری صحبت کنم. سخته؟

من چون می‌دانستم شما به زبان فرمند پارسی دلبسته هستید، برای شما پیکم را به سره‌نویسی آراسته کردم! :)
ایدون باد شما هم به کیش ما اهریمنان و کافرکیشان بپیوندید :))
شما از اونا هستی که به CD میگن گردال؟ :-)
یه نفر نوشته: شما از اونا هستی که به CD میگن گردال؟ :-)

نه ما از اوناش نیستیم! E40a
ببینید این جفنگیات را فرهنگستان زبان و ادب فارسی برابرنهاده می‌کند، آن‌ها کارشناس زبان نیستند، تنها واژگان
نوین و دانشیک فرنگی را (که هیچ گزندی برای زبان هندواروپایی پارسیک ندارد) جایگزین می‌سازند و لغت‌های
تازی را به حال خود رها می‌کنند.
فرهنگستان پیشین اینچنین پی‌ورزی (متعصبانه) نگاه نمی‌کرد و برای چندی واژه‌ی تازی، همسنگ و برابرهای
شایسته‌ای نهاد که هماگیر شدند! (به نمونه همینکه امروز به رنگین کمان یا دماسنج نمی‌گویید قوس و قزح و
میزان‌الحرارة از کارهای ایشان بود) امروزه ولی فرهنگستان متعهد اسلامی به تنهایی واژگان باختری و فرنگی را
همسان‌گری می‌کند. مثلا به پیتزا می‌گوید کش‌لقمه، به ساندویچ می‌گویند دراز لقمه و از این مهملات.
بهرسان تعهد مِـهندتر (مهم‌تر) از تخصص است دیگر، برای همین به اینجایی که هستیم رسیدیم و در فند و دانش
کمیتمان همیشه می‌لنگد!!!
بنظرم اگر قرار باشه واژه ای جایگزین واژگان وارداتی بشه، باید برای تازی و انگلیسی و روسی و ... باشه. نه فقط عربی..
یه نظر دیگه هم دارم که فکر کنم مسخره باشهE056
بعضی واژه های زبان پارسی وارداتی و فراگیر هستند. مثل عمو. خاله. عمه.. من شنیدم این کلمات رو عرب ها نیز بکار نمیبرند. ولی در زبان تورکی و لری برابری واسه این واژگان هست. خب چرا از این واژه ها استفاده نکنیم؟
چرا به خودمون فشار بیاریم و واژه اختراع کنیم؟ خب از فرهنگ و زبان کشور خودمون استفاده می کنیم.
زبانمان ایرانی میشه :-)
یه نفر نوشته: بنظرم اگر قرار باشه واژه ای جایگزین واژگان وارداتی بشه، باید برای تازی و انگلیسی و روسی و ... باشه. نه فقط عربی..

اگر از روی سهش‌های میهن‌دوستانه باشد بله، ولی من که در اندیشه‌ی پالایش زبان هستم و به اهمیت
زبان در جایگاهِ تکیه‌گاه اندیشه پی برده‌ام، پاکسازی از واژگان عربی اولویت دارد! (در این گفتارگاه به این
فرهشت بسیار پرداخته‌ایم)

یه نفر نوشته: بعضی واژه های زبان پارسی وارداتی و فراگیر هستند. مثل عمو. خاله. عمه.. من شنیدم این کلمات رو عرب ها نیز بکار نمیبرند. ولی در زبان تورکی و لری برابری واسه این واژگان هست. خب چرا از این واژه ها استفاده نکنیم؟

من گمان می‌کنم عمو و خاله و ... را برابرسازی کنیم پسندیده‌تر است! :) ولی واژه‌ی «عمه» بتنهایی نیمی از گستره‌ی
خزانه‌ی زبان را دربرمی‌گیرد که زدودن آن اغنای زبان را تهی می‌کند :) من خودم روزانه بارها و بارها از این واژه‌ی فرهنگی بهره می‌برم.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11