08-23-2013, 12:15 PM
kourosh_bikhoda نوشته: جهت پیشرفت بهتر بحث خواهش میکنم دوستان این پیک رو بخونند و به این پاسخ بدند.باورم نمیشه در این مورد با خداناباوران بحث کنم:)))
حکم یک قضیه است و قضیه یا خبر در منطق از لحاظ کیف به دو دسته ایجاب و سلب تقسیم میشه. که برای هر دو قضیه باید مقدمات چیده بشه.
عدم وجود چیزی و همچنین وجود چیزی هر دو احکامی هستند که نیاز به اثبات دارند. اولی سلبی و دومی ایجابی ست. هر دو تا تحت دلیل اقامه نشند فاقد ارزش هستند. در واقع به بیان دیگه باید گفت این احکام منتج از مقدماتی هستند که اونها رو پدید میاره.
حال درباره خدا این رو بررسی میکنیم.
مدعی وجود خدا باید برای ادعای وجودش اقامه دلیل کنه. نه به خاطر اینکه این سخن یک ادعاست یا اینکه قبلن دیده نشده. به این خاطر که این سخن یک حکم یا قضیه یا خبره و برای اون باید مقدمه چینی کرد. قضیه گفته شده یک قضیه یا حکم ایجابی یا موجبه هست.
مدعی عدم وجود خدا هم به همان شکل. فرقی بین این دو در منطق نیست. هر دو باید دلیل اقامه کنند. در واقع باید گفت از دلایل و مقدمات و صغرا کبراهایی به حکم منظور نظر برسند. این دلایل همون اقامه دلیلی هستند که مورد بحث این پیک هست. تنها فرق بین این قضیه که یک قضیه سلبی یا سالبه هست با قضیه موجبه یا ایجابی در نتیجست و ساختار. در یکی حکم به سلب چیزی میشه و در دیگری حکم به نسب چیزی.
دوستانی که معتقدند برای گزاره "خدا وجود ندارد" نباید دلیل اقامه کرد، در واقع به حکم استقراء این دلیل رو ثابت میدونند. یعنی اونها هم معتقد هستند که این قضیه یا حکم نیازمند اقامه دلیل هست. ولی دلیلشون استقراییست. اسمش رو هم گذاشتند اصالت عدم. در پیک بعدی توضیح خواهم داد که اصالت عدم از کجا ناشی میشه. عدم باور به خدا، در صورتی که دلیلی برای وجودش نباشه، دلیلی نداره جز یک مبنای استقرایی. خب استقرا ضعیف تر از استنتاج هست و به حکم اصالت عدم (که استقراییست) نمیشه چنین پنداشتی کرد. چرا که برای مثال جای جای این جهان مورد بررسی قرار نگرفته تا حکم بشه که "اگر وجود خدا اثبات نشه، عدم قطعن ثابت میشه". چه بسا وجود صندلی شما هم در زمان نبود شما اثبات نشه ولی عدمش محرز نیست.
کوروش عزیز اصالت عدم وجود البته در انگلیسی به صورت "بار اثبات مدعا" مطرح میشه و اتفاقا نکته فلسفی مهمی هست:
Philosophic burden of proof - WiKi
همونطور که گفتم این بحث مربوط به شناخت شناسی هست و به طور خلاصه این میشه:کسی که ادعایی میکنه بار اثبات مدعی بر دوش اون هست و نه کسی که مخالفشه.
یعنی اگر شخصی ادعا بکنه " هوا سرد است" نیازی نیست طرف مقابل اثبات بکنه "هوا سرد نیست" ولی گر طرف مقابل مدعی باشه "هوا گرم است" اون وقت هر دو باید ادعاشون رو اثبات کنند.
من یک نمونه غیر وجودی مثال زدم تا نشون بدم اگر فرض کنیم هوا فقط بتونه سرد یا گرم باشه(و معتدل نباشه)تا زمانی که کسی ادعایی نکنه بار اثبات روی دوشش نیست.ناتوانی در ارائه اثبات به این معنا نیست که "هوا سرد نیست".
حالا مسئله وجود کمی فرق میکنه، وقتی کسی مدعی میشه "x با مشخصات Y وجود دارد" باید برای ادعاش اثباتی فراهم بکنه و اگر ناتوان بود ما میتونیم وجود اون چیز رو رد بکنیم،چرا؟دلایلش رو قبلا گفتم:
1-وجود تقریبا یا واقعا نامتنهاییه.بر خلاف مثال دمای هوا که در اون شخص به راحتی میتونه حالت های مختلف رو بررسی بکنه ما به همه چیز آگاهی نداریم، در واقع ما باید دانای مطلق باشیم!
بنابراین اثبات عدم وجود چیزی غیرممکن هست ولی اثبات وجود ممکنه، پس منطقی هست که ما چیزی رو درخواست بکنیم که ممکنه نه چیزی که غیر ممکنه
2-عدم وجود یک چیز ثابت هست، یعنی ما میگیم "هیچ چیزی وجود نداره مگر اینکه وجودش اثبات بشه"در مثال های غیر وجودی شما همیشه حالت های مختلف دارید که موجود و ممکن هستند.یعنی در درجه اول وجودشون اثبات شده و در درجه دوم ممکن هستند ولی در مسائل وجودی ما "وجود هایی داریم که اثبات نشده هستند و صرفا میتونند ممکن باشند"
3-اینکه ما منطقا ناتوانیم که عدم چیزی رو قطعا اثبات کنیم(همه چیز!) به این معنا نیست که نمتونیم بگیم وجود نداره.هیولای اسپاگتی پرنده موجودی صرفا تخیلی هست که حتی روند شکل گیری موجودیت تخلیش رو هم میدونیم ولی به صرف اینکه عدم اثبات نشدنیه نمیشه گفت ناموجود نیست! ما برای احتمالات هم یک مرز منطقی داریم،اگر چیزی احتمالش کم باشه و شواهدی برای وجودش ببینیم به خاطر احتمال کمش نمیگیم ناموجوده! ولی اگر شواهدی هم نداشته باشه با خیال راحت میشه گفت ناموجوده:)
4-اگر ما فرضمون رو بر اصالت عدم وجود نذاریم چیزهای متناقض دارای ارزش وجودی یکسانی میشند.مثلا هوا یا سرده یا گرم ولی به دلیل ندانستن نمیتونیم بگیم ممکنه هوا هم سرد باشه و هم گرم! یا چون ما نمیتونیم اثبات کنیم خدایان یونانی ها و مصری ها ناموجود نیستند نمیشه گقت که هر دو با خوبی و خوشی در کنار هم زندگی میکنند:))
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
Tacitus-