09-26-2014, 03:14 AM
اکنون خردگرایی در حالِ به زیر کشیدن آخرین قلعهی فتحنشدهی تمدن است : زن.
زن تنها عنصریست که انسان به سبب آن خود را به چالش میافکند، میگرید، میجنگد، شعر میگوید، فیلم میسازد، مجنون میشود و خلاصه آنکه تمامِ آنچه که میتواند از سوی ما «ارمغانِ کنش فرهنگی» خوانده شود و به تمدنِ بشری روح ببخشد جایی از یک عنصر زنانه تحریک شده است. انسانِ رها شده از «اسارتِ زن» آخرین دستاورد دهشتناکِ خردگرایی و مدرنیسم خواهد بود؛ نگاهی به مطالبِ همین فروم پیرامون «پدآفند از حقوق مردان» و امثالهم که جملگی نتیجهی خردورزیهای مضحک و ابلهانهی امثالِ من بود نشان میدهد که انسانِ خردگرا علارغم تمامِ هارت و پورتهایش هنوز چقدر نابالغ میتواند باشد: ما به بهترین شکل ممکن توانستیم از زن اسطورهزدایی کرده و او را به جایگاهِ مرد تقلیل دهیم! ما دانایان آنقد در ابتذال خردگرایانهی خویش گنگ و چت شده بودیم که از یاد برده بودیم که 99.99 درصد همهی آنچه که ما به عنوانِ «گنجینهی فرهنگی بشریت» داریم نتیجهی مستقیم و غیرمستقیمِ حسرتها، خیالپردازیها، کینهجوییها، شورها و اشتیاقها، آرزوها و ... انسانها پیرامونِ جنس زن بوده. آنچه انسان را به تحرک واداشته و به او شوق زندگی میداده چیزی نبوده جز زن.
انسانِ خردگرا اینجا نیز باز سر خواهد برآوردن که «بیانگیزش جنسی زن، همهی دستاوردهایش را مدیون خرد خویش است»! وانمایی این مضحکه را به بیوشیمی و دیگر شاخههای بیولوژی خواهیم سپرد، اما اینجا او شاید به یاد نیاورد که چقدر تنهاست، اما ما خوب میدانیم که موجود خردگرا همیشه آنقدر در اقلیت است که به سادگی میتوان او را از تمامِ آمارها حذف نمود. انسانِ پسامدرن به شکلی غریزی از خردگرایی و خردگرایان بیزار شده و از آنها فرار میکند! اما این موضوع تداخلی با بندِ نخستِ این پست ندارد، چرا که اگر چه انسانهای مدرن چندان تمایلی به خردگرایی ندارند، اما عمیقا تحتِ تاثیر آن هستند. در واقع از آنجا که خردگرایان توانستهاند به نوعی جدیتر و کارآتر از دیگران، هوش و درایت خویش را به کار گیرند، دستاوردهایی چون نفوذ منفی در جوامع کوچک و بزرگ داشتهاند (کسانی که اگرچه اطرافیان به آنها کجکج مینگرند و هرگز از نفوذ آنان راضی نیستند، اما راه فراری هم نیست) و از این جهت توانستهاند جوامع را از جنبههای گوناگون سیاسی، تکنولوژیکی، اقتصادی و ... تحت تاثیر خویش نگاه دارند. بنابراین اهمیتی ندارد که آنها چرا و چطور خردگرا شدهاند، مهم این است که سبک زندگی آنها آنقدر در نامحبوب و در اقلیت است که اصلا جایگاه شایستهای برای تاثیرگزار قلمداد شدن ندارد. آنچنانکه خودِ من تحتِ عقلانیتِ خویش عشق را چون سم از خویش دور نگاه میدارم، اما هرگز عاشقی و یک عاشق را دیگر به سخره نخواهم گرفت و یا اگرچه خودم ازدواج را احمقانه میشمارم و از آن میپرهیزم، مردان زندگی و خانواده را میستایم.
