Ouroboros نوشته:
حقیقتا چنین تصوری داری مهربد؟
آیا به راستی چیزی از بُعد ِ عاطفی پیچیدهتر از این مبحث هست؟
برای من بسیار دشوار است که حق خودکشی را انتخاب فردی تلقی بکنم و عزیزان شخص را در آن از هر حقی محروم بکنم.
دردناک که بیگمان هست، ولی کاری از دست ما برنمیاید. خودکشی حق بدیهی آدم است و بدید من اگر آنرا آسان کنیم شاید هتا کمتر هم شود، یک چیزی در مایههای همان آزادی ماده مخدر در هلند!
بنگر من یکی از آوندهای خودکشی همین گرفتن نگرش دیگران به خود است: من خودکشی کردم، پس ببینید که چه سرگذشتی داشتم و پند بگیرید.
یک نمونه بسیار دردناک آن خودسوزی دختران ایرانی ... میبینیم این دسته با کارشان میگویند که چه اندازه از این سیستم رنج بردهاند که چنین مرگ دردناکی را بهتر از زندگی در آن میدانند.
ولی اکنون جهانی را بیانگاریم که خودکشی آسان و شدنی است و بگوییم هتا ایستگاههای خودکشی هم در شهر داشته باشیم، در چنین جایی خودکشی بسیاری از جوانها
کارکرد خود را از دست میدهد، شاید بیاندیشند که بجای خودکشی باید با سیستم نادرست جنگید یا کنشگرهای آزارنده را نابود ککرد تا ناخوشنودی خود را بنمایانند؟
آوند دیگر در خودکشیها همین نزدیکی چارهناپذیر مرگ است، مانند همین چنگار مغزی که دختر بالا گرفته بود.
در چنین جایی که بیمار دارد درد میکشد و براستی بَیوسش (expectation) چندانی هم از آینده ندارد، شاید بهترین رویکرد جنگ
و زنده ماندن روز به روز باشد، ولی اینکه نتواند از پس این همه درد برآمده و بخواهد خودکشی کند نیز رویکردی پذیرفتنی و منطقی است.
در اینجا پدر و مادر هیچ حقی ندارند و فرزند اگر بالای 16 سال بود باید بتواند خودکشی را بگزیند.