08-31-2012, 03:49 PM
Mehrbod نوشته: ولی چرا؟ بدید من آسودگی تن آسودگی روان میاورد و واژگون. با این همه چشم، میکوشیم راهکارها را در همان دامنه روانی کوتاه کنیم.درود؛ مقصود من چنین بود که به جای سطحی نگری و پرداختن به راهکارهای پیش پا افتاده،به طور تخصصی و دقیق تر به تحلیل روانی و فیزیولوژیکی فرایند “خسته شدن” بپردازیم و بتوانیم از آن جلوگیری نماییم.
Mehrbod نوشته: در گذشته و روند فرگشت این رویکرد بسیار سودمند بوده، ولی در جهان امروز اینگونه نیست. ما امروز در جهانی زندگی میکنیم که برداشت ما از چیزها بسیار زمانبر است. برای نمونه چندین و چند سال درس و دانشگاه رفتن و کار (career) و .. همه اینها سرمایهگذاریهای بلندزمانی هستند که در گذشته نبودهاند. برای نمونه یادگیری پیانوزدن یک فرایند نارجگین یا non-linear است، یک کسی شاید 5 سال پیانو بزند بی اینکه کوچکترین دگرشی در تراز کارش دیده شود ولی ناگهان یک روز که پیانو میزند با شگفتی میبیند بخوبی شوپن انگشتانش روی کیبرد میتنزند. فرآیندهای نارجگین - که بیشتر پدیدههای طبیعی در این دستهاند - کمی تا اندکی با دریافت ما از واقعیت جور نیستند. برای نمونه یادگیری همیشه فرایندی نارجگین است. شما یک چیزی را میخوانید و میخوانید و چیزی سر در نمیاورید، ولی روز سوم ناگهان همه چیز برایتان مانند بلور آشکار و ساده میشود. این دسته از دلسردیها را با دانستن چگونگی فرایندهای نارجگینی میتوان باسانی دور زد.چگونه می توان با آگاهی از فرایندهای نارجگین(آنچه من از نوشتارتان به عنوان فرایند های بلند مدت و گسترده درک کردم) دلسردی ها و بی انگیزگی ها را از میان برد؟ برای نمونه: ما در پروژه های بلند مدت کاری به دستمزد مطلوب و پیچیدگی های آن پروژه به خوبی واقفیم و آگاهانه انجام آن را با انگیزه ای فراوان آغاز می کنیم ولی در میان راه، دلسردی ها و بی انگیزگی های فراوانی،مانع از پیشرفت در کار می شوند. به باور من از دید روانشناختی که به جستار بنگریم؛ درک کافی از "ضمیرناخودآگاه”* و ایجاد دگرگونی در جهت خردگرایی در آن، بسیار اهمییت می یابد.
* تعریف من از این واژه: هر پدیده و فرایند غیر ارادی و یا ناآگاهانه در وجود آدمی. همچون کارکرد ماهیچه قلب،رویا دیدن.
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...