باید عمیقا این هشدار را جدی گرفت: گرفتن آخرین علت شیفتگی و پرستش و ستایش انسانها، عواقب بسیار جبران ناپذیری در پی خواهد داشت. زن باید در جایگاهِ والا و دستنیافتنی خویش باقی بماند تا نبض حیاتِ بشری قادر به ادامه باشد. مدرنیسم، خردگرایی و عقلگرایی نه تنها آنچه که برای زندگی ما حیاتی هستند را نمیتوانند تولید بکنند، بلکه توانِ تولید ِ آن را از ما با بیرحمی خواهند ستاند. بر خلاف آنچه تحتِ تاثیر خردِ سادهباورانه تاکنون باور کردهایم، آنچه ما حقیقتا برای زنده بودن به آن نیازمندیم این است:
[ATTACH=CONFIG]4422[/ATTACH]
و این :
[ATTACH=CONFIG]4423[/ATTACH]
و نه هرگز اینها:
[ATTACH=CONFIG]4424[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4425[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4426[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4427[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4428[/ATTACH]
باید به خاطر داشت که ما هرگز زندگی خویش را مدیون تکنولوژی نبوده و نیستیم. او تنها توانسته شکل زندگی ما را تغییر دهد. در بهبود شرایط زندگی، تکنولوژی و مدرنیسم بیشک نقشی به غایت ضدتمدن داشتهاند. هرچه بیشتر ما از طریق پیشرفت در تکنولوژی میکوشیم احتمالِ زنده ماندنِ خویش را تضمین بکنیم، از طرف دیگر احتمالِ نابودی خویش توسط تکنولوژی را نیز بالاتر خواهیم برد، تا آنکه که به قطعی بودن نزدیک میشود. پس به عنوانِ کسی که هنوز نوشتههای زنستیزانهاش در این سایت موجود است، معتقدم که انسان باید به هرآنچه که برایش باقی مانده دست یازد ادامهی حیاتِ تمدنِ خویش و زن آخرین انتخابیست که به نظرم همچنان برایش باقی مانده؛ از این جهت من خواستار بازگرداندنِ تقدس به سنگر زنان هستم. این بخشی از آن عقایدی هستند که پیشتر گفته بودم اخیرا عمیقا دستخوش تغییر شدهاند. از این جهت من هماکنون براستی معتقدم که یک کشیده درِ گوش یک زن باید مجازاتی به مراتب بیش از بریدن سر یک مرد داشته باشد. زن باید خدایگان عصر نو باشد و باقی بماند.
زن تنها عنصریست که انسان به سبب آن خود را به چالش میافکند، میگرید، میجنگد، شعر میگوید، فیلم میسازد، مجنون میشود و خلاصه آنکه تمامِ آنچه که میتواند از سوی ما «ارمغانِ کنش فرهنگی» خوانده شود و به تمدنِ بشری روح ببخشد جایی از یک عنصر زنانه تحریک شده است. انسانِ رها شده از «اسارتِ زن» آخرین دستاورد دهشتناکِ خردگرایی و مدرنیسم خواهد بود؛ نگاهی به مطالبِ همین فروم پیرامون «پدآفند از حقوق مردان» و امثالهم که جملگی نتیجهی خردورزیهای مضحک و ابلهانهی امثالِ من بود نشان میدهد که انسانِ خردگرا علارغم تمامِ هارت و پورتهایش هنوز چقدر نابالغ میتواند باشد: ما به بهترین شکل ممکن توانستیم از زن اسطورهزدایی کرده و او را به جایگاهِ مرد تقلیل دهیم! ما دانایان آنقد در ابتذال خردگرایانهی خویش گنگ و چت شده بودیم که از یاد برده بودیم که 99.99 درصد همهی آنچه که ما به عنوانِ «گنجینهی فرهنگی بشریت» داریم نتیجهی مستقیم و غیرمستقیمِ حسرتها، خیالپردازیها، کینهجوییها، شورها و اشتیاقها، آرزوها و ... انسانها پیرامونِ جنس زن بوده. آنچه انسان را به تحرک واداشته و به او شوق زندگی میداده چیزی نبوده جز زن.
انسانِ خردگرا اینجا نیز باز سر خواهد برآوردن که «بیانگیزش جنسی زن، همهی دستاوردهایش را مدیون خرد خویش است»! وانمایی این مضحکه را به بیوشیمی و دیگر شاخههای بیولوژی خواهیم سپرد، اما اینجا او شاید به یاد نیاورد که چقدر تنهاست، اما ما خوب میدانیم که موجود خردگرا همیشه آنقدر در اقلیت است که به سادگی میتوان او را از تمامِ آمارها حذف نمود. انسانِ پسامدرن به شکلی غریزی از خردگرایی و خردگرایان بیزار شده و از آنها فرار میکند! اما این موضوع تداخلی با بندِ نخستِ این پست ندارد، چرا که اگر چه انسانهای مدرن چندان تمایلی به خردگرایی ندارند، اما عمیقا تحتِ تاثیر آن هستند. در واقع از آنجا که خردگرایان توانستهاند به نوعی جدیتر و کارآتر از دیگران، هوش و درایت خویش را به کار گیرند، دستاوردهایی چون نفوذ منفی در جوامع کوچک و بزرگ داشتهاند (کسانی که اگرچه اطرافیان به آنها کجکج مینگرند و هرگز از نفوذ آنان راضی نیستند، اما راه فراری هم نیست) و از این جهت توانستهاند جوامع را از جنبههای گوناگون سیاسی، تکنولوژیکی، اقتصادی و ... تحت تاثیر خویش نگاه دارند. بنابراین اهمیتی ندارد که آنها چرا و چطور خردگرا شدهاند، مهم این است که سبک زندگی آنها آنقدر در نامحبوب و در اقلیت است که اصلا جایگاه شایستهای برای تاثیرگزار قلمداد شدن ندارد. آنچنانکه خودِ من تحتِ عقلانیتِ خویش عشق را چون سم از خویش دور نگاه میدارم، اما هرگز عاشقی و یک عاشق را دیگر به سخره نخواهم گرفت و یا اگرچه خودم ازدواج را احمقانه میشمارم و از آن میپرهیزم، مردان زندگی و خانواده را میستایم.
باید عمیقا این هشدار را جدی گرفت: گرفتن آخرین علت شیفتگی و پرستش و ستایش انسانها، عواقب بسیار جبران ناپذیری در پی خواهد داشت. زن باید در جایگاهِ والا و دستنیافتنی خویش باقی بماند تا نبض حیاتِ بشری قادر به ادامه باشد. مدرنیسم، خردگرایی و عقلگرایی نه تنها آنچه که برای زندگی ما حیاتی هستند را نمیتوانند تولید بکنند، بلکه توانِ تولید ِ آن را از ما با بیرحمی خواهند ستاند. بر خلاف آنچه تحتِ تاثیر خردِ سادهباورانه تاکنون باور کردهایم، آنچه ما حقیقتا برای زنده بودن به آن نیازمندیم این است:
[ATTACH=CONFIG]4422[/ATTACH]
و این :
[ATTACH=CONFIG]4423[/ATTACH]
و نه هرگز اینها:
[ATTACH=CONFIG]4424[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4425[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4426[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4427[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4428[/ATTACH]
باید به خاطر داشت که ما هرگز زندگی خویش را مدیون تکنولوژی نبوده و نیستیم. او تنها توانسته شکل زندگی ما را تغییر دهد. در بهبود شرایط زندگی، تکنولوژی و مدرنیسم بیشک نقشی به غایت ضدتمدن داشتهاند. هرچه بیشتر ما از طریق پیشرفت در تکنولوژی میکوشیم احتمالِ زنده ماندنِ خویش را تضمین بکنیم، از طرف دیگر احتمالِ نابودی خویش توسط تکنولوژی را نیز بالاتر خواهیم برد، تا آنکه که به قطعی بودن نزدیک میشود. پس به عنوانِ کسی که هنوز نوشتههای زنستیزانهاش در این سایت موجود است، معتقدم که انسان باید به هرآنچه که برایش باقی مانده دست یازد ادامهی حیاتِ تمدنِ خویش و زن آخرین انتخابیست که به نظرم همچنان برایش باقی مانده؛ از این جهت من خواستار بازگرداندنِ تقدس به سنگر زنان هستم. این بخشی از آن عقایدی هستند که پیشتر گفته بودم اخیرا عمیقا دستخوش تغییر شدهاند. از این جهت من هماکنون براستی معتقدم که یک کشیده درِ گوش یک زن باید مجازاتی به مراتب بیش از بریدن سر یک مرد داشته باشد. زن باید خدایگان عصر نو باشد و باقی بماند.
کسشر هم تعاونی؟!